تعبیر خواب زایمان
زایمان کردن در خواب نشانه بر آورده شدن آرزو و فارغ شدن از غم ها است. اگر زنی خواب دید دختری زاییده، ثروتمند خواهد شد و یا گشایشی در کار او و شوهرش پیدا می شود و دنیا به او رو خواهد آورد و اگر دید پسری زاییده، حمایت و رحمت خداوند شامل حال او و شوهرش خواهد شد و بلا از آنان دور خواهد شد.
اگر تعبیر خواب خود را پیدا نکردید آن را از ما بپرسید. لطفا به موارد زیر دقت فرمایید:
لطفا هر خواب را در صفحه تعبیر خواب مرتبط با آن سوال کنید.
حتما خواب خود را با حروف فارسی بنویسید. کامنت های انگلیسی تایید نخواهند شد.
تعبیر خواب شما به صورت عمومی در بخش دیدگاه اضافه خواهد . لطفا از نوشتن ایمیل، اطلاعات شخصی خودداری کنید.
ارسال تعبیر خواب به ایمیل امکان پذیر نمی باشد و تعبیر ها فقط در سایت نوشته می شود.
تعبیرهای درخواستی در سریع ترین زمان ممکن نوشته خواهند شد اما ممکن است به دلیل درخواست های زیاد این زمان گاهی طولانی شود.
در صورتیکه خواب ارسالی شما بیشتر از ۷۵۰ کاراکترباشد، به ازای هر ۷۵۰ کاراکتر یک حق خواب از شما کسر خواهد شد!
فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.
الهه : ببخشید سوال میپرسم.یعنی اون خطری که فرمودید خواهرمو تهدید میکنه اگر با اون اقا دوباره ارتباط بگیره یا منو تهدید میکنه در رابطه با شخص مورد نظرم؟چون اون اقایی که با خواهرم بود دوباره میخاد باخواهرم در ارتباط باشه.سپاسگذارم که همیشه خواهرانه راهنماییم میکنین
فریبا هراتی
: الهه جان آن آقایی که با خواهرتان بوده آدم بسیار دروغگو و چاپلوس و خطرناکی است و مایه ننگ و شر برای خواهرتان خواهد شد. شما هم اگر برای خواهرتان اتفاقی بیافتد که به بدبختی دچار شود، پیش عشق خودتان کم ارزش تر خواهید شد و ممکن است فکر کند که شما هم صلاحیت لازم را برای با او بودن ندارید.
الهه : سلام خانم هراتی عزیزم.یک خواب عجیبی دیدم.خواب دیدم منو خواهرم که ایشونم مجرد هستن. در خواب باردار بودن ناخواسته به یک کلبه چوبی رفتیم که این کلبه رویه یک برکه بود یعنی پله میخورد و وارد این کلبه میشدی سمت دیگش داخل برکه میرفت.منو خواهرمو یک پیرزن به اونجا برد و هی جویا بود که ما چرا میخایم اونجا بمونیم و ما قصدمون این بودکه خواهرم اونجا وضع حمل کنه تا خانوادم بویی نبرن.وقتی رفتیم روز بود ولی رفتیم داخل کلبه و اسکان گرفتیم هوا به شدت رو به تاریکی رفت.خواهرم مدام گریه میکرد و من براش ناراحت بودم تا از گریه اون خوابید.من داشتم سمت برکرو نگاه میکردم که دیدم تویه اسمون ابرهایه وحشتناک سیاه رنگی داره به کلبه نزدیک میشه و همراه با رعدو برقو طوفان بود و اسمونو یک ان تاریک کرد و من هرچی خواهرمو خواستم صدا کنم که بریم بیدار نمیشد و اون پیرزنه که مارو اورده بود بهمون گفته بود که هوا طوفان میشه و خطرناکه.بعد دیدم که یک عالمه ماهی خودشونو میکوبونن به شیشه کلبه.یعنی اون ابره که نزدیک میشد به برکه این ماهیام بیقرار تر میشدن که بیان داخل کلبه و من حسابی ترسیده بودم.ماهیای بزرگ نقره ای رنگ و ماهیایه کوچولو بودن که خواهرم همون موقع درد زایمان گرفتش و من بچشو بدنیا اوردم ولی بچه انگار ناقص اینا بود یعنی زیاد گریه میکردو و پاش یخورده کج بود که ما میخاستیم زنده نمونه که موند و تصمیم گرفتیم با خودمون برگردونیمش و ببریم بیمارستان بذاریم.