تعبیر خواب ببر
ببر در خواب، دشمنی قوی و بزرگ و در عین حال، مهربان و با گذشت است که شما به هیچ وجه توان مقابله و رویارویی با او را ندارید. اگر این دشمن بر شما چیره شود، بدون وارد آوردن آسیب کلی از شما می گذرد و پی کار خود می رود.
معبران می گویند: اگر در خواب ببینید که با ببر رو به رو قرار گرفته اید، در آینده با چنین دشمن قوی پنجه برخورد می کنید که گیج و متحیر می مانید و نمی دانید در مقابل او چه موضعی بگیرید. اگر در خواب دیدید که با ببر می جنگید، با دشمنی دارای خصوصیات ذکر شده، دست و پنجه نرم می کنید. اگر در خواب ببر به شما حمله کند، مورد تجاوز دشمن قرار می گیرید. اگر از او بگریزید، ایمن می شوید. اگر ببر را فراری دهید، پیروز خواهید شد. پوست ببر در خواب مالی است که بدون زحمت و تلاش بدست می آید.
محمد ابن سیرین می گوید: دیدن ببر در خواب دشمنی قوی و دلیر است که کریم و مهربان نیز هست. اگر ببیند با ببر در نبرد و جنگ است و او را شکست داد، دلیل که بر دشمن چیره شود. اگر ببیند ببر وی را شکست داد، دشمن بر وی ظفر یابد. اگر ببیند ببر از او ترسید و می گریخت از دشمن ایمن گردد.
ابراهیم کرمانی می گوید: دیدن پوست و استخوان و موی ببر در خواب ، مال و منفعت است که ازدشمن به او خواهد رسید. اگر ببیند بر پشت ببر نشسته و او مطیع است، دلیل که دشمن مطیع او گردد.
اگر تعبیر خواب خود را پیدا نکردید آن را از ما بپرسید. لطفا به موارد زیر دقت فرمایید:
لطفا هر خواب را در صفحه تعبیر خواب مرتبط با آن سوال کنید.
حتما خواب خود را با حروف فارسی بنویسید. کامنت های انگلیسی تایید نخواهند شد.
تعبیر خواب شما به صورت عمومی در بخش دیدگاه اضافه خواهد . لطفا از نوشتن ایمیل، اطلاعات شخصی خودداری کنید.
ارسال تعبیر خواب به ایمیل امکان پذیر نمی باشد و تعبیر ها فقط در سایت نوشته می شود.
تعبیرهای درخواستی در سریع ترین زمان ممکن نوشته خواهند شد اما ممکن است به دلیل درخواست های زیاد این زمان گاهی طولانی شود.
در صورتیکه خواب ارسالی شما بیشتر از ۷۵۰ کاراکترباشد، به ازای هر ۷۵۰ کاراکتر یک حق خواب از شما کسر خواهد شد!
فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.
ارام : وقت بخير.
من خواب يك ببر رو ديدم كه در منزلمون بود. گويا رام بود و پيش ما بزرگ شده بود. اما من ناگهان متوجه حضورش شده بودم. كنار ما بود و اروم.
باخودم گفتم: درسته اهليه، اما بالاخره درنده خو هست. ازش فرار كرديم و باخواهرم رفتيم تو اتاقش و در رو قفل كردم. از سوراخ قفل دَر، ببر رو نگاه كردم؛ اونم به درِ اتاق نزديك شد و دقيقا كار من رو انجام داد. با يك چشمش ميخواست دزدكي از سوراخ قفل ديد بزنه.
اخساس كردم خطر رفع شده و از اتاق اومدم بيرون، ببر نبود! خارج منزل شبيه دريا شده بود، ببر با يك ببر ديگه و يك خرس مشغول موج سواري روي اب بودن! درحاليكه پشتشون به من بود و غول پيكر بودن داشتن ميرفتن.
