یوتاب گلچینی از بهترین ها

نابینا

دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد.
بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند.
نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبت هایش از درد چشم خود نالید. سپس با كمك عصا به خانه برگشت.

موعد عروسی فرا رسید.
زن نگران صورت خود که آبله آن را از شکل انداخته بود و شوهرهم که کور شده بود.
همه مردم می گفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد.

20 سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت، مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود.
همه تعجب کردند و مرد گفت: من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم.

0 دیدگاه

دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.