تعبیر خواب باقلا
دیدن باقلای تازه بر بوته بد نیست اما اگر گل زرد روی آن باشد نشان یک بیماری برای بیننده خواب است. خوردن باقلای تر اقدام به کاری است که اندوه و کسالت می آورد. پوست کندن باقلا، برخورد با یک حادثه غیر منتظره است که می تواند بی زیان باشد. اگر در خواب ببینید که با قلا دارید اما هنوز نخورده اید و قصد خوردن آن را هم ندارید، غمی پیش می آید که خیلی زود می گذرد و فراموش می شود.
ابن سیرین می گوید: باقلا به هر شکل و در هر زمان که باشد غم و اندوه است و تر و خشک آن یک حکم را دارد.
در نفایس الفنون آمده است: باقلای خشک شادی و فرح است و باقلای تر در صورتی که روی بوته و در مزرعه باشد نیکو است.
ابراهیم کرمانی می گوید: اگر کسی ببیند که شخصی باقلا به او داد و او آن را خورد، دلیل است که اندوهگین شود .
معبران نوشته اند که دیدن باقلا در خواب خوب نیست چه به فصل باقلا باشد و چه بیرون از فصل و چه تر و تازه باشد و چه خشک. اگر ببیند باقلا داشت، یا کسی به او داد، یا از خانه بیرون ریخت و از آن هیچ نخورد، زیانی پیش نمی آید.
اگر تعبیر خواب خود را پیدا نکردید آن را از ما بپرسید. لطفا به موارد زیر دقت فرمایید:
لطفا هر خواب را در صفحه تعبیر خواب مرتبط با آن سوال کنید.
حتما خواب خود را با حروف فارسی بنویسید. کامنت های انگلیسی تایید نخواهند شد.
تعبیر خواب شما به صورت عمومی در بخش دیدگاه اضافه خواهد . لطفا از نوشتن ایمیل، اطلاعات شخصی خودداری کنید.
ارسال تعبیر خواب به ایمیل امکان پذیر نمی باشد و تعبیر ها فقط در سایت نوشته می شود.
تعبیرهای درخواستی در سریع ترین زمان ممکن نوشته خواهند شد اما ممکن است به دلیل درخواست های زیاد این زمان گاهی طولانی شود.
در صورتیکه خواب ارسالی شما بیشتر از ۷۵۰ کاراکترباشد، به ازای هر ۷۵۰ کاراکتر یک حق خواب از شما کسر خواهد شد!
فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.
Shima11 : سلام.مخفی بمونه.دیشب خواب دیدم بلد نیستم)
فریبا هراتی : سلام. شما می خواهید سعی کنید که مثبت اندیش باشید و افکار منفی را از ذهنتان دور کنید. می خواهید پخته و خردمندانه رفتار کنید و نشان دهید که شخصیتی تاثیرگذار و خردمند دارید. روح مادربزرگتان شاد. شما در شرایطی که غصه می خورید، تلاش می کنید که رفتاری مثبت و خوب از خودتان بروز بدهید و تعادل و آرامش تان را در هر شرایطی حفظ می کنید. حالا هم که شایان شما را ناراحت کرده باز در همین شرایط خودتان را متعهد به این می دانید که تاثیری مثبت و سازنده روی او بگذارید و نشان دهید که چقدر از نظر احساسی و روحی از او حمایت می کنید و یک دوست تمام و کمال محسوب می شوید. تشکر از همراهیتون
Sare : سلام. صبح خواب دیدم که انگار در فضای باز هستم. مثل وقتای پیک نیک. غذا میدیدم که اصلا یادم نیست چیا بودن و خانوادهم هم بودن. انگار کمی تخمه آفتابگردان هم بود فقط ی دونه خوردم با پوست و با حس درد در گلو بلعیدم. بعد انگار دو نایلون سفیدرنگی ک توش دیده نمیشد ولی میدونستم و لمس کردم توش باقلای پخته فریز شده بود گذاشته بودن تو قابلمه سفید دوروبر آتیش یا گرما(در معرض مستقیم آتیش نبود) ک یخش باز شه. نگران بودم ک با پلاستیک گذاشتن ولی میدونستم اونا خیلی واردترن و درست انجامش میدن. و بعد آسمون و فضا بسیار روشن شد. آسمون صاف قشنگ و آبی خیلی زیبا.