سپاس بيكران از شما
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. شما قادر هستید که در موقعیت های مختلف، قدرت خود را به صورت های مختلف نشان دهید و نقش رهبری به عهده بگیرید ولی احساساتی هست که شما از روبرو شدن با آنها می ترسید. شما احساس می کنید که شخصی در زندگی تان ( احتمال قوی دوست پسر شما) هم همین خصلت ها را دارد و به محض اینکه از او دور شوید، او در بالا پایین های موقعیتی در رابطه احساسی با شما، احساس له شدن می کند. او یک لحظه می تواند احساساتش را کنترل کند و لحظه دیگر در کنترل احساساتش قرار می گیرد. تعبیر دیگر این است که او با جریان پیش می رود و هر جا که باد او را ببرد او هم همانجا می رود. او دستخوش درون گرایی و تفکر شده و سعی می کند که استقلالش را حفظ کند ولی گاهی احساس گیجی می کند و حالت خشم و پرخاشگری به خود می گیرد یا احیانا یک دوست هوسبازی دارد که او را اشتباه راهنمایی می کند و کارهایی را از روی حماقت انجام می دهد. تشکر از همراهیتون.
الياس :
سلام خانم هراتي
من خواب ديدم همراه يه گروه تفنگ دارم شبيه بازي بود ما دشمنا رو شكست داديم و رفتيم جلو تر محلش مثل محوطه ي بزرگ و پر درخت خوابگاه دانشگاه بود فقط خيلي جنگلي تر رسيديم به يه جايي كه حس كردم برتري با دشمنه ما ٤-٥ نفر بوديم من گيم كه بازي مي كنم تخصص خاصي روي تك تيرانداز دارم از نفري كه بودم منتقل شدم به نفر عقب تر كه تك تيرانداز بود من همه رو يكي بعد اونيكي زدم با توجه به اينكه اونا منو تقريبا نود درجه دور زدن جامو عوض كرده بودم تقريبا پشت به موقعيت قبلي بودم فقط موند نفر آخر اما از طرفي حس مي كردم نفر آخره و از طرفي حس مي كردم بازم پشتم آدمه تيرم خطا رفت و ناگهان از پشت تير خوردم چن تاشون از جاشون بلند شده بودن و يكيشون منو زد هم گروهياي من همه افتاده بودن و خون رو زمين بود ، انگار همون اول افتاده بودن همشون و من تنها شدم خون از كمرم زد بيرون ولي فضا مثل يه بازي بود من اعتراض كردم كه اين (كه اونايي كه مردن از جاشون بلند شدن ) نا عادلانست حس كردم كار مزخرفي مي كنم بعد انگار همه چيز عوض شد محدوده همون بود شبيه محدوده پر درخت خوابگاهاي دانشگاه فقط خيلي جنگلي و پر درخت و سبز و اينكه ساختمون ها عوض شده بود گرچه شبيه بودن و اينكه انگار آزمايشگاه و محيط دانشگاهي بودن
حس مي كنم يه نفر از اين قسمت كه داستان عوض شد با من بود يه دختر احتمالاً خواهرم داستان حول ببر بود تو محوطه ببر بود من براي اينكه به ترسم از حيوانات وحشي غلبه كنم نزديك شدم آروم و بعد وارد ساختمان شديم از پشت شيشه يه اتاق ببراي كوچيك ديده ميشد اتاق عرضش كم و به نظر طولش زياد بود من از خودم پرسيدم ببر همينه و اينقد كوچيكه ولي يه يكي دوتا ببر بزرگ هم بود كه صورتشونو ديدم انگار يه ببر بزرگ رو برديم بيرون از اونجا بود بعد انگار ببر عصباني شد يا يكم تو همون ساختمون چرخونديمش و بر گردونديمش داخل انگار از ترس اين بود كه بهمون حمله كنه يا از ترس جونمون يا شايدم فقط ترسيده بودم مثل هميشه و انگار مي دونستم آزار رسان نيست و كاريم نداره ولي ترسيدم بعد كه برش گردونديم نگران آدماي توي اتاق شدم و خيلي از كارم بدم اومد مي خواستم برش گردونم بيرون يا درو براي آدما باز بگذارم ولي جرئتشو نداشتم تو همين فكرا بودم كه فضا عوض شد همه چيز ما تو جايي شبيه محله ي بچگيم بوديم مي رفتيم يه محقق با روپوش سفيد با لباس سفيد تو چمناي فضاي سبز جايي مثل پشت خونمون زمان نوجونيم بود كه يه ببر كوچيك پيشش بود رفتيم پيش اونا يه چيزي