تعبیر خواب بچه
اگر خواب بچه اى را دیدید، در انجام کارها فرصت مناسبى را به دست خواهید آورد. دیدن بچه ى لاغر، نشانه دچار شدن به مشکلات است. بچه چاق، موفقیت در انجام کارهاست. اگر در خواب ببینید که بچه اى خوابیده، زندگى خوبى خواهید داشت. اگر ببینید که بچه اى را به قتل رساندید، به یکى از اشتباهات خود پى خواهید برد. بازى کردن با بچه ها نشانه موفقیت در همه کارهاست.
اگر تعبیر خواب خود را پیدا نکردید آن را از ما بپرسید. لطفا به موارد زیر دقت فرمایید:
لطفا هر خواب را در صفحه تعبیر خواب مرتبط با آن سوال کنید.
حتما خواب خود را با حروف فارسی بنویسید. کامنت های انگلیسی تایید نخواهند شد.
تعبیر خواب شما به صورت عمومی در بخش دیدگاه اضافه خواهد . لطفا از نوشتن ایمیل، اطلاعات شخصی خودداری کنید.
ارسال تعبیر خواب به ایمیل امکان پذیر نمی باشد و تعبیر ها فقط در سایت نوشته می شود.
تعبیرهای درخواستی در سریع ترین زمان ممکن نوشته خواهند شد اما ممکن است به دلیل درخواست های زیاد این زمان گاهی طولانی شود.
در صورتیکه خواب ارسالی شما بیشتر از ۷۵۰ کاراکترباشد، به ازای هر ۷۵۰ کاراکتر یک حق خواب از شما کسر خواهد شد!
فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.
پسرمهربان : وای ببخشید... معذرت می خوام
فریبا هراتی
: استدعا می کنم.
Delaram71 : سلام من خواب دیدم که خواهرم میخواد بره دسشویی از اتاق رفت توی هال دستشویی داخل هال بود توی خواب خونمون با خونه ای که داریم شبیه نبود بابامم توی هال روی زمین نشسته بود خواهرم داشت میرفت دستشویی و حامله هم نبود اما توی راه دستشویی یک دفعه ایستاد و ایستاده دوتا بچه به دنیا اورد که هر دو رو من با دستم گرفتم تا به زمین نخورن یکیشو به خودش دادم و یکی دیگه رو چون نمیتونست نگه داره بردم به یه اتاق دیگه توی اتاق با مادرم شستیم و خشکش کردیم که بعد مدتی خواهرم اومد و بچه رو ازم گرفت و گفت ممنون که مراقبش بودی بچه هم کمی بزرگ شده بود خیلی بزرگ تر از نوزاد به دنیا اومده بود یعنی در همین مدت کوتاه بزرگ شده بود! بچه ها رو توی خواب خیلی راحت به دنیا اورد دوتا بچه خیلی سریع که اینو خیلی خوب یادمه توی خواب هم تعجب میکردم که چه طور این قدر سریع. خواهر من وسواس شدید داره و خیلی توی دستشویی و حموم میمونه. پدرم هم وقتی خواهرم ایستاد بچه رو به دنیا میاورد توی خواب فقط از جاش نیم خیز شد یکم و وقتی من اومدم دوباره به حالت قبل نشست
فریبا هراتی
:
سلام. طبق قوانین سایت و به علت کثرت و ازدیاد کاربران عزیز و حجم بالای تعابیر، شما فقط مجاز به ثبت 1 خواب در 24 ساعت هستید و یک خواب شما برای تعبیر ثبت شد. در نوبت هستید و باید این خواب دومتان را یک روز دیگر ارسال کنید. این قوانین هنگام ثبت نام در سایت در جایی که علامت زده اید که با قوانین موافقم به شما اطلاع رسانی شده است. تشکر از همراهیتون.