توضیحات: ما باقلای تازه رو میپزیم و فریز میکنیم تا بعدا باقلاپلو درست کنیم و من خیلی این غذارو دوست دارم. تخمه خیلی خیلی کم میخورم.
فریبا هراتی : سلام. شما می خواهید زندگی آرامی داشته باشید. چیزهای ساده را در زندگی تان به تجملات ترجیح می دهید. نظرات و باورهای دیگران را می شنوید ولی زیاد اهل غیبت کردن نیستید. سعی می کنید که خواسته هایتان را بدست بیاورید ولی آرامش تان را از دست ندهید و دچار استرس نشوید. شما مسئولیت پذیر هستید و سعی می کنید که احساس گرما و عشق و محبت را در وجودتان پرورش دهید. انشالله آینده ای روشن خواهید داشت و نگاهی خوشبینانه نسبت به آینده تان دارید. تشکر از همراهیتون
محمدرضا : سلام وقت بخیر.
همسرم در عالم بیداری به افراد مستمند زیادی کمک می کند. دیشب خواب دید به منزل یکی از آنها که 2 بچه یتیم دارد رفته است. در خواب دید مادربزرگ بچه ها که به رحمت خدا رفته است نیز در آن خانه حضور داشت. هنگامی که همسرم میخواست از منزل آنها خارج شود مادربزرگ یک کیسه پر از باقالی تازه و سبز که هر کدام به درشتی یک گردو بودند را داد به همسرم و گفت این را خواهرم به من داده است و می خواهم بدهم به شما. هر چه همسرم اصرار کرد که آن را قبول نکند و برای خودشان باشد ولی مادر بزرگ اصرار می کرد که حتما باید قبول کنی. همسرم می گقت حداقل نیمی از آن را به من بده و بقیه اش برای خودتان باشد ولی همچنان مادربزرگ اصرار می کرد که این را خواهرم به من داده و من می خواهم همه آن را بدهم به شما و در همین حال و حوال همسرم از خواب بیدار شد. ممنون از شما.
فریبا هراتی : سلام. تشکر. روحشان شاد. این مرحوم می خواهد از همسر شما به خاطر خوبیهایی که در حق نوه ی او می کند، تشکر کند و منظور او این است که همسر شما با اصالت است، به ریشه ها، و به انسانیت وصل است. روح او بزرگ است و می تواند باعث باروری و حاصلخیزی و بهبود زندگی دیگران شود. او از همانقدر که داشته، ( از نداشته ها و فقرش) ولی با مضمون تعریفی از انسانیت و اصالت به همسر شما بخشیده و با توجه به اینکه خواب دیشب در مورد بعضی از خوابها تعبیر برعکس دارد، خواب همسرتان هم گویای این است که این مرحوم آرزو دارد که حالا که همسرتان از فقر آنان می کاهد، در عوض همسرتان به ثروت بیشتری برسد. تشکر از همراهیتون.
الناز : سلام وقتتون به خیر.من خواب دیدم توی فریزم یک بسته ی بزرگ باقالی سبز دارم که یخش داره آب میشه ولی بقیه ی بسته ها هنوز یخ زده هستن و مشکلی ندارن،بعد از برداشتن بسته ی باقالی دیدم پشت بسته کلی پول هست که هرچی ازشون برمی دارم بازم هستن و دیگه خیالم راحت شد که هر وقت بیام اونجا پراز پوله.
