تعبیر خواب تیر و پیکان
اگر کسی در خواب دید که تیری در دست دارد، دلیل بر قوت و قدرت اوست و اگر آن تیر را به سوی انسانی انداخت، با آن شخصی دشمنی خواهد کرد. اگر کسی به سوی او تیر انداخت و او توانست دفع خطر کند، از دشمن خود که قصد زیان رسیدن به او را دارد، ضرری نخواهد دید.
بعضی معبران گفته اند که انداختن تیر به سوی کسی، رسیدن نامه از آشنایی به او می باشد.
تعبیر خواب پیکان (آهن مثلثی شکل سر تیر )
دیدن پیکان تیز و روشن در خواب، دلیل بر قوت و بزرگی بیننده خواب است و نشانه این است که در نبرد با دشمن به ظفر و پیروزی دست خواهد یافت. اگر پیکان را شکسته و معیوب ببیند، دلیل آن بر عکس است.
جابر مغربی می گوید: دیدن پیکان در خواب، نیرو و جدیت در سخنی است که بیننده خواب با خصم گوید.خاصه که پیکانش فولاد و روشن باشد. اگر شکسته یا زنگار گرفته ببیند، تاویلش به خلاف این است.
اگر تعبیر خواب خود را پیدا نکردید آن را از ما بپرسید. لطفا به موارد زیر دقت فرمایید:
لطفا هر خواب را در صفحه تعبیر خواب مرتبط با آن سوال کنید.
حتما خواب خود را با حروف فارسی بنویسید. کامنت های انگلیسی تایید نخواهند شد.
تعبیر خواب شما به صورت عمومی در بخش دیدگاه اضافه خواهد . لطفا از نوشتن ایمیل، اطلاعات شخصی خودداری کنید.
ارسال تعبیر خواب به ایمیل امکان پذیر نمی باشد و تعبیر ها فقط در سایت نوشته می شود.
تعبیرهای درخواستی در سریع ترین زمان ممکن نوشته خواهند شد اما ممکن است به دلیل درخواست های زیاد این زمان گاهی طولانی شود.
در صورتیکه خواب ارسالی شما بیشتر از ۷۵۰ کاراکترباشد، به ازای هر ۷۵۰ کاراکتر یک حق خواب از شما کسر خواهد شد!
فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.
b1 : سلام روزتون بخیر..
خواب دیدم وارد یه پادگان نظامی شدم و یه دوره ایی رو داریم میگذرونیم .
یجایی من روی یک جاده آسفالت بودم که یه گروهان با کادرش داشت میومد و یکیشون به سمت من تفنگش رو روبروم نشونه گرفت و منم متقابلا اینکارو کردم . وقتی عکس العمل من رو دید به حالت آزاد باش درومده و دوباره به حرکتش ادامه داد . گروهان بعدی داشت میومد با همون کادر که همراش بود از یکی از سربازش خواست که به سمت من نشونه بگیره . من همونجا وایساده بودم . گروهان و کادر ما هم خیلی نزدیک و پشت سرم بودن . اون بسمت من نشونه گرفت و منم متقابلا . اون به دستور کادرش دراز کشید رو زمین و من جدیتر نشونه گرفتم . صدای کادرش رو میشنیدم که گفت بهش شلیک کن . قبل ازینکه اون ماشه رو بکشه من شلیک کردم بهش و روی زمین افتاد . برای چند لحظه همه فک کردن که طرف مرده . منم تفنگم رو انداختم و باخودم میگفتم دیگه نابود شدم و به هیچ هدفی نمیتونم برسم .ناگهان کادر پشت سر من خندید و گفت عجب نقشی بازی کردین . به اون کادر میگفت : بعش گفتی خودشو به مردن بزنه؟
تو اون پادگان هیچ کسی منو تحویل نمیگرفت .