Yasi : سلام روز بخیر
دیشب خواب می دیدم یه بچه دارم که با عشق داشتم بهش شیر میدادم خوابیده بودم و بچم داشت شیر میخورد ولی هرازگاهی لباسم مانع شیر خوردنش میشد و من جاشو عوض میکردم و از اون یکی سینم بهش شیر میدادم خانم هراتی عزیز حدود دو ماهه زیاد خواب بچه میبینم که عاشقانه اون بچه و بغل میکنم
ممنون از تعبیرهای خوبتون
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. کار یا پروژه و یا هدفی به شما واگذار خواهد شد که از جان و دل برای پیشبرد آن تلاش می کنید و اجازه نمی دهید که رفتار اشتباهی از شما سر بزند. سعی می کنید که احساس و منطقتان را تواءم با یکدیگر ترکیب کنید و از جان و دل برای پیشبرد هدفتان بکوشید. تشکر از همراهیتون.
Yasi : سلام روزتون بخیر
دیشب خواب می دیدم دوست پسر سابقم که توی بیداری مشکل دارن و بچه دار نمیشن بچه دار شده و یه دختر داره و خیلی خوشحاله و من پیش خودم تعجب کردم که چجوری این موضوع رو پنهان کرده و ۹ ماهه چیزی نگفته از طرفی می گفتم چقدر الان پدرش و خانوادش خوشحالن و خیلی دوست داشتم بچشو و خانوادش و ببینم
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. دوست پسر سابق شما به هدفش رسیده و سرمایه ای بدست آورده و خوشحال است که پولدار شده است. تشکر از همراهیتون.
atrinV : سلام، روز بخیر. خواب دیدم که در بیمارستانی مشغول به نگهداری از کودکان بیسرپرست هستم اما پس از مدتی، از کار انصراف دادم و بهمراه خود یک کودک دختر با موهای بلند و فرفری و یک پسر تپل از بین کودکان به قصد سرپرستی انتخاب کرده و با خود به منزل میبردم. در راه هردو را محکم در بغلم گرفته بودم و از پله های آهنی خطرناکی به پایین میآمدم اما براحتی پلههای سست را طی کردم. سپس بدنبال کمک سرپرستی بودم که یک بازیکن فوتبال معروف و ثروتمند داوطلب کمک به من شد. من با آن شخص رابطه جنسی برقرار کردم و دوقلو باردار شده بودم! سپس نوزاد دیگری دیدم که به اندازه کف دست بود، بسیار ضعیف و نحیف، به او آب و شیرینی میدادم که بالاخره وزن گرفت و بسیار تپل و خندان شد. در آخر شنیدم که گفتند بالاخره محمد متولد شد!! همه خوشحال بودند(منظورشان محمد (ص) بود). به یاد ندارم که خودم فارغ شده بودم یا زن دیگر!!!! از تعابیر دقیقتون سپاسگزارم.
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. شما احساس می کنید که در جهان تنها هستید و کسی افکار یا اهداف و عملکرد شما را درک نمی کند. شما می خواهید جایگاه خودتان را در جهان کشف کنید و عشق زیادی در وجود شما هست که می خواهید به دیگران بدهید. می خواهید ثروتی داشته باشید و کار و پروژه ای را به عهده بگیریدو آن را خوب به پیش ببرید تا نشان دهید که قوی هستید. نشان دهید که از چیزی نمی ترسید و مستقل و خودکفا هستید. تصمیم شما به نظر ریسکی و مخاطره آمیز می رسد ولی در انجام آن موفق خواهید شد. شما خودتان را دست کم نمی گیرید. می خواهید ماهیت رقابتی خودتان را با دیگران تقویت کنید. شما گشایش کار خواهید یافت و به ثروت می رسید. شما ذهنیت خلاقی دارید ولی ذهنتان با باورهای شخصی تان برخورد و تضاد دارد . چیزی یا کسی شما را به جهات مختلف می کشد و شخصیتی دمدمی مزاج و دوگانه از خودتان بروز می دهید. شما پروژه ی نوپایی را قبول خواهید کرد و با مثبت اندیشی و خوش بینی این پروژه را عملی می کنید و با موفقیت به پیش می برید. ایمان شما حالا تقویت خواهد شد و دیگر دمدمی مزاج نخواهید بود. باور و اعتقاد شما نسبت به رسول خدا ص قوی می شود و سعی می کنید که او را الگوی خودتان قرار دهید و شخصیتی امین و درستکار داشته باشید. تشکر از همراهیتون.