باتشکر از تعبیر شما
فریبا هراتی : سلام. تشکر. شما مجبور می شوید اقدام به کاری کنید که فکرتان را ناراحت می کند و نمی توانید مثل سابق نسبت به آن بی تفاوت باشید. برای دفع شر باید سریعا صدقه بدهید. اگر پولهایی که برداشتید، اسکناسهای با ارزشی بودند، بعد از یک سختی، به موفقیت های زیادی خواهید رسید. اما اگر اسکناسهای کم ارزش بودند، ناراحتی و نگرانی برایتان پیش خواهد آمد که اینهم با دادن صدقه انشالله دفع شر خواهد شد. تشکر از همراهیتون.
g m : سلام و وقت بخیر. خواب دیدم که تو خونه خودم هستم ولی ایینی که الان هست نبود و خانمی که معرف و باعث ازدواج من شده بود آمده بود پیش من یعنی مهمان بود. یه مدتی تو خونه ما چرخید و برانداز کرد منم یه کاسه باقالی پخته (باقالی با اون غلاف سبز بیرونش پخته شده بود) داشتم می خوردم حواسم نبود به اونم تعارف کنم بهش گفتم شمام می خوری گفت آره. رفتم از فریز باقالی پخته که گذاشته بودم رو درآوردم گذاشتم رو گاز.بعد بهم گفت خوب نیست زن خیلی تمیز باشه و رفت کل آشپزخونه رو بهم ریخت هر چی کاسه و قابلمه و سینی بود ریخت وسط آشپزخونه. منم پشت سرش سریع همه رو جمع کردم و از رفتارش و نصیحتاش تعجب کرده بودم. با خودم گفتم این مهمونه باقالی نشد غذا! زفتم تلفن رو آوردم زنگ زدم رستوران سنتی برای سفارش , اسم چندتا غذا رو گفتم اون نخواست. بعد گفت ساندویچ ژامبون می خوام منم تو دلم گفتم الان تو این وضعیت بیماری خوب شاید آلوده باشه و مریض شی! خلاصه چیزی خورد یا نخورد نفهمیدم. و بعدش لباس پوشیدیم بریم مهمونی. دم در خونه میزبان فهمیدم که اونجا خونه قدیمی ترین دوست منه که تعجب کردم این خانوم آشنای ما چطور اونا رو می شناسه. چند تا دختر جوان اوجا بودن و انگار با این خانوم آشنا بودن و با هم گفتن و خندیدن و دراز کشیدن و اون دوست قدیمیم هم هی از آشپزخونه میومد بیرون و پسر کوچیکه منو که رو زمین کنار صندلی پیش پای من نشسته بود رو بهم نشون می دادن.
فریبا هراتی : سلام. روحیه ی شما عوض شده و ایده های تازه ای به ذهنتان رسیده است. شما شخصیتی با اصالت دارید و اهل صرفه جویی هستید. ولی مسئله ای در رابطه با ازدواجتان با همسرتان هست، ( شاید مسائل مالی و اقتصادی) که فکرتان را ناراحت کرده و غصه می خورید. شما این خانم واسطه ی شما و همسرتان را مسبب ناراحتی خودتان می دانید و دوست داشتید که او هم الان پیش شما بود و می توانست درک کند که چه تکه ای برای شما سفارش داده! افکار منفی به ذهن شما راه یافته و شما فکر می کنید که همسرتان لیافت ندارد که تمیز باشید و مثبت اندیش باشید. تمام ذهن شما پر است از نگرانی و نمی توانید تمرکزتان را حفظ کنید. اما نمی خواهید اینطوری باشید. می خواهید به اصالت و شخصیت اصلی خودتان برگردید و قوی باشید. چاره ی کار این است که بسیار سخت کوش باشید و با یک دست چند هندوانه بلند کنید تا به کمال در زندگی تان برسید. اما کم کم شما رفتارتان عوض خواهد شد و سعی می کنید که از دوستتان همفکری و راهنمایی بگیرید. شرایط اقتصادی شما بهتر خواهد شد و گشایش کار می یابید. خیالتان راحت می شود و می توانید به فکر اینده ی پسرتان باشید و اقدامات مثبتی انجام دهید. تشکر از همراهیتون.
