تعبیر خواب برنج
برنج درخواب، مالی است که با تلاش و زحمت به دست می آید. اگر بیننده خواب شالیکار نباشد و خواب برنج ببیند،به مال و دارایی تعبیر می شود. برنج پخته یا دمی و کته و پلو حاجتی است که روا می شود و به بیننده خیر و نیکی می رسد.
اگر بیننده خواب ببیند که برنج پخته به دیگری می دهد از جانب او خیر و نیکی به دیگری می رسد. دیدن برنج پخته خوب است به خصوص اگر با شیر همراه باشد و رفاه و خرمی در زندگی آینده است. برنج خوردن همراه دوغ، غم و اندوه است.
خوردن برنج خام، تعجیل در بهره گیری از نعمتی است که حق و سهم شماست. اگر دیدید که برنج می فروشید دیگران را در رفاه و آسایشی که دارید شریک می کنید. اگر برنج می خرید در خرمی و نشاط دیگری شریک و متنعم می شوید.
اگر تعبیر خواب خود را پیدا نکردید آن را از ما بپرسید. لطفا به موارد زیر دقت فرمایید:
لطفا هر خواب را در صفحه تعبیر خواب مرتبط با آن سوال کنید.
حتما خواب خود را با حروف فارسی بنویسید. کامنت های انگلیسی تایید نخواهند شد.
تعبیر خواب شما به صورت عمومی در بخش دیدگاه اضافه خواهد . لطفا از نوشتن ایمیل، اطلاعات شخصی خودداری کنید.
ارسال تعبیر خواب به ایمیل امکان پذیر نمی باشد و تعبیر ها فقط در سایت نوشته می شود.
تعبیرهای درخواستی در سریع ترین زمان ممکن نوشته خواهند شد اما ممکن است به دلیل درخواست های زیاد این زمان گاهی طولانی شود.
در صورتیکه خواب ارسالی شما بیشتر از ۷۵۰ کاراکترباشد، به ازای هر ۷۵۰ کاراکتر یک حق خواب از شما کسر خواهد شد!
فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.
amir por : سلام خسته نباشین دیشب خواب دیدم که تو مسجدی وارد شود کلی قران رو رحل بود خیلی زیاد همین که وارد شود قرانارو دیدم خیلی خوشحال شود بعد به پرده برده بود که اونطرفش داشتن غذای میخوردن من که رفتم اونطرف دیدم همه غذاشونو تموم کردن ولی خیلی زیاد برنجه و گوشت مونده بود که نصفه خورده بودنشون من خواستم از اون نصفه غذاه که مونده بود بخورم که صدام کردن و یه دست نخوردش بهم دادن با خیلی گوشته که انگار از سیخوجدا کردن دادن بهم وقتی به دیس که تو دستم بود نگا کردم خیلی زیاد برنج گوشت بود تو دیسم بعد صحنه عوض شود دیدم جلو در یه دعا نویسم که من صداش میکنم سید ایفون خونشون میزنم میگم اقا سید ایشون تا اسم منو شنید گفت میشناسمت امیر الان میام بعد اومد جلو در بهم گفت امیر تو با این منظورش این کسی من خاطر شو میخوام باهم راهتون یکی نیست که من بهش گفت اخه من اسم شناس نامم امیر نیسن عوضش کردم تو واقعیتم عوض کردم بعد یارو رفت اونو نگا کن که بیدار شودم
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. شما حاجتی دارید که خیلی امیدوار هستید به آن برسید. می خواهید شرایط برایتان مشخص و روشن شود. شما اوضاع اقتصادیتان خوب خواهد شد و به ثروت می رسید و از شما حمایت خواهند کرد. دوست دارید از آینده با خبر باشید و همه چیز را به صورت افراطی کنترل کنید. امیدوارم در واقعیت از دعا نویسان و کسانی که با جنیان سروکار دارند هیچ کمکی نگیرید چون این کار گناه است. من برای شما از قرآن دلائلی می آورم که امیدوارم با دقت بخوانید و متوجه شوید که چرا کمک گیری از دعانویسان گناه است. به هر جهت این خانم نسبت به شما احساس خوبی ندارد و از لحاظ اجتماعی از شما غنی تر است و خودش را سرتر از شما می داند و احتمال قوی نمی خواهد با شما رابطه ای داشته باشد... دعانویسان از جنها همک می گیرند و کارشان گناه است. همانطور که در قرآن آمده هیچ برگی از درخت نمی افتد مگر اینکه خدا بخواهد. جادو فقط برای کسانی موثر واقع می شود که به