در مورد كوچيك بودن ببره گفتم اونم اسم يه ببر بزرگ رو برد و گفت اونو نديدين چهارصد كيلوئه مام گفتيم كه قبلاً يه اونجوريشو ديديم (هموني كه آورده بوديمش بيرون تو ذهنمون بود و احتمالاً اسم هم متعلق به اون بود) من نشستم كنار ببر كوچيك آروم و نوازشش كردم به خزش نگاه كردم كه يكم كم پشت بود و دندوناي نيش ظريف و كوچيكش معلوم بود كه بچه بود خيلي بچه من نوازشش كردم حسش مي كردم خيلي جالب بود (من تاحالا احتمالا هيچ حيووني رو به جز پرنده ي پسر عمم تو همين تازگي و مار تو بچگي نوازش نكردم و تقريبا بدم مياد اگرچه دارم ترس و چندش و احساساتم نسبت به حيوانات رو كنترل مي كنم)
ببخشيد كه اينقدر طولاني شد
آرزوي سلامتي و خوشبختي براي شما
فریبا هراتی
: سلام. دوست عزیز لطفا خوابتان را همیشه کوتاه بنویسیدو از نوشتن جزئیات غیر ضروری اجتناب کنید تعداد کاربران زیاد است و بنده فرصت زیادی ندارم که هر کسی یک صفحه کامل خواب بخواهد تعبیر کند!! قسمت اول خوابتان که کلا ذهنیات شما در بیداری است و اصلا تعبیر ندارد. در مورد قسمت ببر فقط تا اندازه ای خوابتان گویای شخصیت خودتان است که توانایی دارید تا در موقعیت های مختلف، نقش رهبری به عهده بگیرید و با قدرت و قوی برخورد کنید و اینکه احساسات سرکوب شده ای در گذشته داشته اید که از مقابله مجدد با آنها نگران هستید. تشکر از همراهیتون.
هما : سلام خانم هراتي عزيزم
خواب ديدم جايي رفتم كه چند تا حيوون خاص رو براي فروش گذاشته بود
فاميلاي پدريم اونجا بودن
يه بچه ببر بود انگار براي من كنار گذاشته شده بود و خيلي دوسش دارم(انگار من از قبل گفته بودم اينو ميخوام براي من بذاريد كنار)
دوتا از فاميلام كمك كردن تا ببر رو بخرم و ببرمش
بعضي ها مخالفت ميكردن
كه اين ببر بزرگ ميشه
سخته نگهداريش
من ميگفتم نه
خيلي دوسش داشتم حتي اسمشم هم انتخاب كرده بودم
اونم منو دوست داشت اهلي بود
يه حيوون ديگه هم خريدم اونم يه پرنده بزرگ خاص بود
به خواهرم گفتم توام بخر اين حيوونا گناه دارن اينجا بمونن ميميرن
گفت نه من خوشم نمياد
همش دنبال اين بچه ببر من بود
ميگفت اخه اين چيه خريدي و از ببر و من به بقيه بدي ميگفت
فریبا هراتی
: سلام. قدرت و توانایی شما در به کار بردن قدرت در موقعیت های مختلف زیاد است. شما به تجمل گرایی و راحتی علاقه دارید و می تونید نقش رهبری داشته باشید و امید ها و آرمان های بالایی دارید. شما در عین قوی بودن از نظر شخصیتی، با گذشت و مهربان هم هستید و خواهرتان از اخلاق شما خوشش نمی آید. تشکر از همراهیتون.
حسین : با سلام من دو تا بپسر بچه دارم یکی 10 ساله یکی 2.5 ساله خواب دیدم دوتا ببر بیرون خونه هستند دو تا بچه من بیرون رفتند ببرها حمله کردند که اونها رو بگیرن من هم رفتم به جنگ ببرها پسر بزرگم فرار کرد پسر کوچکم را ببر گرفت اون رو نجات دادم ولی بعدا فهمیدم اقوام گفتند به دلیل شدت جراحات فوت کرده و بعد خودم رو در مجلس عزاداری دیدم
فریبا هراتی
: سلام. پسران شما توانایی به کار بردن قدرت در موقعیت های مختلف را دارند و می توانند نقش رهبری در کارها را به عهده بگیرند. آنها تمایل به تجملات دارند و جدی رفتار می کنند. پسر کوچک شما به این اخلاقیات تمایل بیشتری دارد تا پسر بزرگتان . پسر بزرگتان بیشتر به حرفتان گوش می دهد و نصیحت پذیر است. اما پسر کوچکتان تحت تاثیر احساسات سرکوب شده ای، عکس العمل منفی از خودش نشان خواهد داد. زندگی او متحول می شود و اخلاقیاتش مانند شما نیست و از این جهت شما دلگیر می شوید. برای دفع نگرانی صدقه بدهید. تشکر از همراهیتون.
