حکایت کوتاه زن زیبا
بازرگانی را زنی خوش صورت بود كه زهره نام داشت. عزم سفر كرد. از بهر او جامهای سفید بساخت و كاسهای نیل به خادم داد كه هرگاه از این زن حركتی ناشایست پدید آید، یك انگشت نیل بر جامه او بزن تا چون بازآیم، مرا حال معلوم شود. پس از مدتی خواجه به خادم نوشت كه:
چیزی نكند زهره كه ننگی باشد
بر جامه او ز نیل رنگی باشد
خادم باز نوشت كه:
گر آمدن خواجه درنگی باشد
چون بازآید، زهره پلنگی باشد
عبید زاکانی