اسم های عربی - حرف ز
زاکیه : (دخترانه) (عربی، زاکیَة)، 1- (در قدیم) نیکو، پاکیزه.
زاهد : (پسرانه) 1- پارسا، پرهیزکار؛ 2- (در تصوف) آن که از دنیا و بهرههای آن روی گردان است و مدام در حال عبادت و ذکر است؛ 3- (اَعلام) شیخ زاهد گیلانی از عارفان بنام ایرانی در قرن 7 هجری.
زاهده : (دخترانه) 1- زن زاهد. (اعلام) زاهده خاتون بانویی عارف، که در زمان خود به عقل و تدبیر و سیاست پردازی آوازه داشت. او در جوانی به عقد اتابک بزایه، حاکم فارس در آمد. او نه تنها در اداره ی امور آن خطه دخالت مستقیم داشت بلکه به سبب عشق به دانش به ساختن مدرسه نیز توجه زیادی نشان می داد. به فرمان او مدرسه ای به نام زاهده در شیراز ساخته شد که تولیت آن را به علمای حنفی مذهبی سپرده بود، ولی پس از چندی تغییر جهت داد و امام ناصرالدین سیرانی شافعی را به اداره ی آن گماشت. زاهده خاتون پس از کشته شدن شوهرش به دست سلطان مسعود سلجوقی که در میان راه همدان و اصفهان اتفاق افتاد، چون شنید که شوهرش را در اصفهان به خاک سپرده اند، استخوان های او را به شیراز آورد و بر آرامگاه او قبه و بارگاهی ساخت که خود نیز پس از مرگ در همان جا به خاک سپرده شد. می گویند به سبب نیکوکاری های فراوان زاهده خاتون آرامگاه او عزت و احترام بسیاری میان مردمان به دست آورد و در شمار قبور متبرکه درآمد.
زاهره : (دخترانه) (مؤنث زاهر).
زایر : (پسرانه) 1- آن که به زیارت اماکن مقدسه می رود، زیارت کننده؛ 2- (در قدیم) دیدار کننده، زائر؛ 3- (در قدیم) (به مجاز) تقاضا کننده.
زُبید : (پسرانه) (تصغیر زَبد)، عطیه و بخشش.
زبیده : (دخترانه) (= زبیدة) نام گیاهی (همیشه بهار)؛ 2- (اَعلام) دختر جعفرابن منصور زن هارون الرشید و مادر خلیفه امین.
زُبیر : (پسرانه) (اَعلام) ابنعوام قریشی [قرناول هجری] از خویشاوندان و از صحابه ی پیامبر اسلام(ص) و برادر زاده ی حضرت خدیجه همراه با طلحه در جنگ جمل شرکت کرد و کشته شد.
زعیم : (پسرانه) رئیس، پیشوا، رهبر.
زکیه : (دخترانه) 1- پاک، پاکیزه، زَکی؛ 2- (اَعلام) نام دیگر حضرت فاطمه(س).
زلال : (دخترانه) 1- صاف و شفاف؛ 2- (به مجاز) آب صاف و گوارا.
زلیخا : (دخترانه) (مؤنث ازلخ)، 1- جای لغزیدن پا (به لحاظ داشتن زیبایی زیاد)؛ 2- (اَعلام) در روایتهای اسلامی و یهودی، همسرعزیز مصر(وزیر یا پیشکار فرعون مصر) که عاشق یوسف(ع)شد و چون یوسف(ع) به عشق او سر فرود نیاورد، به او تهمت زد و موجب شد تا زندانی شود.
زمرد : (دخترانه) (معرب از یونانی) (در علوم زمین) از سنگهای قیمتی و عموماً سبز رنگ.
زمزم : (دخترانه) 1- «آهسته آهسته»؛ 2- (اَعلام) 1) چاه آبی در مکه، در جنوب شرقی کعبه، که زائران آب آن را متبرک می دانند؛ 2) نام کتابی از مصنفات زرتشت؛ 3- (در ادیان) دعایی که پیروان زرتشت هنگام عبادت یا غذا خوردن آهسته زیر لب می خوانند.