Sana : سلام
دیشب خواب دیدم رفتم ارایشگاه که موهام و شنیون کنم کارم تموم شد دیدم یکی از خانمهای فامیل که خیلی پلید هست هم اونجاست و داره پول میده به ارایشگر و یه چی در مورد من میگه من هم با همسرم تلفنی صحبت کردم گفت اومده دنبالم پول خانم ارایشگر رو دادم بیشتر گرفت و چیزی نگفتم و اومدم بیرون یهو دیدم فضا مثل خونه قدیمی خودمون از پله ها بالا رفتم جلوی در اتاق بابابزرگم که فوت شده وایستادم یکی گفت اینجا یه خانم دکتر هست همون موقع خانم دکتر بیرون اومد و باردار بود گفت وقت میوه ام برم میوه بیارم میام وقتی اومد تو اتاق بودم گفت شما بارداری شوک شده بودم گفتم یعنی چی یهو دیدم یه بچه که داخل یه لایه نازک بود کنار میزش رو زمین و میگه بچه شماست واقعا حس میکردم من به دنیاش اوردم ولی همچنان شوک بودم بعد اون لایه رو باز کرد بچه کثیف بود ولی یه چیزی مثل پوشک خیلی نازک تنش بود یه پارچه یا پوشک فوق العاده نازک که کنارش مثل قفل کوله پشتی بود و مشکی بود تو تن بچه بود و بچه قدش بلند بود خانم دکتر گفت تموم پسرهای خانواده شما به پدرتون میرن و تو کمرشون این کمربند هست بعد اون و باز کرد و بهش گفتم این و به من بدین نگهش دارم دیدم بند ناف بچه داخل یه نایلون محافظ رو تنش هست همچنان شوک بودم خانم دکتر بچه رو با لباس و تمیز داد به من و یه کلاه داد بذارم روی سرش گفتم چقدر خوشگله موهای براق مشکی و بلند و تیزی داشت و چشمای کشیده و پوست سفید بغلش کردم خواستم کلاه و بذارم روی سرش یهو شروع به حرف زدن کرد و گفت من کلاه دوست ندارم مگه خودتون دوست دارین با حالت شوک گفتم باشه عزیزم نمیزارم
اومدم تو خیابون دیدم خواهرم با اون زن پلید اومده دنبالم سوار شدم به من گفتند بچه دار شدی گفتم لطفا به کسی نگید. گفتند همه میدونن پیاده شدم و به طرف همسرم رفتم از کنار مسجدی رد میشدم و صدای اواز می اومد صورت و دستم رو روی گوش بچه ام میزاشتم که اذیت نشه بعد تو فکر بودم به دیگران و مادرم چی بگم من دو روز پیش ازمایش دادم چطور ممکنه یهو باردار شدم و زایمان کردم بعد همسرم و دیدم که با مامانم اومده بودند دنبالم مادرم مقنعه و چادر سفید گل دار نماز سرش بود همسرم پیاده شد و بوسیدم و تبریک گفت بعد مادرم بچه رو گرفت و چیزی نمیگفت یهو دیدم مادر بچه رو به دو نفر خانم مسن که از دوستای مادربزرگم بودند داد تا ببیندش وقتی رفتم بچه رو بگیرم اون و قنداقی کرده بودند و به من دادند خاله کوچکترم هم با همسرم اومده بود دیدم پشت ماشین نشسته و داره گریه میکنه تو دلم گفتم این دوست داشت بچه دار بشه و من شدم بعد دوباره یهو دیدم مادربزرگم تو یه ماشین پراید داره رانندگی میکنه و من و خالم هم کنارش نشستیم یهو با سرعت کم زد به ماشین جلویی و باز هم میرفت راننده جلویی از اینه نگاه میکرد گفتم مامانی چیکار میکنی ماشین و خاموش کردم ولی باز میرفت پاشو از رو گاز برداشتم ولی باز میزد به ماشین جلویی و هولش