یوتاب گلچینی از بهترین ها

گرگ و سگ

پسرك با عصبانیت وارد خانه شد و دنبال یك چوب می گشت. پدربزرگش او را صدا كرد و گفت: اتفاقی پیش آمده رامین جان؟
رامین یازده ساله گفت: بله پدربزرگ، دوستم مرا عصبانی كرده و می خواهم یك چوب پیدا كنم و او را بزنم.

پدربزرگ لبخندی زد و نوه اش را كنار كشاند و گفت: با عصبانیت در هیچ كاری خصوصا برای غلبه بر دشمنت موفق نخواهی شد.
بگذار مثالی برایت بزنم رامین جان.
فرض كن در وجود تو یك گرگ و یك سگ بسته باشند و تو بخواهی به كمك یكی از آنها بر دشمنت غلبه كنی، اگر زنجیر گرگ را باز كنی، ابتدا خود تو را مجروح می كند و بعدا به سراغ دشمنانت می رود. تازه معلوم نیست پس از مجروح كردن تو، به سراغ دشمنت برود!
اما اگر سگ را آزاد كنی، چون حیوان باشعور و باوفایی است، مطمئن باش به تو لطمه نمی زند و فقط به دشمنت حمله می كند.
حالا یادت باشد كه «عصبانیت» همان گرگ است و «تفكر» هم سگ می باشد، به نظر خودت تو باید از سگ استفاده كنی یا گرگ؟
پسرك فكری كرد و گفت: حق با شماست. نباید عصبانی شوم و بهتر است سگ را آزاد كنم.

بیست و پنج سال بعد،
پیرمرد توی ویترین كتاب فروشی به كتاب نوه اش خیره شده بود كه رویش نوشته شده بود: سگ یا گرگ؟ انتخاب كنید!

1 دیدگاه

غزال : اسم نویسنده ذکر نشده ؟من خیلی وقته پیگر داستان هاتون هستم .ولی چرا اسمی از نویسنده نیست

پاسخ
لینک۱۰ آبان ۱۳۹۹ ساعت ۰۹:۱۴:۱۹
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. این داستانها طی سالها گردآوری شده اند و از ابتدا هم اسمی برای نویسنده ها ذکر نشده بوده است.

پاسخ
لینک۱۰ آبان ۱۳۹۹ ساعت ۱۰:۰۹:۲۱