تعبیر خواب بازار
اگر خواب ببینید در بازار هستید، در تمامی امور زندگی موفق خواهید بود. ولی دیدن بازاری متروک در خواب، رسیدن پریشانی و افسردگی خاطر است. دیدن سبزیجات گندیده در بازار، زیان شغلی است.
اگر تعبیر خواب خود را پیدا نکردید آن را از ما بپرسید. لطفا به موارد زیر دقت فرمایید:
لطفا هر خواب را در صفحه تعبیر خواب مرتبط با آن سوال کنید.
حتما خواب خود را با حروف فارسی بنویسید. کامنت های انگلیسی تایید نخواهند شد.
تعبیر خواب شما به صورت عمومی در بخش دیدگاه اضافه خواهد . لطفا از نوشتن ایمیل، اطلاعات شخصی خودداری کنید.
ارسال تعبیر خواب به ایمیل امکان پذیر نمی باشد و تعبیر ها فقط در سایت نوشته می شود.
تعبیرهای درخواستی در سریع ترین زمان ممکن نوشته خواهند شد اما ممکن است به دلیل درخواست های زیاد این زمان گاهی طولانی شود.
در صورتیکه خواب ارسالی شما بیشتر از ۷۵۰ کاراکترباشد، به ازای هر ۷۵۰ کاراکتر یک حق خواب از شما کسر خواهد شد!
فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.
leili : سلام عزیزجان
خواب دیدم توی آموزشکده ای بودم که محل کار قبلی ام در بیداری بود ، قسمت فارغ التحصیلان گفت تو دیگه نمیتونی بیای اینجا و جوابمون برای ادامه ی همکاری با تو منفیه! بعد برگشتم خونه، تلفنم زنگ خورد یدقیقه بدون حجاب اومدم بیرون خونه با تلفن حرف بزنم شلوار راحتی خونه پام بود که در واقعیت دارمش که قرمز رنگه ولی توی خواب خیلی نو و نرمتر بود، کفش پاشنه بلند پام بود ، موهام بلند و نرم و بسیار آراسته بود ، همینطور که داشتم با تلفن حرف میزدم متوجه شدم پسری که دوسش دارم پشت سرم بود گفنم الان فکر می کنه من الکی توی بیرون چادر سرم می کنم، برای همین وانمود کردم ندیدمش و به تلفن حرف زدن ادامه دادم و وارد یه بازاری از مغازه ها شدم. البته خونه ی ما در واقعیت نزدیک بازار هست.
ممنون از لطفتون
فریبا هراتی
: سلام. شما اعتماد به نفس کاملتان را در زندگی به دست آورده اید و می خواهید که جایگاه و موقعیت خودتان را در جامعه پیدا کنید. احساس امنیت خاطر خواهید داشت. به راحتی می توانید خودتان را از لحاظ مالی حمایت کنید و احتیاجات خودتان را فراهم کنید. فکرتان راحت است و عزتتان زیاد و کسی که دوستش دارید هم به شما فکر می کند. او افکار شما را می داند! شما به زندگی واقعی تان وارد شده و در امور زندگی تان موفق خواهید شد. تشکر از همراهیتون.
داریوش : باسلام و خداقوت.
ممنون میشم متن خواب غیرقابل نمایش باشد.
. با تشکر
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. دوستان خانوادگی شما و فامیلتان همه از روی ظاهر با شما ارتباط دوستی خوب و قوی ای دارند و اگر پایش برسد خواهید دید که مثل یک جنس تقلبی و کیلویی ارتباطشان مصنوعی است و واقعی نیست. همه از روی ظاهر خوب برخورد می کنند و مودب هستند و بر شما آسان می گیرند ولی به وقتش هم خوب جا می زنند و " خراب می شوند" و از مسئولیت شانه خالی می کنند ولی شما دلتان به ظاهر آنان خوش است. تشکر از همراهیتون.
