تعبیر خواب ازدواج
اگر دختر دم بختی خواب ببیند که او را آرایش می کنند و شب عروسی اوست، به زودی خواستگاری مناسب برای وی خواهد آمد. اما اگر در حال آرایش چهره خود را در آینه دید، خوشایند نیست و ازدواج با مرد دلخواهش، به طول می انجامد. اگر دختری خواب ببیند عروس شده است اما هیچ احساس خوشحالی نمی کند، در مسائل عاطفی شکست خواهد خورد.
اگر دختری ببیند با پیرمردی ازدواج می کند، با مشکلات روبرو خواهد شد. اگر مرد مجردی در خواب دید که قصد ازدواج دارد، به خواستگاری می رود و اگر در حال گفتگو با خانواده عروس بود، ازدواج وی با دختر دلخواهش به زودی سر انجام می پذیرد. اگر ببینید در مهمانی ازدواج کسی هستید، شادی در زندگی به شما رو می آورد. دیدن جشن ازدواج به همراه رقص تند و آواز، نشانه ناراحتی کسی است که خواب دیده اید که ازدواج می کند.
-
امام صادق (ع) می فرماید: تعبیر زن گرفتن در خواب بر چهار وجه است:
- بزرگی و مقام،
- افزایش مال،
- آسایش،
- شادی و سرور.
لوک اویتنهاو می گوید: تعبیر ازدواج، رسیدن به اهداف است.
محمد ابن سیرین می گوید: اگر کسی خواب ببیند ازدواج کرده، شرف و بزرگی پیدا می کند. اگر کسی خواب ببیند که زن خواست، دلیل که شرف و بزرگی اش زایل شود. اگر خواب دید با زنی که مرده است ازدواج کرد، دلیل که از دارایی و مال آن زن، چیزی به او می رسد.
اگر زنی ببیند که با کسی که مرده است، ازدواج کرد و آن مرده در خانه زن با وی همبستر شد، دلیل که از ثروت و مال زن کم شود یا حال وی متغیر شود.
ابراهیم کرمانی می گوید: اگر زن شوهردار در خواب ببیند که شوهری دیگر دارد و عروسی را ندید، دلیل است بر شرف و عزت و زیادتی مال. اگر ببیند می خواست عروسی کند و عروسی را ندید و محل عروسی را نشناخت، برایش خطر مرگ وجود دارد. اگر کسی دید که زن او شوهر کرد و آن شوهر را به خانه برد، دلیل که مالی بسیار به شوهر او خواهد رسید.
جابر مغربی می گوید: اگر ببیند با دختری دوشیزه ازدواج کرد و دوشیزگی او را گرفت، دلیل که اندر آن سال او را زنی حاصل شود و از پادشاه یا بزرگی خیر و نیکی ببیند. اگر ببیند به حرام دوشیزگیِ دختری را گرفت، دلیل که مالی حرام بدست آورد.
اگر تعبیر خواب خود را پیدا نکردید آن را از ما بپرسید. لطفا به موارد زیر دقت فرمایید:
لطفا هر خواب را در صفحه تعبیر خواب مرتبط با آن سوال کنید.
حتما خواب خود را با حروف فارسی بنویسید. کامنت های انگلیسی تایید نخواهند شد.
تعبیر خواب شما به صورت عمومی در بخش دیدگاه اضافه خواهد . لطفا از نوشتن ایمیل، اطلاعات شخصی خودداری کنید.
ارسال تعبیر خواب به ایمیل امکان پذیر نمی باشد و تعبیر ها فقط در سایت نوشته می شود.
تعبیرهای درخواستی در سریع ترین زمان ممکن نوشته خواهند شد اما ممکن است به دلیل درخواست های زیاد این زمان گاهی طولانی شود.
در صورتیکه خواب ارسالی شما بیشتر از ۷۵۰ کاراکترباشد، به ازای هر ۷۵۰ کاراکتر یک حق خواب از شما کسر خواهد شد!
فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.
