یوتاب گلچینی از بهترین ها

درد دل

نشسته بود و باهاش درد دل می کرد. پک محکمی به سیگار زد: زن! آخه چرا توی خواب هم دست از سر من بر نمی داری؟ چه کار کنم؟ میدونم که او بچه ها رو اذیت می کنه!...
طلاقش که نمی تونم بدم. زنمه!
خیلی ناراحتی ببرشون پیش خودت!!

پس ته مانده سیگار را روی سنگ قبر خاموش کرد و رفت.

2 دیدگاه

یه بنده خدا : جالب بود

پاسخ
لینک۱۰ فروردین ۱۴۰۲ ساعت ۰۹:۲۰:۱۹

هانیه قنبری : اصلا خوب نبود
بی مزه بود

پاسخ
لینک۲۵ اسفند ۱۳۹۹ ساعت ۱۹:۵۵:۰۴