یک زنگی به صدا درومد که همه داشتن به خط میشدن کنار درب خروج. منم یواشکی نگاه کردم و اماده ی رفتن و پیوستن به صف شدم.
ممنون از وقتی که میزارید .
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. شما در یک موقعیت محدود کننده قرار دارید و می خواهید در زندگی تان تغییراتی به وجود بیاورید. مجبور هستید که نظم و دیسیپلین زیادی را در زندگی تان به کار ببرید و نمی خواهید که قربانی شرایط باشید بنابراین تمام حواستان را جمع کرده اید و می خواهید طبق هدفتان در زندگی پیش بروید. نسبت به هر چیزی که برای شما تهدید محسوب شود خشمتان را بروز می دهید. شاید محل زندگی تان را عوض کنید. اوقات خوشی در انتظار شماست. تشکر از همراهیتون.
hamid : سلام
خواب دیدم در جایی هستم و عده ای به سمتم تیر اندازی کردند اما تیری به من نخورد (خیلی جزئیات این قسمت خوابم رو یادم نیست) ، بعد هم با چند نفر به مکانی سرسبز رفتیم که انبار سوله مانندی آنجا بود پر از قفسه که پراز وسایل قدیمی کهنه و نو بود که کلی خاک روشون نشسته بود و چندتا بچه گربه تو قفسه ها خوابیده بودند ،داشتم با مردی که اونجا کار میکرد حرف میزدم که اون هم اومد داخل انبار که بچه گربه ها رو دید و عصبانی شد و چندتا شونو با دست برداشت و داد زد اینام که باز اینجا هستن و پرت کرد اونطرف ،بعضی رو هم همونجا گذاشت، انبار بزرگ بود و از سه طرف دیوار داشت و سقف شیبدار فلزی و سمتی که ما بودیم دیوار نداشت ، دور انبار زمین چمنی سربزی بود ، ودور زمین دیوار آجری داشت یک دفعه از گوشه زمین که در بزرگی بود ، در شکسته شد و ماشین های نظامی بزرگ و کوچک واردشدن و شروع کردن به تیراندازی ،آدم های روی ماشین ها معلوم بودن و رنگ پوست تیره داشتن ، نمیدونم عرب بودن یا آفریقایی، من هم دویدم و دیدم چند متر اونطرف کنار انبار درهمان زمین چادرهایی هست که انگار افراد بی خانمانی بودند به سرعت پشت چادرها دویدم چند نفری رو هم راهنمایی میکردم که باهام بیان و قایم بشن ، گلوله ها از کنارم رد میشدند.همش فکر میکردم اگر گلوله بخورم چی میشه اما مهم فرار کردن بود.ماشین ها هم رفتند و من بیدار شدم
فریبا هراتی
: سلام. انرژی منفی به شما رو می آورد و در زندگی تان مسئله ای را تجربه می کنید که احساس می کنید که قربانی شرایط شده اید. حتی شما سعی می کنید که از امکانات و منابع دوستانتان استفاده کنید و متوجه می شوید که در این شرایط هم به فقرا و آدمهای معصوم ظلم می شود و در نتیجه شما احساس امنیتتان را در حضور این افراد هم از دست می دهید. آدمهای بدی باعث رسیدن فشار و استرس و تنش های عصبی به مردم می شوند و این احساس برای شما که خودتان را جزو قربانیان شرایط حس می کنید، استرس زاست. برای دفع شر صدقه بدهید. تشکر از همراهیتون.
کاظم : سلام. خواب دیدم که تیری به قلبم خورده و احساس میکنم که خون در حال رفتن است و من احساس سوزش خفیفی دارم و هنوز زنده ام و سعی میکنم که یک کار ناتمام و مهم را به سرانجام برسانم. تعبیر این خواب چیست؟ با تشکر از لطف شما
فریبا هراتی
: سلام. شما ضربه احساسی خورده اید و احساس ناامیدی، غم و دلسوزی به حال خودتان را تجربه کرده اید و در یک موقعیت از زندگیتان، حمایت و عشق ندارید. استرس زیادی به شما وارد شده ولی ایمانتان را از دست نداده اید و سعی می کنید که برای رسیدن به اهدافتان بجنگید و مبارزه کنید. تشکر از همراهیتون.
