تعبیر خواب بالا رفتن
اگر کسی ببیند درحال بالا رفتن از (کوه، نردبان، پله و...) می باشد، اگر کوه دارای شیب تند باشد، کارهایش را با سختی انجام می دهد ولی برایش پیشرفت حاصل می شود. چنانچه نردبان دارای استحکام و قدرت بود، ترقی در کارش پدید می آید.
اگر از پله ها بدون خستگی بالا می رفت، کارهایش را با دقت و توانایی انجام خواهد داد. اگر چند بار در هنگام صعود، خسته شد و توقف کرد، در کارهایش گاه به گاه دچار شک و تردید می شود و اگر راه را به پایان رساند، بر شک و تردیدها غلبه می کند. اگر در همان حال خستگی از خواب بیدار شد، دلیل که کارها را نیمه کاره رها می کند.
لوک اویتنهاو می گوید :صعود کردن در کوهستان به معنی مبارزه کردن با سختیها و بالا رفتن از یک درخت به معنی رسیدن اخبار مهم به بیننده خواب است.
اگر تعبیر خواب خود را پیدا نکردید آن را از ما بپرسید. لطفا به موارد زیر دقت فرمایید:
لطفا هر خواب را در صفحه تعبیر خواب مرتبط با آن سوال کنید.
حتما خواب خود را با حروف فارسی بنویسید. کامنت های انگلیسی تایید نخواهند شد.
تعبیر خواب شما به صورت عمومی در بخش دیدگاه اضافه خواهد . لطفا از نوشتن ایمیل، اطلاعات شخصی خودداری کنید.
ارسال تعبیر خواب به ایمیل امکان پذیر نمی باشد و تعبیر ها فقط در سایت نوشته می شود.
تعبیرهای درخواستی در سریع ترین زمان ممکن نوشته خواهند شد اما ممکن است به دلیل درخواست های زیاد این زمان گاهی طولانی شود.
در صورتیکه خواب ارسالی شما بیشتر از ۷۵۰ کاراکترباشد، به ازای هر ۷۵۰ کاراکتر یک حق خواب از شما کسر خواهد شد!
فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.
alireza : با سلام
با تشکر از تعبیرتون
من در خواب دومم که خیلی در کل شبیه خواب اولم هست ولی جزئیاتش تفاوت داره دیدم که از یک جاده با شیب تند به سختی بالا میرم و چند بار سقوط میکنم با اینحال افرادی به راحتی از ان بالا میرفتند بعد از چند سقوط برخلاف خواب اول اینبار شخص دو شخص آشنا و همنام دیدم نام هر دو حسن بود با حسن کوچک تر شوخی کردم که رابطه ی نزدیک تری با او داشتم ولی حسن بزرگ تر فکر کرد با او شوخی میکنم به من دشنام داد که از ان دشنام به شدت بدم میاید و با او دعوام شد و یادم می یاد من خودم را به روی او پرت کردم بعد دیدم او در پایین بلندی ایستاده و جمعیت همه او را نگاه میکنند و با تفنگ تیر هوایی شلیک کرد و من را تهدید می کند که نفهمیدم چه گفت ولی احساس کردم مادرم در خطر است ولی نمی توانستم جلوی او را بگیرم نمیدانم چه چیزی مانع من میشد سعی می کردم برم جلویش را بگیرم ولی دستم از توی استین کاپشنی که فقط در ان لحظه ی خواب به تنم بود در نمیامد که بعد خودم را در حال برگشتن به خانه دیدم که مانند خواب اول خانه ی مان مثل کاخ ها رومیان بود و مثل خانه ی شاهان بود پای یکی از ستون ها زنی افتاده بود که خیلی خون از او میرفت من نفهمیدم که