اسم های عربی - حرف ج
جابر : (پسرانه) 1- شکسته بند؛ 2- ستمگر، ستمکار، جبار؛ 3-(در لاتین) Jeber یا jabir ؛ 4- (اَعلام) 1) نام ابن حیان ازدی کوفی شیمی دان مسلمان ساکن کوفه معروف به جابر ابن حیان [قرن2 هجری]؛ 2) جابر انصاری ابن سفیان، معروف به جابر ابن انصاری، صحابی پیامبر اسلام(ص)، ساکن مدینه، که حدیث هایی از او نقل شده است. [قرن اول هجری].
جاهد : (پسرانه) جهد کننده، کوشا، ساعی.
جبار : (پسرانه) 1- از صفات خداوند؛ 2- یکی از صورتهای فلکی؛ 3- پادشاه و حاکمی که سلطه و قدرت دارد.
جعفر : (پسرانه) 1- جوی، رود؛ 2- ناقه ی پر شیر؛ 3- (اَعلام) 1) ابوعبدالله جعفر ابن محمّد [80-148 قمری] ششمین امام شیعیان (= امام صادق(ع))، که اساس فقه شیعه به او منسوب است؛ 2) جعفرابن ابی طالب: [قرن اول هجری] صحابی و پسر عم پیامبر اسلام(ص) و برادر حضرت علی(ع) [= جعفر طیار]، که در جنگ با کافران در مؤته کشته شد؛ 3) جعفر برمکی: [187 هجری] دولتمرد ایرانی وزیر و ندیم هارون الرشید که به فرمان او کشته شد؛ 4) جعفر بایسنقری: [890 هجری] خوشنویس ایرانی از مرد تبریز، شاهنامه بایسنقری به خط اوست؛ 5) جعفرخان زند: شاه ایران [1199-1203 قمری]، از سلسله ی زند، که با کشته شدن او به دست خویشاوند خودش، راه برای پیروزی آقامحمّدخان قاجار هموار شد.
جعفر صادق : (پسرانه) جعفر در لغت به معنای رود و رودخانه است و نیز بمعنای جوی پرآب و جویبار آمده است. همچنین «جعفر» نام ششمین امام معصوم ( ع) ملقب به « صادق » است. صادق صفت فاعلی از صدق است یعنی کسی که راستگو در علم و عمل است. اما در مورد امام (ع) به دلیل ظهور کرامات و فضائل مخصوص استعمال می شود. امام جعفر صادق ( ع) به دلیل فضای سیاسی و فرهنگی عصر خویش، نهضت علمی پدرش را دنبال کرد و به تربیت شاگردان و فرهیختگان در علوم مختلف پرداخت. جوهر دیانت و حقیقت وحی نبوی را که در معرض خطر بود، در تفکر شیعه تثبیت کرد و هویتی جاودانه به آن بخشید و با گذشت روزگار اعماق و لایه های پنهان این حرکت عظیم الهی بر جهانیان آشکارتر می شود.
جلال : (پسرانه) 1- بلند پایگی، عظمت، بزرگی؛ 2- از صفات خداوند که به مقام کبریایی او اشاره دارد.
جلال الدین : (پسرانه) 1- شکوه و عظمت دین؛ 2- (اَعلام) 1) مولانا جلالالدین محمّد بلخی (= مولوی) از عارفان و شاعران بنام ایرانیِ قرن 7 هجری، مؤلف منظومه ی عرفانی معروف به مثنوی معنوی، مجموعه غزلهای موسوم به دیوان شمس، دو کتاب به نامهای فیه مافیه و مجالس سبعه؛ 2) جلالالدین خوارزمشاه فرزند سلطان محمّد خوارزمشاه از سلاطین سلسله ی خوارزمشاهی در قرن 7 هجری.
جلاله : (دخترانه) (مؤنث جلال)، جلال.
جلوه : (دخترانه) نمایان شدن، خود را آشکار کردن، خودنمایی؛ (به مجاز) زیبایی، جاذبه.
