کاربر گرامی، بخش دیدگاه تعبیر خواب روزهای دوشنبه، پنج شنبه و جمعه کلا بسته است. سایر روزها از ساعت 12 شب تا 17 عصر فعال است.باشه

یوتاب گلچینی از بهترین ها

تعبیر خواب بیماری

امام صادق (ع) می فرماید: اگر کسی ببیند که بیمار است و از بیماری خویش می نالید، دلیل که از غم ایمن شود. اگر از بیماری قانع و راضی و شاکر بود، تاویلش به نیکی و صحت است. اگر ببیند بیمار و برهنه است، دلیل که اجلش نزدیک آمده باشد.

محمد ابن سیرین می گوید: اگر کسی در خواب ببیند که بیمار است، دلیل که بی دین یا منافق است. اگر کسی ببیند از بیماری شفا یافته و در خانه خویش نبود و با کسی سخن نمی گفت، دلیل که بیماری بر وی دراز شود و برخطر بوده باشد که بمیرد، اما اگر ببیند که با مردمان مجالست می کرد و سخن می گفت، دلیل که زود از بیماری شفا یاد.

ابراهیم کرمانی می گوید: اگر ببیند بیمار و برهنه است، دلیل که زود بمیرد.
جابر مغربی می گوید: بیماری های گوناگون در خواب، تعبیرش کوچک شمردن فریضت ها و سنتهای دینی است.

اگر خواب ببینید مریض شده اید، دچار بیماری خواهید شد یا برخورد ناخوشایندی با یکی از اقوام خواهید داشت.

اگر تعبیر خواب خود را پیدا نکردید آن را از ما بپرسید. لطفا به موارد زیر دقت فرمایید:
لطفا هر خواب را در صفحه تعبیر خواب مرتبط با آن سوال کنید.
حتما خواب خود را با حروف فارسی بنویسید. کامنت های انگلیسی تایید نخواهند شد.
تعبیر خواب شما به صورت عمومی در بخش دیدگاه اضافه خواهد . لطفا از نوشتن ایمیل، اطلاعات شخصی خودداری کنید.
ارسال تعبیر خواب به ایمیل امکان پذیر نمی باشد و تعبیر ها فقط در سایت نوشته می شود.
تعبیرهای درخواستی در سریع ترین زمان ممکن نوشته خواهند شد اما ممکن است به دلیل درخواست های زیاد این زمان گاهی طولانی شود.
در صورتیکه خواب ارسالی شما بیشتر از ۷۵۰ کاراکترباشد، به ازای هر ۷۵۰ کاراکتر یک حق خواب از شما کسر خواهد شد!

206 دیدگاه

فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.

علی

علی : سلام

من دیشب خواب دیدم مادر دختری که ۲ سال پیش خواستگارش بودم روی تخت بیمارستان هستش و پسرشون با ۲ کارگر مرد بیمارستان که لباس خاکستری پوشیدن دارن ایشون رو می برن، ( خود دختری که من می خواستمش کلا در خواب من نبود)
۲ تا کارگر من رو میدیدند و حس می کردم حرف شنوی و فرمان برداری از من دارند اما پسرشون و خود اون خانم گویا من رو نمی دیدند،
توی خواب کسی آمد و گفت این خانم در دلش کثافت و عفونت هست و باید دارو بخوره تا استفراغ بکنه و من توی خواب یکدفعه حس بدی بهم دست داد و اون خانم هم دارو رو نخورد و همین جوری روی تخت افتاده بود.

می خواستم بدونم تعبیرش چیه؟
این رو هم بگم در زندگی واقعی در جلسه خواستگاری من مادر دختر و خود دختر بله رو گفت ولی مادرشون کلی شرط غیر مالی گذاشت و باعث شد که خانواده من به هیچ عنوان راضی نشوند و کل ماجرا بهم خورد و اون دختر خانم هم شوهر نکرد و برای تحصیل از ایران رفت و من ۲ ساله از این خانواده کلا بی خبرم.