بود ولی احساس میکردم که خیلی به من نزدیک است واو را خیلی دوست میدارم ولی مطمئن بودم نمیمیرد از کنار او رد شدم وارد خانه شدم نه داخل خانه ونه مادرم را ندیدم همه جا را سیاه میدیدم ولی متوجه شدم مادرم کشته شده است و بعد به دوران کودکی برگشتم خانه را دیدم و مادرم از اتاقی که درش بسته بود من را صدا میزد به سمت او رفتم و اورا دیدم و تمام در ضمن با توجه به تعبیر خواب اول خواستم بگم که مادر من مطلقه هست و من با پدرم زندگی می کردم و خیلی کم پیش مادرم بودم و به دلیل فشار های روحی و روانی ای که بهش وارد شده الان من رو کاملا نمیشناسه و من رو به عنوان فامیل زن برادرش میشناسه یعنی نمی تونه نگرانم باشه چون نمی دونه بچه ای داره تعبیر اول شما هم کاملا درست بود به جز این یه مورد و من گفتم که اگر قراره تغییری ایجاد کنه تو تعبیر گفته باشمش و خواستم بگم اینه که چرا نام هر دو نفر حسن بود و در خوابم حسن ها جفتشون در واقعیت هستند ولی ان زن و مادرم شبیه به واقعیت نبودند و من فقط اخساس می کردم و می دانستم مادرم است
و بازم تشکر میکنم از تعبیر خوبتون
فریبا هراتی
: سلام. با توجه به توضیحاتی که فرمودید، دیدن مادرتان در خواب در اصل به خود مادرتان اشاره نمی کند بلکه مادرتان در خواب، بعد پرورش یافته ی شخصیت شماست! عقل شماست! که به شما پناه، راحتی، زندگی، حمایت و راهنمایی را پیشنهاد می کند و اینکه مادرتان شما را صدا می زند به این تعبیر است که شما در مسیر زندگی تان دارید اشتباه می کنید و ضمیر ناخودآگاهتان دارد به شما هشدار می دهد که کارتان اشتباه است و مسیر اشتباهی را انتخاب کرده اید. چیزی ذهنتان را مشغول کرده که نمی دانید چطور باید با آن کنار بیایید و از مسئولیت های اصلی تان غافل شده اید. اینکه دیده اید مادرتان مرده است یعنی شما احساس می کنید که فراموش شده اید و از پس برآورده کردن احتیاجات و نیازهایی که برای خودتان دارید، بر نمی آیید. در این خواب مثل خواب قبلی شما می خواهید به اهدافتان برسید و کنترل تان را از دست می دهید و ریسک می کنید. در ذهنتان هست که خیلی ها اینکار را می کنند پس چرا شما نباید موفق شوید. حسن در خواب شما به این معنی است که شما جنبه های کوچک قضیه را می بینید و به آن دلخوشید در حالی که جنبه ی بزرگتر و اصلی و مشکلات را در نظر نمی گیرید. و این اشتباه شما باعث می شود که مستاصل شوید و نتوانید از پس خواسته ها و احتیاجاتتان بربیایید. شما هنوز هم خواسته های بزرگ و ایده های بزرگی در سرتان هست و روحتان بزرگ است ولی شکست مالی خواهید داشت و به خاطرش استرس می گیرید. بعد فکر می کنید که چرا اینقدر بچه گانه فکر می کردید و زودباور بودید. خوابتان به شما هشدار می دهد که ساده لوح نباشید و تمام زوایای کارتان را در نظر بگیرید. درست است که می گویند منفی بافی بد است ولی خوش خیالی های الکی هم صحیح نیست. تشکر از همراهیتون.
