کاربر گرامی، بخش دیدگاه تعبیر خواب روزهای دوشنبه، پنج شنبه و جمعه کلا بسته است. سایر روزها از ساعت 12 شب تا 17 عصر فعال است.باشه

یوتاب گلچینی از بهترین ها

تعبیر خواب سرپرستی

لوک اویتنهاو میگوید :سرپرستی و به فرزندی گرفتن تعبیرش به وجود آمدن مسئولیتهای تازه است. اگر خواب ببینید شما را به فرزندی بگیرند، تعبیرش این است که سرشکسته خواهید شد. اگر خواب ببینید دختری را به فرزندی گرفته اید، ثروتمند خواهید شد و اگر خواب ببینید پسری را به فرزندی گرفته اید، تعبیرش گشایش در کارها و رسیدن یاری در امور سخت زندگی است.

اگر تعبیر خواب خود را پیدا نکردید آن را از ما بپرسید. لطفا به موارد زیر دقت فرمایید:
لطفا هر خواب را در صفحه تعبیر خواب مرتبط با آن سوال کنید.
حتما خواب خود را با حروف فارسی بنویسید. کامنت های انگلیسی تایید نخواهند شد.
تعبیر خواب شما به صورت عمومی در بخش دیدگاه اضافه خواهد . لطفا از نوشتن ایمیل، اطلاعات شخصی خودداری کنید.
ارسال تعبیر خواب به ایمیل امکان پذیر نمی باشد و تعبیر ها فقط در سایت نوشته می شود.
تعبیرهای درخواستی در سریع ترین زمان ممکن نوشته خواهند شد اما ممکن است به دلیل درخواست های زیاد این زمان گاهی طولانی شود.
در صورتیکه خواب ارسالی شما بیشتر از ۷۵۰ کاراکترباشد، به ازای هر ۷۵۰ کاراکتر یک حق خواب از شما کسر خواهد شد!

19 دیدگاه

فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.

Sepideh72

Sepideh72 : سلام و عرض ارادت خدمت خانم هراتی عزیز لطفن مخفی بشه.سپاسگزارم

پاسخ
لینک۱۸ مهر ۱۴۰۲ ساعت ۰۷:۱۳:۲۱
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. ارادت متقابل. شما سعی می کنید که ذهنتان را مرتب کنید و آگاهی و دانشتان را نسبت به مسائل بالاتر ببرید. افکار منفی که زائیده ی وساوس شیطانی هستند، به ذهن شما خطور می کنند و نگران هستید که جایگاهتان را در بین مردم از دست بدهید. در حالی که کسی که به خدای بزرگ تکیه کند و پیرو ائمه ی اطهار و حضرت فاطمه س باشد، بر شیاطین پیروز خواهد شد. شما می خواهید به خواسته های فیزیکی و احساسی تان دست پیدا کنید ولی تجربه تان در این زمینه زیاد نیست. نمی دانید دقیقا زندگی تان به کجا کشیده می شود و یا چطور مشکلاتتان را باید رفع کنید. ولی سعی می کنید که بینش و خردتان را تقویت کنید و آگاهانه در مسیر زندگی تان به پیش بروید. خوابتان شامل 2 حق خواب بود. تشکر از همراهیتون