کیمیا : سلام، من خواب دیدم توی میدان جنگ هستم، داشتم به امام حسین کمک میکردم، یه بغل تیر داشتم که مثل نور بود و سفید، اونهارو با دست به طرف دشمن پرت میکردم و اطراف امام از نور سفید پر میشد که نور اون تیرها بودن و گاهی هم اشتباهی به امام میخورد و میدونستم که طوری شون نمیشه ولی ته دلم رنجور میشدم و میگفتم دقت کن دیگه به ایشون نخوره،بقیه خوابم یادم نمیاد، ممنون از تعبیرهاتون
فریبا هراتی
: سلام. شما سعی می کنید که با روشنگری و هدایت مردم، به امام حسین ع کمک کنید که اهدافشان به موفقیت ختم شود وگاهی اشتباه می کنید و حرکت یا حرفی از شما سر می زند که عوض کمک به امام حسین ع در واقع نادانسته علیه او صحبت می کنید ( مثل صحبتی از روی نا آگاهی یا خشونت علیه مردم که آنان را از دین منزجر کند). خوابتان هشداری است به شما که دل پاک به تنهایی موثر نیست رفتارتان را هم تصحیح کنید و ترو خشک را با هم نسوزانید. تشکر از همراهیتون.
ماهورا : سلام وقتتون بخیر
می دونم که باید هر خواب رو تو موضوع خودش بنویسم اما خوابی که براتون تعریف می کنم یک خواب پشت سر هم هست و به گمونم تعبیرش بهم ربط داره.
خواب دیدم که خواهرم روی یه سکویی که روش برف هست داره جگر خورد می کنه انگار اونور سکو دریا بود و از زیرش به نظرم یه کوسه میومد که من یه تکه جگر به سمتش دراز کردم اما بعد دستم رو عقب کشیدم و اونو بهش ندادم. پشت سر خواهرم یه گاو سیاه شاخدار وحشی دیدم، شروع کردم به فرار، حس می کردم پشت سر من داره میاد(احساس می کردم خواهرم هم فرار می کنه اما نمی دیدمش) از یه جایی به بعد رسیدم به یه محوطه باغ مانندی، من فرار می کردم یه دفعه سرم رو بر گردوندم دیدم یه مرد سوار بر اسب با تفنگ دنبالمه احساس می کردم می خواد من و شکار کنه. به سمتم شلیک کرد و انگار به من نخورد اما من خودم رو زمین انداختم که فکر کنه من رو زده و بره، دیگه نمی دونم چی شد...
ببخشید خوابم خیلی بهم ریخته بود
ممنونم
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. خواهر شما سعی می کند که در زمانی که رکود و سختی به همه رو آورده از ثروت و به اندازه ی استطاعتش به خانواده اش و دیگران کمک کند و برای هر کسی سهمی در نظر می گیرد و درک او از دیگران بالاتر است یا رفاه بیشتری نسبت به باقی خانواده اش دارد. شما از آدمهای حریص و بی پروایی که فقط به فکر رفاه خودشان هستند خوشتان نمی آید و احتمال دارد که شما یک دوره ی احساسی سخت و طولانی پیش رو داشته باشید و نمی خواهید به استقلال و توانایی تان ضربه بخورد. شما و خواهرتان هر دو لجباز هستید ولی نمی خواهید این موضوع را بپذیرید و تاییدش کنید هر دو اراده ای قوی دارید و گاهی تهاجمی رفتار می کنید ولی سعی دارید به آرامش برسید و از عصبانیت فرار می کنید. شما از مسئله ای نگران هستید و احساس می کنید که ممکن است قربانی شرایط خاصی بشوید و سعی در این دارید که از مواجهه با سختی ها خودداری کنید. تشکر از همراهیتون.
