تعبیر خواب بارانی
اگر کسی ببیند بارانی تمیزی پوشیده است، تعبیرش آبرومندی و کسب وکار شریف و پر درآمد است و اگر بارانی کثیف بود، عکس این است. اگر در خواب دیدید بارانی که به تن دارید ظاهرش تمیز است و خوب، اما باطن و زیر آن چرک و کثیف است، مردم شما را شریف و محترم می دانند در حالی که خودتان می دانید مستحق این احترام و شرافت نیستید.
اما اگر زیر بارانی شما پاک است و ظاهرش کثیف، جامعه با چشم بد به شما می نگرد و در حق شما بد قضاوت می کنند ولی در باطن انسانی پاک و شریف هستید.
اگر بارانی لکه دار پوشیده اید، به شما تهمت می زنند. اگر بارانی زرد رنگ بود، نشانه بیماری است. بارانی ابریشمین، فریب و نیرنگ و بارانی پشمین مال و ثروت است که نصیب شما می شود. اگر بارانی شما پاره شده، رازتان فاش می گردد و اگر این دریدگی در پشت جامه شما بود، به شما تهمت می زنند در حالی که بی گناهید.
بارانی سیاه شوکت و اعتبار، بارانی سرخ، خرمی یا خشم و بارانی سبز نشان تقوای کسی است که خواب ببینیم آن را پوشیده است. بارانی سرخ برای زنان نشانه شادی است. اگر ببینید بارانی می دوزید، به سفر می روید.
محمد ابن سیرین می گوید: اگر کسی ببیند بر تن او بارانی است و او شغل بزرگی داشت، نام نیک او پیش مردمان فاش شود.
ابراهیم کرمانی می گوید: اگر ببیند که بارانی او از پشم یا از کتان یا از پنبه بود و رنگ آن سبز است، دلیل بر نیکوئی است اما بارانی زرد، دلیل بر رنج و بیماری است. اگر بارانی کبود بود، دلیل بر گناه و معصیت است.
اگر تعبیر خواب خود را پیدا نکردید آن را از ما بپرسید. لطفا به موارد زیر دقت فرمایید:
لطفا هر خواب را در صفحه تعبیر خواب مرتبط با آن سوال کنید.
حتما خواب خود را با حروف فارسی بنویسید. کامنت های انگلیسی تایید نخواهند شد.
تعبیر خواب شما به صورت عمومی در بخش دیدگاه اضافه خواهد . لطفا از نوشتن ایمیل، اطلاعات شخصی خودداری کنید.
ارسال تعبیر خواب به ایمیل امکان پذیر نمی باشد و تعبیر ها فقط در سایت نوشته می شود.
تعبیرهای درخواستی در سریع ترین زمان ممکن نوشته خواهند شد اما ممکن است به دلیل درخواست های زیاد این زمان گاهی طولانی شود.
در صورتیکه خواب ارسالی شما بیشتر از ۷۵۰ کاراکترباشد، به ازای هر ۷۵۰ کاراکتر یک حق خواب از شما کسر خواهد شد!
فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.
رضا : قرار شد او جدا به آن مراسم برود و من هم تاکسی بگیرم و از خانه اش بروم. برای تاکسی به ساختمانی رفتم که بسیار شلوغ بود و مردم در کنار هم نشسته یا ایستاده بودند. من هم در جایی نشستم، نوشین صبورانه مرا در آنجا همراهی کرد و کنارم بود تا بالاخره رفت. در طول خواب حافظه ام درست کار نمیکرد بطوریکه نتوانستم به نوشین بگویم که شادی به من چه گفته است. و اما به تاکسی زنگ زدم من آدرس آنجا را درست نمیدانستم، مردی که پشت تلفن بود مرا راهنمایی کرد در مورد جایی که آنجا بودم. آنجا بزرگ بود و هر قسمتی چندین بخش داشت. بعد از گفتن آدرس منتظر تاکسی بودم. خیلی صبر کردم اما ماشین نیامده بود. بالاخره که رسید، از ساختمان به بیرون رفتم تا سوار بشوم، به شدت باران میبارید و هوای گرفته ای بود. در مسیر دختران یا زن هایی را میدیدم که زیر باران بودند، بنظر بدکاره هایی بودند که منتظر بودند ماشینی بیاید تا سوار آن بشوند. وقتی رسیدم متوجه شدم تاکسی دختری را به اشتباه سوار کرده است. منتظر شدم تا آن تاکسی برگردد.