علی : سلام وقت بخیر.
زمان دیدن: از خواب که بیدار شدم ساعت هشت نیم صبح جمعه ۲۶ مهر ۱۹ صفر .
خواب دیدم با یک نفر ازدواج کردم البته تو خواب فکر می کنم یک بار صورت دیدم. ولی بعد از ان هرچی فکر می کردم چهره طرف یادم نمی امد.
مراسم ازدواج هم اتفاق نیفتاد فقط فهمیدم که ازدواج کردم.
گردن مادر دختر گرفته بودم که شما باعث شدید من ازدواج کنم و من نمی خواستم و همپنین با یک دختر هم دعوا می کردم( در واقعیت می شناسمش) که تو باعث شدی من ازدواج کنم و می گفتم منتظرم تو ازدواج کنی تا زندگیتو بهم ریزم چرا این کارو کردی.
داشتم می گفتم بداشتم بابا من اصلا اگر ببنمش نمیشناسمش چرا باعث شدید ازدواج کنم.
در نهایت در حال قدم زدن
تو ذهنم بود که من اصلا باهاش کاری نکردم خب باید بشه جدا شد از اون طرف فکر می کردم که خب دیگه ازدواج کردی به همین راحتی نمیشه جدا شد.ناراحت بودم و داشتم فکر می کردم چه جوری جدا شم.باید مهریه بدم یا خودش راضی میشه جداشیم.
در کل خواب دعوا می کردم و ناراحت بودم.
لطفا اگر تعبیرش نزدیکی عجل است رو راست بفرمایید.
متشکرم
فریبا هراتی
: سلام. ازدواج با شخصی ناشناس در خواب شما اشاره به تحول و دگرگونی و تعهدی است که شما مجبور می شوید آن را بپذیرید و احساس می کنید که مجبور به انجام کاری می شوید که رغبتی به انجام آن ندارید. زندگی شما در مسیری قرار می گیرد که دست خودتان نیست. اما این الزاما به معنی مرگ نیست. چون مراسمی ندیده اید و رقص و پایکوبی هم در میان نبوده است. شما مثلا شاید مجبور شوید به خاطر رسیدن به کسی، کاری را شروع کنید یا جایی ساکن شوید که مورد علاقه تان نیست و بعدا بگویید اگر صبر کرده بودم و مثلا رشته ی کاری مورد علاقه خودم را ادامه می دادم الان شرایط بهتری داشتم. دوست عزیز شما هرگز نمی توانید با صرفا خواندن منابع تعابیر قدیمی خوابتان را تعبیر کنید. اجزای تشکیل دهنده ی خواب در تعبیر درست خواب موثر هستند. درک انسان از تعابیر بسیار متفاوت می تواند باشد مثلا در تعابیر قدیمی آمده است که مار دشمن است. اما امروز می دانیم که مار می تواند خیلی ساده اشاره به انرژی منفی درون اخلاق خود انسان داشته باشد. مثلا کسی اخلاقش بد است و زبانش نیش دار است و خواب می بیند که با مار دوست است! این به این معنی نیست که او دشمنی دارد ولی به این معنی است که رفتار خود او دشمنانه است. تشکر از همراهیتون.