مریم : سلام من پنج شنبه قبل نماز صبح خواب دیدم با دوستم تو پاساژی بودیم و راه میرفتیم یکی از استادهای دانشگاه اونجا بود و با لباسی که میومد دانشگاه نبود (با کت وشلوار نبود)با لباس راحتی اومده بود..بعد اومد جلو و با ما تعارف کرد اول با دوستم دست داد بعد من.اونجا به این فکر نکردم که نامحرمه دستشو میاره ما دست ندیم.فقط پیش خودم گفتم چه دست نرمی داره...بعد نماز صبح روز پنجشنبه خواب دیدم تو اتاقم بودم و یک شمعی روشن بودپیش خودم گفتم ابن چند تا شمع رو که اینجان با اون شمع روشن کنم
فریبا هراتی
: سلام. شما به این فکر می کنید که چه چیزی برای زندگی شما واجب و الزامی است و در صدد هستید که به خواسته هایتان برسید. شرایط شما عوض خواهد شد و با استادتان به توافق می رسید یا تصمیمی می گیرید که به نفع شماست. رابطه شما با استادتان خوب می شود و امید و روشنایی به زندگی تان می آید. تشکر از همراهیتون.
Mehrnika : و روی ظرفها قیمت زده شده صد هزار بود.
و ساعت شش صبح من داشتم با همسرم تلفنی صحبت میکردم و او کاملا بیخیال و ارام بود
Mehrnika : سلام خانم هراتی عزیز
خوابی که دیدم تماما در فضاهای متفاوتی بود
یه جا تو اشپزخانه بودم و میخواستم غذا درست کنم سر اجاق ظرفی بود که چند دست زبان داخلش بود یکی بزرگ که ربان گوساله بود و بقیه کوچک یعنی از حالت نرمال هم کوچکتر ولی ضربان داشتن و من از حرکتشون متعجب بودم و بنظرم چند روزی داخل ظرف بودن و نباید تازه باشند و دنبال این بودم که از کسی دلیلشو بپرسم به هر حاا داخل ظرف روی اتش ریختم و زبان بزرگتر سریع پخته و نرم شد و باز روی کابینت انگار چند دست دل و جگر بود که فکر پختن اونها هم بودم.
درفضای بعدی با خواهرم در بازار بودیم و از و که خانم دستفروشی پارچه میفروخت و عده اب کنار بساطش قیمت میگرفتن و من هم از پارچه هاش خوشم اومد کلا همه پارچه هاشو قیمت میگرفتم که میگفت ۲۰۰۰ تومنه و یا ۵۰۰ تومن
و گفت که اینارو دخترش براش خریده ولی الان تو شغل دیگری رفته و من دخترشو دورادور مبشناختم که ادم موفقی بود
و بعد داخل به ظدف فروشب شیک که بازم قیمت میکردم و ظرفها اکثر چوبی وزیبا بودند
یدفعه خودمو تو خیابون دیدم و خواهرم تقریبا عصبانی بود و میگفت ساعت ۶ صبحه و من از دیشب تو بازارم
من ناباورانه پرسیدم یعنی تابحال شب بود ؟ولی الان که هوا کاملا روشنه و کاملا سرحال و شارپ بودم و چشمم به اونطرف خیابون بود که مغازه های حلیم فروشی باز بود فقط.
خانم هراتی بزرگوار قبلا از طولانی بودن این خواب عذر میخوام و بینهایت سپاسگزارم
فریبا هراتی
: سلام. شما به گرمی و آرامش و ایمنی می رسید و نیاز دارید که حرفتان را داع داغ و تازه بزنید و خودتان را خفه نکنید ولی نمی توانید! به هر جهت سعی می کنید که حرف دیگران را درک و هضم کنید و به شیوه ای روی دیگران اثرگذار باشید که شما را دوست داشته باشند. به ثروت هم خواهید رسید. کسی سعی می کند که سر شما را کلاه بگذارد و مولفه های بی ارزش زندگی را برای شما بزرگ جلوه دهد و ترغیبتان کند که کاری بی فایده را انجام دهید تا به مقام بزرگی برسید! ظروف چوبی هم به سیاست و دروغ و دغل اشاره می کند و شما تمایل دارید که راحت گول بخورید. شما به سعادت خانوادگی می رسید ولی خواهر شما همه اش برای شما دلشوره داشته که سرتان را کلاه نگذارند. شما خیلی صبورید. به موفقیت خواهید رسید. تشکر از همراهیتون.