فریبا هراتی : بنابراین قرار گذاشته اید که شما از کسی کمک بگیرید که به اهدافتان برسید و او هم برود پی علایق خودش. خیلی ها هستند که برای پیشروی در راه رسیدن به اهدافشان نیاز به کمک و راهنمایی دارند. نوشین تا اندازه ای شما را درک کرده و همراهیتان کرده است ولی اینطور نبوده که بخواهد همیشه کنارتان بماند. شما مدت زیادی تنها مانده و احساساتتان جریحه دار شده است. احساس افسردگی زیاد داشتید و اشخاص زیادی که در زندگی شان شکست خورده و آنان هم بارها روحیه شان خراب شده و ناراحتی کشیده اند، برای امرار معاش، به شما ابراز علاقه کرده اند. شما در باره ی کسی اشتباه کردید و او فاسد و مادیگرا و پولدوست نبوده و تمایلی هم به اتلاف وقتش در کنار شما نداشته است. تشکر از همراهیتون
رضا : با سلام و احترام
خودم را در خانه نوشین میدیدم. یک بازی موبایلی بود که در آن نقاطی را به هم وصل کرده و پیشروی میکردیم، من این بازی را دوست داشتم، میخواستم نوشین را هم به آن علاقه مند کنم تا هر دو باهم آنرا بازی کنیم. اما نوشین استقبال خاصی از آن نکرد. به دستشویی آنجا رفته بودم بعد از کارم وقتی سیفون را کشیدم ذرات و موادی که در توالت بود به بیرون فوران میکرد، من دورتر رفتم تا موادش به من نرسد، پشتم به آن بود حس کردم آن مواد به پشتم میرسد. وقتی به آن مواد دست زدم و دیدمشان تعجب کردم که چرا اصلا از موادی که در توالت نوشین بود استفاده کرده بودم. نوشین به مراسمی که دوستش، شادی دعوتش کرده بود میخواست برود. مراسم شادی هم بود برای بچه ها یا دانش آموزان. به نوشین گفتم که من به مراسمی اینچنینی و همینطور تولد بازی ها اصلا علاقه ای ندارم.(در واقعیت هم همینطور است!)
فریبا هراتی : سلام. احترام متقابل. شما تمایل داشتید که با نوشین ارتباط و تعامل بیشتری داشته باشید و ببینید که تا چه اندازه می توانید با هم هماهنگی داشته باشید و همدیگر را بهتر بشناسید. اما نوشین تمایلی به ادامه ی این ارتباط با شما نداشته. شما می خواستید که نگرانیهایتان را برای او تعریف و با او درددل کنید، اما او به خاطر همان مسائلی که با او درددل می کردید، شما را محکوم کرده و نقاط ضعفتان را پشت سرتان مطرح کرده و شما احساس بی ارزشی می کردید. نوشین تمایل به سبک زندگی شاد و پر شور و شوق و تعاملات اجتماعی زیاد داشته ولی شما مجرب تر از او هستید و به نظرتان اینکارها سرخوشانه است و علاقه ای به انجامشان ندارید.
علی صالحی : سلام وقت بخیر
چند شب پیش دایی من خواب دیده که خیلی بارون میاد شدید و انگار همه مُرده ها از قبر اومده بودن و پدربزرگم لختِ کامل بوده ولی تر و تازه و سفید و خیلی سالم
حرفی به داییم نزده
ولی داییم گفت من گفتم بابا چرا اینجوری و خوابوندمش و دست و پاشو شن ریختم رو بدنش مخفیش کردم
چیه مفهومش
فریبا هراتی : سلام. تشکر. روح پدربزرگتان شاد مسائل ناراحت کننده ی شدیدی در راه هستند و همه ی حقایق در باره ی مسائلی که در گذشته اتفاق افتاده، دوباره بر ملا و فاش خواهد شد. یک حقیقت مخفی یا راز خانوادگی در رابطه با پدربزرگ شما افشا می شود ولی دایی شما تمایلی ندارد که این رازهای خانوادگی فاش شوند. دایی شما به عادت و رفتاری پایان داده و تولدی تازه را تجربه می کند. او حرمت پدربزرگتان را نگه می دارد. تشکر از همراهیتون
چکاوک : سلام وقتتون بخیر چهارشنبه خواب میدیدم در انتهای پله های ساختمانیم دو تا در میبینم یکیش به امفی تئاتر باز میشد که برنامه داشت با جمعیت و در دیگه برای یه انباری بود من وارد انباری شدم کسی نبود و درحالیکه بارونی سرخابی بسیار خوشرنگ و نویی در دستم بود که با اب بارون خیس شده بود بردم گذاشتمش تو بالکن انباری و در بالکن رو بستم گاهی سر میزدم که ببینم خشک شده که یهو در کمال تعجب دیدم نیست هر چی تو بالکن و بیرون رو نگاه کردم ندیدمش برگشتم تو انبار حیرون که این چی شد که پشت یه سری وسیله دیدم کسی قایم شده با عصبانیت داد زدم تو دزدی بارونیمو بده اولش یه مرد جا افتاده با موی جوگندمی بود ولی بعد عوض شد یه جوون سبزه رو شد هرچی گشتم پیدا نکردم دزد همچنان تو انباری بود حرفم نمیزد منم نمیدونستم دیگه چیکار کنم درم باز نمیکردم مبادا بره تو امفی تئاتر ممنون