جادو ایمان دارند و قدرت آن را بالاتر از قدرت خدا می دانند. آیه 6 سوره جن می فرماید: یک عده از انسان ها و نوع بشر، به جای پناه بردن به خدا، به جن پناه می برند در صورتی که اجنه نمی توانند پناه آنها باشند. ( پس این کارهای دعا نویسان برای اجیر کردن اجنه برای موفقیت انسان ها در زندگی شان وعده ای دروغ و باطل است. هیچ قدرتی بالاتر از قدرت خدا نیست! ) در جای دیگری در قرآن در سوره بقره آیه 102 آمده که (عده ای از بنی اسرائیل از دو فرشته که در بابل نازل شده بودند، به اسم هاروت و ماروت که دعاهایی می آموختند، که بین زن و شوهران جدایی می انداخت، و جدایی نمی انداخت مگر آنکه خدا می خواست!! ) و این به این معنی است که حتی اگر جنیان بخواهند کاری کنند، موفق نمی شوند مگر اینکه خدا بخواهد! حالا جای سوال است که مگر خدا می خواهد؟ مگر خدا دوست دارد که کسی بد بخت شود؟ حقیقت این است که اگر جنیان به خودی خود می توانستند به انسان ها آسیب برسانند، احدی بر پشت زمین باقی نمی ماند زیرا شیطان از بدو خلقت انسان با او دشمنی داشت!! خداوند انسان ها را دوست دارد و عاشق آنان است زیرا از روح خود در بدن انسان دمید. تنها کسانی اسیر جادو جنبل می شوند و آسیب می بینند، که معتقد هسنند که قدرت شیاطین از قدرت خداوند بیشتر است. معتقد هستند که خداوند مهربان نیست و حامی بنده های خود نیست. معتقد هستند که خدا نمی بیند و نمی شنود و آنان را رها کرده تا شیاطین و اجنه بتوانند آنان را اذیت کنند. خداوند به واسطه چن ها، باور انسانها را نسبت به قدرت خودش آزمایش می کند. تا بفهمد که چه کسانی به او توکل می کنندو چه کسانی به اجنه!! این باور منفی انسانها، انرژی منفی دشمنانشان و اجنه را جذب کرده و آنان را آسیب پذیر و مغلوب می کند. اگر شما به خدای بزرگ و الرحم الراحمین ایمان داشته باشید و مطمئن باشید که عشق او شامل حال بندگانش است، هرگز آسیبی از هیچ جنی نخواهید دید. برای کارهایتان هم مطلقا از این دعا نویسان کمک نگیرید. گر اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی!! تشکر از همراهیتون..
azita : با سلام و احترام چند روز پیش خواب دبدم که برامون مهمون اومده منم خودمو زده بودم به خواب که برن ولی بعدا گفتم براشون غذا درست کنم یه قابلمه برنج خام برداشتم دیدم برنجها توی قابلمه در حال سبز شدن و جوانه زدن هستن ممنون از تعبیرهاتون
فریبا هراتی
: سلام. احترام متقابل. موفقیت و کامیابی، باروری و شانس و دوستی های گرم و شادی و آرامش به زندگی شما می آید. اگر مهمانها ناخوانده و سرزده آمده بودند برایتان خواستگار می اید. اگر غریبه بودند گشایش کار می یابید و اگر فامیل و آشنا بودند روابط شما با آنها گرم و صمیمی خواهد شد. به ثروت می رسید. تشکر از همراهیتون.
فاطمه : سلام
من خواب ديدم كه اومدم خانه،خواهرام هستن و مادربزرگم اومده بود خانه مان مهماني،نشستم سر ميز غذا خواهرام غذا پخته بودند،قرمه سبزي پخته بودند و يك بشقاب برنج براي من بود(برنج رو قالبي در اورده بودند كه شكل قلب شده بود و برنج هاي رو كمي سفت شده بودند اما تهديگ نبود برنج بود)من بلند شدم برم براي مادر بزرگم برنج از توي قبلمه بكشم وقتي بلند شدم از سر ميز چشمم به ظرف خورشت افتاد و با خودم گفتم چقدر قرمه سبزي خوبي شده بيام بشينم بخورم،وقتي رفتم تو اشپزخانه در قابلمه رو باز كردم و شروع كردم برنج هارو از تهديگ (تهديگ نبود مثل حالتي كه برنج رو كته پخته ميشه و برنج ته قابلمه كمي سفت ميشه)با خودم گفتم برنج سفت براي مادر بزرگم نريزم دندون نداره،شروع كردم برنج هاي نرم رو براش كشيدم تو بشقاب كه ديگه خوابم تموم شد.