پاسخ
لینک۱۸ مهر ۱۴۰۲ ساعت ۱۸:۵۹:۰۷
Nazanin

Nazanin : شارژ شدسلام پیامو نمایش ندین

پاسخ
لینک۱۵ فروردین ۱۴۰۲ ساعت ۱۲:۳۲:۱۴
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. تعبیر خواب شما این است که شما از درون، احساس بی حالی و بی رمقی دارید و شور و شوق درونتان از بین رفته و کودک درونتان بی حس و حال شده. شما آرزوهایی داشتید که بخاطرشان خیلی احساس شور و شوق می کردید ولی حالا این آرزوهایتان را گم کرده اید و باور ندارید که دوباره بتوانید شخصیت با نشاط خودتان را پیدا کنید. مادربزرگ شما و مادرشوهر و شوهرتان، راجع به شخصیت شما و تاثیری که شما روی آنان می گذارید، با هم بحث و تبادل نظر می کنند و مادربزرگ شما به مادرشوهرتان می گوید که شما دلسوز خانواده ی خودتان هم نیستید و تلاش نمی کنید که تاثیری مثبت روی خانواده ی مادریتان داشته باشید چه برسد به اینکه بخواهید تاثیری مثبت روی خانواده ی شوهرتان باقی بگذارید. شما انتظار دارید که همسرتان از شما حمایت کند و بگوید که شما روی او تاثیر خوبی گذاشته اید. شما می خواهید که زندگی تان رنگ و بوی تازه ای بگیرد. مادرشوهر شما خودبزرگ بین است و اعتماد به نفسش قویست و همسرتان در ابتدا وانمود می کرده که خیلی با محبت و عاشق و صادق است ولی خانواده ی شوهرتان می خواهند که شما از پدر و مادر خودتان یاد بگیرید و حداقل مثل آنان رفتار کنید ولی پدر و مادرتان هم با شما اختلاف نظر دارند. شما به نشاط خودتان فکر می کنید! نشاطی که قبلا آرزویش را داشتید و هرگز محقق نشد و به مشکلاتتان فکر می کنید. شما نسبت به همسرتان احساس تعهد می کنید ولی شور و شوق معصومانه ی درونی شما غیب شده و خشم و عصبانیت جای آن را گرفته است. می خواهید در زندگی تان پیشرفت کنید و زندگی تان خوب شود ولی مشکلات زیادی در راه رسیدن به اهدافتان دارید. می خواهید دیگران ظلمی که به شما شده است را درک کنند، علیه شما صحبت نکنند، شما را مورد قضاوت قرار ندهند، به شما تهمت نزنند و بتوانید از خودتان دفاع کنید. شما به خانواده ی خودتان و خانواده ی شوهرتان شک دارید و آنان را دوستان خودتان نمی دانید. می خواهید همسرتان نظرات شما را تصدیق کند و زندگی خوبی با هم داشته باشید و نگران هستید که دخترتان هم بعدا تحت تاثیر حرفهای خانواده تان، با شما بدرفتار شود. اما در تمام خوابتان دختر شما در خوابتان نمادی از آرزوهای شماست که محقق نشده و احساس بی یاوری می کنید. خوابتان شامل 3 حق خواب بود. تشکر از همراهیتون

پاسخ
لینک۱۵ فروردین ۱۴۰۲ ساعت ۱۸:۴۴:۴۵
آرام

آرام : با سلام و خسته نباشيد.خواب ديدم كه خونه قديمي مادربزرگم هستم و مثل اينكه اونجا دارم زندگي ميكنم براي مادربزرگم مهمان (داداششون و دخترشون و پسرشون)مياد من رفتم تو اشپزخونه غذا پختم دو تا سيني حالت مسي گرد كباب شامي و كالباس لول شده چيده بودم اومدم گذاشتم تو سفره فكر ميكنم با چادر سفيد رنگ بود نشسته بودم و خودشونم غذا اورده بودن و منتظر بودم همه بيان سر سفره بعد يلحظه خودمو ديدم يجايي قايم كردم انگار از چيزي فرار كرده بودم كه مادر بزرگم اومد بهم گفت بيا من حضانتتو قبول كردم مادربزرگ من در دنياي واقعي خيلي هوششون درست عمل نميكنه