فریبا هراتی : سلام. تشکر. درک شما نسبت به مسائلی بسیار بالاتر رفته و شما نظراتتان را راجع به این مسائل ابراز نمی کنید بلکه در ذهنتان آن را حفظ کرده و روی آن خوب فکر می کنید. نسبت به ابراز احساسات و تمایلات مردها به خودتان بدبین شده اید. شما دوست ندارید که در زندگی تان با مسائل احساسی زننده و تندی مواجه شوید و سعی می کنید که در مقابل این مسائل از خودتان بخوبی مراقبت کنید. هیجانات و استرس را در خلوت خودتان راه نمی دهید و این مسئله را نقطه ی قوت خودتان می دانید. اما با این وجود، کسی با رفتاری مجربانه و یا با ظاهری محافظه کار که نه ترسوست و نه بسیار شجاع، نه راستگوست و نه دروغگو بلکه سعی می کند که معتدل با شما رفتار کند ولی خیلی هم قابل اعتماد نیست؛ سعی می کند که در دل شما راه باز کرده و اعتماد شما را بخودش جلب کند. شما مردد هستید که در مقابل او باید چه کار کنید. او را رد کنید یا بپذیرید. تشکر از همراهیتون
Mina : سلام وقتتون بخیر.نمایش داده نشه ممنون
فریبا هراتی : سلام. تشکر. شما می خواهید به منافع خودتان فکر کنید و احساسات دیگران برایتان مهم نیست. شما از اینکه در زندگی بد بیاورید و سختی بکشید نگران هستید و نگاه بدبینانه ای نسبت به آینده دارید. تصمیمی می خواهید بگیرید که به خاطرش مرتب عقب و جلو می روید و فکرتان را نمی توانید به خوبی جمع و جور کنید. دختر خاله ی شما از این طرز رفتار شما ناراحت است. شما به مسائل مالی و به این که مرفه باشید فکر می کنید ولی دختر خاله تان نمی خواهد که شما غیر اخلاقی رفتار کنید و به خاطر منافع خودتان باعث بدبختی کسی شوید. عمه ی شما احتمالا از جاری اش خوشش نمی آید و تمایلی به حفظ زندگی او ندارد. شما فکر می کنید که کسی شما را وادار نکرده که اینطوری رفتار کنید ولی در عین حال آزاد هستید که هر جور دوست دارید باشید.هرگز جوری با مردم رفتار نکنید که اگر کسی با شما آنطور رفتار کرد؛ ناراحت شوید. تشکر از همراهیتون.
Röya : سلام
در شب خونه مامان بزرگم مراسم بود ، و یهو در هیچ بودم نچشمی نصدای نجسمی هیچ، فقط صدای مامان میزدم بعد چند ثانیه مامان و محیط دیدم ،مهره سوم ستون فقرات گردن مامان برآمدگی بقدر گردو داشت. گفت بخاطر بابات دیدم همان قسمت تکه گوشت سینه حیوان چسپیده مثلا گوسفند رده های سینه حیوون مشخص بود و یهو منو دوستم دختره، (از دبیرستان بعد ندیدمش)بارونی قهوه ی داشتیم بقیمت 170و180 میخردیم از پسری،رنگ بارونی آبی آسمونیش که نشونم دادو قیمتش 40 بود به دوستم گفتم من اینو میخرم ،دوستم گفت چون تو برداشتی منم برمیدارم ، یهو بارونیا شد استوانه مسی که سرش چهار ضلعی (نصف 8 ضلعی) و دوباره نیمی استوانه بهش چسپیده مسی بود بابام گفت گفتم نخر،گفتم آره دارم چیزی حس میکنم کمی درون هر دو استوانه دمیدم چیزی حس کردم داره میاد به بابا و دوستم گفت بدوید طرف در خونه مامانبزرگ بابام رفت دوستم آهسته میومد دستشو کشیدم بدرون خونه در بستم دیدم جلو پام مارهای سیاه مثل شلنگ درهم فرو رفتن باهاشون گل آویز شدم دستم چسبی میشد یهو خودمو وسط حیاط دیدم که مثل ورزش زورخونه دارم مارهامیچرخوندم بالا سرم، پرت کردم بالا پشت بام درهمان حین نوری روی من بود بقیه قسمتا تاریک، مامان و م.بزرگم روی گلیم جلوم نشسته بودن مثل فیلم نگام میکردن -جز مارا حیون های مثل گوزن شاخهاش مثل dnaپیچیده بود رو به بالا و اسب رنگین و حیوانای دیگ یادم نیست بالا پشت بام بودند،دستم طرف مارها گفتم برن از طرف این خانه و خانواده وگرنه پودرشون میکنم که مارها ناپدید شدن !!
---------------
متشکرم
فریبا هراتی : سلام. مادر شما به واسطه پدرتان به ثروت می رسد و احساس قدرت می کند شما را حمایت مالی خواهد کرد و شما هم کشمکشی بین مادی گرایی و معنویت خواهید داشت و همینطور ممکن است که افکاری از خیانت، فریب، دروغ و خودخواهی به سرتان بزند. شما سعی می کنید با نفستان مبارزه کنید و اجازه ندهید که گناهان و افکار منفی شما را تخریب کند و می خواهید به اوج آرزوهایتان برسید. فکرتان باز خواهد شد و به بختی خوش و ثروت می رسید و همه افکار منفی را از زندگی تان بیرون خواهید کرد. تشکر از همراهیتون.