Minoo : سلام خانم هراتی عزیز
من دوشنبه خوابی دیدم وقتی بیدار شدم صدای اذان صبح می اومد
من خواب دیدم ،من و پدر و مادر و برادر بزرگم رفتیم یه محضر منتظر خانواده داماد بودیم تا عقد کنیم ،محضری بسیار بسیار ساده بیشتر شبیه نماز خانه بود من لباسی سفید و ساده پوشیده بودم با چادری بسیار ساده و زیبا و لطیف با گلهای صورتی و طوسی ،اقای عاقد هم بودن ولی حرفی نمی زدن
من احساس شادی و هیجان زیادی داشتم و مدام در مورد داماد فکر میکردم انگار می شناختمش ، در مقابل شادی و هیجان من مادرم ناراحت بود و با چشمهایی اشک الود به پدرم می گفت چرا از کسانی که توقع داشته در محضر حضور ندارن ،در حال گفتن همین حرفها بود که همه اون ادمها با لبخند یکی یکی اومدن محضر و به من و خانواده ام تبریک می گفتن ،یه اهنگ شاد و بدون کلام هم پخش می شد ، یه خانمی که نمی شناختمش و ارایشگر بود شروع به رقصیدن کردالبته بیشتر ادای رقصیدن و در اورد ولی همین که چشمش به پدرم افتاد خجالت کشید و دیگه نرقصید
ممنون می شم از راهنمایتون
فریبا هراتی
: سلام. شما به انجام کاری متعهد خواهید شد که از انجام آن به شما احساس خوشی و خوشبختی دست خواهد داد. خانواده ی شما با انجام اینکار موافق هستند و فامیل شما همگی به شما تبریک خواهند گفت. فقط کسی که با سیاست و نقش بازی کردن می خواهد خودش را به شما خوب نشان دهد از موفقیت شما حرص و جوش می خورد که از ترس پدرتان جراُت ندارد حرفی بزند. تشکر از همراهیتون.
Ommolbanin : سلام.خدا قوت.تو مکانی شبیه یک کلاس هستم.چند نفر همکلاسی دارم که یکی شان اگر چه سنش بالا است ولی قیافه اش از سنش جوان تر هستش.بعد از مدتی خبر می رسه که ایشان به خاطر پیری مردند.فضا عوض می شه تو یک مکانی شبیه به یک باغچه رستوران یا تالار با چند خانم هستم(احتمالا بعضی ها همان همکلاسی ها هستند).ابتدا توپ فوتبالی هست و من با مهارت توپ را از بالای سر افراد رد می کنم.در یک مورد قصد رد کردن توپ از بالای سر خانمی داشتم که جلوی ایشان افتاد.بعد همان خانم در یک فرصتی اومد جلو و به من گفت من می خوام با تو ازدواج کنم.با ایشان که یک کاور سفید رنگی پوشیده بود و قدری صورتش به پیری می زد، چند قدمی راه رفتم ،گفتم شما که سنی از تون گذشته .گفت من چهل و یا چهل یکی دو سالم بیشتر نبست..بعدحتی سم همسرش که (بهزاد) خاطرم اومد. تصورم این که این خانم دوست خانمم بود.
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. شما درسی از زندگی خواهید گرفت. شما نمی توانید برای همکاری با کسی، به ظاهر او توجه کنید و از روی آن قضاوت کنید و همینطور نمی توانید به استناد به تجربه ی زیاد کسی بخواهید با او همکاری داشته باشید چون باید ببینید در کل که او هماهنگی فکری یا روحی با شما دارد یا خیر. شما سعی می کنید که ابتکار عمل داشته باشید و در کارها پیشقدم باشید. می خواهید کسی را ودار کنید که به حرفتان گوش کند و در انجام اینکار هم موفق خواهید بود. کسی که مجرب است و ظاهر با کرامت و آرامی را دارد به پیشنهاد شما برای انجام کاری پاسخ مثبت می گوید یا خودش به شما پیشنهاد انجام کاری را خواهد داد و همکاری با او به نفع شماست. دور دور شما خواهد بود و دوره ی رشد و موفقیت شما فرا رسیده است. تشکر از همراهیتون.