alireza : با سلام
من دو خواب تقریبا یک شکل با کمی تفاوت در فاصله زمانی تقریبا 20 روز تا یک ماه دیدم
در هر دو خواب من دیدم که دارم از یک جاده با شیب خیلی تند به سختی بالا میرم و هی سقوط میکنم در حالی که افرادی به راحتی از ان بالا میروند در خواب اول دیدم که بعد از سقوط با شخص غریبه ای دعوام شد و ان شخص از جاده پایین رفت و در میان جمعیت چاقوی خود را بالا برد و مرا تهدید کرد که من نفهمیدم چه تهدیدی کرد ولی احساس میکردم مادرم در خطر است و جمعیت هم همه حالت وحشت زده ای بعد از تهدید او داشتن ولی من نمیدانم چرا نمیتوانستم برگردم و جلوی او را بگیرم و بعد خودم را در حال دویدن به سمت خانه میدیدم خانه ای به شکل کاخ های سلطنتی رومیان و پای یکی از ستون های خانه زنی را دیدم که خونریزی شدیدی میکرد و من میدانستم که او نمیمیرد ولی خیلی اورا دوست میداشتم و وابستگی شدیدی به او داشتم بعد که حس کردم نمیمیرد رهایش کردم و به سمت خانه دویدم و بعد فهمیدم مادرم کشته شده ولی او را نمیدیدم بعدش هم در همان خانه زمان کودکی ام را میدیدم و مادرم در یک اتاق در بسته من را صدا میزند و من به سمت او میروم مادرم را میبینم و از خواب بیدار میشم در خواب دوم هم همین خواب را دیدم با تفاوت های کمی یکی اینکه این بار بعد از سقوط به جای شخص غریبه دو نفر آشنا دیدم که جفت آن ها اسمشان حسن است من به اونی که نزدیک تر بهش بودم و همبازی هم بودیم حرفی به شوخی زدم ولی ان یکی حسن که در واقعیت شخص خیلی ارام و بی ازاری هم هست حرف من را به خودش گرفت و به من فحش داد و ما با هم دعوایمان شد و بعد او را پایین جاده و در میان جمعیت دیدم که تفنگی در اورد و شلیک کرد و مرا تهدید کرد و من ایندفعه بازم نمیتوانستم جلویش را بگیرم و هر کاری میکردم دستم از در استین کاپشنی که به تن داشتم در نمیامد و بعد بقیه خواب را به همان شکل اولی دیدم و بیدار شدم
چون خواب هایم یک شکل بود به فکر تعبیر ان افتادم لطفا کمکم کنید ممنون
فریبا هراتی
: سلام. دوست عزیز لطفا به این نکته توجه بفرمایید که هیج کدام از کاربران مجاز به ثبت بیشتر از یک خواب در هر کامنت نیستند و من هم اجازه ندارم از قوانین سایت تخطی کنم. اما بالا رفتن از سطح شیب دار در خوابتان به این اشاره می کند که شما برای رسیدن به اهداف و جاه طلبی هایتان با مشکلاتی مواجه هستید و سقوط از سطح شیب دار به عدم موفقیت شما برای رسیدن به اهدافتان اشاره می کند. در مرحله ای از زندگی تان شما کنترلتان را از دست می دهید و احساس خطر می کنید. انرزی منفی به شما رو می آورد و شما برای این که به پایه و اساس اعتقادی تان لطمه ای وارد نشود، مجبور خواهید شد به روحیات و اعتقادات قدیمتان رجوع کنید و اجازه ندهید که سرمایه اولیه زندگی تان از دستتان بپرد. مادر شما به خاطر شما خیلی نگران و افسرده می شود و از شما می خواهد که در زندگی تان موفق باشید تا ذهن او از این آشفتگی خاطر بیرون بیاید. لطفا خواب دومتان را بعدا ارسال بفرمایید تا بنده به تخطی از قوانین سایت محکوم نشوم. تشکر از همراهیتون.
Ghazal : سلام و ادب
بامداد پنجشنبه حدود ۵ صبح خواب دیدم با مادرم و یه سری افراد دیگه که نمیشناختم وارد یه فضای شیشه ای شدیم که به سرعت بالا میرفت و منظره ی قشنگی از بالا دیده میشد بغل در ورودی اون فضا یه آسانسور بود که یه سری افراد دیگه اونجا سوار بودن و تو طبقات پیاده میشدن ولی ما همچنان سوار بودیم میرفتیم بالا در عین حال کند کمی میترسیدم از اون ارتفاع و بیدار شدم. ممکنه لطفا تعبیرش و بفرمایید با سپاس
فریبا هراتی
: سلام. عرض ادب متقابل. شما در زندگی تان در امنیت و سلامت به سر خواهید برد و به اهداف بالای خودتان می رسید. درک شما نسبت به مردم بالاتر است و قادر خواهید بود در زندگی با سلامت و موفقیت پیشرفت کنید. تشکر از همراهیتون.