هردومون ترسیدیم ولی خوشحال بودیم که تموم شد این جریانه زایمانو اینا.بعد با اون پیرزنه ارتباط برقرار کردم که ما میخایم بریم بیا تا طوفان نیومده بریم که اون با ماشین اومد دنبالمون و وقتی مارو از برکه برد اون کلبه غرق شد و من از داخل ماشین میدیدم که طوفان همونجا موند و ادامه پیدا نکرد و دنبالمون نیومد و کاملا متعجب بودم ولی خواهرم اصلا انگار ابراروهم نمیدید و من فقط اون اضطراب طوفانو داشتم.بعد رسیدیم به شهر دیدم ورودیه شهر اون کسی که علاقه مندم بهش واستاده انگار خبر داشت از ماجرایه خواهرم و دلجویی میکرد هی و میخاست کمکمون کنه تا جاییرو برایه نوزاد پیدا کنیم.اولش به من گفت الهه تو نگه دار باهم هواشو داریم که من که عصبانی بودم سرش داد زدم ومن که داشتم تعریف میکردم براش یهو جلو خواهرم منو بوسید و من هلش دادم و اون ول کن نبود هی محکم جلو مردم لب منو میبوسید و من شاکی وار هی اونو از خودم میروندم ولی اون بیشتر میچسبید بهم.بعد ازش تو خواب خیلی بدم اومده بود و حس خوبی نداشتم.ممنون میشم مثله همیشه راهنماییم کنین
فریبا هراتی
: سلام الهه جان. خواهر شما از موضوعی بسیار ناراحت است و کسی او را فریب داده و برایش مشکلی را به وجود آورده. این شخص به بهانه اینکه وضع مالی من خوب است، خواهرتان را جذب خود می کند ولی فقط قصد گول زدن او را دارد. خطر بزرگی شما را تهدید می کند و ادامه دوستی با این شخص واقعا تاریکی و بدبختی را خدای نکرده برای شما به همراه خواهد آورد. رابطه خواهرتان با آن آدم بد تمام می شود ولی ناراحتی های فکری ناشی از این خوشگذرانی های بدون فکر خواهرتان، برای او خواهد ماند و او اصلا متوجه نیست که چه بلای بزرگی او را تهدید می کندولی شما این بصیرت را دارید که متوجه عظمت خطری که خواهرتان با آن روبروست بشوید. حتی از وحشت این اتفاق بدی که خواهرتان را تهدید می کند شما نسبت به کسی که دوستش دارید هم شک پیدا کرده و از او هم به گونه ای می ترسید و نمی خواهید که حتی او از این ماجرا چیزی بداند. روابط شما و کسی که دوستش دارید کمی سرد خواهد شد ولی نباید اجازه دهید که درددل کردن شما برای او، به رابطه شما خطری وارد کند. اصلا هیچ چیز از این خواب یا اتفاقاتی که برای خواهرتان افتاده یا خواهد افتاد را برای عشقتان نگویید. چون دید او نسبت به شما بد خواهد شد و شما را در یک کفه ترازو قرار می دهد و ممکن است فکر کند شما هم نادان هستید!
نغمه : سلام ظهر بعد از نماز دوباره خوابیدم،خواب دیدم تو بیمارستان بچه به دنیا اومده و دختره خوشگل بود خیلی خودم بچه رو گرفتم اومدم خونه خوابیدم بعد از ظهر مامانمو خاله هام و اینا همه اومدن خونمون همه بودن حتی پسر خاله هام خیلی ام خوشحال بودن همه بابام حس میکردم هست اما من نمیدونم همسرم کی بود یه خاستگار داشتم که یه بهش گفتم نه وجواب رد دادم یه جا به ذهنم اومد که چه زود ما بچه دار شدیم،یه بار دیگه ام خواب دیده بودم بچه دار شدم بازم تنها بودم خودم اومدم خونه بابام از دستم ناراحت شد که چرا بهم نگفتی من باید بیام خونه ببینم به دنیا اومده،من مجردمو ازدواج نکردم،زیادم خواب نمیبینم اما اینکه این خواب دوبار تکرار شد تقریبا برام عجیبه
فریبا هراتی
: سلام. شما از غم فارغ خواهید شد و به هدف خود خواهید رسید. گشایش کار و ثروت به زندگی شما راه می یابد و موفقیت شما ، باعث خوشحالی همه دوستان و فامیل شما خواهد شد.