لیلاگنج نما : سلام لیلا هستم. در ادامه یرفرمایشات شما در مورد اینکه فرمودین تعهدی با امام حسن مجتبی علیه السلام بستم.....من فقط به ایشانمتوسل شدم چون نشانه هایی در خواب و بیدار از ازدواجم با حسن دریافت میکنم راه ازدواج ما رو تسهیل بفرمایند چون خانواده ی حسن هم به ایشان به طور خاص توجه دارند روز ۱۵ ماه رمضان که تولد مولا امام مجتبی هست شله زرد پزون برای افطار نذر دارند و من فقط یادم میاد به مولا برای این موضوع متوسل شدم .....تعهد خاص دیگه ای دربین نبوده ....و روز تولد خودمولا امام مجتبی این خواب رو نشونم دادند.وو بعداز اون چندین بار سیدهایی چه خانم چه آقا در خواب دیدم گفتند صبر کن بختت همینه فقط زمان میبره...امام خمینی هم که یک شب بهشون متوسل شدم تا تکلیفم معلوم بشه همون شب خواب دیدم در مسجدی نشسته اند و منو حسن هم هستیم و حسن رو بروی امام خمینی موءدب نشسته و امام خمینی داره باهاش صحبت میکنه چرا شما ازدواج نمیکنی و امام خمینی منتظر بود رضایت کلی از ازدواج کردن رو از حسن بگیره تا هنونجا تو همون مسجد منو حسن رو به عقد هم دربیاره....حسن به امام خمینی جواب داد من شرایطم سخته آقا اصلا قصد ازدواج فعلا ندارم........اون تعهدی که شما فرمودی من به امام مجتبی علیه السلام دارم توسلی بود در این رابطه که پشت بندش فقط بهم دستور صبر میدند.
فریبا هراتی
: سلام. انشالله پس باید صبور باشید تا همانطور که امام خمینی به شما دستور صبر داده اند و برایتان در خوابتان اینطور مشهود است که به صلاح شماست که با هم ازدواج کنید، زمان آن برسد که ایشان خودشان از شما خواستگاری کنند. به هر جهت شما شناخت بالایی نسبت به این آقا دارید و خودتان بیشتر از هر کسی متوجه هستید که او اصلا به شما احساسی دارید یا خیر هر چند که بنابه خوابتان شما این تقدیر را احساس کرده اید. خیر پیش و خوش خبر باشید انشالله. تشکر از همراهیتون.
لیلاگنج نما : سلام لیلا هستم
چندسال پیش تقریبا ۹ سال پیش، روز تولد حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام خواب دیدم که مجلس عقد بین منو وهمکارم که پزشک درمونگاهمون بود برقرار شده....اسم همکارم هم حسن هست و خانواده ی ایشون اسم ایشونو براساس توسل به حضرت امام حسن مجتبی گذاشتند.
و یک عاقدی در اون مجلس کاملا تمام مراسم عقد مارو به جا آورد و به به من گفت آیا وکیلم شما رو به عقد دائم فلانی دربیاورم و من با خوشحالی تمام سریع گفتم بله بله بله.....بعد خطبه ی عقد رو خوندند و بعد اون همکارم که بهش علاقه مند هم بودم دربیداری، در خواب بعداز خطبه ی عقدمون رفت حمام و من رفتم دنبالش درب حمام رو زدم و درب حمام رو باز کرد گفتم امروز جشن عقدمونه چرا الان رفتی حمام جلوی مهمونا؟؟؟؟......گفت من ناراحتم اومدم حموم خوومو بشورم.....به من گفت قرار نبود تو مجلس عقدمون بچه های فامیلت بیاند موسیقی بذارند و احیانا رقص هم بکنند من گفتم بابا تو که میدونی من مذهبیم این بچه هارو من چه جوری کنترل کنم ،من بهشون میگم جمعش کنند اما نمیشه دعوا کرد که ....بعد دیگه از خواب پریدم
ضمن اینکه دوجمله باید بگم یکی اینکه من به ایشون علاقه مندم و هم من هم ایشون مجرد هستند ....هم هفته ی قبل از اینکه این خوابو ببینم به آیاتی از قران تا ۷ روز توسل کرده بودم که تکلیفم معلوم بشه و اگه خداوند صلاح میدونه همسر آینده امو بهم نشون بده .....الان ۹ ساله گذشته از اون خواب ولی هنوز هم من مجردم و هم اون آقا ازدواج نکردند و من موندم که تعبیر اون خواب چی بود اونم ظهر ۱۵ ماه رمضون و روز تولد امام حسن مجتبی علیه السلام