کوروش : سلام و عرض ادب
من چند روز قبل خواب دیدم که
دارم به اتفاق همسرم از یه سربالایی شبیه خیابانهای کم عرض شمال شهر بالا میریم البته پیاده،
اطرافمون درخت بود و یه طرف دیگه شبیه کوه ساختمان هم داشت و مردم هم تردد میکردند
از یه جایی به بعد شبیه یه خط فرضی رنگ محیط کلا عوض شد یعنی زمین و آسمون و کوه و درخت و هرچه که در عالم بود رنگش اینقدر جذاب و کارت پستالی شد که ما حیرت کردیم مثلا انگار قبلا سیاه سفید بوده باشه و بعد رنگی یه حس عجیبی تو خواب وجود داشت به بالا رفتن ادامه دادیم یهو یه ساختمون بلند جلومون دیدیم که سر این برج زیبا توی ابرها بود کنارش رنگین کمان دیده میشد ، به بالا رفتن ادامه دادیم و وارد یه ساختمان در حال ساخت شدیم وچند طبقه رو از پله های اون بالا رفتیم و وارد یه سالن شدیم که داشتند تکمیل میکردند و من توی خواب حال خوبی داشتم .ممنون میشم تعبیر کنید.
فریبا هراتی
: سلام. عرض ادب متقابل. شما و همسرتان در زندگی به آرامی سعی می کنید که در زندگی تان پیشرفت کنید و آرمانها و آرزوهایی داریدکه به خاطرشان تلاش می کنید. شما با چالشی بزرگ روبرو هستید. زندگی شما از یک جا به بعد شکلی تازه و رنگ و بویی عالی خواهد گرفت و دیگر همه چیز یا رومی روم یا زنگی زنگ نخواهد بود و امکانات و فرصت های زیادی پیش پای شما قرار می گیرد. افسردگی ها ناراحتی های شما از بین می رود و شادی و هیجان به زندگی تان خواهد آمد. شما به امکانات عالی خواهید رسید. ایده های تازه ای به ذهن شما می رسد. شما روی جنبه هایی از خودتان کار می کنید و ذهن و جسمتان را بهتر خواهید کرد. زندگی تان را بازسازی می کنید. موج جدیدی از جاه طلبی، انرژی و رشد به زندگی تان می آید. امیدها و آرمانهای شما بسیار بالا خواهد رفت. تشکر از همراهیتون.
لیلی : سلام خسته نباشی خانم هراتی من ظهر خواب دیدم که رفتم تواسانسور خونه خودمون که به طبقه دیگه برم ولی وقتی دراسانسور بسته شد نه بالا رفت ونه پایین ،فقط میچرخید یعنی منو میچرخوند وباهرچرخوندنی اتاق اسانسور تنگ وتنگتر میشد جوری ک احساس میکردم دیواره هآی اسانسور به تنم چشبیدن داشتم اذیت میشدم وخفه میشدم وتواون خواب وفشاری که بم میومد یاد قبر وتنگی قبرافتادم ،بعدصدای پسر کوچیکمو میشنیدم صداش کردم محمدعلی من تواسانسور گیر کردم برو به پدرت بگو واونم صدامو شنید ودوید طرف پدرش بش خبر داد ولی همین که رفت یهویی بدون کمک کسی در اسانسور باز شد ومن با بازشدن دراسانسوراحساس راحتی کردم ویه نفس راحت کشیدم وازخواب پریدم .
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. شما می خواهید در زندگی تان پیشرفت کنید ولی احساس شما از کنترل خارج می شود و احساس می کنید که در بخشی یا جنبه ای از زندگی تان گیر کرده اید و فکرتان به جایی قد نمی دهد که باید چه کار کنید و عرصه را به خودتان تنگ می بینید. انگار که دارید دور باطل می زنید و به استیصال رسیده اید و به هیچ جا نمی رسید. اما به خاطر عشقی که به پسرتان دارید و به خاطر امیدی که به زندگی تان دارید شما می توانید به مشکلات غلبه کنید و همین موضوع است که شما را سرپا نگه داشته. همیشه به هدف بزرگتری از چیزی که در دست دارید فکر کنید تا در مواقع سختی ها ناامید نشوید و مقاومتر باشید. تشکر از همراهیتون.