زهرا : (دخترانه). مؤنث «ازهر» به معنای روشن و درخشان است . همچنین زهراء مأخوذ از «زهره» به معنی سفید و نورانی است. زهرا، لقب حضرت فاطمه سکینه (س) است. زیرا هر وقت آن حضرت در محراب خود به نماز قامت بر می افراشت نور او فضای عرش را روشن می کرد بطوریکه اهل آسمان نور مبارک او را تماشا می کردند و آن حضرت حالات عجیبی داشت و در عبادت آنچنان غرق حق تعالی می شد که نور سفیدی تمام وجود او را فرا می گرفت و باعث حیرت عرشیان می شد.
زهره : (دخترانه) 1- (= ناهید= ونوس) 2- (اَعلام) 1) (در نجوم) دومین سیاره ی منظومه ی شمسی از لحاظ دوری از خورشید، میان عطارد و زمین، که از درخشندهترین اجرام آسمانی است. [در نزد قدما زهره نماد نوازندگی و خنیاگری است]؛ 2) زهره نام رودی در استانهای فارس، کهگیلویه و بویر احمد و خوزستان به طول 490 کیلومتر، که از شمال غربی اردکان در فارس سرچشمه میگیرد و با نام شش پیر به شهرستان ممسنی وارد می شود و پس از عبور از روستاهای استان فارس و سپس مشروب کردن شهرستان گچساران و روستاهای کهگیلویه و بویر احمد با نام زهره تغییر مسیر میدهد و با نام هندیجان در استان خوزستان به خلیج فارس میریزد.
زهیر : (پسرانه) 1- شکوفه دار و درخت پر شکوفه؛ 2- (اَعلام) 1) نام یکی از شهدای کربلا؛ 2) زهیر ابن ابی اسما [حدود 627 میلادی] شاعر عرب، که یکی از معلقات به او منسوب است و او را یکی از سه شاعر بزرگ عرب جاهلی شمردهاند.
زیتون : (دخترانه) (در گیاهی) 1- میوه ی بیضی شکل سفت و گوشتی به اندازه ی توت که رنگ آن در مراحل مختلف رشد از سبز تا بنفش و سیاه تغییر می کند و از آن روغن نیز می گیرند؛ 2- درخت همیشه سبز این میوه که برگ و میوه ی آن مصرف دارویی دارد؛ 3- از واژههای قرآنی.
زید : (پسرانه) 1- رشد، فزونی؛ 2- (اَعلام) زید ابن علی
زین الدین : (پسرانه) موجب آرایش دین؛ زینت دین.
زین العابدین : (پسرانه) لقب علی ابن الحسین (ع) چهارمین امام معصوم ( ع) است. به معنای زینت عبادت کنندگان است. امام زین العابدین ( ع) از عبادت و نیایش خداوند متعال سیر نمی شد و پیوسته در حال دعا و مناجات شور انگیز بود و سجده های طولانی او موجب شد که به او لقب « سجاد » هم بدهند.
زینب : (دخترانه) به معنی زین ،آراستن و آرایش و خوبی است و نیز به معنی درختی خوش منظره و زیباست. زینب کبری نام دختر امیر المومنین علی (ع) و فاطمه زهرا (س) است که از زنان فاضل و عالم و مفسر قرآن کریم و عقیله بنی هاشم به حساب می آید. فضائل و جلالت و شأن والای او فراتر از آن است که در ظرف قلم و کاغذ بگنجد و تاریخ پس از گذشت چندین قرن در تغییر شخصیت آن بانوی بزرگوار عاجز مانده است.
زینت : (دخترانه) زیور، زیب، پیرایه، آرایش.
- برچسب ها :
- نام های عربی
- اسم های عربی