g m : سلام و وقت بخیر. خواب دیدم که تو خونه خودم هستم ولی ایینی که الان هست نبود و خانمی که معرف و باعث ازدواج من شده بود آمده بود پیش من یعنی مهمان بود. یه مدتی تو خونه ما چرخید و برانداز کرد منم یه کاسه باقالی پخته (باقالی با اون غلاف سبز بیرونش پخته شده بود) داشتم می خوردم حواسم نبود به اونم تعارف کنم بهش گفتم شمام می خوری گفت آره. رفتم از فریز باقالی پخته که گذاشته بودم رو درآوردم گذاشتم رو گاز.بعد بهم گفت خوب نیست زن خیلی تمیز باشه و رفت کل آشپزخونه رو بهم ریخت هر چی کاسه و قابلمه و سینی بود ریخت وسط آشپزخونه. منم پشت سرش سریع همه رو جمع کردم و از رفتارش و نصیحتاش تعجب کرده بودم. با خودم گفتم این مهمونه باقالی نشد غذا! زفتم تلفن رو آوردم زنگ زدم رستوران سنتی برای سفارش , اسم چندتا غذا رو گفتم اون نخواست. بعد گفت ساندویچ ژامبون می خوام منم تو دلم گفتم الان تو این وضعیت بیماری خوب شاید آلوده باشه و مریض شی! خلاصه چیزی خورد یا نخورد نفهمیدم. و بعدش لباس پوشیدیم بریم مهمونی. دم در خونه میزبان فهمیدم که اونجا خونه قدیمی ترین دوست منه که تعجب کردم این خانوم آشنای ما چطور اونا رو می شناسه. چند تا دختر جوان اوجا بودن و انگار با این خانوم آشنا بودن و با هم گفتن و خندیدن و دراز کشیدن و اون دوست قدیمیم هم هی از آشپزخونه میومد بیرون و پسر کوچیکه منو که رو زمین کنار صندلی پیش پای من نشسته بود رو بهم نشون می دادن.
فریبا هراتی :
سلام خواب شما از حد مجاز طولانی تر است. لطفا یک خواب شارژ کنید و بفرمایید تا تعبیر شود. تشکر.
Azad : با سلام تو اتاق خواهر زادم خوابيده بودم، اتاقش خيلي سرد بود،بهش گفتم تا حالا نديدم يه جايي بخاري روشن باشه و اينقد سرد باشه، وقتي ميخواستم از خونه خواهرم بيرون بيام يه مقدار زيادي باقلا تازه پاك كرده بودن، ريخته بودن روي سفره يبار مصرف كه خشك بشه، منم يه مقداريشو برداشتم كه با خودم بيارم، اول ميخواستم همشو بيارم بعد خواهرم اومدم نصفش كرد، تو مسير برگشت يه هليكوپتر ديدم كه سقوط كرده بود، گفتن باد شديد باعث شده سقوط كنه، مردم داشتن وسايلاي هليكوپترو باز ميكردن ميبردن، من به دوستم ميگفتم اين حداقل ١٠٠ ميليارد پولش بوده به اين روز افتاده.
فریبا هراتی : سلام. خواهر زاده ی شما فکرش خیلی ناراحت است و با سردی و بی مهری یا با شکست در کارهایش مواجه شده و با وجودی که در خانه ی خواهرتان به او محبت زیادی می شود؛ ولی خواهرتان نمی تواند برای حل مشکلات فرزندش اقدامی بکند. شما هم به خاطر خواهر زاده تان و خواهرتان ناراحت می شوید. نه تنها آنها بلکه خیلی از مردم اهداف غیر واقعی و بلند و دور از دسترسی برای خودشان در نظر گرفته اند و گاهی آدمها بد شانسی می آورند و اهدافشان شکست می خورد. مردم همیشه به تحلیل شرایط و دلائل شکست دیگران در زندگی شان، علاقه نشان می دهند. شما می دانید که خواهر زاده تان 100 درصد تلاش خودش را کرده که در کارش موفق باشد ولی خوب به موفقیت نرسیده است. تشکر از همراهیتون.