فریبا هراتی
: سلام. روابط خانوادگی شما قوی تر خواهد شد و با همدیگر خیلی مهربان خواهید بود. ثروت و سلامت و عشق به زندگی شما می آید و از فقر خیلی دور هستید. شما به مادربزرگتان احترام می گذارید و از داشته های خودتان با کمال رضا و رغبت برای او مایه می گذارید. تشکر از همراهیتون.
fatemeh : سلام این خواب رو یه خانمی به نیت من دیده بود .
دیده که برای من خاستگار اومده بود و یه پسر قد بلند و خوشتیپ بوده و من میگفتم این خیلی از من بزرگتره ولی خوبه .(دقیقا مشخصات نامزدم بود که نامزدیمون بهم خورده ولی اون خانم نامزد منو نمیشناخت)
بعد میبینه برنج بار گذاشتن و یه بوی خیلی خوش برنج محلی استشمام میکرده .بعد میره تو حیاط میبینه سه تا گاو که نسبتا چاق هم بودن دارن آب میخورن.
بعد آخر خوابش میبینه حلقه دستم هست ولی این تیکه رو مطمئن نیست
ممنون از زحماتتون
فریبا هراتی
: سلام. انشالله خبرهای خوشی خواهید شنید و به ثروت و خوشبختی می رسید. با کسی ازدواج می کنید که شخصیت او بزرگ باشد و رفتارش درست باشد و ایمان و مقامش از شما بزرگتر باشد. تشکر از همراهیتون.
مریم : سلام خواب دیدم که انگار محل کارم تو مدرسه است و میبینم خواهرام هم انجا کار میکنن و عشقمم هست و خیلی دورش شلوغه و میبینم ی نفر داره به کار خواهر بزرگم ایراد میگیره و من از خواهرم دفاع میکنم ومیبینم بقیه بستنی خریدن و من دنبال بوفه میگردم و بستنی میخرم و ی خانم سبزه رو بهم نشون میدن میگن این با عشقت ازدواج کرده و من همش دلواپسم که برا ناهار غذا چی درست کنم میرم خونه و میبینم خواهرم مژگان داره غذا درست میکنه و نصفه برنجها رو ریخته زمین ممنون میشم تعبیرشو بگید
فریبا هراتی
: سلام. شما و خواهرانتان می خواهید جایگاه موفقی در دنیا داشته باشید و خودتان را با دیگران مقایسه می کنید. گاهی اوقات از دنیا درس می گیرید و تجربه کسب می کنید و گاهی اوقات به دیگران درس می دهید و تجارب خودتان را با مردم به اشتراک می گذارید. عشق شما به ثروت خواهد رسید و شما می خواهید زندگی به کامتان باشد و سعی می کنید خونسرد باشید و زیاد عصبانی ن شوید. از لحاظ روحی از خواهرانتان حمایت می کنید ولی خواهر شما انرژی و وقتش را به خاطر دیگران خیلی تلف می کند و برای کسانی از خودش مایه می گذارد که اصلا نسبتی با او ندارند. تشکر از همراهیتون.
مریم موحد : سلام
روزتون بخیر
من در خواب دیدم که در جایی با خانواده شوهرم هستیم و شوهر من از رستوران چلوکباب سفارش داد و برامون آوردند . همه سهمشان را کشیدند ، سهم من و پسرم در دیس مانده بود ؛ اما وقتی آمدم برای پسرم غذا بکشم دیدم که دیس خالی است ، پرسیدم پس غذای ما چه شد ؟ خواهر شوهرم گفت که مامان تعارف کرد و بقیه برداشتند . من عصبانی شدم و با داد و بیداد گفتم که فکر نکردید ما هنوز چیزی نخوردیم و این سهم ما بوده ؛ دیدم یک تکه پارچه ی تا خورده جلوی من است و یکدفعه یادم آمد که قبلا در میان پارچه مقداری برنج پخته ریخته ام، آن را باز کردم و برنج را داخل بشقاب پسرم ریختم ولی وقتی بازش کردم دیدم که مقدارش خیلی کم شده با عصبانیت و به خاطر اینکه هم خودم گرسنه بودم بود و هم پسرم و غذایی نبود که بخوریم از آنجا به همراه پسرم آمدیم بیرون تا برویم رستوران غذا بخوریم و مدام در راه با خودم می گفتم این عباس آقا هم هر چی بهش تعارف می کنند برمیداره اصلا فکر نمی کنه شاید مال دیگران باشه ( عباس ، برادر شوهرمه )
خیلی دنبال رستوران گشتم ولی جایی رو پیدا نکردم
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. شما احساس می کنید که زیر بار فشار تصمیمات و انتخاب هایی که باید در زندگی بگیرید دارید له می شوید و دنبال این هستید که کسی از شما حمایت روحی کند. خانواده همسرتان از شما حمایت نمی کنند و احتمالا تمام توجه همسرتان معطوف به خانواده اش است و نه شما. شما از اینکه سیاست به خرج داده و همیشه آبرو داری کنید خسته شده اید ولی در عین حال حامی قوی ای هم ندارید که از شما حمایت کند. احساس شما این است که برادر شوهرتان در بی مهری خانواده شوهرتان نسبت به شما نقش موثری دارد. تشکر از همراهیتون.