m : سلام
من خواب دیدم من به همراه یک خانم و آقا و دختر بچه 3 سالشون که تو اینستاگرام میشناسمشون می خواستیم بریم بیرون. من و خانمشون قبلا از رفتن که منتظر شوهرش بود بیاد که بریم با ماشینش رفتیم یک دوری زدیم و اطراف را نشان من بده، تو یک کوچه ای شوهرش را دیدیم که با یک دختری بود و من اصرار میکردم بگه ولی اون گفت نمیگم. بعد که شوهرش اومد می خواستیم بریم بیرون بعد ما تو کوچه بودیم یک آقایی آمد سر کوچه و داشت با تلفن حرف میزد که گفت هر 4 نفرشون باید کشته بشن و من شنیدم و به اون ها گفتم، همگی به محض اینکه سوار ماشین شدیم ماشین را گلوله باران کردن و لی هیچ کدوم آسیب ندیدیم و حتی شیشه ها هم خورد نشد و هیچ گلوله ای به داخل ماشین نیومد. من و دخترشون عقب بودیم خیلی ترسیده بودیم و سرمون را پایین گرفته بودیم و من چشم هام را بسته بودم فکر می کردم الان میمیرم ولی ماشین داشت میرفت تا رسیدیم به مقصد و من چشم هام را باز کردم و باورم نمیشد که زندم.
شب که رفتم خونه مون، برای مامانم اینا تعریف میکردم و میگفتم هیچ کدوم آسیب ندیدیم چون ماشینشون خو ب بود فکر کنم کمری یا سوناتا بود و ما بعدا ماشینشون را قرض گرفتیم که من و مامانم و خواهرم جایی بریم و من خیلی می گفتم مراقب باشیم تصادف نکنیم ماشین مردمه
فریبا هراتی
: سلام. شما روی زندگی این خانم و آقا فکر می کنید و متوجه می شوید که خانم است که کنترل زندگی را به دست دارد و شوهر او به دنبال کسب درامد بالاست و این خانم به همسرش اعتماد دارد. کسانی هستند که مترصد هستند که زندگی اینان را با شایعاتی خراب کنند ولی از آنجاییکه زیربنای زندگی اینان خوب است و به هم اعتماد دارند هیچ تیری از جانب دشمنانشان به هدف نمی خورد. شما از او یاد می گیرید که ساختار زندگی محکم و قوی بر مبنای اعتماد و تفاهم فیمابین است و می خواهید که شما هم مانند آنها زندگی کنید و روش آنها را برای کنترل زندگی خودتان پیاده کنید. تشکر از همراهیتون.
Reyhan : سلام خانم هراتی عزیز
3 سال پیش خواب دیدم روی یه جایی مثل کوه یا یه صخره ی بزرگ سفید رنگ ایستادم هوا خیلی روشن بود من یه جوون سفید پوش بودم (در واقعیت خانم هستم)تو خواب قدرت دیدم جوری بود که فواصل خیلی دور رو به وضوح میدیدم تو خواب میدونستم که میتونم حتی کشورهای دیگه یا قاره های دیگه رو ببینم از اونجا که ایستاده بود به دور دست نگاه کردم جایی رو که نگاه میکردم برام واضح شد دو دختر بسیار زیبا در جنگلی با گلهای زیبا مشغول بازی بودن دخترا به سن 6 سال و 8 ساله به ذهنم میومدن بعد دیدم از پشت یک درخت شیطان با ردای مشکی بهشون نگاه میکنه و انگار براشون نیت خوبی نداره تو دلم گفتم شیطان خبر نداره که من بدون اینکه اون بدونه میتونم ببینمش بعد تیری بلند از جنس نور در کمان گذاشتم همینجور که کمان رو میکشیدم هاله ایی از نور دورمو گرفت و هی وسیع شد و من تیر رو به سمت شیطان نشانه گرفتم ولی قصدم زدنش نبود فقط میخواستم بهش بفهمونم که بدون اینکه بفهمه کی هستم ولی قدرت زدنشو دارم و به اصلاح بهش هشدار دادم وقتی تیر نزدیکی صورتش فرود اومد یکه خورد و هراسان شد .لطفا تعبیرش رو بفرمایید
فریبا هراتی
: سلام. دید و درک شما بسیار وسیع است و شخصیتی مصمم و قوی دارید که می توانید بر روی پای خودتان بایستید و اهدافتان را عملی کنید. خداوند به شما این قدرت را بخشیده تا مردم را راهنمایی و هدایت کنید تا در زندگی شان تعادل و عشق و محبت ایجاد شود و به موفقیت و خوشبختی برسند. وظیفه ی شما راهنمایی مردم است و همینطور حفاظت ایشان از شر جهالت و گمراهی، که منجر به تسلط و تسخیر روح ایشان به وسیله ی شیطان می شود؛ است. تشکر از همراهیتون.