پاسخ
لینک۳۰ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۱۲:۰۶:۲۱
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. تشکر. شما به سنت ها و ارزشهای خانوادگی تان و به ریشه هایتان پایبند هستید و می خواهید که خردمندانه از خانواده تان حمایت کنید. شما شخصیتی مهربان و تاثیرگذار دارید و با سخاوت و دست و دلبازی از فامیل و خانواده تان به هر نحوی که از دستتان برآید، حمایت می کنید. مثبت اندیش و روشنفکر و قابل اعتماد هستید و البته خانواده تان هم حامیان شما هستند و در تصمیم گیریها همانطور که از شما کمک می گیرند، به شما کمک هم می کنند. اما در عین حال شما از اینکه محدود شوید و دیگران بخواهند برایتان تعیین تکلیف کنند فراری هستید و نمی خواهید با مشکلات مواجه شوید. پس شاید بعضی اشتباهاتتان را تقصیر فرهنگ خانوادگی تان یا تقصیر مادربزرگتان بیاندازید. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۳۰ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۱۷:۵۵:۴۴
Orkideh

Orkideh : با سلام و احترام. ممنون میشم راهنمایی کنید. نمیدونم دقیقا در چه فضایی بودم اما انگار خوب نمیتونستم نفس بکشم. اومدم بیرون. معلمی که سالها پیش دوستش داشتم رو دیدم داره از ماشین پیاده میشه و منو میبینه. من ماسک نداشتم.بخاطر معلم رفتم داروخانه ماسک سفید بزرگی برداشتم اما انگار نهایتا سیاه رو به من دادن. من چندین انار کامل رو انگار برای تزیین گذاشتم روی صورتم زیر ماسک جوری که فقط چشم ها بیرون بود. بعد گفتم اینجوری که سخته انگار انارها رو برداشتم. بعد دیدم تو یه مغازه عروسک فروشی هستم و این عروسکا انگار بچه زنده میشدند. به سفارش برادرزادم یه عروسک نوزاد پسر که خیلی زیبا نبود ولی شاد بود رو خریدم. اومدم خونه بچه زنده شد و همراه با برادرزادم ازشون سرپرستی میکردم. بچه خیلی خوشحال بود و تو اتاق بازی میکرد.فقط اینکه پوستش کاملا زرد بود.

پاسخ
لینک۸ دی ۱۴۰۰ ساعت ۱۱:۵۳:۰۳
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. احترام متقابل. شما به نحوی از احساسات خودتان خسته و کلافه شده اید. می خواهید این احساسات را از دیگران مخفی کنید و وجهه ی واقعی تان را بروز ندهید و یا حس درونی تان را بروز ندهید. می خواهید که خونسرد و با کرامت و آرام جلوه کنید ولی به نظر مرموزانه رفتار می کنید و یا بدبین هستید و دوست دارید که مخفی شوید و افکارتان را با کسی در میان نگذارید. شما شاید فکر می کنید که رسیدن به ثروت و یا داشتن همسر و ازدواج کردن، موفقیت محسوب می شود ولی نمی توانید زندگی تان را جور دیگری جلوه دهید. شما با ایده آلهایتان زندگی می کنید و برای خودتان رویابافی می کنید. نگاهی سرخوشانه و کودکانه به زندگی دارید. می خواهید به امنیت و عشق بی قید و شرط در زندگی برسید ولی تحلیلهای شما و نگاهتان به مسائل خیلی مجربانه نیست و فقط سعی می کنید که مشکلاتتان را انکار کنید. شاید تمایل دارید که صاحب فرزندی شوید و حس مادری را تجربه کنید ولی در این مورد هم نگران هستید که اگر فرزند داشتید، شاید نمی توانستید به خوبی از او مراقبت یا حمایت کنید که البته این به خاطر عدم اعتماد به نفس شما در شرایط کنونی زندگی تان است و شاید بعدا این احساس از بین برود. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۸ دی ۱۴۰۰ ساعت ۱۵:۰۳:۵۶
نبات