پریسا زارعی : سلام. خواب دیدم توی راهروی یه آپارتمان خیلی بزرگ هستم که واحدها و حتی چندین آسانسور داره، و خواستم از یکی از آسانسورها برم پایین، توی اون آپارتمان فروشگاهای خیلی بزرگ، مراکز خرید.. و همه چیز خیلی مجلل بود بعد صحنه عوض میشه و خواب دیدم توی کوچه ای هستم که خیلی پیچ در پیچ هست و یکی از فرعی ها به کوچه ای که خونمون توش هست راه داشت، اما دقیقا نمیدونستم کدوم فرعی، یه مسیری از کوچه رو بدون رفتن تو فرعی ها پیاده رفتم، و خواستم مسیری که رفتم رو برگردم اما سربالایی سختی داشت که بالا رفتن ازش خیلی مشکل بود، داشتم تلاش میکردم بالا برم که یکی از همکلاسیام(در واقعیت دوست نیستیم و فقط در حد سلام احوابپرسی) اومد و خواست با کمک من اونم بیاد بالا، انگار از کسی فرار میکرد، (ولی درست واضح نبود)، یه جاهایی منو از پشت سر میگرفت، و یه جاهایی از بلندی های اون سرازیری میخواستیم با هم برای بالا رفتن تلاش کنیم، حتی تو خواب یه بخش از کوچه مثل کمد دیواری بود که انگار اون به من آویزون میشد که با پا گذاشتن روی طبقه های مختلف کمد و قسمت های اون بلندی ها بتونیم از اون سربالایی بالا بریم، اما با هم موفق نشدیم چون هر لحظه احتمال سقوطمون بود، وقتی دیدیم نمیتونیم اون تنها رفت تا جور دیگه تلاش کنه، و من وقتی اون رفت تونستم به تنهایی خیلی راحت با چندتا قدم بزرگ و چندجا پریدن از تمام موانع رد شدم و از سربالایی به تنهایی بالا رفتم، بعد انگار آقایی رو دیدم که همکلاسیم ازش فرار میکرد، و من خودم رو یه گوشه پنهان کردم که منو نبینه
خواب رو بعد از ظهر دیدم
فریبا هراتی
: سلام. شما سعی می کنید که در زندگی تان تعادل به وجود بیاورید و اعتماد به نفستان را بالا ببرید و به ثروت برسید و امکانات زیادی را در اختیار داشته باشید ولی در میانه ی راه بین دو نقطه نظر متفاوت گیر می کنید و مسئله ای برای شما روشن می شود که خبر از عدم توافق و نفاق دارد و این باعث می شود که روحیه ی شما منفی شود و حس کنید که شکست خورده اید. شما خودتان را با محدودیت ها و در شرایطی بغرنج و کلافی سردرگم مشاهده می کنید و نمی دانید که کدام راه به نفع شماست و چه کار باید بکنید. پیشرفت در کارتان برایتان مدتی غیر ممکن به نظر می رسد و کسی نمی تواند جز شما راه درست را احساس و کشف کند. پس سعی کنید که افکارتان را متمرکز کنید و خودتان را درگیر مشکلات دیگران نکنید. شما در نهایت موفق می شوید که بر مشکلاتتان غلبه کنید و از این استرس و نگرانی بیرون بیایید و سعی می کنید که مدتی از مشکلات دیگران فاصله بگیرید و به خودتان فکر کنید تا آرامش به زندگی تان برگردد. تشکر از همراهیتون.
بهار : عذر میخوام یادم رفت بگم وقتی خودمو پایین دیدم مث بیابون بود پیش خودم گفتم اینجا رودخونه بوده قبلا ولی الان خشک شده
بهار : با سلام و احترام.