.Bahaarr : سلام وقت شما بخير
خواب ديدم تو خيابون بودم و انگار داشتم از يه مدرسه برميگشتم و ميدونستم كه نماز ظهرمو خوندم.بين راه انگار بازم رسيدم به مدرسه و تو ساختمونش دنبال نمازخونه بودم كه نماز عصرو هم بخونم بعد برم خونه.بيرون ساختمونش سمت چپم يه ايوون بود و روبروم پله هايي بودن كه ميرفتن طبقه بالا.ميخواستم برم سمت پله ها كه يهو از آسمون شروع به تيراندازي كردن و اطرافم شلوغ شد و يه جمعيتي رفتن رو پله ها.من و عده اي ديگه رفتيم رو ايوون پناه گرفتيم.يه مدتي تيراندازي كردن و به من تيري نخورد.ديدم كه سقف اون پله ها هم ريخت.تيراندازي كه تموم شد هلي كوپترهاي دشمن از رو زمين بلند شدند و رفتن.ديدم يه دختر ١٠-١٥ ساله كه چند دقيقه قبل داشتم باهاش صحبت ميكردم تير خورد و من با ديدن اون گريه كردم.
ممنون از تعبيرتون
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. شما درسهایی از زندگی گرفته اید و به نیمه ی راه رسیده اید و هدفتان را کامل نکرده اید ولی هنوز درسهای دیگری هم هست که باید از زندگی بگیرید و اینکه در شرایط مالی خوبی باشید یا نباشید در کسب این تجربیات نقشی ندارد. وقایع استرس زایی که در جریان است دامن همه را می گیرد از اعیان تا فقیر ولی شما به هر جهت از سختی ها در امان خواهید ماند اما تصویر ذهنی تان از این وقایع همیشه در خاطرتان می ماند. تشکر از همراهیتون.
