سوییچ ماشینم
بعد از تموم شدن جلسه، از هتل خارج شدم و شروع به گشتن سوییچ ماشینم کردم، سوییچ توی کیفم یا جیبم نبود. برای جستجو سریع به سالن جلسه برگشتم، سوییچ اونجا هم نبود. یهو فهمیدم توی ماشین جا گذاشتم!!
شوهرم بارها تکرار کرده که سوییچ رو توی جا سوییچی نذار.
من نظرم اینه که جا سوییچی بهترین جاییه که سوییچ گم نمی شه. اما به نظر اون باعث سرقت آسون ماشین می شه.
واسه رسوندن فوری خودم به پارکینگ ماشینها عجله کردم و وقتی رسیدم به نتیجه ترسناکی دست یافتم. چونکه نظر اون درست بوده! پارکینگ خالی بود!!
بلافاصله با نیروی انتظامی تماس گرفتم تا بهشون خبر بدم که ماشین به سرقت رفته و از اسمم، ویژگیهای ماشین و جایی که در اونجا ایستادم و از این جور چیزها، بهشون خبر دادم و اعتراف کردم من سوییچهام رو توی ماشین جا گذاشتم.
بعد کارهای خیلی سخت رو شروع کردم، در حالیکه هوشیاری به خرج دادم به شوهرم زنگ زدم و بهش گفتم: عشق من!
(من معمولا اونو "عشقم" صداش نمی کنم. اما اینطور موقعها این لفظ و استفاده میکنم)، سوییچ رو توی ماشین جا گذاشتم و ماشین به سرقت رفته.
مدتی سکوت حکمفرما شد. در این بین فکر کردم تماس قطع شده، اما در حالیکه فریاد می کشید صداش رو شنیدم: احمق!!! امروز من تو رو به هتل رسوندم.
حالا وقتشه که ساکت بشم، در حالیکه شرمسار بودم بهش گفتم: خوب! ممکنه بیایی منو ببری؟
یه بار دیگه فریاد کشید: میام، اما بعد از اینکه این مامور انتظامی رو قانع کنم که من ماشینتو ندزدیدم!!!
نتیجه!!
تنهایی نخند....!!!؟
بفرستش واسه همه آلزایمری ها!!
الیاس : یعنی واقعا ادم خندش میگیره