مدیر فروش
میگویند یك آمریكایی برای شكار به كانادا رفت. از آنجا كه بهترین تازی شكاری را به او داده بودند، احساس خوشبختی میكرد. اسم این تازی شكاری فروشنده بود.
آمریكایی برای اولین بار در عمرش در كمتر از دو روز، آنقدر پرنده شكار كرد كه نمیدانست با آنها چكار كند.
از میزبان كانادایی خود به خاطر این محبت تشكر كرد و گفت: این بهترین تازی شكاری است كه در عمرم دیدهام. امیدوارم دفعهی دیگر كه به اینجا میآیم همین تازی نصیبم شود.
ولی سال بعد، وقتی آمریكایی برای شكار به دیدن دوستش رفت، از آنچه شنید مایوس شد. به او گفته شد كه آن تازی دیگر به درد شكار نمیخورد.
وقتی علت را پرسید، دوستش گفت: متاسفانه فكر میكنم در مورد آن تازی مرتكب اشتباه بزرگی شدم. اسم او را عوض كردیم و مدیر فروش گذاشتیم.
آمریكایی پرسید: این مسئله چه تفاوتی به وجود آورد؟
به او پاسخ داده شد: تفاوت بزرگی به وجود آورد. از وقتی كه اسم این تازی شكاری را مدیر فروش گذاشتیم، تمام روز را در یكجا مینشیند و فقط پارس میكند!
آرش : منظور رو نفهمیدم
فریبا هراتی : یعنی بعضی ها خیال می کنند که مدیر شدن یعنی فقط بلند داد زدن و دستور دادن