تعبیر خواب تاریکی
دیدن تاریکی در خواب، غفلت و کجروی در راه دین و دیانت است و اگر شخصی خود را در تاریکی مطلق دید، در جهالت و ظلمت و بی دینی گرفتار آمده، مگر اینکه با توبه، هدایت یابد. بنا به تعبیری دیگر، اگر در خواب دیدیم که از جابی روشن به محل تاریک رسیدیم، در کارهایمان با ابهام رو به رو شده و عملی ناشی از نادانی مرتکب می شویم؛ ولی اگر از تاریکی بیرون آمدیم، قبول شدن توبه و یا هدایت به سوی اعمال درست است و وضع شما بهبود کلی می یابد.
اگر بیننده خواب ببیند که ابری آسمان را فرا گرفت و همه جا را تاریک کرد، غم و غصه ای عمومی پیش می آید. اگر کسی در تاریکی قرار داشت و شما او را نمی دیدید ولی صدایش را می شنیدید، گمراهی که در بلا گرفتار شده از شما یاری و مدد می طلبد.
اگر از تاریکی صدای زن به گوش شما رسید، آوای شیطان است. اگر خودتان در تاریکی بودید اما روشنایی را از دور تشخیص می دادید، امید هست که خود را نجات دهید و به یقین دستی برای کمک به سوی شما دراز می شود که باید آن را بگیرید.
-
امام صادق (ع) می فرماید: تاریکی در خواب بر پنج وجه است:
- کفر،
- تحیر،
- فروبستن کارها،
- بدعت،
- در ضلالت افتادن.
اگر تعبیر خواب خود را پیدا نکردید آن را از ما بپرسید. لطفا به موارد زیر دقت فرمایید:
لطفا هر خواب را در صفحه تعبیر خواب مرتبط با آن سوال کنید.
حتما خواب خود را با حروف فارسی بنویسید. کامنت های انگلیسی تایید نخواهند شد.
تعبیر خواب شما به صورت عمومی در بخش دیدگاه اضافه خواهد . لطفا از نوشتن ایمیل، اطلاعات شخصی خودداری کنید.
ارسال تعبیر خواب به ایمیل امکان پذیر نمی باشد و تعبیر ها فقط در سایت نوشته می شود.
تعبیرهای درخواستی در سریع ترین زمان ممکن نوشته خواهند شد اما ممکن است به دلیل درخواست های زیاد این زمان گاهی طولانی شود.
در صورتیکه خواب ارسالی شما بیشتر از ۷۵۰ کاراکترباشد، به ازای هر ۷۵۰ کاراکتر یک حق خواب از شما کسر خواهد شد!
فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.
hoseiny : سلام خانم هراتی منشی من یه خوابی دیدن که تاریک است خونه و لامپ روشن نمیشود و پنجره باز است و باد میاید هر چقد هم صدا میزند کسی نبوده و جواب نمیدن
فریبا هراتی
: سلام. فکر او ناراحت است و نیاز به روشنگری و حمایت روحی دارد. او به تصمیمی فکر می کند و می خواهد که زندگی اش را با کمک فکری که از دیگران دریافت می کند به پیش ببرد. او شخصیتی باز و با انرژی دارد و می خواهد تصمیمی بگیرد ولی کسی نیست که او را در زندگی اش حمایت و هدایت کند. اگر باد شدید بوده او با مشکل و استرسی مواجه خواهد شد. تشکر از همراهیتون.
Maryam : سلام وقتتون بخیر
خواهرم خواب دیده که با شوهرش و چند نفر دیگه که نمیتونه کین جای خیلی تاریکی هستن خیلی ترسیده بودن و تشنه هم بودن بعد یه نور در حدی که راه رو نشون بده میاد و اون نور رو دنبال میکنن میرن جایی که آب بود.