فریبا هراتی
: سلام. درست است که ایشان اسمشان حسن است و پزشک هستند ولی تعبیر پزشک در خواب چیز دیگری است و اشاره به کسی دارد که مشکلات مردم را حل می کند و نگرانی ها و ناراحتی های آنان را رفع و رجوع می کند و روحشان را شفا می بخشد. در اصل تعبیر خواب شما این است که شما به امام حسن ع متعهد شده اید که باعث خیر شوید و مشکل گشای مردم باشید و آنها را به راه درست هدایت کنید و یا در راه خدا و برای رضایت خداوند به مردم مهربانی کنید. شما نباید زمانی که به انجام کارتان مشغول هستید غر غر و یا ناله کنید که ای وای این کار سخت است از پسش بر نمی آیم و یا مشکلات کاری تان را بزرگ نمایی کنید بلکه باید برای رضای خداوند این مشکلات را نادیده بگیرید و این کار بسیار سخت است. حمام رفتن ایشان هم اشاره به این دارد که شما باید بدانید که برای رسیدن به پاکی و بی گناهی و داشتن شروعی تازه و دوباره، باید افکار منفی و خستگی ها و ناامیدیهایتان رااز سرتان بشویید برود. اگر همکار شما به شما در بیداری علاقه مند بود بعد از گذشت 9 سال باید این علاقه را زبانا و عملا به شما ابراز می کرد. هر چند که بنده منکر این موضوع نمی شوم که شاید او هم به شما علاقه مند باشد. اما تعبیرخوابتان همین است که عرض کردم. میثاق و عهدی با امام حسن ع. تشکر از همراهیتون.
مینا : سلام روز خوش
خواب دیدم شوهرم زن دوم گرفته و طبقه بالای یهخونم که سقف شیرونی داره و انگار بازسازی کرده بودنش ودرودیوارش و سقفشم سفید بود ولی اساس هنوز توش سالنش نبود ولی تو اتاق خوابش خیلی بهم ریخته بود وقتی شوهرم امد من به روی خودم نیاوردم و خیلی عادی برخورد کردم اون حانم حیلی هیکلی وخیلی پرو و دست ورو شسته بود تو دلم از این موضوع ناراحت بودم ولی باخودم می گفتم واقعا لیافت این زن سطح پایینه وشوهرم با خنده گفت باریکلا چه خوب با این موضوع کنارامدی اصلا نمی خواستم جوابش و بدم بیشتر از خونه خوشم امده انگار طبقه سوم بود ویه میز اتوی بزرگ که تو سالن خونه بود یه لباس که انگار مال خودم بود و اول استینش و کوتاه کردم با قیچی و بعد شروع به اتوکردن کردم اون خانم در حالیکه تو اتاق خواب که خیلیم تاریک بود با شوهرم حرف می زدن البته منم تو اتاق خواب بودم ولی زود امدم بیرون دوتا شکلات برام اورد دیدم شوهرم با خنده گفت می گم شکلاتاش و بیار با هم بخوریم وبا خودم همش به این فکر می کردم واقعا من با چه ادم بدبختی زندگی می کنم
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. شما سعی می کنید که خردمندانه رفتار کنید و افکارتان را بازسازی کنید. ظاهرا خوش رفتار باشید ولی احساس ناامنی می کنید و احساس می کنید که زندگی زناشویی و صمیمیت شما دستخوش تغییراتی منفی شده است و خیال می کنید که پای زنی دیگر در میان است. ولی اینطور نیست . شوهر شما دارد پولدار تر می شود و دنبال کسب ثروت و درامد بیشتر است و به این دلیل توجه کمتری به شما می کند چون رمقی برای او باقی نمی ماند که به شدت بیرون خانه کار کند و درون خانه هم مثل قبل رفتار کند. شما سعی می کنید که نظم و ترتیب زیادی به زندگی تان بدهید. اول نسبت به قبل مقداری بی محلی می کنید بعد سعی می کنید که افکارتان را منظم کنید . شوهر شما راجع به مسائل مالی اش با شما صحبت نمی کن و به این دلیل فکرتان اینقدر مشکوک شده. شوهر شما می خواهد عشق و خوشی اش با شما صرف شود. تشکر از همراهیتون.