میداد و اون هم به ماشینهای پارک جلوتر میخوردند گفتم پیاده شیم ببینیم چی شده مادربزرگم گفت محال و یهو حرکت کرد با سرعت زیاد از بین ماشینها میرفت بعد یهو حرکتها و مکانهایی که رفته بودم به سرعت از جلوی چشمم میگذشت تا رسیدیم به کوچه قدیمی خونه پدربزرگ مادری ام و دیدم خالم کنار یه خونه خرابه ایستاده و بهش میگفتم قسم میدمت مواظب بچه ام باش تا برم کارم و انجام بدم و برگردم میخواستم برم از دکتر اون کمربند بچه رو بگیرم
البته باید بگم در واقعیت مادربزرگ من یه خانم فوق العاده مومن و نظر کرده است و به سختی حرکت میکنه
فریبا هراتی
: سلام. فکر شما ناراحت است و می خواهید افکارتان را متمرکز و جمع کنید و نیاز به نصیحت و راهنمایی دارید. ولی برای کسی درددل می کنید که به درددلهای آن خانمی که از او خوشتان نمی آید هم گوش می دهد. نباید هرگز حرفتان را برای هر کسی بگویید. شما باید مشکلاتتان را با همسرتان مطرح کنید و با او درددل کنید و اگر از خود او ناراحتید هم با آرامش با خود او صحبت کنید نه اینکه حرفتان راجایی پخش کنید. شما خیلی ناراحت هستید و برای خودتان مشکلی را به وجود آورده اید و می خواهید به آرامش برسید پس باید به نصایحی که خدمتتان عرض می کنم خوب گوش کنید. شما احتمالا خیلی به دیگران وابسته هستید و نگرش و عملکرد کودکانه و بچگانه ی شما باعث شده که الان در زندگی تان مشکلی برایتان به وجود آمده. شما باید رفتارتان را تروتمیز کنید و افکار کودکانه تان را تغییر دهید. باید نظرتان را راجع به یک ایده یا پروژه ی جدید تغییر دهید و خرابکاری را که در اثر بچگی کردنتان به وجود آورده اید رفع و رجوع کنید. شما بعضی وقتها در مورد مشکلاتتان عرصه را به خودتان تنگ می کنید. شما یک جور فکر می کنید و واقعیت جور دیگری است!! آنچه که شما خیال می کنید، واقعی نیست حقیقت را متوجه نمی شوید. باید رفتارتان را عوض کنید و خودتان را بیشتر در قبد و بند بگذارید که پیش قضاوتی نکنید. باید دیسیپلین و نظم داشته باشید و اینطور نیست که صرفا بخواهید ظاهر داری کنید و مردم متوجه افکارتان نشوند. بلکه اخلاق تند و بد شما باعث می شود که همه بفهمند که چه چیزی در ذهن شماست. شما سعی می کنید که خردمندانه رفتار کنید و گاهی به نصایح خاله تان گوش می دهید و گاهی می خواهید مثل مادر بزرگتان خردمندانه رفتار کنید ولی کم طاقت و عجول هستید و قبل از اینکه کاری کنید، باید اول خوب فکر کنید. بی فکری شما باعث می شود که شما به هر چیز که سر راهتان می آید نامنصفانه، تهمتی بزنید و او را قضاوت کنید و مرتکب گناه شوید. این روش شما، شما را به خوشبختی نمی رساند و افکارتان از خیلی جهات سرشار از اشتباه است و اگر خودتان را عوض نکنید، خوشبخت نخواهید شد. شما باید نظم و دیسیپلین داشته باشید و درست فکر کنید و آرامشتان را حفظ کنید. لطفا منبعد هم خوابهایتان را خلاصه تر ارسال بفرمایید. حداکثر در 10--15 خط. تشکر ازهمراهیتون.