اینم بگم اون نور رو شوهرش میدیده و بقیه نمیدیدن
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. خواهر شما و عده ای دیگر، برای تصمیمی که می خواهند بگیرند اطلاعات کافی ندارند و یا نا امید و افسرده هستند و فکر نمی کنند که بتوانند مشکلاتشان را حل کنند. حتی این خواب می تواند اشاره به این کند که ایمان ایشان کافی نیست و در جهل و تاریکی قرار دارد. ولی شوهر خواهرتان هم با ایمان است و هم عاقل و هم قدرت بینش او زیاد است و بنابر این خواهرتان باید برای رسیدن به موفقیت و اتخاذ تصمیم درست و برای رسیدن به رضای خداوند از همسرش تبعیت و پیروی کند و به آرامش و ایمنی خواهند رسید. تشکر از همراهیتون.
Sanay : سلام عزیزم، صبح ساعت شش یک حالت خواب و بیداری بودم چون صداهای بیرون رو می شنیدم انگار رو تختم، که خوابیده بودم داشتم به سقف نگاه میکردم، به حدی تاریک بود که هیچی معلوم نبود و تعجب کردم با خودم گفتم اتاقم هیچ وقت اینقدر تاریک نبود چرا اینطوری شده و یک صدای مردانه از درون تاریکی از همون بالا بهم میگفت من خیلی خیلی دوستت دارم من با همه قلبم دوستت دارم، همزمان هم خودمو می دیدم که یکجای تاریک ایستادم و به بالای سرم نگاه میکنم و باز از بالا از درون تاریکی یک صدای مردانه میگه من خیلی خیلی دوستت دارم با همه قلبم دوستت دارم، حس میکردم اون تاریکی یک موجود زنده و مهربانی هست که اونهم داره به من نگاه میکنه. (شب قبل از خوابیدن با خدا کمی درد دل کرده بودم و بعد از بیدار شدن فکر کردم این پیام از طرف خدا بود ولی اینکه از درون تاریکی بود و نور نبود فکرمو مشغول کرد و به تفسیر شک کردم). خیلی ممنون از بابت وقت و حوصله ای که می گذارید.
فریبا هراتی
: سلام. شما بیدار نبوده اید و تاریکی خوابتان به دلیل انرژی منفی یا وجود شیطان نیست. بلکه شما می دانید که با وجود تمام سختی ها و مشکلاتی که وجود دارد، آن ته ته و در اعماق ناامیدیها و یا در حالی که فکر می کنید که هیچ نوری برایتان نیست، همیشه خدا هست و او هیچوقت شما را تنها نمی گذارد. تشکر از همراهیتون.
نرجس : عشقم در دو شهر مختلف هستیم و من برای دیدن ایشون معمولا به اون شهر میرم و منزل خالهم میمونم.
خواب دیدم در ماشین عشقم نشستهام، روی صندلی عقب. عشقم در حال رانندگی است. روز است و هوا روشن. خانمی مسن کنارم روی صندلی عقب نشسته و انگار عشقم به قصد کمک بهش،اون خانم رو سوار کرده بود. همه جا تعطیل بود و مغازه ها بسته بودن، من اما دنبال یه مغازه باز میگشتم. به یه فروشگاه رسیدیم که تعطیل بود اما با عشقم و اون خانم رفتیم داخل(انگار عشقم اجازه داشت یا کلید داشت...) و من یه شامپو برداشتم. عشقم رفت پشت پیشخوان و فاکتور شامپو رو از پرینتر صادر کرد و داد دستم. با خودم فکر کردم چه بلده!! پولی رد و بدل نکردیم. وقتی شامپو و فاکتور رو از دستش گرفتم ازش خواستم دستش رو بهم بده و دستش رو بوسیدم. لبخند زد. دوباره داخل ماشین بودیم و هوا روشن و ترافیک بود و قرار بود منو برسونه خونه خالهم. گفت قبل رفتن کاغذ رو از دست اون خانم بگیر و به ماشین بغلی نشون بده و سوالی بپرس(سوال یادم نیست) انگار پرسیدم و جواب رو اوردم اما هنوز داخل ماشین بودم. تا اینکه منو سر خیابون خاله م پیاده کرد.خانم مسن هنوز داخل ماشین بود.پیاده که شدم هوا دیگه تاریک و شب بود. و خیابون خالهم اینا کاملا و مطلقا تاریک بود و من کمی ترسیدم که باید این مسافت رو تنهایی در تاریکی طی کنم. چراغ قوه موبایلم رو روشن کردم و دیدم سه یا چهار نفر دیگه هم که گویا با هم هستند تقریبا با من همقدم بودن اونا هم چراغ موبایل رو روشن کردن و حالا صداشونو میشنیدم و کمی احساس امنیت کردم. گمونم همشون پسر بودن یا یکیشون دختر بود اما نترسیدم ازشون. سعی میکردن با من حرف بزنن، با هم شوخی میکردن،... اطراف خودمون با کمک نور موبایل کمی روشن شده بود اما هنوز خونه خاله م رو نمیدیدم از دور.