مریم : سلام بعداز ظهر خواب دیدم خواهرکوچکم با خواهر دیگه دعواکرده واز بس حرص وجوش خورده بچش سقط شد ومن خیلی ناراحت بودم وخواهرم رو لعنت می کردم که باعث اینکار شده البته در بیداری هم اینا باهم دعوایی هستن
فریبا هراتی
: سلام. خواهران شما قلبا همدیگر را دوست داشته و از هم حمایت می کنند تا مشکل خواهر کوچکتان حل شود. شما هم ذوق خواهید کرد و خدا را شکر می کنید.
کاظمی : سلام خواب دیدم ۸.۹ ماهه باردارم و بعد تو یه اتوبوس یه جایی میرفتیم و من تو اتوبوس دچار زایمان زودرس شدم و یهو دردم گرفت انگار میخواستم بچه مو اونجا به دنیا بیارم کلا شوکه شده بودم که چرا یهو دردم گرفته اونم تو اون موقعیت اتوبوس .دیگه بچه به دنیا اومد یا نه ندیدم
فریبا هراتی
: سلام. شما از تحمل باری که در دل دارید خسته شده اید و دلتان می خواهد زودتر از غمها فارغ شوید. انشالله به زودی از غمها فارغ خواهید شد هر چند احتمالا آن موقع در شرایطی قرار خواهید داشت که انتظار به هدف رسیدن خود را ندارید و این شما را شوکه و سورپرایز خواهد کرد.
کاظمی : سلام خانم هراتی ببخشید عزیز دوباره مزاحمتون شدم این خواب رو خودم دیدم. خواب دیدم تو اتوبوس بودم به جایی داشتیم میرفتیم تو خواب حامله بودم 8.9 ماهه یهو درد زایمان گرفتم یه پیرهن قهوه ای تنم بود. ندیدم بچه بیاد به دنیا.فقط زایمان زودرس گرفتم
فریبا هراتی
: سلام. دوست عزیز شرط حداکثر 2 خواب در روز هنگام ثبت نام در سایت را لطفا رعایت کنید. اینبار پاسخ شما را مینویسم ولی در صورتی که در ادامه، بیشتر از 2 خواب در روز بنویسید به شما پاسخ داده نخواهد شد!
حاملگی در خواب یعنی غصه دار بودن و شما طاقت و صبرتان به نهایت کم شده و احساس می کنید که وقت حاجت روایی و خلاصی از غم های شما رسیده است. هر چند که احساس خود را برای کسی بروز نمی دهید. باید صبور باشید. کسی که خود را خادم امام حسین ع می داند باید در کارهای خود هم او را الگوی خود قرار دهد و در واقع کاملا از ایشان پیروی کند. کم طاقتی و کم صبری از رفتار امام حسین ع نیست. اجازه دهید تا خدای بزرگ به وقتش کار شما را انشالله درست کند. بی صبری از نشانه های ایمان نیست!!
Ooppaata : سلام
من قبلا دو تا صحنه متفاوت و پشت سر هم تو خواب دیدم.خوابم احتمالا حوالی صبح بوده.
صحنه اول این دومین باره که تو خواب میبینم از همسر سابقم( کسی که اون موقع قانونا اسمش تو شناسنامم بود و هیچ فرزندی ازش ندارم.) بچه دار شدم.
