اسم های عربی - حرف ک
کاظم : (پسرانه) 1- (در قدیم) فرو خورنده خشم؛ 2- (اَعلام) لقب امام موسی ابن جعفر(ع) هفتمین امام شیعیان.
کاظمه : (دخترانه) (مؤنث کاظم).
کامل : (پسرانه) 1- آن که یا آنچه ویژگیهای لازم را دارا است و کم و کاست ندارد، بی عیب، بی نقص؛ 2- (به مجاز) دارای محاسن و خصوصیات مقبول؛ 3- (در قدیم) (به مجاز) دانا و فاضل؛ 4- (در حالت قیدی) بدون عیب و کاستی، به خوبی؛ 5- (در تصوف) ویژگی پیری که می تواند در نفوس تصرف و سالکان را تربیت کند؛ 6- (اَعلام) کتاب عربی از ابن اثیر، معروف به کامل ابن اثیر (ترجمه)، در تاریخ عمومی جهان تا سال 628 قمری (الکامل فی التاریخ).
کامله : (دخترانه) (مؤنث کامل)، 1- زن کامل؛ 2- (در تصوف) کامل (زن).
کبری : (دخترانه) 1- (مؤنث اکبر)، بزرگ، کبیر، بزرگتر، 2- (اَعلام) لقب زینب کبری(س) دختر حضرت علی(ع).
کبیر : (پسرانه) 1- بزرگ در مقابلِ صغیر؛ 2- (در حقوق) ویژگی آن که به سن قانونی 18 سال تمام رسیده است، در مقابلِ صغیر؛ 3- (به مجاز) دارای مقام عالی، بلندمرتبه؛ 4- (اَعلام) 1) کبیرناگوری، کبیر بن فرید [858 میلادی]: ادیب نحوی هندی، اهل گُجرات و متوفی در آن، از آثار اوست: شرح ضَوءالمصباح، در نحو؛ 2) کبیر [1440-1518 میلادی] عارف و شاعر هندی از زندگانی او اطلاع زیادی در دست نیست می گویند فرزند بافنده ی مسلمانی از اهالی بنارس بود. در امور مذهبی ابتدا جنبه ای التقاطی و افراطی داشت. سپس الهام بخش فرقه ی دینی تازه ای شد. اشعار عارفانه ای می سرود. زمانی که مردم هند زیر فشار و در تنگنا بودند از تساوی همه ی مردم سخن می گفت و مردم را موعظه می کردو هندیان در سده های [14و 15 میلادی] از طرف بعضی از مسلمانان و روحانیون هندی اذیت و آزار می شدند. در چنین وضعی، کبیر مذهب خود را که هدفش اتحاد با خدا و انتقاد از ظاهرپرستی بود تبلیغ می کرد. اشعار ساده ی کبیر هنوز زبانزد توده های هندو و مسلمان هند و پاکستان است.
کتیبه : (دخترانه) (از عربی، ممالِ کِتابَة) 1- نوشته ای که بر سطوح سخت مانند سنگ کنده می شود، نوشته به خط درشت در سردرِ مساجد، اماکن متبرکه، بناهای تاریخی و مانند آنها؛ 2- اشعار مذهبی که بر روی پارچه نوشته و در عزاداری محرم و جز آن بر دیوارها و سردرِ اماکن گوناگون نصب می شود و به مجاز، پارچه ای که این اشعار بر روی آن نوشته می شود؛ 3- پنجره های کوچک یا هر نوع تزیینی در بالای در یا پنجره؛ 4- در تذهیب، شکلی مستطیل گونه در آغاز سوره های قرآن و سرفصل کتاب که دو طرف آن با نیم دایره ها و ربع دایره ها آراسته شده باشد.
کرار : (پسرانه) 1- (در قدیم) حمله کننده؛ 2- (اَعلام) از القاب و صفات حضرت علی(ع).
کرامت : (پسرانه) 1- (در تصوف) کاری خارقالعاده، که به دست اولیا انجام می گیرد؛ 2- داشتنِ صفات پسندیده، بزرگواری، شرافت، بخشندگی، سخاوت؛ 3- (در قدیم) احترام، عزت؛ 4-بزرگداشت، هدیه.
کرامت الله : (پسرانه) بزرگی و بخشندگی خداوند.