Mohsen : سلام صبح شما بخیر خانم هراتی ساعت ۶ صبح خواب دیدم همسرم خرید داره برای یه مراسمی که با هم رفتیم بازار لباس و کفش با هم در کنار هم راه میرفتیم که ازش میپرسیدم کسی هست تو زندگیش که عاشقت باشه یا دوسش داشته باشی اصلا جواب این سوالمو نمیداد من احساس خوبی بهش داشتم همش بغل هم راه میرفتیم اون بیشتر حواسش به مغازه و خریدش بود دنبال یه مغازه میگشت بعد از ویترین مغازه ها عکس میگرفت که کفش و کتونی بودن مثل اینکه بخواد ببره نشون بده به خانواده که انتخاب کنن احساس میکردم مردم به ما نگاه میکنن بیشتر به همسرم کلا مشکی تنش بود همسرم بعد از من پرسید بایا اینا میخان کابینت کنن خونشون میتونی انجام بدی که ارزون بیوفته براشون آخه تو کار کابینتم هستم که داشتیم در موردش حرف میزدیم همینجوری تو یه پاساژ میرفتیم که یه آب میوه فروشی دم در پاساژه بود که گفتم بیا ابمیوه بخوریم گفت باشه اما چون مکان ابمیوه فروشیه نامناسب بود جای رفت و امد گفتم بریم تو خیابون جلوتر هست هیچی رفتیم تو خیابون که پر از مغازه هم بود دیدم پا برهنه هستم بهش گفتم کفشام کو گفت گذاشتی تو ماشین با دمپایی بیایی اما دمپایی هم پام نبود خیابونم فکر کنم سنگفرش بود مثل سمتای کفش فروشیای سمت چهار راه استانبول ماشین رو نبود فقط مغازه بود حالا یادم نمیاد ایشونم پابرهنه بودن یا نه اما رفتارشون با من خوب بود
ممنون از شما خانم هراتی
فریبا هراتی
: سلام. همسر شما به دنبال احتیاجات خودش در زندگی می گردد و اینکه رویکردش به زندگی صحیح باشد، بختی خوب داشته باشد و جیبش پر باشد و از لحاظ مالی قوی باشد. او بیشتر از عشق و عاشقی به این فکر می کند که احتیاجاتش برآورده شود. او از نظر احساسی و ذهنی خسته است و می خواهد تجارب خودش در زندگی را در اختیار خانواده اش قرار دهد. روحیه او خسته و افسرده است و با این اوصاف قطعا کسی هم در زندگی اش نیست. شاید او منتظر است تا شما باز هم به اودرخواست دهید و به خانواده اش محبت کنید، خودتان را به آنها اثبات کنید و به پای او بمانید، تا این عصبانیت و افسردگی او تبدیل شود به عشق به شما. شما می دانید که در شرایط حاضر نباید خیلی یکباره باز با او صمیمی شوید و از او بخواهید که با شما بیرون بیاید و از دوستی نباید چیزی بگویید و این را موکول می کنید به آینده. در شرایط حاضر شما احساس می کنید که تا اندازه ای بازیگوش شده اید. بی خیال و راحت هستید و البته کمی هم مسائلی مثل فقر و بی تحرکی و سو تفاهمات، باعث شده که عزت نفس و اعتماد به نفس شما پایین بیاید و خودتان را باور نداشته باشید. یا اینکه شما ممکن است با مسائلی در مورد هویتتان سروکار داشته باشید. شما برای چیزی که برای شما ترتیب داده شده است آماده نیستید و نه می توانید با او باشید و نه می توانید با او نباشید. تشکر از همراهیتون.