pegah : خواب دیدم رفتم دانشگاه برای امتحان و توی دانشگاه جنگ شده بود برای نجات یه بچه برخلاف میل بقیه ی دوستام که اصرار میکردن خطرناکه و نرو وارد یه کلاسی میشم تا یه بچه ای رو نجات بدم و تیر میخوره به گلوم یه احساس درد خفیفی پیدا میکنم اما نه خونریزی ای دارم نه دردی و نه هیچی. میام بیرون و به بچه ها خبر میدم که تیر خوردم. دوتا دوست دیگم رو هم میبینم که بهشون اطلاع میدم و ازشون میپرسم که هیچ خونریزی و احساس خاصی ندارم با این حال بازهم میمیرم. یکیشون با شک تکذیب میکنه و یکی دیگه میگه یقینا تا یکی دو ساعت دیگه میکشه. من از مرگ خیلی میترسم اما توی خواب چندان اهمیتی برام نداره و میگم که عو‌ضش بچه رو نجات دادم. به دوستام میگم این یک ساعت آخرو هدر ندیم. حرکت میکنیم که بریم از خواب بیدار میشم
فریبا هراتی
: سلام. درک شما بالاست و احساس می کنید که زمان آن رسیده که در زندگی امتحان پس بدهید و اعتماد به نفستان هم بالاست ولی برای کمک به کسی که فکر می کنید که حقش از بین رفته؛ مسئله یا درگیری با یک شخص را تجربه می کنید و به خاطر دوگانگی ها و تضادهایی که در دنیا وجود دارد، ممکن است حس کنید که در یک موقعیت قربانی شده اید. شما در انتقال افکارتان و در بیان چیزی که در فکرتان می گذرد و در گفتن احساستان نسبت به موضوعی مشکل دارید. شما احساس می کنید که وقتی حرف می زنید و نظرتان را می گویید، تهدیدتان می کنند. شما سعی می کنید که به نیروی معنوی بالاتر وصل شده و حس استقلال و رهبری خودتان را بالا ببرید. زندگی شما متحول خواهد شد و این مرگ به معنی مرگ واقعی نیست بلکه شخصیت شما عوض خواهد شد و در نهایت سختی های احتمالی پیش رو شما، آدمی بهتر از قبل و قویتر از قبل خواهید شد. با این وجود برای دفع شر و دفع دشمنانتان صدقه بدهید یا یک مرغ قربانی کنید. این کار در دفع شر بسیار بسیار مجرب است. در پناه خدای بزرگ باشید و تشکر از همراهیتون.
سعید : سلام وقتتون بخیر خواب دیدم جایی بودم یه جعبه پر فشنگ و اسلحه بود یکی از اسلحه ها را برداشتم و مشغول تیر گذاشتن شدم که دیدم یه نفر با تفنگ حمله کرد رفتم توی یه ساختمان دو طبقه نیمه ساز طبقه اولش در داشت ولی طبقه دوم پنجره نداشت درش چوبی بود اومد پشت در و گفت در را باز کن در را باز کردم که بهش شلیک کنم که تفنگم شلیک نکرد و اون به رون سمت چپم شلیک کرد ولی دردی احساس نکردم خون هم نیومد من در را بستم اون از طبقه دوم اومد من از طبقه اول فرار کردم ولی با احتیاط برای تیری که خورده بودم ولی با سرعتی زیاد که از زمانی که سالم بودم هم بیشتر بود و عجیب میدویودم تا اومد برسه و در را باز کنه من از ته کوچه پیچیدم سمت راست و اون مرا ندید و فرار کردم پیشاپیش ممنون از تعبیرتون
فریبا هراتی
: سلام. شما در حالت تهاجمی هستید و احساس غرور و قدرت می کنید. باید مراقب باشید که از کوره در نروید و اوضاع از کنترلتان خارج نشود. اینکه تفنگ شما شلیک نمی کند، به این اشاره می کند که شما در یک موقعیتی در بیداریتان احساس بی قدرت بودن می کنید و باید به مشکلاتتان از یک رویکرد متفاوت حمله کنید و عصبانی بودن چاره ی کار شما نیست!! باید سیاست داشته باشید و سیاست داشتن هم این نیست که حتما نشان بدهید که می توانید مقابله به مثل کنید و در گفتگو را با کسی باز کنید!! چون کسی هست که سعی می کند شما را خورد کرده و با شما مقابله کند. شما باید سعی کنید اصلا با این شخص روبرو نشوید و در غیر اینصورت او می خواهد که استقلال شما را از شما بگیرد. باید با سرعت هر چه تمام تر خودتان را از دعوا و مقابله با دشمنانتان دور کنید. زرنگ بودن همیشه به مبارزه نیست!! زرنگ کسی است که بداند باید کی فرار کند! تشکر از همراهیتون.