مرسی و سپاسگزارم

پاسخ
لینک۲۰ فروردین ۱۳۹۸ ساعت ۲۲:۲۲:۴۵
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. مادر دختری که خواستگارش بودید با مشکلی در زندگی اش مواجه شده و از خدای بزرگ تقاضای کمک و یاری دارد. او نیاز دارد به ذهن خود رجوع کند و علت ناراحتی اش را در وجود خودش کاوش کند. اینکه کارگران از شما حرف شنوایی داشتند به این اشاره می کند که این خانم به دلیل رفتاری که با شما داشته روحش ناراحت است. او گناه کرده و احساس بدی نسبت به این گناهش در وجودش هست. باید توبه کند و از اشتباهاتی که کرده دست بردارد تا گناهانش آمرزیده شود. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۲۰ فروردین ۱۳۹۸ ساعت ۲۲:۴۷:۱۸
arash

arash : با سلام و وقت بخیر
من شب گذشته خواب یکی از هم دوره ای های پیش دانشگاهیم رو دیدم که نزدیک به 10-12 سال هست ارتباط خاصی با هم نداریم و خیلی کم مطلع هستیم از هم (صرفا یک آشنا میشه تلقی کرد ایشون رو). ایشون به تازگی ازدواج کرده و عکسی رو که تو اینستاگرام گذاشته بود سر سفره عقد و من تو خواب عینا دیدم همون تصویر رو که اونجا انگار خضور دارم با این تفاوت که ایشون مریض بود و همه شادی میکردن اما ایشون بدون اینکه احساس خاصی داشته باشه با همون لباس دامادی (کت و شلوار) نشسته بود و نه راضی بود نه شاکی از وضعیتش صرفا بهت زده و ساکت بود. چهره رنگ پریده ای داشت که یک لوله ای هم مثل سرم داخل بینیشون رفته بود که سری این لوله آبی بود. و بقیه خانم ها هم مشغول مراسم عقد بودن که من کسی رو نمیشناختم. همهمه بود. بعد از این تصویر من و چند تا از دوستان به عیادت ایشون رفتیم بیرون از خونه (توی ماشین که شب بود) که تصویر دقیقی ندارم ازش و بعدش من تو خونه خودمون (خونه پدرم) بودم که نشسته بودم و خداروشکر میکردم بخاطر سلامتی که به من و خانواده ام داده
نمیدونم این خواب تعبیری داره یا نه با توجه به اینکه غذا هم کمی چرب بوده دیشب. من دانشجو هستم و دور از خانواده.
ممنونم از تعبیر خوابتون پیشاپیش

پاسخ
لینک۱۶ فروردین ۱۳۹۸ ساعت ۱۱:۲۵:۳۴
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. تشکر. دوست شما احساس می کند که رس او کشیده شده و احتیاج به انرژی بیشتری در زندگی دارد و نیاز دارد که از او حمایت کنند. ازدواج کردن فقط عشق و عاشقی و بغل کردن همدیگر نیست! ازدواج کردن یعنی مسئولیت به عهده گرفتن آنهم نه مسئولیت حمایت از خود، بلکه مسئولیت حمایت از دیگران!! و آنهم نه در زمانی که زندگی راحت است بلکه در زمانی که امکانات رفاهی بسیار کمتر از گذشته است و درآمدها در قبال خرجها کفایت نمی کنند. ازدواج در حال حاضر بلا را به جان خریدن است و این احساسی است که دوست شما الان تازه کشفش کرده!! شما هم خیالتان راحت است که خودتان را فعلا به این سختی ها مبتلا نکرده اید. :)))))) تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۱۶ فروردین ۱۳۹۸ ساعت ۱۸:۵۸:۵۷
فرزانه

فرزانه : سلام ، وقتتون بخیر ، خواب دیدم کسی که قبلا باهاش در رابطه بودم شب با من تماس گرفت و گفت میخوام چند دقیقه ببینمت من هم با اینکه الان با کسی هستم رفتم و توی ماشینش صحبت کردیم و اون گفت که من پهلوم درد میکرد عفونت کلیه گرفتم و خیلی اوضاعم بده و ممکنه فردا بمیرم و من هی نصیحتش میکردم که اگر گناهی کردی توبه کن و اگه دلی شکستی دلجویی کن و ...