سروناز : سلام خانم هراتي عزيز، يكي از آشناها(آقا) از من خواسته كه خوابش رو براي تعبير براتون بفرستم، از زبون خودش مينويسم:
در خواب با دختري كه در بيداري عميقا دوستش دارم ولي اخيرا از دستش ناراحت و رنجيده خاطرم و فكر ميكنم منو ديگه دوست نداره، براي كاري كه به شغلمان مربوط ميشد، به جايي (پس از مسافرتي) وارد شديم.همزمان در آنجا دوست قديمي بنده(كه آقا هستن و بسيار جذاب و تاثيرگذار) هم به آنجا رسيد(از خارج كشور انگارآمده بود چون آنجا زندگي ميكند)و پس از خوش و بش گفت آنجا را نميشناسد و براي يكسري كارها ميخواهد به اطراف برود.در اين لحظه دختر موردعلاقه م، داوطلب شد كه با او برود و گفت منم ميام و هردو عازم شدند.ديگه شك نداشتم كه ايشون قابل اعتماد نيست چون هم كاري كه ميخواستيم انجام بديم رو ناديده گرفت و هم ب جاي همراهي بامن با اون دوست آقا راه افتاده بود كه برود، به حالت حفظ غرور تظاهر كردم كه بي توجه ام و از اونجا اومدم بيرون، چند قدم كه رفتم تصميم گرفتم كه براي آخرين بار اونو ببينم تا تصويرشو تو ذهنم حك كنم تا تصميم جدي بگيرم و بتونم فراموشش كنم، وقتي نگاه كردم ديدم آنها دوتايي از انتهاي راهرو پيچيدند و نتونستم ببينمش براي بار آخر، اما بازم عزم كرده بودم فراموشش كنم،همينطور كه در تنهايي توي محوطه جلوي اونجا قدم ميزدم، يه خانمي اومد و بچه كوچيك ٥يا٦ ماهه ش رو به من سپرد كه جايي برود(مثلا دستشويي)و برگردد،بچه رو گرفتم و همينطور كه بهش نگاه ميكردم ياد خاطرات آن روز بودم،يكدفعه بچه ٥ ماهه پريد و با سرعت زياد شروع به دويدن كرد، با زحمت زياد دنبالش رفتم اونو گرفتم بالاخره و دادم به مادرش و ديگه ناراحت نبودم و به بچه و مادرش كه دور ميشدن نگاه ميكردم.
مرسي❤️
فریبا هراتی
: سلام. شما از جریانی که بین شما و او پیش آمده ناراحتید و سعی کرده اید که چشم انداز تازه ای نسبت به زندگی تان پیدا کنید ولی احساس شما این است که در مقابل این خانم کفایت کافی یا اعتماد به نفس کافی را ندارید. شما خودتان را پیش این خانم دست کم می گیرید و رابطه ی شما وارد فاز جدیدی خواهد شد و احتمالا ازهم دور خواهید شد. اما کاری به شما پیشنهاد و واگذار می شود که مسیر زندگی شما را به صورت کامل عوض خواهد کرد. شما به سرعت در کارتان پیشرفت می کنید و یک شبه ره صدساله خواهید رفت. تمام انرژی تان را پای این کاری که در آن به صورت کامل موفق خواهید بود صرف می کنید و اعتماد به نفستان بالا خواهد رفت و یاد می گیرید که توانایی های خودتان را مطلقا دست کم نگیرید. تشکر از همراهیتون.