Maryam : سلام خانم هراتی عزیزم
صبح بخیر.من دیشب خواب دیدم که در همون حال که تو تختم دراز کشیده بودم یک کبوتر سفید و یک ببر متوسط اندام در گوشه اتاقم با هم وارد شدند.کبوتر و ببر با هم دوست بودند کبوتره دور ببره می چرخید ودایما بالهای خودشو به گردن و شانه های ببره میکشید.ببره هیچی نمیگفت بعدد اومد طرف من .دیگه کبوتره را ندیدم.احساس میکنم اومد که رد شه از من ولی در همون حالت دراز کشیدن من تو تخت یکی از دستاش فکر کنم چپ بودد گذاشته بود روی ناحیه شونه و سینه من .منم همش میترسیدم پنجه هاش اسیبم بزنه یا بخواد فشار بده .البته فشارشو حس میکردم .وایساده بود و مکث کرده بود.نمیتونستم تکون بخورم .انگار فهمیده بود و داشت فکر میکرد ومکث کرده بود.اما من تو دلم شروع به بسم اله گفتن کردم یهو از روم کنار رفت .بعدش نفس راحتی کشیدم.چند آنی بیدار شدم و دوباره دیدم که تو یه اتوبوسم که شوهرمم رانندش هست. باهام حرف نمیزد و دیدم ناراحت و جدی رانندگی میکنه تند میرفت . ما رو جایی پیاده کرد و رفت دور بزنه .اونجا جمعی بودند از فامیلهای مادرم .حتی پدربزرگ و پسر داییم هم که فوت شدند بودند و نوه خاله مادرم بهم پرسید کی زندگیتو شروع میکنی؟ تفره رفتم و گفتم شروع میکنیم (البته الکی گفتم چون کسی از ماجرای اختلاف و تصمیم طلاق من خبر نداره) ولی حس کردم پسر دایی خدابیامرزم فهمیده من دارم حقیقت رو نمیگم.از اونجا رفتم پشت اون فضا .دیدم چاله هایی دراز مثل قبر ردیفی کنده اند .بعد دیدم شن و ماسه و سیمان اونجاست با دو تا کارگر افغانی.بعد دیدم انگار چاله ها شالوده خونه هستند.من دستم شنی شده بود خواستمبشورم و برم که یکی از کارگرها گفت بالا سرت شیر اب هست دستت رو جوری بگیر که اب بریزه رو سیمان و ماسه تو شالوده و اب هدر نره.منم اینکار رو کردم.ولی قبلش دستم رو از تو پلاستیک در اوردم .نمیدونم چجوری دستم کرده بودم.خلاصه برگشتم یه خانم گفت اون اتوبوس برگشته ببردمون.دیدم عقب عقب اومد پارک کرد تو همون فضا که فامیلهامون بودند و سوار شیم .من رفتم سمت شوهرم بگم چرا دیر اومدی رفتم باهاش حرف بزنم سرش رو به سمت فرمون ماشین کرد احساس کردم ناراحته و بی تفاوت به من و صورتش رو دیدم که ریش و سبیل داره(در واقعیت اصلا ریش و سبیل نمیذاره)گفتم چرا دیر اومدی گفت تو راه پلیس جریمه کرده بود و گیر اون بودم که از خواب بیدار شدم.
ممنونم مثل همیشه با توجه به اوضاع و شرایط زندگی من که خبر دارید با متانت و صبوریتون تعبیر کنید.البته اگه بخش دومی با توجه به یکم هشیاری بین دو خوابم خواب جداگانه ای هست و خلاف قوانین سایته تعبیر نکنید.دوست ندارم خلاف قوانین حقی ضایع کنم.ممنون.
