روباه
صبح زود وقت طلوع آفتاب، روباه از لانه خارج شد و سایه خودش را دید و دستپاچه گفت:
امروز برای ناهار یک شتر خواهم خورد.
پس راه افتاد و تمام صبح را در جستجوی شتر به این سوی و آن سوی پرسه زد.
نزدیک ظهر یک بار دیگر به سایه خودش خیره شد و بهت زده گفت: بله یک موش کوچک هم برای ناهار من کافی است.
دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.