خواب دیدم. با همکلاسی های دانشگاه داشتیم از نردبون بالا میرفتیم.من جلو بودم و خیلی ها پشت سرم چند نفر هم جلوم بودن.انگار خیلی داشتیم بالا میرفتیم من پله آخر که رسیدم وقتی پایینو دیدم ترسیدم بپرم بالا(یه جای خاکی بود)به دوستم که اون بالا بود گفتم بیا دستمو بگیر اولش یه کار دیگه کرد(یا متوجه نشد یا وانمود کرد نشده)دوباره گفتم نه دستمو بگیر اومد سمتم که کمکم کنه باز پایینو که نگاه کردم یکی دیگه از دوستام پایین بود پیش خودم گفتم من که خیلی هم بالا نیومدم ترسم ریخت.گفتم حتی یافتن هم چیزی نمیشه)حالا همه منتظر بودن من برم)نمیدونم دیگه رفتم یا نه اون پله اخرو اما بعد خودمو همون پایین دیدم و دیدم هیچکس نیست!!همون دوستم بالا داشت راه میرفت بعد با هم رفتیم خونه یکی از همکلاسی های پسر .تا درو باز کردیم دستشویی جلومون بود سمت چپ و راست هم نگاه کردم دستشویی بود.ما رو بردتو اتاق میوه و شیرینی واجیل ..آورده بود.من شیرینی خامه ای اومدم بخورم دیدم انگار شیرینی هاش با چیزی که اول دیدم فرق کرده(اول خیلی تازه و قشنگ بودن و پیش خودم گفتم شاید دوستم اون دوتا شیرینی که من میخواستم خورده)دوستم گفت بریم من گفتم من هوس شیرینی کردم باید یکی بخورم یه رولت برداشتم یه کم خوردم دیدم تازه نیست شیرینی همینطور که بقیه ش دستم بود رفتیم
فریبا هراتی
: سلام. شما می خواهید پله های ترقی را طی کنید و تلاشتان را هم کرده اید. می خواهید که ترفیع بگیرید و درک بالا و چشم انداز تازه ای از زندگی داشته باشید. دوست شما حاضر نیست در زمانی که به موفقیت می رسد، شما را همپای خودش ببیند و به شما دست یاری برساند. اعتماد به نفس خودتان هم کم است و ترسها و نگرانی هایتان باعث می شود که به شکست و ناامیدی فکر کنید. شما احساس می کنید که ایزوله شده اید و تنها مانده اید یا از درون احساس خشک و خالی بودن می کنید. ترس از شکست برای شما به اندازه ای قوی است که اگر به آن دچار شوید با خود شکست برایتان یکی است. شما تصمیمی خواهید گرفت که از انجامش پشیمان می شوید و یا ریسکی می کنید که عاقبت خوشی ندارد. همکلاسی شما هم ظاهر و باطن اش با شما فرق می کند و دوستی اش با شما خالص نیست. شاید او در ظاهر به نظر بیاید که دوست خوبی است که برایش درددل کنید و حرفتان را به او بگویید ولی بعدا برایتان مشخص می شود که او، همانی نیست که تصور می کردید. نسبت به دوستانتان ساده لوح نباشید. در تصمیماتتان مصمم باشید و ترس به دل راه ندهید و برای دفع شر صدقه بدهید. تشکر از همراهیتون.
Somayeh : سلام وقت شما بخیر طاعاتتون قبول ببخشید من خواب اسانسور دیدم اما چون کلمه اسانسور نبود اینجا خوابمو مینویسم ببخشید یه کم طولانی هست ممنون میشم تعبیر کنید
خواب دیدم که تو یه شرکت هستم مثه اینکه محل کارم بود رفتم با دو تا اقا که یکیشون رئیس بود سوار اسانسور شدم اون یکی آقا اسانسور رو زده بود طبقه ۳۰ من گفتم من اون طبقه که نمیرم رئیس گفت اشکال نداره برمیگردیم آسانسور رفت بالا و اونجا چند نفر دیگه سوار شدن یه دفعه کف آسانسور لعزید و کلا تعادل بهم ریخت اولش که روی کفش راه میرفتم هی تعادل بهم میریخت من خودم کشید کنار دیوار اسانسور و بقیه آدمایی که داخلش بودن سقوط کردن و مردن من خیلی ترسیده بودم یه جایی مثه دریچه بود که داخل طبقه دیده میشد که دخترعموم رو اونجا دیدم از ابدارخونه سرشو اورد بیرون گفتم منو بیار بیرون گفت اتفاقی برات نمیافته گفتم بقیه همه افتادن مردن گفت تو میافتی به هر زحمتی بود ازونجا بیرون اومدم خودمو تو خیابون دیدم که منتظر ماشیم یه ماشین مدل خیلی قدیمی نگه داشت دوتا اقا توش بودن من سوار شدم یه مسافر که بیرون کنار من بود یه بسته داد به یکی ازین اقایونی که داخل بودن حس کردم کارشون خلاف ترسیدم ماشین حرکت کرد راننده گفت من مسافر کش نیستم خیلی هم بد نگاهم میکرد سر مسیر هی با ادمایی که سر مسیرشون بودن ورق بازی میکرد گفت تو برای من سانش اوردی یکی از ورقا که آس دل بود رو داد به من که بدم به اون کسی که سر مسیر بود من اونو دادم و سریع پیاده شدم رسیدم خونمون دیدم پسرداییم خونمونه و بابام و داداشم دارن باهاش صحبت میکنن راجع دختری که اینو سرکار گذاشته و رفته اون خودشو تبرئه میکرد پسرداییم که منو دید حرفشو قطع کرد و کلا موضوع رو تغییر داد مامانم اومد بهم گفت بیا این اب( که انگار برای دعا و... بود ) بریز گوشه های خونه و درهای ورودی(کنار این طرف یه عروسک الاغ بود که برداشتم پسرداییم نبینه) گفتم مامان چه کاریه گفت کاریت نباشه بردار بریز منم ریختم اولش هم به ورودی در ریختم