فریبا هراتی
: سلام. اموات شما از شرایط شما خبر دارند و کبوتر روحی است که بابت شما مضطرب است . ببر هم توانایی و قدرت خود شما در به کار بردن خشم و قدرت در موقعیت های مختلف است و شما با نام خدا آرامش می یابید و نمی گذارید عصبانیت بر شما غلبه کند. شوهر شما برای مدتی کنترل زندگی شما و خانواده تان را به دست می گیرد و همگی تحت افکار او تا مدتی زندگی تان فرم خواهد گرفت. اعصاب او خورد شده و نمی خواهد احساسات خودش را بروز دهد. شوهرتان جنبه ای متفاوت از شخصیت خودش را نشان خواهد داد و به نوعی تغییر قیافه می دهد! شما از مشکلات رها خواهید شد و حقیقت را برای دیگران بیان خواهید کرد. او بابت تصمیم عجولانه ای که در رابطه با شما گرفته، اشتباه بزرگی کرده و باید آرامتر پیش برود. باز هم آخر کارتان مشخص نیست. تشکر از همراهیتون.
Narjeskhatoon : خدارو شکر
ممنونم واقعا نمیدونم چجوری ازتون تشکر کنم ❤❤❤❤
چقدر ناراحتو نگران این خواب بودم ...
فریبا هراتی
: خواهش می کنم.
Narjeskhatoon : سلام خانم هراتی عزیز
حالت خوبه عزیزم؟
وااای چه خوابی دیدم از صبح که بیدار شدم هنوز بدنم درد میکنه از بس این خواب سنگین بود
خواب دیدم تو خونه پدربزرگمم هستیم منو مامانو بابا ...یک پلنگ یا ببر نمیدونم کدومش به خونه حمله کرده بود
صدای غرشش میشنیدم
رفتم تو اتاق خواب خونه پدربزرگم درشو درست کردم پنجرشو بستم یادمه۳ کتاب گذاشتم پایه در که تعادل درو حفظ کنه مامانمو بابا و خواهرمو اوردم تو اتاق ...یادمه هوا تاریک بود..
اون حیوون بیرون خونه میگشت دنبال راهی که بیاد تو خونه ...تو اون تاریکی چشماشو میدیم که برق میزنه ولی بدنشو ندیدم
دختر عمم اومد تو خونه دستشو گرفتم بردم تو اتاق خواب و ی دختر فامیلمون اونم دستشو گرفتم به زور بردمش تو اتاق قسمشون میدادم که بیان تو اتاق اون حیوون درنده است الان خونشونو میریزه ...بابا موافقت کرد گفت:حرف دخترمو گوش میدم همینجا میمونم و میخوابم ...حیوونه رفت یهو پلیسو اطلاعات و مردم اومدن ببین خونمون چی شده؟که بهشونگفتم مراقب باشید ساعت ۲تا۴ شب میاد دوباره
خیلی احساس ترس داشتم ولی انگار فقط من میدونستم چقدر خطرناکه و سعی میکردم بقیرو نجات بدم
خانم هراتی خیلی نگران این خواب شدم خواهش مبکنم راهنماییم کنید
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. شما به صمیمیت و اعتقادات خانواده تان پایبند هستید و خیلی سعی می کنید که مسائل بیرون و درون خانه را با هم قاطی نکنید و اجازه ندهید که ناراحتی های بیرون، به درون خانه راه پیدا کند و مشکلاتتان را به دوش خانواده تان نمی اندارید. سعی می کنید با دانش و آگاهی رفتار کنید و حامی خانواده تان در مقابل سختی ها باشید. اما زمانهایی که شما حس می کنید تضاد ها و دوگانگی های جامعه باعث ناراحتی فکرتان می شود و کسی سعی می کند به شما زور بگوید و از ضعف شما استفاده کرده و خود را قوی نشان دهد، یا زمانی که محدودیت های فیریکی و کارهای سخت زمینی شما را عصبانی کند، شما موضعی قوی می گیرید و با استقامتی وحشیانه و غریزی، با چالشهای زندگی مبارزه خواهید کرد و قطعا در آنها پیروز خواهید شد. شما به سادگی بر هر مانعی غلبه می کنید و از موفقیت آینده تان بیش ار حد مطمئن هستید. تشکر از همراهیتون.