خواب دیدم رفتم زایمان کنم یک بچه ای که از اون مرد هست ولی اصلا صحنه ای از زایمان ندیدم یهو دیدم بچه نوزاد بغلمه و هیچ کدوم از اعضای خانوادم کنارم نبودن و تنها میخواستم تاکسی بگیرم و بچه تو بغلم برم خونه.از داشتن بچه ام خیلی خوشحال بودم اما از این که پدر نداشت نگران بودم.صحنه خواب تاریک و شب بود.فضای بیمارستان چند تا پله پایینتر از فضای حیاط بیمارستان بود و یک اتاق داشت که انگار همه میرفتن اونجا زایمان میکردند و من بچه رو تحویل گرفتم که برم یک دفعه شوهر خالم و دو تا از دخترخاله هام تو حیاط بودن که بچه رو یک لحظه به اونها دادم تا نگهش دارن و خودم برگشتم یک سوال از پرسنل بپرسم اما کار خیلی طول کشید و کسی در مورد مراقبت بچه نوزاد که سوال داشتم جواب نمیداد آخر سر یکی از پرستارا به زور جواب داد اما من تو این مدت همش نگران منتظر بودن شوهرخالم و دخترخاله هام و بچه ام بودم.همون لحظه که مشغول صحبت با اون پرستار بودم یک لحظه خواهر شوهر سابقم رو دیدم که انگار مسئولیتی تو اتاق زایمان داشت و همون لحظه دختر عموی همسر سابقم که داشت میرفت زایمان کنه رو دیدم اما ظاهرا انگار باردار نبود.بالاخره از سه چهار تا پله رفتم بالا تو محوطه حیاط بیمارستان و دیدم بچه ام خیلی آروم تو بغل اونها بود.خیلی دوستش داشتم اما نگرانش بودم و تنهایی هم بچه رو بغل کرده بودم هم وسایلم هم داشتم به کارهام میرسیدم.
صحنه بعدی خواب رفت تو خونه پدریم که الان توش هستم و خبری از نوزاد و ...نبود.تو خونه پدریم بودم اما انگار مثلا خونه مشترک من و همسر سابقم بود که به یک نظر انگار یک مرد خیلی ساده و خوب هم اونجا بود که از یک دید یکی از همکارهام بود انگار ولی واقعا شفاف نبود کیه.یک مردی که سالمه و اهل بودن با زنی نیست بود انگار.
اون مرد رختخوابش رو جلو در ورودی انداخته بود و کاری به کار هیچی هم نداشت اما انگار وقتی اومده بود تو آپارتمان کلید رو از پشت گذاشته بود رو در.یهو همون خواهر شوهر سابقم رو دیدم که اومد کلید انداخت بیاد تو خونه من و من خیلی ناراحت شدم که چرا بلید کلید خونه من دست اون باشه و خاطرات تلخم که همسر سابقم کل زندگیمون رو میسپرد به اونها تو خواب یادآوری شد.خواهر شوهر سابقم خیلی تلاش کرد در رو باز کنه انگار نیم ساعت تلاش کرد و آخرشم از چشمی دیدمش که کلافه و پریشون رفت پایین و چند دقیقه بعد با همسر سابقم اومدن و دوباره تلاش کردن اما چون اون کلید رو اون آقا از پشت گذاشته بود نتونستن درو باز کنن در نهایت که داشتن موفق میشدن درو باز کنن با روش پیش گوشتی و ...من به اون آقا گفتم بخواب و انگار تو خیالم میترسیدم بیان خونه و به من با اون مرد تهمت بزنن و خودم هم رفتم سمت رختخوابم که اون سمت تر بود و سرم رو کشیدم در حالی که نگران اومدن اونها بودم و اونها اومدن تو و با پریشانی خونه رو کمی چرخیدن اما حتی به من نگاه هم نکردن چه برسه به حرف و بحث و یهو از خوابم ناپدید شدن.و خوابم تموم شد.
قبل از این هم یک شب خواب دیدم یک دختر فوق العاده زیبا به دنیا آوردم و خواهر شوهر و مادر شوهر سابقم داشتن نگاهش میکردن و انگار با خودشون میگفتن چه قدر دخترش زیباست.
تو این مدت چندین بار خواب دیدم بچه نوزاد دارم.
ممنون میشم تعبیر کنید.
فریبا هراتی
: سلام. دوست خوبم لطفا خوابهاتونو خلاصه تر بنویسید که به همه خوابهای کاربران عزیز بتوانم برسم. :))) ممنون میشم. تعبیر خواب شما این است که با رفتن همسر سابقتان، حالا شما به گشایش کار بیشتری میرسید و ثروت بیشتری به شما می رسد. پریشانی آن زمانها در فکر شما مانده و آنها دیگر بخواهند یا نخواهند نمی توانند نقشی در زندگی شما داشته باشند اما در مورد اینکه چگونه زندگی می کنید کنجکاو هستند. اوضاع به نفع شما چرخیده و اختیار زندگی تان دست خودتان است و به ثروت و خوشبختی ای خواهید رسید که آنها حسرت شما را می خورند!