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. شما می خواهید در زندگی تان پیشرفت کنید و به مقام بالایی برسید. ولی عدد 30 بیانگر سطحی بودن است. شما با احساساتتان صاف و صادق نیستید یا کسی هست که با احساساتش صاف و صادق نیست و این عدم صداقت و تضاد در چیزی که در دل دارید و چیزی که به زبان می آورید باعث سقوط آدمها در زندگی شان می شود و به شکست آنها منجر می شود. اگر می خواهید شما در زندگی تان شکست نخورید باید صادق باشید. شما از آدمهایی که سنتی هستند پیروی می کنید و به این فکر نمی کنید که کسی که ادعای حمایت از شما را می کند واقعا آدم درستی هست یا شخصیت درستی دارد یا خیر. کنار این جور آدمها هر کاری شما بکنید فقط به دلبری کردن شما معنی می دهد و فقط به شما به چشم ضعیفه و دلبر و کسی که می توان از او سو استفاده کرد، نگاه می کنند. شما نمی خواهید از این افراد تبعیت کنید. در نهایت شما به خانواده تان پناه می برید که مردهای فامیل با خانم ها خیلی راحت صحبت نمی کنند و مردانه - زنانه، حرف ها و گفتگوها را طبقه بندی کرده اند و مادرتان که متاسفانه معتقد به جادو جنبل است و فکر می کند که سرنوشت شما تابع جادوی دیگران تغییر می کند و برای دفع شر و جادو آب باطل کننده سحر به شما می دهد! من به جادو اعتقادی ندارم . این مطلب را مطالعه کنید تا نظر قرآن را راجع به جادو بدانید : شما باید از ارتباط با جن ها و دعانویسان پرهیز کنید و اینکارها واقعا گناه است شر کارتان گردنتان را می گیرد و در نهایت به ضعف اعصاب یا دیوانگی خدای نکرده دچار می شوید. همانطور که در قرآن آمده هیچ برگی از درخت نمی افتد مگر اینکه خدا بخواهد. جادو فقط برای کسانی موثر واقع می شود که به جادو ایمان دارند و قدرت آن را بالاتر از قدرت خدا می دانند. آیه 6 سوره جن می فرماید: یک عده از انسان ها و نوع بشر، به جای پناه بردن به خدا، به جن پناه می برند در صورتی که اجنه نمی توانند پناه آنها باشند. ( پس این کارهای دعا نویسان برای اجیر کردن اجنه برای موفقیت انسان ها در زندگی شان وعده ای دروغ و باطل است. هیچ قدرتی بالاتر از قدرت خدا نیست! ) در جای دیگری در قرآن در سوره بقره آیه 102 آمده که (عده ای از بنی اسرائیل از دو فرشته که در بابل نازل شده بودند، به اسم هاروت و ماروت که دعاهایی می آموختند، که بین زن و شوهران جدایی می انداخت، و جدایی نمی انداخت مگر آنکه خدا می خواست!! ) و این به این معنی است که حتی اگر جنیان بخواهند کاری کنند، موفق نمی شوند مگر اینکه خدا بخواهد! حالا جای سوال است که مگر خدا می خواهد؟ مگر خدا دوست دارد که کسی بد بخت شود؟ حقیقت این است که اگر جنیان به خودی خود می توانستند به انسان ها آسیب برسانند، احدی بر پشت زمین باقی نمی ماند زیرا شیطان از بدو خلقت انسان با او دشمنی داشت!! خداوند انسان ها را دوست دارد و عاشق آنان است زیرا از روح خود در بدن انسان دمید. تنها کسانی اسیر جادو جنبل می شوند و آسیب می بینند، که معتقد هسنند که قدرت شیاطین از قدرت خداوند بیشتر است. معتقد هستند که خداوند مهربان نیست و حامی بنده های خود نیست. معتقد هستند که خدا نمی بیند و نمی شنود و آنان را رها کرده تا شیاطین و اجنه بتوانند آنان را اذیت کنند. خداوند به واسطه چن ها، باور انسانها را نسبت به قدرت خودش آزمایش می کند. تا بفهمد که چه کسانی به او توکل می کنندو چه کسانی به اجنه!! این باور منفی انسانها، انرژی منفی دشمنانشان و اجنه را جذب کرده و آنان را آسیب پذیر و مغلوب می کند. اگر شما به خدای بزرگ و الرحم الراحمین ایمان داشته باشید و مطمئن باشید که عشق او شامل حال بندگانش است، هرگز آسیبی از هیچ جنی نخواهید دید. برای کارهایتان هم مطلقا از این دعا نویسان کمک نگیرید. گر اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی!! تشکر از همراهیتون..