فاطمه : سلام خانم هراتی عزیزم.این خواب از زبان خواهرم مینویسم:خواب دیدم با پدر و مادرم خونه معشوق سابقم (که خیلی وقته به دلیل مخالفت مادرش از هم جدا شدیم) بودیم انگار با هم عقد کرده بودیم بدون هیچ مراسم و تشریفاتی و سند عقدمون شبیه کارت ملی بود ولی کمی بزرگتر و روی میز Tv شون گذاشته بودنش مادرش از این وصلت خیلی عصبی وناراحت بود پیراهن بلند سفید نخی میدی تنش بود و مقداری از پاهاش معلوم بود و روسری سرش نبود و پاهاشو دراز کرده بود معشوق سابقم اومد خونه من سرمو انداختم پایین و بهش سلام نکردم اون هم فقط به پدر ومادرم سلام کرد. رفت تو اتاق و برای مادرش 3 - 4 تا بالشت رنگی آورد که راحت دراز بکشه من خیلی ناراحت شدم تو دلم گفتم چیزیش نیست علکی خودشو زده به مریضی و معشوقم داره زیادی بهش توجه میکنه معشوقم به پدرم گفت اگر در کارم مشکلی پیش میومد میگفتم به خاطر شکستن دل مادرمه همیشه سعی کردم دلشو به دست بیارم تو دلم گفتم اونیکه همیشه بدیتو میخواد تو توجه زیادی بهش داری .دوتا بچه خونشون بودن مشغول بازی باشون شدم که معشوقم اومد روبروم نشست بهش سلام کردم از شدت خستگی نشسته خوابش برد سرشرو گذاشتم رو سینم که راحتتر باشه .بعد برای سفر با هم رفتیم با ی وسیله ای شبیه به قطار با تخت خیلی دراز سفید چرمی که انگار واگن واگن خیلی بزرگ بود. که چندتا زن و شوهر جوان هم اونجا بودن سقف خیلی کوتاه بود و به سختی میشد نشست فقط افراد کوتاه قد میتوانستن بشینن. و افراد بلند ایستاده بودن. معشوقم نمیتونست بایستد خستش بود به حالت خمیده نشست. دلم براش سوخت گفتم محاله سقف اینقدر کوتاه ساخته شده باشه حتما قابل بلند شدن هم هست. رفتم بالا دیدم چند تا دکمه سفیدهست. اونیکه احتمال میدادم باشد را زدم که دیدم سقف بلندتر شد همه تعجب کردن و معشوم با حالت افتخار از این کارم خوشحال شد. همه پرسیدن چه دکمه ای را زدم برایشان توضیح دادم متوجه نشدن مجبور شدم خودم اقدام کنم خودم هم دکمه رو فراموش کرده بودم رو دکمه ها متمرکز بودم که با پوزخند زنان متوجه شدم شلوارم تا زانو رفته بالا، مردها بی تفاوت و عادی بودن ولی زنها وانمود میکردن که من از عمد اینکار رو کردم من توجه نکردم و بالاخره دکمه رو زدم.معشوقم کت و شلوار مشکی و من چادر و مانتو مشکی تنم بود.
فریبا هراتی
: سلام. خاطره ی تعهد و عشقی که شما نسبت به معشوقتان داشته اید هنوز در زندگی آنها هست و از یادشان نرفته. مادر او از گفتن نظریاتش و نشان دادن عملکردش ابایی ندارد و معشوق شما تمام زندگی اش را حاضر است فدای مادرش کند و هیچ چیز برای او ارزشمند تر از این نیست که مادرش راضی باشد. او شما را به عنوان کسی که خستگی اش را در می کرده دوست داشته که کنارتان آرامش بگیرد ولی عشق اول او مادرش است. در رابطه ای که شما داشته اید او خودش را تحت فشار حس می کرده و شما نمی خواستید که او معذب و تحت فشار باشد بنابر این خیلی راحت به جدایی از او رضایت دادید. شما احترامتان بالاست ولی خیلی از زنها به شما حسادت می کنند و از اینکه پیش شما کم بیاورند نگران هستند. او هم شخصیتی حمایتی دارد و هر دوی شما سعی می کنید با احترام و عزت زیاد زندگی کنید. تشکر از همراهیتون.
