یوتاب گلچینی از بهترین ها

تور تفریحی پیر زن ها

تعدادى پیرزن با اتوبوس عازم تورى تفریحى بودند. پس از مدتى یکى از پیر زنان به پشت راننده زد و یک مشت بادام به او تعارف کرد.
راننده تشکر کرد و بادام‌ها را گرفت و خورد.

در حدود ٤٥ دقیقه بعد دوباره پیرزن با یک مشت بادام نزد راننده آمد و بادام‌ها را به او تعارف کرد. راننده باز هم تشکر کرد و بادام‌ها را گرفت و خورد.

این کار دوبار دیگر هم تکرار شد تا آن که بار پنجم که پیر زن باز با یک مشت بادام سراغ راننده آمد، راننده از او پرسید: چرا خودتان بادام‌ها را نمى‌خورید؟
پیر زن گفت: چون ما دندان نداریم.
راننده که خیلى کنجکاو شده بود پرسید پس چرا آن‌ها را خریده‌اید؟
پیر زن گفت: ما شکلات دور بادام‌ها را خیلى دوست داریم.

8 دیدگاه

دنیا : داستانی درباره کنجکاوی گمان بده و غیبت میخوام

پاسخ
لینک۱۱ آبان ۱۴۰۳ ساعت ۲۲:۱۳:۲۴

Pariya : من جای راننده بودم پیرزن ها رو پیاده می کردم بعد می رفتم بيمارستان ۳ بار دهنم رو،معدم و... رو شستشو میدادم

پاسخ
لینک۲۷ تیر ۱۴۰۲ ساعت ۰۲:۴۲:۵۹
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : :))))))))

پاسخ
لینک۲۷ تیر ۱۴۰۲ ساعت ۱۱:۱۱:۴۸

علیرضا : من. جای راننده بودم در جا.ماشیبن میبردم ته دره

پاسخ
لینک۶ تیر ۱۴۰۲ ساعت ۰۸:۱۹:۲۷

جواد حالش بد شده : حالم بد شد.

پاسخ
لینک۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۲ ساعت ۱۹:۳۴:۲۳

غ : جالب بود

پاسخ
لینک۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۱ ساعت ۱۴:۱۴:۳۷

Alya : این داستان خوب نیست چون من پیامشو می خوام

پاسخ
لینک۲۹ آذر ۱۴۰۰ ساعت ۱۹:۵۸:۳۵
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : پیامش اینه که یه کمی بخندی! طنزه اینقدر جدی هر چیزی را پیگیری نکنید.

پاسخ
لینک۳۰ آذر ۱۴۰۰ ساعت ۱۰:۲۳:۴۸

سعید : جالب بود...

پاسخ
لینک۲۷ فروردین ۱۳۹۹ ساعت ۰۴:۰۸:۳۱

Warm books : اون بادوما بادوم معمولی نبودن.بادامهای آغشته به عصاره دهان بودن ههههههههه

پاسخ
لینک۱۴ بهمن ۱۳۹۸ ساعت ۰۲:۵۳:۴۹

نیما بیات : عالی بود

پاسخ
لینک۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۹ ساعت ۰۰:۴۱:۰۷