پله های ترقی
جیم و ادوارد دوستان صمیمی بودند تا اینکه وارد بازار کار شدند. با این تفاوت که ادوارد به سختی کار می کرد و پله های ترقی را یکی یکی طی می کرد، اما جیم فقط می خورد و می خوابید و تفریح می کرد.
سالها گذشت و ادوارد به جایی رسید که دیگر بالا رفتن از پله های ترقی برایش سخت و غیر ممکن شد،
در همین حال صدای جیم را از آن بالا بالا ها شنید که با خنده می گفت: ادوارد عزیزم خسته نباشی، اما یادت باشد در قرن بیست و یکم، برای رسیدن به موفقیت به جای بالا رفتن از پله های ترقی، باید سوار آسانسور ترقی شد!
آریا : جز نظر همه داستان خیلی خوبی بود به نظر من
فرشید : و این آسانسور بلای جان نسل جدید شد!
مانترا : وقتی پارتی نداریم
نمیتونیم دست رو دست بزاریم و از تا امیدی حرف بزنیم
باید تلاش خودمون رو بکنیم
الارا : بد نبود
Sana : به نظر من که اصلا مناسب نبود
Kosar : خوب نبود عالیییییییییی بود
وات : وات ده فازینگ :/
فریبا هراتی : خیلی جاها پارتی لازم است!
مهرداد : خخخ