فریبا هراتی
: سلام. شما این آقا را دوست دارید و می خواهید که کنترل زندگی تان را دست او بسپارید ولی احساس می کنید که او شما را پشت سر گذاشته و برایتان اهمیت زیادی قائل نیست. یا اینکه شما خودتان را در مقابل او دست کم می گیرید و اعتماد به نفستان در مقابل او کم است. شما برای او احترام قائلید و او می خواهد که شما عاقلانه تر فکر کنید و رفتاری خردمندانه و مجرب از خودتان نشان دهید. شما می خواهید افکار منفی را از سرتان پاک کنید و او در اینصورت برای شما اعتبار قائل خواهد بود. شما بدون حضور او در زندگی تان احساس ناامنی و ناامیدی می کنید و بود و نبود دیگران برایتان خیلی مهم نیست. ولی سعی می کنید که درست رفتار کنید و اشتباهی از شما سر نزند. تشکر از همراهیتون.
Mona : سلام .خواهرم تو خواب دیده که سر کوچه که الان دارن زندگی میکنن ایستاده بود و روبروش تو خیابون انگار جشنی بود و تو یکی از خونه ها هم افرادی در حال رقص و پایکوبی بوده هوا تاریک بود و تو خواب خیلی ترسیده بود داشته از خیابون رد میشده که یکی از دختر عموهام اون رومیبینه و بهش میگه چرا سلام نکردی اینجا از دختر عموم و رفتارش هم ترسیده بود چون دختر عموم اینجا هم قد کوتاه تر و هم چهره اش سیاه تر شده بود بعد دختر عموم دستش رو میگیره و از مسیر خونه دورش میکنه و بهش میگه این راه درست نیست و تو باید از این مسیر بری ولی خواهرم تو طول مسیر بهش میگفته که داره راه رو دور تر میکنه ولی اون توجه نمیکنه بعد دوباره اون میاره همون جای اول یعنی سر خیابون و خواهرم از این کارش هم میترسه و دیگه باهاش حرف نمیزنه و دختر عموم میره پیش مردی که قبلا باهاش سر خیابون وایستاده بود حرف میزد و این مرد یه پوزخند به خواهرم میزنه البته اون مرد هم مربوط به اون افرادی بود که جشن داشتن.بعد که خیابون رو میبینه هیچ کس تو خیابون نیست و برمیگرده تو خونه میبینه که تو خونه واسه همین دخترعموم جشن تولد گرفتن و شمع جلوش گداشتن که فوت کنه سه تا شمع دختر عموم هم به تشویق دو از دختر عموهای دیگم و زن عموم اونا رو خاموش میکنه ولی اصلا خوشحال نبود و خواهرم هم کاملا بیتفاوت بود .