m : سلام.خواب دیدم تو خونه ای که قبلا زندگی میکردیم (خونه ای که به کوه چسبیده بود)هستم همراه با خواهرم و یه ببر هم روی اون کوهه که هر وقت منو میدید واکنش نشون میداد و تلاش میکرد که وارد خونه بشه
منو خواهرم رفتیم داخل خونه و درو قفل کردیم و هر بار که میومدیم بیرون و ببره منو میدید دوباره تلاش میکرد و یه جا که انگار مسیری برای عبورش نبود و فقط میتونست دستشو عبور بده انگار قصد داشت منو بکشه بالا و همراه خودش ببره منم سعی میکردم دستشو زخمی کنم و در آخر هم موفق نشد(رفتارش یه جوری بود که انگار یه آدمه و فقط هم قصد خوردن یا کشتن منو داشت و با خواهرم کاری نداشت انگار که مثلا یکی باشه منو بشناسه دقیقا اونجوری بود)ممنون از وقتی که برای تعبیر میذارین
فریبا هراتی
: سلام. شما نسبت به عقاید قدیم خانواده تان، و روحیات و سنت های قدیم، احساس خوبی ندارید و افکار و احساسات سرکوب شده ای دارید که از قدیم در دلتان مانده است. شما می توانید قدرت را در موقعیت های مختلف به کار ببرید و عده ای را رهبری کنید. کسی نمی تواند شما را وادار به انجام کاری کند. تشکر از همراهیتون.
sina : خواب دیدم وسط یک شالیزار (قبل از کشت شالی) دارم با 3 تا ببر بازی میکنم پس از مدتی ببرها به سمت رودخانه میروند که آب بنوشند من هم میروم بالای نپار میشینم به اطراف نگاه میکنم که متوجه میشم این زمین شالیزاری و نپار پدربزرگم هست ببرها رو میبینم که از سمت رودخانه به سمت نپار برمیگردند از روی نپار میپرم پایین ببرها هم میرسند دو تا ببر مسیر جنگل رو در پیش میگیرند و یک ببر شروع به بازی کردن با من میکند که حین بازی کردن متوجه میشم داخل نپار همسایه یک دختر روی راه پله اش نشسته که خیلی آشناست ببر که از بازی سیر شد بدنبال دو ببر دیگر راهی جنگل میشود و من هم میروم سوی نپار همسایه هرچه نزدیکتر میشم میبینم اون دختر آشناست نزدیک که شدم دیدم عشق من است که لبه نپار کنار راه پله نشسته است منم کنارش مینشینم و سلام علیک و صحبت میکنم و دو تایی نظاره گر غروب خورشید هستیم .
فریبا هراتی
: سلام. توانایی شما در به کار بردن قدرت در موقعیت های مختلف بالاست و می توانید نقش رهبری داشته باشید. شخصیتی مهربان و باگذشت و قوی دارید و با استفاده از خلاقیت و انرژی و قدرت درونی تان می توانید نشاط و سرزندگی را تجربه کنید. از اینکه عشقتان پیشتان نیست دلگیر هستید. تشکر از همراهیتون.
Seyavash : باسلام واحترتم حضور سرکار خانم هراتی گرامی
درخوابم ببری را دیدم که دستش از سوختگی آسیب دیده بود و از نزدیک به من نگاه می کرد.
بزی را دیدم که شاخهایش نسبتا بزرگ و جلب توجه می کرد انگار بز را گرفتم و با خودم بردم.
فریبا هراتی
: سلام. احترام متقابل. شما توانایی آن را دارید تا در موقعیت های مختلف نقش رهبری و قدرت را به کار ببرید اما در ارتباط با آدمهای مختلف حس می کنید که سوخته اید و حرام شده اید. شما نمی توانید انکار کنید که احساس شدیدی از زحمت زیادی که کشیده اید دارید و باید به خودتان استراحت بدهید. شما با جاه طلبی آرزوهای بزرگی داشته اید که برای رسیدن به آن خیلی انرژی صرف کرده اید و ثروت زیادی به هم زده اید که اکنون احساس می کنید باید از سوختن دست بردارید و به خودتان و صرف ثروتتان برای وجود خودتان بپردازید. ولی باید سعی کنید درست قضاوت کنید و ساده لوح نباشید. تشکر از همراهیتون.