Neda : با سلام خدمت خانم هراتی نارنین و خسته نباشید به شما عزیز.من خواب دیدم بعد از نماز صبح انگار در خانه ای هستیم که اون خانه منزل ما بود ولی در واقعیعت منزل ما نبود و یک اقایی بود انگار پدر خدا بیامرزم بود ولی در واقعیت پدرم اون شکلی نبود.انگار میخواست دختر خالم بیاد خونمون داشتم منزل رو تمیز میکردم اون اقا که در خواب پدرم بود خبر داد که داره میاد خونه تمیز نبود داشتم تمیز میکردم.و اینکه دختر خالم میخواست بعد خرید بیاد خونمون میخواست لوستر بخره منم تند تند داشتم تمیز میکردم.اون اقایی که در خواب بود و پدرم بود جوان بود و موهای و سبیل مشکی داشت دختر خالم میخواست با بچش بیاد که در واقعیت بچه نداده ایشون اومدم حیاط رو داشتم با شلنگ اب میشستم که دو تا مارمولک کنار باغچه دیدم که با شلنگ اب گرفتم بهشون و مارمولکا رفتن پایین باغچه قایم شدن.در فاز دیگری از خواب استاد قرانم که خانم بسیار خیر و مومنیس هم دست ایشون و هم دست من دوتا گونی برنج بود مثل گونیهای ۱۵ کیلویی برنج که سفیدن و نخی هستن گونیا سنگین بود و ما دوتا به نفس نفس افتادیم داشتیم پلهای سفید و تمیزی رو که مرمر بود میرفتیم پایین که برنجها رو ببریم خونه.که من به ایشون گفتم الان میام کمکتون که ایشون خندید و گفت تو خودت دستت سنگین و پره چطور کمکم میکنی ایشون با چادرمشکی بود و اینکه دو پله از من جلوتر بود.اینقدر گونی برنجم سنگیتگن بود که به نفس نفس افتاده بودم و خسته گیمو احساس میکردم ولی داشتم میبردم پایین که ببرم منزل .ممنونم از تعابیر زیباتون و خسته نباشید طاعاتتون قبول
فریبا هراتی
: سلام عزیزم. تشکر. ایده و فکر جدیدی به ذهن شما می رسد و شما باید سعی کنید که بیشتر به خودتان متکی باشید و اختیار کارها را به دست بگیرید و از خودتان حمایت کنید. روح پدرتان شاد. پدری شما در خوابتان که شکل پدرتان نیست همان اختیارداری شما و حمایت شما از خودتان است. شما قبل از اینکه نظر و فکرتان را با دختر خاله تان مطرح کنید باید اول خوب روی آن فکر کنید و اشکالات کار را برطرف کنید. دختر خاله تان می خواهد از شما حمایت کند و روشنگری کند که در کارتان موفق باشید. شما باید مصمم باشید و خوب کار کنید و از خودتان با قوت زیاد حمایت کنید. دختر خاله شما هم یا می خواهد روی کارتان سرمایه بگذارد ( اگر بچه دختر بود ) و یا می خواهد از شما در کار حمایت کند و شراکت کند ( اگر بچه پسر بود). او به ایده ی شما بله خواهد گفت و می پذیرد که با شما همکاری کند. روزی شما بسیار زیاد خواهد شد و خدای بزرگ راهنما و پشتیبان شماست. تشکر از همراهیتون و التماس دعا.