نبات : سلام وقتتون بخیر
امروز صبح خواب دیدم
دوتا دختر دارم و هر دو یک سن و سال داشتن(حوالی یکی دوساله) و هر کدوم پیش ی خونواده جدا زندگی می کردن.
یعنی انگار من به دلیلی(که یادم نمیاد چی بود) مجبور بودم دخترام رو بسپارم به دیگران.
وقتی رفتم ببینمشون، دوتاشون بعد یکم بازی خوابیدن،من به خاطر دوری ازشون،بالا سرشون نشسته بودم و با صدای بلند گریه می کردم و به سرپرستاشون می گفتم وقتی سه ساله شدن، میام میبرمشون.
نکته هایی که بین سرپرست ها یکی بود،هردو خانواده قد پدر و مادرم سن داشتن، خونواده های مذهبی بودن و زندگی ساده با سطح مالی خیلی متوسط داشتن.
من در واقعیت یک دختر ۱۰ ماهه دارم و این دو دختر هیچ شباهتی به دخترم نداشتن.
نکته‌ی دیگه ای که نظرم رو جلب کرد، همسرم هم از این ماجرا مطلع بود، ولی ناراحتی خاصی نشون نمی‌داد و تا حدی می تونم بگم این قضیه اصلا براش اهمیتی نداشت.

پاسخ
لینک۲۵ مهر ۱۴۰۰ ساعت ۰۸:۱۲:۲۹
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. تشکر. شما می خواهید به خاطر فرزند خودتان، مدتی به تمایلات و خواسته های خودتان بی توجه باشید و ثروت و منافع خودتان را نادیده بگیرید و مثل پدر و مادرتان که به خاطر شما از خودشان گذشته و وقتشان را معطوف شما کرده بودند، شما هم به همین صورت رفتار کنید. این مسئله از نظر همسرتان هم منطقیست. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۲۵ مهر ۱۴۰۰ ساعت ۱۶:۲۷:۵۸
زیبا ماهری

زیبا ماهری : یه خواب دیدم صبح شب ۲۳ احیا
شبیه به چندتا خاطره خیلی طولانیه نمی دونم از کجا بگم فقط در این حد می تونم بگم که رفته بودیم دارالایتام یه سرپرست داشت که خیلی ادم خوبی بود(تو خواب خانم فریبا نادری بازیگر بود) انگار یه پسر بچه رو باید معالجه می کردن که مریض بود
بعد سرپرستشون اومد خونم با چند نفر دیگه که دوستام بودن ویکی از بچه های دارالایتام بود یه دختر تقریبا جوون و پر شر و شورتر نسبت به بقیه
بعد کلی حرف می زدیم انگار همه ادمای خاص و خیلی خوب و باوقار و خیری بودن.
بعد یهو یه صحنه خونم پر آدم و بچه بود که همه شاد و خوشحال حرف می زدن و هیاهو بود و بچه ها این ور و اون ور می دویدند ولی من مبهوت بهشون خیره بودم بعد یهو یاد دورهمیای قدیمیمون افتادم یاد خاله هام و دخترخاله ها که دور هم جمع می شدیم و خونه پر از صدای شور و خنده می شد ولی الان تو قهر بودن خانواده ها و من حسرت شدیدی خوردم
تو یه صحنه که اون دختر جوون دارالایتام اومده بود خونم من به همه یه کاسه آش دادم که همه تو کاسه هاشون آش مونده بود و من نمی دونستم این آشارو چیکار کنم حیفم میومد از اون ورم نمی تونستم برگردونم تو قابلمه بعد انگار خبرم دادن که یکی یه جایی مریض بوده گفتم شاید کسی از بچه ها گرفته باشه و دیگه آشارو برنگردوندم ولی آش به نظر خیلی خوشمزه و جاافتاده میومد و تو کاسه ها یه برق خاصی داشت
بعد دوباره رفتیم دارالایتام انگار اول یه راهرو با منشی بود بعد یه در ورودی که باز میشد.بعد یهو من و اون دختر جوون و یه نفر دیگه تو فضای باز و سبز نشستیم و باهم صحبت میکردیم من یهو به یاد صحنه قبل که رفتم دارالایتام با اون در ورودی افتادم و با بغض گفتم که: از این می سوزم که خونه های دیگه در دارن و باید زنگ بزنی و بری تو اما دارالایتام یه در داره که هر کی بخاد می تونه بره داخلش بعد با خجالت رو به دختر جوونه کردم گفتم ببخشید می دونم حرفام ممکنه اذیتت کنه.بعد ادامه دادم یه جایی هست که بچه های بی سرپرست رو گذاشته بودن و عین خونه بود و باید زنگ می زدن(اینو واقعا تو بیداری دیده بودم از طریق اینترنت که یه همچین جایی هست) نمی دونم اسمش چی بود..داشتم فکر میکردم که اون یکی خانم جواب داد گفت اینجا رو باید بهش بگن خونه خدا!