یسنا : سلام من ۵روز پیش خوابم رو تو این صفحه نوشتم امروز صبح باخبر شدم که ۳روز پیش پسر یکی از هم دانشجوهای قدیمی دوره لیسانسم که چند سالی از ما بزرگتر بود و الان اتفاقا دوستم ۴۰ سالشه پسر جوانش شهید شده این دوستم در واقع اصلیتش کرمانشاست، من احتمالا جزئیات خوابم یادم رفته بوده بنویسم، ولی با این وجود خیلی نگران و مضطربم خواهرم هم دانشجوی تخصص زنان کرمانشاست مجرده و مدام به شهرمون رفت و آمد میکنه ولی تو خوابم اینو خاطرم هست که متوجه قضیه نبودم یعنی تو فکرش نبودم
فریبا هراتی
: سلام. برای دوستتان متاسفم. روح فرزندشان شاد. من خواب شما را حول محور خودتان و مادر و خواهرتان تعبیر کردم و احتمال دادم که زن 40 ساله ای که در خواب نوشته اید صرفا به جهت شرایط رویا به شما تجسم شده اند چون در خواب او را نمی شناختید وگرنه ایشان را تعبیر می کردم. قنداق در خواب به حس بی یاوری و دنبال امنیت بودن تعبیر می شود ولی زایمان از غم فارغ شدن است و فرزند نوزاد در خواب شما روح جوانی است که تازه متولد شده. این خواب باوجودی که از مرگ خبر می آورد ولی با توجه به اینکه فرزند او شهید شده، به مردن قابل تعبیر نبود بلکه به زایمان و بدنیا آمدن معنی می دهد زیرا شهیدان زنده هستند و آنها را نمی توان مرده نامید. باقی خوابتان طبق تعبیر به قوت خود باقیست.
یسنا : با سلام بنده ساکن یکی از شهرهای غرب کشورم امروز بعد احیا و نماز صبح خواب دیدم مادرم و یکی از خواهرام عازم کربلان و همه برا بدرقه آنها اومده بودن بعضیا همراشون کرم سوختگی مثل کرم پای بچه ها بود که در اثر گرما نسوزن انگار من هم یکی دادم مادرم، و نگران این بودم که مادرم زیاد غرق نکنه مبادا کسی حرفی بزنه. ولی مادرم و خواهرم انگار باید سوار اتوبوس میشدن و میرفتن تهران و دوباره از تهران همراه کاروان بایستی به همین شهر غربیمون وارد میشدن و از اونجا راهی کربلا!!!. من انگار با اتوبوس راهی تهران بودم و کرمانشاه پیاده شدم باردار بودم و دکتر منو معاینه کرد و گفت وضعیت سفیده و منو تو نوبت زایمان گذاشت انگار سومین نفر بودم نزدیک ده دوازده نفر هم پشت سرم و دکتر وضعیت اونا رو سبز اعلام کرد اولین نفر هم که داشت زایمان میکرد وضعیتش رو قرمز، انگار به قرمز می رسیدیم و دکتر زایمانمون رو انجام میداد تو خواب من خیلی تنها بودم نه همسر نه مادر ... هیچکی همرام نبود وسائلی هم برا بچه همرام نبود انگار وضعیت من هم آماده زایمان بود که رفتم تو اتاق دکتر و اون یکی که جلوم بود یک زن ۴۰ساله بود قنداق و بند قنداق بچه رو زیر کمرش گذاشته بود و بقیه وسائل پیش دکتر، دکتر هم یک تشتی هم گذاشته بود که خون مادر زمین نریزه و انگار زایمان طبیعی میکرد اما من فکر کردم که من سزارینم و شکمم باید پاره کنه و اینکه فکر میکردم وقتی بچه به دنیا اومد با مادر و همسرم تماس میگیرم که بیان دنبالم وبچم متولد کرمانشاه میشه. دکتر به من گفت گیره ناف رو هم آماده کن ولی من چیزی نداشتم رفتم دنبال داروخانه که وسائل بخرم دیدم اگر زیاد راه برم بچه بدنیا میاد پیش خودم گفتم خب از خود خانم دکتر میگیرم مگه میشه نداشته باشه؟ لطفا اگر تعبیری داره تعبیر بفرمائید ، با تشکر از شما
فریبا هراتی
: سلام. مادر و خواهر شما کار خیری انجام داده اند که برای آنان ثواب زیارت کربلا نوشته شده است. شما می دانید که روح مادرتان زیباست و می خواهید او از گزند همه سختی ها در امان باشد. وضعیت و شرایط اقتصادی مادر و خواهرتان بسیار خوب خواهد شد. شما هم از غم فارغ خواهید شد و به آرزوی خود خواهید رسید هرچند فکر می کنید برای موفقیت در کاری که مد نظر شماست، احتیاج به یاری گرفتن و کمک دوستانتان دارید. ولی نگرانی های شما بی مورد است . خدای بزرگ خودش شما راجاجت روا خواهد کرد و از غم فارغ شده به هدف خود خواهید رسید. تشکر از همراهیتون.