فاطمه : سلام،من ديشب خواب ديدم جايي باقلا پاك كرده ميفروشن،بعد چند تا دختر چادري گفتن بريم بخريم،من هم رفتم تو صف ايستادم گفتم براي مامانم بخرم دوست داره،وقتي شروع به فروش كردن خيلي صف شلوغ شد ،هل ميدادند ،من از صف اومدم بيرون،بعد يكي از اون دختر هاي چادري به من گفت اين ها الان بساطشون رو جمع ميكنند ميرن پايين تر بيا ما جلو تر بريم اونجا تا خلوت كه جا بگيريم بتونيم خريد كنيم،با همين خانم و همسرش رفتيم اونجا كه. بعد اون باقلا فروشا كه پيرزن شمالي بود اومدن من رفتم جلو گفتم ٣كيلو باقلا بده ،وقتي ريخت ديدم باقلا ها اوني كه من ميخواست نيست،بزرگ بود يه چيز هايي هم قاطيش بود...گفتم از اينا نميخوام عوض كن،از اين سبز كوچيك پاك كرده ها ميخوام...اون پيرزن داشت عوض ميكرد برام ،بعدش با خواهرم و مامانم رفتيم يه پاساژ خواهرم بهم گفت بيا ناخن هاتو ارايشگاه درست كنه،رفتيم تو يه مغازه كه حالت سالن اريشگاه داشت نشستيم و ناخن هامو درست كردم و كوتاه كردم يه لاك كرم زد روشون،ناخن هامو خيلي دوست داشتم خيلي قشنگ شده بودو خوشحال بودم فقط لاك انگشت سبابه ام يكم پاك شد.خواستم تعبير اين رو بدونم.
فریبا هراتی : سلام. شما می خواهید زندگی خوبی داشته باشید و مشکلات زندگی تان را حل کنید و از دردسر اجتناب کنید. شما در حالت دفاعی قرار گرفته اید و نمی خواهید که عمرتان به بطالت و بیهودگی بگذرد. می خواهید که خوبتر جلوه کنید و روی کارتان تمرکز داشته باشید. احساس شما این است که نباید جبهه بگیرید و جانب کسی را بگیرید بلکه باید سعی کنید بی طرفانه رفتار کنید. می خواهید هدفمند رفتار کنید. اگر مسئله ای به اختیارات، حهت و قضاوت شما در زندگی مربوط شود شما نمی توانید وانمود کنید که جور دیگری فکر می کنید و کمابیش خود واقعیتان را نشان می دهید و نمی توانید احساس واقعی تان را مخفی کنید. تشکر از همراهیتون.
الناز : با سلام و خسته نباشید. چند وقت پیش که خواستگاری داشتم و برای مدتی کوتاه با هم آشنا شدیم خواب دیدم در یک مغازه که من صاحب آن بودم ایستاده بودم و آن شخص (خواستگار من) روی سکوی جلوی مغازه نشسته بود و لباسی شبیه زندانیان پوشیده و بسیار ناراحت بود. بعد از آن شخصی ناشناس نزد من آمد و کاسه ای باقلای پخته به من داد و گفت که من خیلی شما را دوست دارم و سریع رفت. خواستگار من بسیار عصبی شد و به دنبال او رفت و قصد داشت که با او دعوا کند که چرا این حرف را به من زد و من نگران بودم که مبادا با هم گل آویز شوند. بعد از خواب بیدار شدم.
فریبا هراتی : سلام. تشکر. شما پذیرای تغییر هستید و می خواهید ازدواجتان به صورتی باشد که برای شما درست باشد و احساس خوشبختی کنید نه اینکه صرفا ازدواج را برای دیگران و خوشبختی آنها انجام دهید. خواستگار شما خودش را اسیر عشق شما می داند و کسی باعث ناراحتی شما می شود و در نتیجه خواستگارتان ناراحت می شود. تشکر از همراهیتون.