یوتاب گلچینی از بهترین ها

سه مریض

یه روز صبح یه مریض به دكتر جراح مراجعه میكنه و از كمر درد شدید شكایت میكنه.
دكتره بعد از معاینه ازش میپرسه: خب، بگو ببینم واسه چی دچاركمر درد شدی؟
مریض پاسخ میده: من برای یك كلوپ شبانه كار می كنم. امروز صبح زودتر به خونه ام رفتم و وقتی وارد آپارتمانم شدم، یه صداهایی از اتاق خواب شنیدم! وقتی وارد اتاق شدم، فهمیدم كه یكی با همسرم بوده.

در بالكن هم باز بود. من سریع دویدم طرف بالكن، ولی كسی را اونجا ندیدم. وقتی پایین را نگاه كردم، یه مرد را دیدم كه می دوید و در همان حال داشت لباس می پوشید.
من یخچال را كه روی بالكن بود گرفتم و پرتاب كردم به طرف اون!! دلیل كمر دردم هم همین بلند كردن یخچاله.

مریض بعدی، که به نظر می رسید كه تصادف بدی با یك ماشین داشته. دكتر بهش میگه: مریض قبلیِ من بد حال به نظر می رسید، ولی مثل اینكه حال شما خیلی بدتره! بگو ببینم چه اتفاقی برات افتاده؟
مریض پاسخ میده: باید بدونید كه من اخیرا بیكار بودم و امروز اولین روز كار جدیدم بود. ولی من فراموش كرده بودم كه ساعت را كوك كنم و برای همین هم نزدیك بود دیر كنم. من سریع از خونه زدم بیرون و در همون حال هم داشتم لباسهام را می پوشیدم، یهو یه یخچال از بالا افتاد روی سر من.

وقتی مریض سوم میاد به نظر می رسه كه حالش از دو مریض قبلی وخیم تره. دكتره در حالی كه شوكه شده بوده از او می پرسه: تو از كدوم جهنمی فرار كردی؟
مریض سوم میگه: راستش من بالای یه یخچال نشسته بودم كه یهو یه نفر اون را از طبقه سوم پرتاب كرد پایین.

3 دیدگاه

... : نویسنده ی این داستان چه کسی بوده
خیلی جالبه

پاسخ
لینک۲۶ آبان ۱۴۰۲ ساعت ۲۱:۵۸:۴۵

بهار : من نفهمیدم طنز بود یا مفهومی و اگر مفهومی بود منظور و مفهومش چی بود؟؟؟؟

پاسخ
لینک۵ آبان ۱۳۹۹ ساعت ۰۸:۳۸:۲۲
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : طنز بود .

پاسخ
لینک۵ آبان ۱۳۹۹ ساعت ۰۹:۳۹:۲۲

به كسي چه : خيلي عجيب بوددددد و تخيلي

پاسخ
لینک۶ مهر ۱۳۹۹ ساعت ۲۲:۱۶:۰۸