پاسخ
لینک۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۸ ساعت ۲۳:۳۵:۳۵
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. تشکر. کسی که با او بوده اید به مشکل بزرگی در زندگی اش برخورده و از شما می خواهد که شما او را حلال کنید و ببخشیدش. او می خواهد روحش را پاکسازی کند و می خواهد زندگی اش را متحول کند. او فکر می کند که چون شما را رنجانده این بلا سرش آمده است. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۸ ساعت ۲۳:۵۰:۱۶
فرزانه

فرزانه : سپاس فراوان از لطفتون

پاسخ
لینک۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۸ ساعت ۰۰:۱۲:۵۴
Maryam

Maryam : سلام بانو .این خواب خواهرم است که دیده مادربزرگم که هم اکنون بدلیل سکته فلج است خوب شده و ضمنا جوانتر هم شده و به خانه قبلی ما آمده بوده و عمویم( که از طرفی دخترشان عروس مادربزرگم است) با کت و شلوار و کراوات با خانمش به دیدن مادربزرگم آمده اند.ممنونم که زحمت تعبیر را میکشید.

پاسخ
لینک۲۱ خرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۷:۲۴:۵۳
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. مادر بزرگتان به احتمال قوی فوت خواهند کرد. خانواده ی عموی شما برای مادر بزرگتان احترام زیادی قائلند و نسبت به او حالت حمایتی دارند. برای دفع شر صدقه بدهید. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۲۲ خرداد ۱۳۹۸ ساعت ۰۰:۱۶:۱۱
مجید سلیمی

مجید سلیمی : سلام. برادرم مدتی است که بدلیل بیماری سرطان فوت کرده است.
خواب دیدم خواهرم بیمار و برهنه است و سرطان دارد و بسیار نحیف شده است. همه جمع هستیم و از او پرستاری می کنیم. برادرم هم سالم و بدون بیماری در لباس روشن و زیبا نشسته است و گرم صحبت با دیگران است.
مکان ولی خانه خودمان یا خواهرم نبود ، جایی نامشخص بود، شاید منزل خاله ام.
خواب را امروز صبح حدود ۷ دیدم.
ممنون میشم تعبیر رو بفرمایید.

پاسخ
لینک۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۸ ساعت ۰۸:۰۶:۲۸
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. روحشان شاد. خواهر شما ناامید است و دلش به حال خودش می سوزد. او غصه می خورد و چیزی هست که او نمی تواند آن را ببخشد و خودخوری می کند یا چیزی هست که مثل خوره روح او را می خورد و او احساس می کند که عمرش بیهوده هدر رفته است. خواهرتان به هر چیزی زیاد می چسبد و گیر می دهد و حساس و دمدمی مزاج است. از جهتی شرایط او شاید مربوط به غم از دست دادن برادرتان هم باشد. باید مراقب او باشید و با او صحبت کنید. برادرتان اما آمرزیده شده و روحش آزاد و خوش است. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۸ ساعت ۱۰:۳۹:۱۰
مریم

مریم : سلام خواب دیدم بهم گفتند عشقم بیمارستانه و میبینم که لباس سفید تنشه و پوشش مناسبی نداره و به کما رفته و همه نا امیدن و اما من امیدوار بودم ک خوب بشه ممنون میشم تعبیرشو بگید

پاسخ
لینک۴ اردیبهشت ۱۳۹۸ ساعت ۱۰:۱۴:۳۹
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. عشق شما از خدای بزرگ طلب یاری کرده و برای چیزی که در زندگی اش اتفاق می افتد ، آماده نیست. او احساس ناامیدی و بی یاوری می کند و رنگ سفید هم می تواند به کرامت و پاکی او اشاره کند هم به عزادار بودن او. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۴ اردیبهشت ۱۳۹۸ ساعت ۱۷:۰۵:۱۱
آيدا موسوي