پاسخ
لینک۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۰ ساعت ۰۰:۲۰:۲۵
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. شما تلاش می کنید که جایگاه خودتان را در جهان کشف کنید و مطابق با افکار خودتان زندگی کنید. از اینکه بخواهند محدودتان کنند که از قوانین خاصی تبعیت کنید و جور خاصی رفتار کنید، خوشتان نمی آید. شما احساس می کنید که تنها هستید و به شما اهمیت داده نمی شود و این حس تنهایی را به خاطر همین محدودیت هایی که دیگران برای شما وضع کرده اند، می دانید. می خواهید گشایش کار پیدا کنید پر شور و نشاط باشید و مثل گذشته ها بخندید. شما از خودتان مایه گذاشته اید و سعی کرده اید که شخصیتی تاثیر گذار و مهربان داشته باشید و باعث آرامش همه شوید ولی جواب خوبی هایتان را نگرفته اید. شما تمایل ندارید که دیگران در کارتان دخالت کنند و حرمت شما را بشکنند و به حریم خصوصی تان راه پیدا کنند. دلتان می خواهد با هر کسی به اندازه ای که خودتان تمایل دارید، تعامل کنید و نه اینکه بخواهند به شما با زور تحمیل کنند که باید چه بکنید و چه نکنید. شما خیلی مراقب حرفهایتان هستید که کسی را نرنجانید. اگر کسی بخواهد به دیگری محبت کند، باید حرمت او را هم حفظ کند و حریم خصوصی او را نشکند. این کار خداپسندانه تر است از اینکه بیش از حد کسی سعی کند که از کار دیگران با خبر باشد و به زندگی خصوصی شان سرک بکشد. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۰ ساعت ۱۳:۴۲:۰۸
Hifaaa

Hifaaa : سلام وقت بخیر
چندشب پیش پدرم خواب دیده که من میخوام دوتا بچه رو به فرزندی قبول کنم وبیارم پیش خودم،اما پدرم به شدت مخالف ودر خواب بامن بحث میکنه وبه من میگه که هروقت مستقل شدی وخونه گرفتی از این کارا بکن ومن میگم که
من که نمیخوام ازدواج کنم پس،بچه میارم بزرگ میکنم
با تشکر

پاسخ
لینک۲۷ اسفند ۱۳۹۹ ساعت ۰۸:۵۴:۱۴
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. شما تمایل دارید که اهداف و پروژه هایی را بدست گرفته و به پیش ببرید که پدرتان معتقد است این اهداف خردمندانه نیستند و از انجامشان شما را منع می کند. اما شما می خواهید با جان ودل برای پیشرفت این اهداف از خودتان مایه بگذارید. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۲۷ اسفند ۱۳۹۹ ساعت ۱۵:۳۲:۳۶
الهه

الهه : سلام. امروز صبح خواب دیدم که توی یک پرورشگاه هستم و همراه با یک زوج میانسال دارم بچه ها رو سرگرم میکنم و آموزش میدم. دوست مادرمم بود. بعصی قسمتهای خواب فراموشم شده. فقط اینو یادمه که داشتم بهشون اموزش میدادم و سرگرمشون میکردم و اخر خواب داشتم به این فکر میکردم که چرا سرپرستی یکیشون رو انتخاب نکنم و داشتم فکر میکردم کدوم باشه و دنبال یه دختر زیباتر بودم.

