جوان و دریاچه
مرد جوان و زیبایی هر روز به کنار دریاچه می رفت تا زیبایی خویش را در آب تماشا کند. او آنچنان مجذوب تصویر خویش می شد که روزی به آب افتاد و در دریاچه غرق شد. در مکانی که به آب افتاده بود، گلی رویید که آن گل را نرگس نامیدند.
پس از مرگ نرگس، پریان جنگل به کنار دریاچه آب شیرین آمدند و آن را لبالب از اشکهای شور یافتند.
پریان پرسیدند: چرا گریه می کنی؟
دریاچه جواب داد: برای نرگس گریه می کنم.
پریان گفتند: هیچ جای تعجب نیست، چون هرچند که ما پیوسته در بیشه ها به دنبال او بودیم، تنها تو بودی که می توانستی از نزدیک زیبایی او را تماشا کنی.
آنگاه دریاچه پرسید: مگر نرگس زیبا بود؟
پریان شگفت زده پرسیدند: چه کسی بهتر از تو این را می داند؟ او هر روز در ساحل تو می نشست و به روی تو خم می شد.
دریاچه لحظه ای ساکت ماند و سپس گفت: من برای نرگس گریه می کنم، اما هرگز متوجه زیبایی او نشده بودم. من برای نرگس گریه می کنم زیرا هر بار که او به روی من خم میشد، می توانستم در ژرفای چشمانش بازتاب زیبایی خویش را ببینم.
ایلیا : این داستانک برگرفته از اسطورهی نارسیس یونانی است. نارسیس جوون خوش چهرهای بوده که از عشق اکو دوری میکنه وقتی به آب رود نگاه میکنه عاشق خودش میشه. توو روان شناسی واسه بیماری خودشیفتگی بیماری نارسیسم میگند.
البته امروزه نارسیسمها تا دلتون بخواد توو اینستاگرام هست!
AMIR : عجب
رضا : هر کسی محو تماشای خود شده و مشغول خودستایی؟؟!!!
بابا : این داستان ابتدای کتاب کیمیاگر پائولو کویلئو آورده شده. همون ابتدای داستان که میگه "مرد جوان" داستان گم میشه چون داستان اصلا در مورد دختری به نام نرگس هست نه مرد جوان. اینکه خوب هست که نسخه اصلی رو که زیاد هم نیست رو از روی کتاب بخونید تا دوستانی که کمی دچار سردرگمی میشن راحت تر بتونن داستان رو دریافت کنن.
Gita : یعنی هم آب هم دریاچه اونقدر غرق خودشونن که متوجه اطراف نمیشن
فلانی : صحیح
مریم مرادخانی : یعنی چی، یعنی چی، یعنی چی
مپ : منظورش اینه ک چشمهای جوان یا همون نرگس برا دریاچه اینه بود
الهام : من متوجه نشدم
هر کس مفهوم داستان درک کرد بگه
نرگس : یعنی چی؟ یعنی چی؟ یعنی چی؟
من نفهمیدم