فاطمه : سلام خانوم هراتی عزیزم. خسته نباشید. خواب یکی از همدانشگاهی پسرم که مربوط به سالها پیشه و یه چهار ماه باهم بودیم ولی اون رابطه رو بی دلیل بدون خداحافظی رها کرد و رفت رو دیدم. منم فراموشش کردم کامل حتی قیافش یادم نیست. انگار یهو تو خیابون محله مون دیدم صدام زد. بهم میگفت پشیمونه که ترکم کرده و با احساساتم بازی کرده و جرم بازی با احساس دختر گناه بزرگیه و حتی خانواده تو حق دارن منو مجازات کنن! من تعجب کرده بودم و از حرفاش خوشحال شدم تو خواب اونو به اسم معشوقم صدا میزدم(الان در حال حاضر دو شبه بدون خداحافظی عشقم ترکم کرده و رفته)تو خواب همدانشگاهیم میگفت میخوام بهت برگردم و باهات ازدواج کنم. انگار بدون حرف نمیدونم من تو دلم میگفتم یا اون میگفت تو محجوبی ناخن بلند و مصنوعی نمیکاری لب هاتو پرتز نمیکنی و.... میگفت اشتباه کردم ترکت کردم.یه تکپوش سیاه تنش بود.میخواستم بغلش کنم که گفت لباسم عرق کرده و بو میده بذار اول درش بیارم. یه تکپوش سفید از کیفش در آورد پوشید. منم بغلش کردم اونم منو به آغوشش کشید. گفتم میخوام برم خونه گفت من میرسونمت. مسیرمون یکیه. باهم میریم. من تو خواب محجبه محجبه بودم شال سفید و مانتو کرم رنگ بلند تنم بود. خانم هراتی این خواب مربوط به عشقم میشه؟تشکر از توضیح و وقتی که میذارید.
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. شما از اینکه عشقتان بی خداحافظی رفته یاد همکلاسی گذشته تان افتاده اید که او هم همینکار را کرد و بی خداحافظی رفت. شما شخصیت خودتان را به خاطر محجوبیتی که دارید تحسین می کنید و احساستان این است که لیاقت شما بالاتر از این حرفهاست که با شما اینطور رفتار شود. برای همین ذهن شما این خواب را برایتان تجسم کرده که نوعی درددل با خودتان کرده باشید و در هنگام بیداری احساس بهتری داشته باشید. ضمن اینکه احساس واقعی همکلاسی قدیم شما همین است که در خواب دیده اید. او می داند که در حق شما بد کرد و الان پشیمان است ولی این خواب گویای این نیست که او به شما بر می گردد. بلکه انتظار شما این است که الان عشق شما این را متوجه شود تا دیر نشده و به شما برگردد. گذشته از همه ی این مشکلات، و گذشته از شخصیت با کرامت و نجیبی که شما دارید، خیلی از مردها زن را به خاطر همان کارهایی که شما فرمودید که انجامشان نمی دهید دوست دارند و آنطور می پسندند و به شخصیت و روحیه و کرامت شما کاری ندارند. حتی یک زن احمق زیبا را به یک زن پاک و با کرامت ترجیح می دهند. چون هدفشان ارضای لذات جنسی است و غریضه شان اینطور است. پس اگر شما انتظار دارید که کسی به خاطر کرامت شما پیش شما بیاید باید صبور باشید و اگر به خاطر ظاهر محجوبی که دارید رهایتان کردند نباید غصه بخورید. شما باید هدفتان را بدانید و به خاطر خودتان و اهدافتان زندگی کنید نه به خاطر خوشی دل هر کسی که به زندگی تان می آید. اما اگر عشق واقعی مطرح باشد و او هم شما را قلبا دوست داشته باشد هیچ اشکالی ندارد که برای همسرتان همه ی آن چیزی باشید که او آرزویش را دارد... تشکر از همراهیتون.