Mohsen : راستیتش یک ماه پیش به ایشون گفتم رفته بودم دنبال دخترم ببرمش بیرون به ایشونم گفتم بیاد با هم بریم بیرون که برای سوگندم لباس بخریم ایشون گفتند ما با هم هیچ نسبتی نداریم شما فقط پدر بچه ای بیا دخترتو فقط ببر اگه مسوول پذیری وگرنه خودم از پس همه کاراش بر میام دست از سرم بردار محسن بزار راحت باشیم ما ما هم رفتیم با دخترم گشتیم اما براش یه عطر خیلی خوب خریدم دادم دخترم بهش داد اما بهم پیام داد اینو قبول میکنم اما دیگه هیچی برام نگیر ما با هم نسبتی نداریم
بازم ممنون از شما خانم هراتی بی نهایت توکل بخدا
فریبا هراتی
: :))))) عطرو قبول کردن کم کم باقیشم قبول میکنن. شما هنوز تعارف بازی ایرانی هارو یاد نگرفتین؟ :))))
Mohsen : چی بگم والا خانم هراتی بازم ممنون از شما
Sana : سلام خواب دیدم با یکی از دخترخاله هام بین راه تهران و شمال که استراحت می کنند از ماشین پیاده شدیم بعد یک فروشگاه بدلیجات بود و رفتیم اونجا بعد دلم می خواست دستبند بگیرم. بعد یک انگشتر که به شکل گل با گلبرگای سفید بود رو تو دست یکی میبینم بعد فکر میکنم نقره است. می خوام بگیرم که از فروشنده میپرسم چنده میگه ۶۰ هزار تومنه و جنسش برنجه و بعد با خودم میگم چقدر زیاد بعد رو هر کدوم از گلبرگا چندتا نگین بود که می گه هر چی نگینش بیشتر شه قیمت میره بالا تر بعد میگه یه دونه نگین بیاد روش میشه ۱۶۰ تومن که کلا بیخیال میشیم بعد موقع برگشتن باز داشتم به دستبندا نگاه میکردم و اونارو می خواستم بگیرم مخصوصا یه ردیف انواع دستبند چشم نظر بود ولی میریم از اونجا بعد میرم یه مرکز خرید که هیچکس توش نبود و اونجا هم تو یه مغازه کلی گوشواره میبینم و کلی طول کشید و در آخر دو تا گوشواره که یکی شبیه اردک بود انتخاب می کنم یکی هم شبیه صدف و فقط اونی که شبیه صدف بود رو میگیرم. و تو همون جا یکی از اقوام رو میبینم که عاشقانه به همسرش نگاه میکرد و آغوششو باز کرده بود براش و یک گردنبند فروشی بود و به همسرش میگم که خواب دیدم براش یک گردنبند با سنگ دایره ای زرد خریدی ولی مثل اون رنگ نتونستم پیدا کنم که نشونشون بدم. بعد پدرم از همون مغازه برای مادرم یک گردنبند سنگ گرفته بود که روش نوشته بود هستی در حالی که اسم مادرم یه چیز دیگست ولی به خاطر معنیش براشون گرفته بود و خاله ام همین گردنبند رو با اسم هستی داشت و برای دختر خاله ام که مادرش تازگی فوت شده یک گردنبند با اسم مادرش و یک لباس سیاه بهش داده بودند.
