نجات غریق
مردی در کنار رودخانهای ایستاده بود. ناگهان صدای فریادی را میشنود و متوجه میشود که کسی در حال غرق شدن است. فوراً به آب میپرد و او را نجات میدهد.
اما پیش از آن که نفسی تازه کند فریادهای دیگری را میشنود و باز به آب میپرد و دو نفر دیگر را نجات میدهد.
اما پیش از این که حالش جا بیاید صدای چهار نفر دیگر را که کمک میخواهند میشنود.
او تمام روز را صرف نجات افرادی میکند که در چنگال امواج خروشان گرفتار شدهاند غافل از این که چند قدمی بالاتر دیوانهای مردم را یکی یکی به رودخانه میانداخت!!
نتیجه داستان:
بهتر است به جای صرفا رسیدگی به مشکلات جامعه، ریشه مشکلات را بخشکانیم!
دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.