فریبا هراتی
: سلام. خواهر شما درک و بینشی قوی دارد و می داند که خیلی از مردم با مشکلات و بدبختی هایی روبرو هستند و ناراحتی می کشند و در گمراهی قرار دارند و نمی خواهد مثل آنها باشد. اما دختر عموی شما ارزش و احترام خودش را پایین خواهد آورد و مرتکب گناهی خواهد شد و دلش می خواهد که خواهرتان در این مسیر گناه، با او همقدم باشد. اما خواهر شما می داند که این رفتار و افکار دختر عمویتان وقت کشی و بیهودگیست و هیچ خاصیتی ندارد. او گول کسی را خواهد خورد و زندگی اش خراب می شود. شیطان به نفس او غلبه می کند و مادر و خواهر او از او خواهند خواست که زندگی اش را عوض کند و تحولی تازه داشته باشد و به خاطر او متاسف خواهند شد و او هم پشیمان خواهد شد ولی خواهر شما بی تفاوت از این حالت و بدبختی او، فکر می کند که من که قبلا به تو هشدار داده بودم!! تشکر از همراهیتون.
Mona : سلام.خسته نباشید. تو خواب دیدم توی مینی بوس نشسته بود که تو همه فامیل مامان و بابا تو اون جا شده بودند .باهم می رفتیم. رسیدیم نزدیک یه پارک که مامانم و زن عمو بزرگم پیاده شدند و رفتن سمت پارک منم پیاده شدم ببینم کجا می رند دنبالشان رفتم تو پارک که دیدم زن عموم دست من و گرفت نکشید و با دو داشت میرفت منم دنبالش میرفتم ترسیده بودم ب گشتم به مامانم بگم که دیدم نیست و پارک یهو تاریک شد جوری که هیجا رو نمیدم فقط زن عموم رو میدم که همچنان من رو میکشید میخواستم دستم رو بکشم ولی سفت گرفته بود بعد یهو دیدم دست دیگرم هم داره از پشت کشیده میشه خیلی تاریک بود و من نمیدیم ولی حس میکردم دست یه پسر بچه است و از اون طرف پسر بچه یه مرد دست اون رو گرفته جوری شده بود که از این طرف زن عموم میکشید از یه طرف اون دوتا .وقتی رسیدیم زیر نور یه چراغ تو پارک دستانم رو ول کردند و من خیلی ترسیده بودم ولی هرچی به زن عموم نگاه میکردم کمکم نکرد ولی اون بچه از من میخواست کمک کنم و اون مرد پشت سرش هم میخواست چیزی بگه ولی منصرف شد بعد احساس کردم یه چاه بزرگ پشت اون مرده که فقط اون افتاد تو اون چاه بعد منم اونا رو ول کردم و رفتم تو مینی بوس نشستم و دیدم که پسر خالم اونجاست و من آروم بودم و رفتم نشستم پشت سرش روی صندلی ولی اون ناراحت بود مامانم پیاده شد برام اجاق گاز بگیره خالم هم پیاده شد باهاش رفت ولی خالم زیاد راضی به رفتن نبود.