sogand : سلام روزتان به خیر دم صبح خواب دیدم که می خواهم برنج بخرم فروشنده برنج را کشید وگفت سی کیلو هست می شود نه میلیون گمان کنم کیلویی سی وپنج هزارتومان وکیسه را بست که ببرم داخل برنج انگار اجیل وچهار مغز بود ومن فندق هایش را می دیدم وبعد با خودم فکر میکردم چطور این را باید پخت با اجیل پلو چه طوری می شه بعد انگار گفتم پولش را ندارم بعد فروشنده دوباره داشت برنج را داخل کیسه پر می کرد وگفت ده کیلو می کشم ببر چهار میلیون فکر کنم این را می خواستم ببرم ممنون وسپاس
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. شما ممکن بود که بتوانید اگر با احساساتتان صادق نبودید، و دروغ می گفتید به جاهایی برسید که مسیر زندگی تان کاملا عوض شود و زندگی تان خوب می شد. اما الان که اهل گناه کردن نیستید و می خواهید درست زندگی کنید، به قدرت و دستاور بزرگی می رسید که باورش را هم نمی توانید بکنید و در تمام زمینه های سخت زندگی موفق و پیروز خواهید شد. تشکر از همراهیتون.
ساره : سلام خانم هراتی عزیز
خواب دیدم یکی از همکارانم که آقا هست به جای حرفه اصلیمون مثلا آشپز حرفه ای و مثل واقعیت خیلی پرمدعا ولی به خاطر بد بودن غذاش تحت تعقیب و اومدن تا دستگیرش کنن. من در اتاق کارمون مثلا در حالت دراز کشیدن و استراحت سرم را روی دستم گذاشتم و خوابیدم. من را صدا می کنن تا درباره غذاش نظر بدم و ایراد کارش رو بگم. غذاش مثلا عدس پلو بود با گوشت چرخ کرده و کشمش که عدس نداشت. او روبروی من سمت دیگر غذا ایستاده بود تا نظر من رو بدونه. من قاشق رو داخل برنج کردم روغن ازش می چکید و خیلی پیاز داغ داشت. پیاز داغ ها رو گوشه بشقاب جدا کردم و از غذاش چشیدم. بعش گفتم اولا غذات خیلی روغن داره دوما خیلی پیاز داغ داره سوما دارچین نداره. در واقعیت این همکارم علی رغم اداعای دوستی برسر مسائل مالی و حسادت برسر حقوق پشت سر من خیلی دشمنی کرده و من باهاش سر این موضوع حرف نمی زنم. ممنون می شم خوابمو تعبیر کنید.
فریبا هراتی
: سلام. او می خواهد نظرش را در مورد بهتر شدن اوضاع بیان کند و معتقد است که پیشنهادات او می تواند به بهبود شرایط محیط کاریتان کمک کند. اما در رفتار او افراط و تفریط وجود دارد و نمی داند که کی باید خیلی سخاوتمندانه رفتار کرد و کی باید سخت گرفت و کی باید شور حال بیشتری به قضایا داد یا سکوت کرد. و شما احساس می کنید که او در رفتارش تعادل ندارد هر چند که اصلا صحبت های او در شرایط شما هم فرقی ایجاد نمی کند. تشکر از همراهیتون.
زهرااااا : سلام ...
خواب دیدم سر سفره ای نشستم .تعدادی خانم که موهایشان باز بود و مرتب بودند هم سر سفره بودند .سفره ی نسبتا بزرگی بود ...بشقابهای برنج پخته ( چلو )جلو هر کداممان قرار داشت .بعضی از آن خانم ها را نمیشناختم .برنجها داخل بشقاب به صورت قالب بود .مثل کیک .انگار درون پلو پز پخته شده بود .این را بگویم که درون سفره فقط بشقابهای برنج سفید قرار داشت و هیچ چیز دیگری نبود .همه مشغول خوردن بودیم ..بعد نگاه به اطراف کردم دیدم هر کدام از افراد مقداری خورده و کنار کشیده اند و حدود نصف برنجشان باقی مانده بود اما من داشتم میخوردم همه معطل من بودند که تمام کنم تا سفره جمع شود ..من کامل همه ی برنج را تا آخرین دانه هایش را خوردم بعد سفره را جمع کردم ....با تشکرررر از زحمات شمااااااا
فریبا هراتی
: سلام. دنیا به شما رو می آورد و شما به حق الهیتان خواهید رسید. تا به خواسته تان نرسید از تصمیمتان منصرف نخواهید شد. تشکر از همراهیتون.