جلیل : (پسرانه) 1- بلند مرتبه، بزرگوار؛ 2- بزرگ، شکوهمند؛ 3-از نامها و صفات خداوند؛ 4- (اَعلام) منطقه ی تاریخی زراعتی در شمال فلسطین در شرق رود اردن [= جلیله] که به دو بخش جلیل سفلا و جلیل علیا تقسیم میشود، بنا به روایت انجیل مرکز اصلی رسالت حضرت عیسی(ع) بوده است.
جلیله : (دخترانه) (مؤنث جلیل).
جمال : (پسرانه) 1- زیبایی؛ 2- (به مجاز) مایه ی زیبایی و زینت بخش؛ 3- (در تصوف) جلوههای الطاف خداوندی.
جمال الدین : (پسرانه) 1- زیبایی در دین؛ 2- نیکویی در دین؛ 3- آن که در چهرهاش زیبایی دین نهفته است؛ 4- (اَعلام)1) جمالالدین اسدآبادی: [حدود 1254-1315 قمری] اندیشمند ترقیخواه مسلمان همدانی یا کابلی، معروف به افغانی، که زمانی در کابل، استانبول و قاهره به تبلیغ اندیشه های خویش پرداخت؛ 2) جمالالدین اصفهانی: (محمّد ابن عبدالرّزاق) شاعر ایرانی قرن 6 هجری؛ 3) جمالالدین اینجو: (حسین ابن فخرالدین شیرازی) ادیب و فرهنگ نویس ایرانی تبار هند، مؤلف فرهنگ جهانگیری [قرن 13 هجری] .
جمانه : (دخترانه) 1- یک دانه مروارید، یک دانه لؤلؤ؛ 2- (اَعلام) نام دختر ابوطالب و خواهر حضرت علی(ع).
جمیل : (پسرانه) 1- زیبا؛ 2- (به مجاز) شایسته، بایسته، نیکو، خوب.
جمیله : (دخترانه) 1- (مؤنث جمیل)، جمیل؛ 2- (اَعلام) جمیله بانوی آواز خوان و موسیقیدان عرب از مردم مدینه [حدود سال 142 هجری].
جنان : (دخترانه) 1- بهشت؛ 2- باغها؛ 3- (اَعلام) نام یکی از زنان شاعره عرب از عباسیان.
جنت : (دخترانه) بهشت، فردوس.
جنید : (پسرانه) (عربی)1- به معنای سرباز و لشکری؛ 2- (اَعلام) 1) جُنید بغدادی [قرن 3 هجری] عارف و عالم دینی که پیشوا و مقتدا و سید صوفیان صفا بود؛ 2) جنید صفوی (= سلطان جنید) [قرن 9 هجری] پیشوای صوفیان صفوی و نوهی صفیالدین اردبیلی، که پس از تلاش نافرجام برای تشکیل دولتی مستقل، در جنگ با شروانشاه کشته شد.
جواد : (پسرانه) (عربی)1- بخشنده، با سخاوت؛ 2- از نامها و صفات خداوند؛ 3- (اَعلام) لقب امام محمّد ابن علی ابن موسی الرضا ابن جعفر(ع) [195-220 قمری] (= امام جواد) نهمین امام شیعیان.
جهاد : (پسرانه) 1- در راه دین جنگیدن؛ 2- پیکار، مبارزه؛ 3- کوشیدن، تلاش.
جهاندار : (پسرانه) 1- جهان دارنده؛ 2- نگهبان جهان؛ 3- پادشاه؛ 4- مدبرِ امور جهان؛ 5- (به مجاز) بزرگ و قدرتمند؛ 6- (در قدیم) خداوند؛ 7- (اَعلام) شاه تیموری هند [1124-1125 قمری] که به فرمان پسرعمش فرخ سیَر کشته شد.
- برچسب ها :
- نام های عربی
- اسم های عربی