زهرااااا : سلام خانم هراتی عزیز ...امیدوارم حالتون خوب باشه .
من امروز از مشهد برگشتم .در طول راه همش به این فک میکردم که آیا امام رضا کمکم میکنه و دعاهام مستجاب میشه ؟ آیا بعد این سفر من به زودی نجات خواهم یافت یا نه ؟؟؟
وقتی رسیدیم خونه خوابم برد و خواب دیدم در جایی بودم که یادم نیست آنجا چه جایی بود اما بلندی بود و من از بالا یک ساختمان بلند و بسیار زیبا و مجلل و مزین را میدیدم و میدانستم که آن ساختمان متعلق به مقام معظم رهبری ست ..بعد میدیدم با تعدادی از دوستان که نمیدانم چه کسانی بودند رفتیم به دم در آن ساختمان و دیدیم پله های بسیار زیادی به بالا ی ساختمان دارد .شروع کردیم از پله ها به بالا رفتن .پله هاا زیاد بودند و شیب تندی داشتند و ما بدون دشواری و راحت بالا میرفتیم .پله ها تمام شد و رسیدیم به داخل ساختمان .وقتی من رسیدم دیدم آقای خامنه ای و بسیاری از بزرگان و روحانیان محترم و کلا جمعیت زیادی روی صندلی نشسته بودند .به محض ورود من و با دیدن من همه به احترامم بلند شدند اما هیچ حرفی با من نزدند وحتی سلام هم نگفتند و نگاه هم نکردند .فقط میدانستم قلبا و با تمام وجود برایم ارزش قایلند .بعد من رفتم در کناری که بنشینم .آنجا که میخواستم بنشینم خلوت بود .اول مثل بقیه روی صندلی نشستم اما بعد منصرف شدم و صندلی را کنار گذاشتم و روی زمین نشستم .کسانی هم که کنارم بودند روی رمین نشستند .بعد آقای خامنه ای شروع به سخنرانی کردند ...همه حس خوبی داشتند و از جو حاکم حس میکردم پیروزی بزرگی بر دشمنان اسلام حاصل شده و من نجات یافته ام .....
با سپاس فراوان ♡♡♡
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. زیارت قبول. شما به زیارت رفته اید و با امام رضا ع و ائمه اطهار راز و نیاز کرده اید. اما اینکه روی صندلی ننشسته اید یعنی هنوز جایگاه خودتان را پیدا نکرده اید. شما مردد هستید که چه اتفاقی می افتد. تشسته اید و منتظر هستید که انشالله حاجتتان را بگیرید و همین که دیده اید از پله های شیب دار بالا رفته اید و به دلتان هم افتاده که نجات یافته اید نصف بیشتر مشکلاتتان از بین رفته است. باید صبور باشید. ضمن اینکه هرگز نگویید آیا امام رضا کمکم میکنه یا نه. وقتی که می دانید هدفتان پاک است باید قطعا مطمئن باشید که ایشان برای شما دعا می کنند . اینکه حاجتتان را می گیرید یا نه دست امام رضا ع نیست . خداست که حاجت می دهد یا نمی دهد. امام رضا ع فقط واسطه بین شما و خداوند هستند تا با قلب پاکشان برایتان دعا کنند. تشکر از همراهیتون.