فریبا هراتی
: سلام. شما به این فکر می کنید که دلتان را با خوشی های لحظه ای و موفقتی خوشحال و سرگرم کنید. شرایط متفاوتی پیش می آید که بتوانید الکی خوش باشید ولی شما عاقل تر از این هستید که عمر و وقتتان را پای رابطه هایی بگذارید که دوامی ندارند. شما می دانید که الان مردم شرایطشان عوض شده و خیلی دنبال ازدواج نمی روند... شما می خواهید نصیحت خوبی را آویزه ی گوشتان کنید و آن این است که برای اینکه امنیتتان حفظ شود، احساس واقعی تان را خرج کسی نکنید که شما را به بازی بگیرد و سعی کنید خودتان را از آدمهای بد دور نگه دارید. از نظر شما فامیل شما می خواهد به خانمش انرژی و شادی بدهد و پدر شما هم به مادرتان ابراز عشق می کند و او را هستی وجود خودش می داند. همینطور خاله تان برای شوهرش عزیز است و برای دختر خاله تان هم ابراز همدردی میکنید و از او حمایت می کنید. تشکر از همراهیتون.
Neda : وای چقدر جالب خانم هراتی نیتم در خواب در مورد موضوع شخصی بود.ولی خوابی که دیدم و تعبیری کع فرمودین راجب یک مسئله مالی است و راجب پولی که قراره از خانوادم بهم برسه و باهاش کاری انجام بدم واقعا برام جالب بود در مورد مسئله ی مالی خواب رودیدم.ممنونم از زحماتتون
فریبا هراتی
: خواهش می کنم عزیزم.
Neda : سلام خانم هراتی عزیزم.دیروز حقیقت یادم نیست قبل اذان صبح بود یا بعد اذان صبح.قبلش نیت کردم واز خدا خواستمو حضرت ابلفضل و امام رضا را شفیع قرار دادم جواب نیتم را در خواب بگیرم.خواب دیدم در بازار تجریشم اول بازار که ورودی امام زاده صالح است روبروم بازار و مردم رو میددم و اینکه حتی یکسینی( مجمع گرد)پر پیازچه تمیز و سفید هم دیدم.همان وردی که میرسه به امام زاده نزدیکمیدان دقیقا سر بازار ایستاده بودم.ممنونم از شما و پاینده باشید
فریبا هراتی
: سلام. شما دچار طوفانی از ایده های تازه شده اید و به انتخاب های پیش روی خودتان فکر می کنید. به شما ثروتی پیشنهاد می شود که احساس می کنید که با سخاوت تمام و دست و دلبازی آن را در اختیار تان قرار داده اند ولی ظاهر قضیه با باطن آن بسیار فرق دارد. شما باید راجع به این مسئله کنکاش کنید و از لایه های مختلف فضیه، پرده بردارید و مو به مو موضوع را بشکافید و بفهمید که موضوع چیست! درست مثل پیاز که لایه لایه است شما باید برای رسیدن به خواسته تان با دقت تمام زوایای امر را بررسی کنید و نمی توانید صرفا با ظاهر بینی از روی جریان امور، قضاوت کنید. شاید فریب و تقلبی درکار باشد که شما را به گریه بیاندازد پس خوب دقت کنید. تشکر از همراهیتون.
سارا : باسلام وعرض ادب خواب دیدم تویه بازار که انگار بازاز تجریش بود با دخترم در حال راه رفتن وتماشا ی مغازه ها وحرف زدن بودیم که دیدم یه گوشی تلفن که اکبند وپلوم بود ولی تو جعبه نبود وتو پلاستیک بود و طوسی کمرنگ بودوخیلیم بزرگ نبود تو دستمه که شوهرم ودیدم تلفن و بهش نشون دادم اونم تلفن و ازم گرفت وبه مغازه که سر نبش بود وکلی تلفت جلوی مغازه چیده بود رفت ولی اون تلفنا پولوم نبودن ورنگهای متنوع داشتن که دوتا که شوهرم نگاهشون می کرد کرمی وشکلاتی بود وبا فروشنده صحبت می کرد ومن از فاصله ایی نگاه می کردم
فریبا هراتی
: سلام. کسی دوست دارد با شما ارتباط برقرار کند ولی شما برای درک او مشکل دارید و از همسرتان کمک می خواهید که او با آن شخص ارتباط بگیرد و بفهمد که هدف او چیست. این شخص رازدار و مغرور است و حرفش را هم به هر کسی نمی گوید. تشکر از همراهیتون.