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. شما به دورهمی های خانوادگی و ارزش ها و سنت های خانوادگی احترام می گذارید و شخصیتی محافظه کار دارید. با این وجود باید دقت کنید که به کسی جز مادرتان اعتماد نکنید و هر کسی هر چه گفت به استناد این که این فامیل است و خوب مرا می خواهد، گول نخورید و باور نکنید. زن عموی شما به شما نصیحتی می کند که شما را به دردسر خواهد انداخت و یا اصرار دارد شما کاری کنید و انتخابی داشته باشید که غلط است. چنانچه از او پیروی کنید، متضرر خواهید شد و یک ضرر بزرگ خواهید کرد. او شما را از انجام کاری که باعث موفقیت شما می شود منع می کند. در نهایت شما مجددا به خانواده پناه می آورید و می خواهید طبق سنت های خانوادگی تان زندگی کنید و می خواهید از پسر خاله تان تبعیت کنید. مادر شما هم سعی می کند که شما در زندگی به گرمی و امنتیت برسید و شوهر کنید.اما خاله ی شما تمایل ندارد که در اینکار به مادرتان کمک کند. گویا تبعیت شما از زن عمویتان رابطه شما را با پسرخاله و خاله تان خراب خواهد کرد. این خواب به منزله ی هشداری برای شماست. مراقب باشید. تشکر از همراهیتون
مینو : با سلام خواب دیدم در یک فضای نا اشنای طبیعت و باز روی ایوان با دخترم نشستم.تاریک بود مثل تاریکی صبح دم.بالای کوه سایه درختان کاج بود و صدای تاخت اسب انگار مردی اسب سوار تمرین میکرد از سمت راست بلندی به چپ میرفت و بعد به راست همینطور ادامه میداد..کم کم ترسیدم هم از تاریکی هم از نبود همسرم نمیدانم مارا در تاریکی گذاشته و کجا رفته.عصبانی شدم و بسمت انتهای ایوان که در بود رفتم ناگهان به پدر مرده همسرم فحش دادم(در بیداری اصلا فحش نداده ام).در را که باز میکنم متوجه میشم دنیای روشن با بام های چندین طبقه هست با طبیعت باز و روشن .توریست های زیادی بودند در کف هر طبقه دنیایی بود و یه طبقه کف پر از شاه بلوط که ادمها هم عکس میگرفتن هم پا در ان میگذاشتن.خوشحال میشم و متوجه میشم همسرم برای ما اوقات خوب فراهم کرده بود.ممنون از شما
فریبا هراتی
: سلام. شما با وجود امکانات مالی قوی و دید وسیعی که دارید احساس می کنید که جایتان امن نیست و از اینکه در آینده چه پیش بیاید خبری ندارید و نگران هستید. در حالیکه در زندگی شما ارزش و خوش شانسی وجود دارد و همسرتان سخت تلاش می کند تا زندگی شما قوی و با قدرت باقی بماند. روح پدر همسرتان شاد. دریچه ای از آینده به روی شما باز شده و زندگی شما قدرت و دوام خواهد داشت. اهداف کوچک خودتان را نباید دست کم بگیرید و زندگی شما متحول خواهد شد. شما به دیگران کمک می کنید و تغییرات مثبتی هم در زندگی خودتان پیدا می شود. تشکر از همراهیتون.
Neda : ممنونم از تعابیرتون انشالله اگه خدا بخواد من اول واسه همه دعا میکنم امیدوارم شما و همه سلامت باشین و به حاجت قلبیتون برسین
فریبا هراتی
: تشکر.
Neda : سلام خانم هراتی عزیزم.روزتون بخیر و شادی من دیروز ظهر خواب دیدم که توی یک شهر بودم البته اون شهر گویا خراب شده بود و خالی از سکنه بود.یک رودخانه هم توی شهر بود و رد میشدبا اب بسیار تمیز زلال هنوز تمیزی اب یادم هست.ولی اطراف کمی اشغال بود و توی اب هم بود ولی اب تمیز من رفتم توی اب ایستادم.و در فاز دبگر خوابم انگار رفتم به منزل یکی از دوستانمون.(ایشون در واقعیت مدرس قران هستن.مدرس منم بودن من از ایشون قران یاد گرفتم و همیشه در مراسمات مختلفشون شرکت میکردم. و در واقعیت در منزلشون تدریس قران میکنن و شاگرد دارن و مراسمهای مختلف از جمله احیاها عاشوراو مولدیها است.