shirin : سلام، خاب ديدم خونمون مولودي بود يعني مامانم دو بار مولودي گرفته بود و دو بار مهمون برامون اومده بود ولي بزن برقصي نبود و همه نشسته بودن و پذيرايي ميشدن، بعد يه بچه پسر كه فكر كنم سه يا چهار ساله بود همش با من بود و اينگار اين بچه ي يكي از فاميل بود ولي الان نميدونم بچه ي كي بود و فقط در خاب بچه ي يكي بود و من همش باهاش بازي ميكردم و پا شدم رفتم دستشويي و يهو ديدم اومد دستشويي يعني تا توي دستشويي هم ولم نميكرد و داخل دستشويي ببخشيد ادرار نكردم ولي خودمو داشتم ميشستم و يه دفعه ديدم يهو يه عالمه بچه پسر اونا هم اومدن دستشويي و اينقدر زياد شدن توي دستشويي جا نبود ديگه، البته دستشوييه كوچيك نبود و اندازه يه اتاق بود و در دستشويي شيشه اي بود و داخل دستشويي پيدا بود و اينقدر بچه اومد توي دستشويي كه فكر كنم بچه دختر هم باهاش بود و چون زياد بودن گفتم در دستشويي رو قفل كن كه ديگه كسي نياد و يكي از بچه ها قفل كرد و بچه ها سه چهار ساله بودن و يه دفعه چند تا بچه ي ديگه ميخاستن بيان تو كه در قفل بود و از پشت شيشه با حسرت نگاه ميكردن كه يكي از اون بچه ها پسر دختر خالم بود كه من گفتم در رو باز كنيد علي جان من بياد تو و خود دختر خالمم تعجب كرده بود كه اين بچه ها منو اينقدر ميخان كه تا دستشويي هم دنبالم اومدن. متشكر، مجردم
فریبا هراتی
: سلام. شما گشایش کار خواهید یافت و مادرتان به برکت موفقیت شما باید 2 بار مولودی بگیرد یک بار قبل از رسیدن شما و یک بار بعد از آن و موفقیت مضاعف به شما خواهد رسید. اهداف و پروژه های بسیار و علایق و سرگرمی هایی زیاد یا کارهای زیادی به شما واگذار خواهد شد و همه را با موفقیت به عهده خواهید گرفت. شما شروعی تازه خواهید داشت و از زندگی لذت بسیار می برید و خیلی شاد خواهید شد. استعداد های نهفته ی شما آشکار خواهد شد. به آرزوهایتان می رسید و همینطور منابع درامد زیادی خواهید یافت. تشکر از همراهیتون.
ریحانه : سلام خانم هراتی جان، من پریشب خواب دیدم که حدودا بعد از نماز صبح بود فکر کنم ولی مطمئن نیستم، خواب دیدم که زایمان کردم و یه نوزاد دارم که پسر بود و روی تختم خوابیده بود و من اومدم بهش شیر بدم خیلی حس خوبی بود ولی با خودم فکر میکردم که دو سه روزه یادم رفته به طفلی شیر ندادم، بعد سینه مو درآوردم که شیر بدم احساس میکردم توی سینه م شیر هست ولی سرش هنوز باز نشده که شیر بیاد بیرون ، یه کم سراشو فشار دادم تا شیر دربیاد، بعد فکر میکردم که این شیر براش کمه باید شیر خشک هم بگیرم بدم بخوره جون بگیره، بعد صحنه بعدی دیدم پسرم شده سه چهار ساله و راه میره ولی یهو فهمیدم که توی شلوارش خرابکاری کرده ببخشید مدفوع کرده و من داشتم فکر میکردم که الان از توی پاچه ش میریزه روی فرش
فریبا هراتی
: سلام. شما از غم فارغ خواهید شد و هدف یا پروژه ای به شما واگذار می شود که از جان و دلتان برای آن مایه خواهید گذاشت و تمام سعی و هم و غم شما این خواهد بود که این کار را با موفقیت به پیش ببرید. کاری که شما برای آن زحمت می کشید خیلی زود گسترش خواهد یافت و از بابت آن به ثروت و سرمایه ای می رسید که خرج زندگی تان می شود. تشکر از همراهیتون.
ریحانه : سلام، خانم هراتی جان ایشالا که حالتون خوبه، من چنشب پیش خواب دیدم بچه دار شدم و بچه مم دختر بود ولی نمیدنم که دنیا اومده بود یا میدونستم که حامله م، میخواستم براش اسم انتخاب کنم بین اسم ریحانه و طلیعه گیرکرده بودم که کدوم رو انتخاب کنم
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. شما نگرانی های مالی دارید ( اگر حامله بودید) و به ثروت خواهید رسید ( اگر بچه تان به دنیا آمده بود). به هر جهت پروژه ای در دست اجراست که شما به واسطه ی آن به ثروت خواهید رسید و انشالله خبری خوش یا شروعی تازه خواهید داشت. تشکر از همراهیتون.