آيدا موسوي : باسلام و وقت بخير
خواب ديدم خونه مامان جونم(مادربزرگ) هستيم.عزيزجونم(مادربزرگم) هم اونجا بود.براش اسنپ گرفتيم كه برگرده خونشون.هممون بيرون جلو در بوديم.برف ميومد.ولي رو زمين ننشست.فقط زياد بود و به صورتم ميخورد.سه تا ماشين تو كوچه پشت هم ايستاده بودن.عزيز جونم سوار ماشين وسطي شد.رانندش خانم بود.بعدش خانم راننده ماشين رو دوبله پارك كرد.بقيه ماشين ها كه تو كوچه بودن باهاش دعوا كردن .ميگيفتن تو كه ميخواستي دوبله پارك كني چرا اينقدر مارو معطل كردي و مسافر سوار كردي.منم به راننده ها حق دادم ولي دلم برا خانمه هم ميسوخت.بعدش ما رفتيم داخل خونه.وقتي ميرفتيم خونه ديگه برف نميومد .به جاش بارون ملايم ميومد.تو پاگرد خونه بوديم كه يكي از بچه هاي فاميلمون كه دوسالشه پيشم بود.پسر بچه بود.منم قدمو كوتاه كردم و براش ميرقصيدم و ادا در مياوردم اونم خوشش ميومد.البته قدش بلندتر از واقعيت بود.جلو در خونه يه جفت كفش زنونه بود كه نميدونستيم برا كيه.حدس زديم مدتي كه بيرون بوديم تا عزيزجونم بره؛كسي اومده مهموني.در خونه رو باز كردم ديدم مامان جونم رو تختش نيست.مامان جونم زمين گيره و اصلا حركت ندارده.اول فكر كردم دزديدنش.ولي ديدم كنار در نشسته.صورتش تپل و سفيد بود و لپاش قرمز.در واقعيت صورشتش لاغره.همومون تعحب كرديم چطوري تونسته از تخت بياد پايين.تو خواب ميدونستم كه رو پاهاش نميتونه بايسته و چهاردست و پا راه ميره.در ادامه خوابم ديديم كه تو اتاق خوابيدم و مامان جونم اومده تو اتاق .يادم نمايد ولي انگار داشت اذيتم ميكرد.بهش گفتم برو بيرون سرجات بخواب .اونم بهم گفت تو برو بيرون.منم بهم برخورد.روي پام چسب بود , چسبا رو كندم و انداختم روش و بهش گفتم همين كارا رو ميكني كه هميشه تنهايي.و اومدم بيرون.من براي براي سوم بود كه ميديم مامان جونم خوب شده و راه ميره.و تو همه خوابام تپل شده و پوستش قرمزه.
ببخشيد خيلي طولاني شد . قسمت برف و بارون رو ميخواستم درجاي ديگه بگم ولي چون خوابام كاملا پشت هم بود و بهم ربط داشت,فكر كردم شايد در تعبير تاثير داشته باشه.
سپاس فراوان

پاسخ
لینک۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۸ ساعت ۱۶:۳۷:۵۱
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. تشکر. عزیز جون شما احساس می کند که جایگاهی در زندگی ندارد و سربار دیگران است. از این جهت او بی قرار و مضطرب است و امیدوار است که می توانست زندگی اش را عوض کند و اینقدر مزاحم دیگران نباشد. شما فکرتان ناراحت است و گاهی رفتاری نشان می دهید که شخصیت خودتان را کوچک می کنید و احترامتان را پایین می آورید که ارزش یک بچه را بیشتر از شما قرار می دهد!! مامان جون شما به زودی از بستر بیماری شفا پیدا می کند و فوت می کند و بنابراین او قادر خواهد بود هر جا که دوست دارد برود و دیگر زجر نمی کشد و احساس ناراحتی نمی کند بلکه مرگ برای او شفاست. شما عمرتان به دنیاست و وابستگی تان را به مامان جونتان از دست خواهید داد. زندگی عزیز جانتان که احساس می کند سربار دیگران است سردتر و بی روح تر است از زندگی مامان جونتان که فوت می کند و به آرامش می رسد. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۸ ساعت ۲۱:۱۵:۳۰
پیمان

پیمان : سلام وقت بخیر
دایی من جوان بود فوت شده. تو خواب دیدم مثل اینکه بیماری داشته اما شفا پیدا کرده و برگشته خونه.