بسیار انسان خیری هم هستن ومنبر نشین)انگار در عالم خواب.من رفتم در منزلشون یکی از دستانم که خارج از کشور زندگی میکنن هم اومده بودن.گفتم تو کی اومدی .و عروس صاحب خانه هم بود انگار منو و دوستم و عروس مدرس قرانمون خیلی با هم صمیمی بودیم در صورتی که در واقعیت با ایشون اصلا دوست نیستم میخواستم کمکشون کنم انگار مهمان داشتن یا مجلس که مازودتر برای کمک کردن و کار کردن رفته بودیم.بعد از اینکه کارها و کمکها را کردیم و انگار تعداد افرادی که در مجلس بود و توی خونشون بود رو دیدم البته درست یادم نیس گویا چای هم دادیم .من میخواستم برگردم یا جایی برم. دیدم اطراف همه تاریکیه انگار اگر میرفتم گیر ادمهای بد و جن میفتادم ترسیدم گفتم منزل استادم از همه جا امن تره و در امانم اطراف همه سیاهیو تاریکیه اینجا ممیمونم اینجا روشنه دوستامم بودن.اونجا راحت بودم و احساس امنیت و راحتی داشتم.و دلمم اصلا نبود برم و موندم.وگفتم شب و تاریکی خطرناکه جایی رفت.ممنونم از زحماتتون و پاینده باشید
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. روابط اجتماعی شما کم است و احساس می کنید که از طرف اطرافیانتان طرد شده اید و این در حالی است که شما روحیه ای پاک و بی گناه و مثبت اندیش دارید. هر چند که بی گناه نیستید ولی دارید سعی می کنید که خودتان را پاک کنید و ایرادات خودتان را رفع کنید. دوست شما که خارج از کشور است امیدوار است که مشکلاتش حل شود و باید او را دعا کنید. شما باید دیگران را دعا کنید تا مشکلاتشان حل شود و رفتاری مهربانانه با مردم داشته باشید. رفتار خصمانه یا ایزوله کردن خودتان باعث خواهد شد افکار منفی به ذهنتان برسد. شما نیاز به داشتن روابط اجتماعی پاک و خوبی دارید. تشکر از همراهیتون.
sogoljan : سلام.خواب دیدم جایی توی تاریکی تنها گیر افتادم که یک مسیر فقط پیش روم هست اونم از عذرمیخوام کثافت مدفوع انسان پر هستش و از سه قسمت سرپایینی سربالایی و پاگرد تشکیل شده و فقط قسمت پاگرد تمیزه. فکر اینکه ازش عبور کنم را نمیکردم که یهو عمه من صداش اومد که باید از این راه رد بشی بهتر از موندن توی این نقطه هست من امتناع میکردم اما عمم با اصرار و بزور منو راهی کرد که با هل دادن عمم من افتادم توی این مسیر و کفشام فقط کثیف شد باقی راهو سر خوردم و به پاگرد رسیدم دیگه نمیتونستم ادامه بدم اما هر دو راه پشت سر و روبروم یکی شده بود و پر از کثافت بود دوباره عم اومد و سه تا تخم کبوتر بهم داد گفت برو اگرم گرسنت شد توی مسیر از اینا استفاده کن. و دوباره منو هل داد رفتم تو سربالایی که دیدم هم کفشام و هم پاهام داره فرو میره تو کثافت قبل اینکه پاهام خیلی کثیف شن خودمو کشیدم بیرون به کناری که یهو دیدم جای دیگه ای هستم و توی یه تشت مقدار کمی شیر هست نمیدونم شیرو با نون تلیت کردم و داشتم میخوردم یا تخم کبوترارو توش شکستم و خوردم.ممنون از تعبیرتون
فریبا هراتی
: سلام. شما باید سعی کنید از این احساس منفی بودن تنها بودن کثیف بودن یا باعث شرم بودن فرار کنید و اجازه ندهید که دیگران شما را اینطور بدانند و از این ابهام و تنهایی باید بیرون بیایید. شما با ارزش هستید و باید قدر خودتان را بدانید. برای رسیدن به مرحله ی بعدی زندگی تان و شروع تحولی مثبت، شما باید سعی کنید که این تاریکیها و خاطرات بد و احساسات شرم آوری که شما را احاطه کرده را پشت سر بگذارید و موفق هم خواهید شد تا شروعی پاک و تازه داشته باشید. سرمایه و ثروتی هم خواهید داشت که بتوانید تمیز و خوب زندگی کنید. مثبت بیاندیشید. تشکر از همراهیتون.