Mona : سلام.تو خواب دیدم که انگار من و پسر خالم با هم عقد کرده بودیم و خالم کوچیکه به همین مناسبت یه مراسم شام ترتیب داده بود برای فامیل و آشنا تو خونه خودش و غذا هم مرغ و برنج درست کرده بود و مرغ های خیلی بزرگی بودن بعد همه سر سفره نشسته بودن من و پسرخاله هم نشستیم داشتیم میخوردم که یکدفعه یکی از دایی هام که از من متنفره و اصلا دوست نداره یه چنین اتفاقی پیش بیاد وارد خونه میشه و خیلی عصبانی رو میکنه به ما و میگه خجالت نکشیدید هیچی راجع به مراسم نمیگید و مشورت نمکنیدشما حتی پدربزرگشم دعوت نکردید منظورش پدربزرگ پسر خالم بود نه من این وسط همه از حرفای داییم ناراحت میشن به خصوص مادر پسر خالم که انگار حرفای داییم خیلی رو اون تاثیری گذاشته بود شرمنده شده بود و من و پسر خالم بابت کارایی که داییم کرد خیلی ناراحت شدیم به طوری که دیگه غذا نخوردیم.
فریبا هراتی
: سلام. شما و پسرخاله تان نسبت به هم احساس تعهد می کنید و خاله کوچک شما هم دوست دارد که ارتباط بین شما قویتر شود. اما دایی بزرگ شما از ارتباط شما احساس خوبی نخواهد داشت و دلش می خواهد نظر او روی زندگی شما تاثیر گذار باشد اما شما و پسرخاله تان از دایی تان یا کسانی که به حرف و نظر او خیلی اهمیت بدهند، حمایتی نخواهید کرد. دایی شما روی افکار خاله تان تاثیر گذار است. تشکر از همراهیتون.
vahideh : سلام وقت بخیر.
فقط ی قسمتی از خوابم یادم میاد.دیدم داخل خونه ای میشم که همه فامیل مادریم اونجا جمع شدن (قیافه یکی از پسر داییم هام به وضوح میبینم و بقیه انگار تو فکرم فامیل هستن قیافه هاشونو نمی بینم)مادربزرگم (چند سالی هستن که فوت شدن) تو وسط جمع نشسته و منتظره مراسم عقدش شروع بشه.همین که میخوان خطبه عقدشو بخونن من عصبانی میشم که این چه مسخره بازیه راه انداختین و مراسمو به هم میزنم که انگار همه موافق ازدواج مادربزرگمم به جز من.با کلی دعوا بعدش مادربزرگمو کول میکنم و با خودم بیرون میبیرم مادربزگمم یه دستمال کاغذی دستش گرفته و یک حالت ناراحت مانندی داره.
ممنون
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. روح مادر بزرگتان شاد. همه در فامیل مادریتان با مرگ او کنار آمده اند و دیگر نبودن او برای کسی مهم نیست. او می داند که همه به زودی او را حتی فراموش می کنند و احساسی نسبت به او بروز نخواهند داد یا از او یاد نخواهند کرد. مادر بزرگتان برای دیگران مرده است. ولی برای شما همیشه او زنده است و شما درک می کنید که روح او زنده است و بین شماست و احساس شما و دیگران را متوجه است و می فهمد. بنابراین شما بار ابراز عشق به او را خودتان تنهایی به دوش می کشید. مادر بزرگتان می خواهد که اشتباهات و رفتار بد دیگران را فراموش کند ولی نمی تواند. تشکر از همراهیتون.