کریم : (پسرانه) 1- بخشنده، سخاوتمند؛ 2- از نامها و صفات خداوند؛ 3- از صفات قرآن؛ 4- (در قدیم) گرانبها و ارزشمند و بزرگوار؛ 5- (اَعلام) کریم خان زند، شاه ایران [1165-1193 قمری] و بنیانگذار سلسله ی زند، که خود را وکیلالرعایا لقب داده بود و در پایتختش شیراز، بناهای زیبایی (ارگ، بازار، حمام و مسجد) به وجود آورد.
کریمه : (دخترانه) 1- گرانبها، ارزشمند؛ 2- صفت هر یک از آیههای قرآن؛ 3- (در قدیم) هر یک از آیههای قرآن؛ 4- زن بزرگوار، زن شریف نیکو و خوب.
کسری (کسرا) : (پسرانه) (معرب از فارسیِ خسرو)؛ (اَعلام) عنوان هر یک از پادشاهان ساسانی.
کعبه : (دخترانه) 1- مرتفع، جای چهارگوش، مکعب؛ 2- (اعلام) (= بیتالله الحرام).
کلام : (پسرانه) 1- گفتار، سخن؛ 2- (در گفتگو) (به مجاز) کلمه؛ 3- (در ادبیات) در دستور زبان، مجموعه ی جمله هایی که معمولاً به هم ربط دارند و مطلبی را بیان می کنند؛ 4- (در ادیان) دانش دینی متضمن بیان دلایل درباره ی عقاید دینی؛ 5- (در قدیم) (به مجاز) کلام الهی، قرآن.
کلثوم : (دخترانه) 1- پرگوشت رخسار، بی ترشرویی، دارای گونه و چهره ی پر گوشت؛ 2- (به مجاز) زیبا چهره؛ 3- (اَعلام) ام کلثوم نام دختر پیامبر اسلام(ص).
کلیم الله : (پسرانه) (عربی)1- آن که خدا با او سخن گفته است؛ 2- (اَعلام) لقب حضرت موسی(ع).
کمال : (پسرانه) 1- آخرین حد چیزی، نهایت، بسیاری؛ 2- سرآمد بودن در داشتن صفتهای خوب، بی عیب و نقص بودن، کامل بودن؛ 3- خردمندی و دانایی، فرزانگی، درایت؛ کاملترین و بهترین صورت و حالت هر چیز؛ 4- (در تصوف) رسیدنِ سالک به مقام محو؛ 5- (در فلسفه) صورت و حد طبیعی هر چیز؛ 6- (اَعلام) 1) کمال اصفهانی: (= کمالالدین اسماعیل)؛ 2) کمال خجندی (=کمالالدین خجندی).
کمال الدین : (پسرانه) 1- موجب ترقی آیین و کیش؛ 2- (اَعلام)1) کمالالدین اسماعیل: (= کمال اصفهانی) [قرن 7 هجری] شاعر ایرانیِ از مردم اصفهان، که به خاطر نوآوریهایش به خلّاقالمعانی معروف شد؛ 2) کمالالدین خجندی: [قرن 8 و9 هجری] شاعر و عارف ایرانی مقیم تبریز؛ 3) کمالالدین فارسی: (محمّدابن حسن) [قرن 7و 8 هجری] ریاضیدان و فیزیکدان ایرانی، شاگرد قطبالدین شیرازی، دارای پژوهشهایی درباره ی نور، رنگین کمان و عددهای متحاب.
کمیل : (پسرانه) 1- کامل، تمام؛ 2-- (اَعلام) کمیل ابن زیاد: [قرن اول هجری] مسلمان عرب، از اصحاب و هواداران حضرت علی(ع)، که به فرمان حجاج ابن یوسف کشته شد. دعای کمیل به او منسوب است.
کوثر : (دخترانه) (اَعلام) 1) سوره ی صد و هشتم از قرآن کریم دارای سه آیه؛ 2) (در ادیان) جویبار، چشمه یا حوضی در بهشت؛ 3) نام شهرستانی در جنوب شرقی استان اردبیل.
کوکب : (دخترانه) 1- (در نجوم) ستاره؛ 2- (در گیاهی) گل زینتی درشتِ پُر پَر به رنگهای ارغوانی، سفید، زرد، قرمز یا بنفش.
- برچسب ها :
- نام های عربی
- اسم های عربی