یسنا : با سلام من در واقعیت دوتاپسر دارم پسر اولم نابغه ست ده سالشه حافظ قرآن وسه تا زبان خارجی و قهرمان ورزشی نفر اول کشوری چرتکه و... پسر دومم دو سال ونیمشه ولی تا الان فقط چند کلمه بلده حرف بزنه دکتر بردمش گفتن چون ژنتیکی خانواده شوهرت بچه ها دیر زبان باز میکنن این هم مشکل نداره و تا سه سال زبانش باز میشه، نزدیک اذان صبح خواب دیدم که رفتم خونه پدرم ، مادرم تازه از کربلا برگشته و اقوام و همسایه ها به دیدنش میامدن، بعد دیدم گهواره ای تو گوشه هال، مال منه و یک پسر نوزاد انگار تازه به دنیا آوردم همه و خودم متعجب بودیم و می گفتن تو چطور این بچه رو به دنیا آوردی در صورتیکه ما نفهمیدیم باردار بودیم این پسر گذاشتمش زمین دیدم سینه خیز میره بعد من خوشحال شدم یهو داداشم گفت خوشحال نشو پسر دومت هم همین بود بعد یادش رفت و دیر به راه افتاد بعد یهو جلو چشم همه چهاردست وپا رفت و تعجب کردیم بعد یهویی ایستاد و راه میرفت، حتی حرف هم میزد ،تو گهواره گذاشتم دیدم حالم و دخترخالم که همش به من حسودی میکنن اومدن و اصلا فکر نمیکردن من زایمان کردم، بعد که بچه رو دیدن خودشون رو خوشحال نشون دادن ولی رفتن سراغ پسر دومم که یک ایرادی براش بگذارند ومن دیدم پسر دومم خیلی خوشگلتر از الانش شده و صورتش مثل ماه می درخشید و انگار گوشواره حلقه ای مثل دخترا به گوشش آویزون بود! اسم پسر سومم رو حسین از پسر اولم و محمد از پسر دومم انتخاب کردم و اسمش رو محمد حسین گذاشتیم به نظرتون خانم هراتی عزیز این خواب تعبیر داره ؟ اگه تعبیری داره ممنون میشم مثل هربار تعبیر بفرمائید، باتشکر
فریبا هراتی
: سلام. انشالله خدای مهربان فرزندانتان را در پناه خود حفظ کرده و به شما ببخشد. شما به سرعت گشایش کار خواهید یافت و انشالله پسر دومتان هم حلقه به گوش اوامر حق خواهد بود و مانند برادرش انشالله نابغه ای خواهد شد که کسی انتظارش را ندارد. اسم پسر دومتان را محمد حسین خطاب کنید. به برکت اسم امام حسین ع انشالله نام پسرتان متبرکتر خواهد شد. برای فرزندانتان هم صدقه کنار بگذارید تا از چشم زخم در پناه خدای بزرگ مصون و محفوظ بمانند.
یسنا : بسیار سپاسگزارم
فریبا هراتی
: خواهش می کنم.