یوتاب گلچینی از بهترین ها

دعای باران

یه روز بهلول میره تو شهر می بینه هیچکی تو شهر نیست.
میره کاخ شاه که ببینه چه خبره؟ از باغبون می پرسه: شاه کجاست؟
باغبون میگه: مردمو جمع کرده رفتن دعا کنن که بارون بیاد!
بهلول بهش میگه: چرا باغو آب نمیدی؟!
باغبون میگه به تو چه؟ مگه تو فضولی؟ من باغبونم خودم کارمو بلدم میدونم کی باغو آب بدم!

بهلولم میگه: پس برو به شاه بگو خدا خودش باغبونه!! می دونه کی باغشو آب بده. شما فضولی تو کارش نکن!
این داستان خطاب به کسایی که به جای کار و تلاش امید به دعا بستن و شب تا صبح فقط دعا میکنن.
اگه بخصوص پزشکا "فقط" دل به دعا می بستن، انقد تو درمان بیماری ها پیشرفت نمی کردن، نابرده رنج گنج میسر نمی شود!

1 دیدگاه

Moon : سلام دعا و تلاش در کنار هم نتیجه بخش هستند و هر کدوم به تنهایی ناقص هستند

پاسخ
لینک۱۱ بهمن ۱۴۰۱ ساعت ۰۱:۴۲:۲۰