پاسخ
لینک۱۷ اسفند ۱۳۹۷ ساعت ۰۶:۱۱:۲۵
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. روحشان شاد. او آمرزیده شده و روحش شاد و آزاد است و پیش خانواده اش زندگی می کند. فقط جسم او فوت شده و روحش زنده و در آرامش است. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۱۷ اسفند ۱۳۹۷ ساعت ۱۱:۲۲:۵۵
Frzn

Frzn : سلام خانم هراتی عزیز
من دیروز صبح بود ساعتای 8 صبح بود خواب میدیدم که توی خونمون بودیم با مادر و خواهرم هستیم بعد نمیدونم چی شد که یوهو فهمیدم(نمیدونم خودم فهمیدم یا مامان یا خواهرم گفت) که مامانم مریضه یه مریضیه خیلی بد که وقتی فهمیدم اصلا شوکه شدم بعد مامان تعریف میکرد که خانم فلانی بهم گفته برو پیش دکتر فلانی بعد باز یه چیز دیگه گفت که من عصبی شدم که همه میدونن اما به من نگفته بودن حتی خواهرمم میدونست( مامانم با من کلا راحت تره و ما راز دار همدیگه ایم اما تعجب کردم چرا خواهرم میدونه اما من نه) توی خواب عصبی بودم شوکه بودم و خیلییییی گریه میکردم اصلا نمیتونم بگم چقدر گریه میکردم و چقدر ناراحت بودم از اینکه مامانم مریض شده (مامان من سالمه خداروشکر فقط ناراحتی هایی مثل پا درد و ارتروز زانو داره اما این خواب یه بیماری بود نه مشکل حرکتی و اینا)
اما مامانم و خواهرم خیلی ریلکس بودن مامانم میگفت چیزی نیست و اینا
هی میگفتم نه امکان نداره من دارم خواب میبینم (اینجور وقتا توی خواب فشار میارم به خودم که پاشم اکثرا هم موفق میشم اما امروز یه کوچولو از خواب پاشدم اما باز سریع خوابم برد و ادامه ی خوابم رو باز دیدم) اینکه رفتم توی اتاق خواهرم بهش گفت مطمئنم که مامان سالمه خواب میدیدم گفت چرا نمیخوای باور کنی مامان مریضه و خیلیم مریضه دکترش گفته که تا 29 شهریور میمیره من وقتی شنیدم باز به گریه افتادم حس خیلی بدی بود خیلی گریه میکردم و سرم رو میکوبیدم به در و دیوار یادم میاد هی هم با خدا حرف میزدم اما یادم نمیاد چی میگفتم



خانم هراتی خیلی حس بدی بود خیلی :((

پاسخ
لینک۲۴ اسفند ۱۳۹۷ ساعت ۰۰:۲۱:۲۸
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. مادر شما بیمار نیست ولی فکرش بابت یک سری مسائل ناراحت است ولی همه چیز به نفع شما پیش خواهد رفت و به سعادت خانوادگی می رسید اگر به عنوان یک تیم با هم کار کنید. شما نیاز دارید که به هم اعتماد کنید و وابستگی داشته باشید. زندگی مادرتان به سمت مثبت متحول خواهد شد و مرگ او مرگ سختی های اوست و تحول مثبتی در زندگی که انگار از نو متولد شده است. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۲۴ اسفند ۱۳۹۷ ساعت ۱۰:۳۲:۱۴
ریحانه