پاسخ
لینک۴ مهر ۱۳۹۹ ساعت ۱۰:۰۳:۳۳
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. شما شخصیتی قانونمند و روشمند دارید و به این فکر می کنید که احساس تعلق داشتن بهتر است یا احساس تعلق نداشتن! شما دوست دارید که تجاربتان را با دیگران در میان بگذارید. شما می خواهید خودتان هم چیزهای جدیدی را در زندگی تان یاد بگیرید و هرچه که باعث خوشحالی تان می شود را به زندگی تان وارد کنید. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۴ مهر ۱۳۹۹ ساعت ۱۹:۱۵:۵۰
Sky sajadi

Sky sajadi : با سلام من چند شب پیش خواب دیدم لباس مردونه پوشیدم البته یه مقنعه بلند سرم بود رفته بودم بیمارستان و میگفتم اومدم برای سرپرستی یه بچه بعد از حرف زدن باهاشون پشیمون شدم و رفتم ولی دوباره برگشتم پیششون اینبار با لباسهای خودم(دخترونه) و حینی که تو سالن انتظار بودم برای مشاوره از تلوزیون داشت آیات قرآن پخش میشد و من هم باهاش لبخونی میکردم و داعم اسم امام زمان (عج) توی ذهنم بود بعد یهو از جام پاشدم رفتم که نماز بخونم ولی نمازخونه بیمارستان رو داشتن گردگیری میکردن منم رفتم بیرون هوا هم بارونی بود توی حیاط بیمارستان قدم زدم بعد دوباره رفتم توی بیمارستان و منتظر بودم که ساعت۶ونیم بشه وقته مشاوره ام و بیمارستان هم شلوغ بود

پاسخ
لینک۲۵ بهمن ۱۳۹۸ ساعت ۱۸:۴۴:۱۱
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. شما سعی می کنید که رفتاری قاطع و قوی و مصمم از خودتان نشان دهید و توانایی های خودتان را مثل یک مرد ابراز کنید و نشان دهید که بیشتر از حدی که به نظر می رسد قادر باشید؛ توانایی انجام کاری را دارید و می توانید پروژه ای را با موفقیت عملی کنید. البته سعی می کنید که احترام خودتان را حفظ کنید و افکار و احساس واقعی تان را بروز ندهید. شما می خواهید که مسئولیت کاری را بپذیرید و امیدوار هستید که این هدفتان را بتوانید عملی کنید و خیالتان راحت شود. بعد از آن تصمیم می گیرید که به جای قاطع و تند عمل کردن از طریق احساسات و منطق وارد بحث شوید و مثل همانی که در زندگی واقعیتان هستید رفتار کنید. به خدای بزرگ توکل می کنید و متوسل به امام زمان ع می شوید که به خواسته ی تان برسید و پروژه ای را که دوست دارید به شما واگذار شود را به شما بدهند تا روی آن کار کنید. شما می دانید که وقتی که فکرتان را هنوز آرام نکرده اید و نگران هستید؛ دعای شما درست نیست!! دعا را باید با توکل و اطمینان و اعتماد به خدای بزرگ بخوانید. بنابر این اول سعی می کنید که افکار مثبت را در ذهنتان جای دهید و احساسات مثبتی را به وجودتان راه دهید و بعد امیدوار هستید که شما را مسئولیت پذیر و قابل اعتماد حساب کنند و شما هم بتوانید ثابت کنید که می توانید پای حرف و عملتان بایستید و نشان دهید که از عهده ی این کار به خوبی بر می آیید. تعداد کسانی که می خواهند ثابت کنند که برای این پروژه ی مورد علاقه ی شما، توانایی دارند و با شما رقابت می کنند زیاد است. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۲۵ بهمن ۱۳۹۸ ساعت ۲۱:۲۹:۲۴
برهان

برهان : البته بعدش گفتم من بهش بگم چه نسبتی با من داری دوباره گفتم میبرشم سر کار پیش خودم

پاسخ
لینک۹ آذر ۱۳۹۷ ساعت ۱۵:۵۵:۵۵
ادامه

فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.