ریحانه : سلام خانم هراتی جان، وقت بخیر ان شاءالله که حالتون خوبه و ایام به کام
راستش من دیشب در مورد موضوعی با شوهرم صحبت کردم که احساس کردم زیاد از حرفام خوشش نیومده و خودش هم حرفایی رو بهم زد که برای من شنیدنش خیلی سنگین بود البته با حالت دعوا نبود و به ظاهر کاملا آروم با هم حرف زدیم ولی حرفاش برای من اینقدر سنگین بود که من تا صبح تقریبا خوابم نبرد و بعد از نماز صبح که خوابم برد خواب دیدم که یکی از دوستام بهم خبر داد که با همکارای اداره مون دارن میان خونه مون و من عجله ای اومدم خونه تا خونه رو تمیز کنم و گردگیری کنم تو اتاق خوابمون که رفتم دیدم تشک تختمون سرجاش نیست و کلی وسیله کفه اتاقه و بهم ریخته بود مثل اینکه آدم بخواد خونه تکونی کنه، البته تو خواب اصلا برای جای تعجب نبود انگار که در حال خونه تکونی باشم، بعد پیش خودم فکر کردم که این اتاق رو که من در این فرصت کم نمیتونم کاری کنم پس درش رو میبندم، بعد رفتم توی اون یکی اتاقمون دیدم شوهرم تو اتاق خوابیده و من جا خوردم که خونه است، پتو روش بود ولی صورتش خیلی رنگ پریده بود و مشخص بود که مریضه و بیحال خوابیده بود، هیچی نگفتم و اومدم بیرون که دیدم همکارام اومدن و وقتی تو پذیرایی نشستن یادم افتاد که من میزای پذیرایی رو گردگیر نکردم و پیش خودم فکر میکردم که الان چه قدر آبروریزی شده جلوشون، ولی هیچ کدوم به روم نیاوردن و لی خودم میدونستم که میزا خاک گرفته، یکی از اونا هم انگار لوستر پذیرایی مارو که خراب بود درست کرد، همزمان با این اتفاق من میدونستم که تو ساختمونمون هم مراسمی هست که همسایه ها میخوان شرکت کنند یعنی در واقع خونه همسایه مون مراسم بود، دخترای همسایه مون رو دیدم که لباس مجلسی قشنگ پوشیدن، بعد مامانمم برای شرکت تو مراسم اومد که یهو دیدم آرایش کرده، تو بیداری مامان من اصلا اهل آرایش نیست و همینکه من دیدمش فورا سرشو برگردوند و کل آرایشش رو پاک کرد و بعد اومد تو

ببخشید نمیدونستم تو کدوم قسمت بنویسم ولی چون اون حالت شوهرم بارم مهم بود تو قسمت مریضی نوشتم
ممنون از توجه همیشگی شما

پاسخ
لینک۱۸ اسفند ۱۳۹۷ ساعت ۱۴:۲۵:۰۱
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. تشکر عزیزم. شما به خاطر صحبتی که کرده اید، هردویتان، احساس می کنید که رابطه زناشویی شما از این مسئله متاثر شده و از هم به شدت دلخورید. همسر شما بسیار اعصابش خراب شده و تصمیم گرفته که تا اندازه ای از شما فاصله بگیرد. شما هم نمی خواهید که کسی از مشکلاتتان با خبر شود. مادرتان هم اگر از موضوع با خبر شود بسیار ناراحت می شود هر چند که نمی خواهد به روی شما بیاورد. اما اینکه همکارتان لوستر را تعمیر کرده، یعنی شما و همسرتان با هم آشتی می کنید و روشنایی و نور و عشق به زندگی تان راه می یابد. خودتان را ناراحت نکنید. عشق خودتان را به خاطر دیگران خراب نکنید و از بین نبرید. عشق نیاز به محافظت و مراقبت دارد. اینطور نیست که آدم وقتی ازدواج کرد دیگر خیالش راحت شود که هر کاری بکند عیب ندارد. برعکس!! زمانی که ازدواج می کنید باید چندین برابر قبل مراقب باشید چون در معرض دید هم هستید! تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۱۸ اسفند ۱۳۹۷ ساعت ۱۹:۱۴:۴۱
ریحانه

ریحانه : ممنون از راهنمایی های خوب تون، ماه رجب التماس دعا دارم

پاسخ
لینک۱۸ اسفند ۱۳۹۷ ساعت ۱۹:۴۱:۰۲
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : انشالله خوشبخت و شاد باشید همیشه.

پاسخ
لینک۱۸ اسفند ۱۳۹۷ ساعت ۲۰:۰۳:۰۳
ادامه

فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.