تعبیر خواب سیب
خوردن سیب در فصل و یا چیدن آن از درخت و خوردنش در فصل آن نیکو و در غیر فصل، بد است. سیب سبز نشانه برکت، سیب زرد نشانه بیماری، سیب سرخ هیجان و نشاط و سیب سفید تعبیرش سود بردن است.
محمد ابن سیرین می گوید: چون سیب به خواب سبز و سرخ باشد، بیننده خواب، منفعت از پادشاه یا حاکم خواهد برد و چون سفید باشد، منفعت از بازرگان است و چون زرد باشد و به طعم ترش باشد، دلیل رنج و بیماری است. اگر ببیند که سیب سفید را به دو نیم کرد، دلیل است که با کسی که شرکت دارد از او جدا شود. اگر ببیند سیب سرخ از درخت ببرید و بخورد او را دختری آید.
ابراهیم کرمانی می گوید: سیب در خواب خبر است، از غایبی یا از کسی دور. اگر در خواب سیب ترش خورد، دلیل که خبر ناخوش شنود. اگر شیرین ببیند، خبر خوش شنود.
حضرت دانیال می گوید: سیب در خواب همت بیننده خواب در شغل و صنعت است. اگر پادشاه، سیب به خواب ببیند، تاویلش مملکت او است. اگر بازرگان ببیند، تجارت او است، اگر بزرگی این خواب را دید، حراست او است و هم بر این قیاس. اگر ببیند که سیب داشت و از آن بخورد، دلیل است که به قدر آن که خورده بود او را همت خواهد بود، در آن شغل که دارد.
-
امام صادق (ع) می فرماید: دیدن سیب در خواب بر هشت وجه است:
- فرزند،
- منفعت،
- بیماری،
- کنیزک یا خدمتکار،
- مال و خواسته،
- فرمانروایی،
- همت بیننده،
- خیر غایب و حاضر.
اگر تعبیر خواب خود را پیدا نکردید آن را از ما بپرسید. لطفا به موارد زیر دقت فرمایید:
لطفا هر خواب را در صفحه تعبیر خواب مرتبط با آن سوال کنید.
حتما خواب خود را با حروف فارسی بنویسید. کامنت های انگلیسی تایید نخواهند شد.
تعبیر خواب شما به صورت عمومی در بخش دیدگاه اضافه خواهد . لطفا از نوشتن ایمیل، اطلاعات شخصی خودداری کنید.
ارسال تعبیر خواب به ایمیل امکان پذیر نمی باشد و تعبیر ها فقط در سایت نوشته می شود.
تعبیرهای درخواستی در سریع ترین زمان ممکن نوشته خواهند شد اما ممکن است به دلیل درخواست های زیاد این زمان گاهی طولانی شود.
در صورتیکه خواب ارسالی شما بیشتر از ۷۵۰ کاراکترباشد، به ازای هر ۷۵۰ کاراکتر یک حق خواب از شما کسر خواهد شد!
فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.
الهه : سلام خانم هراتی. من خواب دیدم که از یک درخت ازگیل دارم ازگیل میچینم. ازگیلا اول کوچیک بود که به ادمای اون خونه که از اقوام و خانواده بودن میدادم. بعد روی شاخه دو تا ازگیل خیلی بزرگ دیدم. خواستم بدم به زن دایی و دختر داییم چیدم و تمیز کردم که حواسم نبود خودم خوردم شیرین و آبدار بود و البته رنگش زرد. تمام ازگیلا زرد بود. بعد گفتم اشکال نداره ازگیل بزرگ بازم هست اونو میدم بهشون.
فریبا هراتی
: سلام. شما با صبر و سخت کوشی قادر خواهید بود که هم خودتان به ثروت برسید و هم به دیگران کمک کنید تا به دستاوردهای مالی خوبی برسند. انشالله سلامت و شیرینکام خواهید بود. تشکر از همراهیتون.
آسمان : سلام خواب دیدم لطفا خوابم را در سایت حذف کنید وفقط تعبیر آن را بفرمایید. با تشکر
فریبا هراتی
: سلام. خوابتان به شما می گوید که اگر می خواهید وارد کاری شوید قبل از اینکه دست به کار شوید، اول دانش و خرد لازم را نسبت به انجام آن کار پیدا کنید و آگاهی لازم را کسب کنید، بعد دست به کار شوید تا خوشبخت باشید. شما تمایل دارید نیازهای عاطفی و یا فیزیکی تان را بدست آورید ولی بدون علاقه و بدون آگاهی نسبت به کاری که می خواهید انجام دهید یا بدون علاقه نسبت به کسی که به زندگی تان راه می یابد، شما موفق نخواهید شد که خوشبختی را تجربه کنید پس باید هم علاقه داشته باشید و هم آگاهانه و از روی شناخت با کسی ارتباط برقرار کنید یا کاری را انجام دهید. تشکر از همراهیتون.
Fateme : سلام با خواهرم (متاهل هست و من مجرد )هردو چادری و خیلی سفت و سخت رو گرفته ایم (ولی مانتویی هستیم )بعد میخام بریم خونه بعد من تو راه ی کوچه دیدم گفتم از اینجا بریم نزدیک تره ی چند قدم رفتیم دیدم بن بست هست اومدم برگردم ک ی خانم از ی خونه اومد بیرون گفت بیاین از خونه ما برین راه داره رفتیم تو خونه بعد خاستیم بریم تو حیاط و از اون یکی در بریم دم اتاق دست من ی کیسه سیب قرمز بود و ی مقدار شیرینی ک برا خواهرم بود ولی دست من بود بعد گفتم بزار ب هرکی یک دونه سیب بدم زیاده و بعد شیرینی ک دستم بود البته بیشتر شبیه کیک قهوه ای رنگ بود گفتم شیرینی کمه فقط ب بچه ها بدم گناه دارن شیرینی رو نصف میکردم ب بچهادادم بعد ازم پرسیدن برا چیه با خوشحالی گفتم تولد امامه قبله اینکه از خواب بیدار شدم بخودم گفتم کدوم امام یدفعه ب زبونم افتاد امام حسن مجتبی
فریبا هراتی
: سلام. شما و خواهرتان می خواهید که خواسته هایتان براورده شود و ازدواج کنید ولی دوست ندارید که افکارتان را با دیگران مطرح کنید. مسیری که شما برای رسیدن به خواسته هایتان در نظر گرفته اید، اشتباه است و شما از اینکه به اهدافتان برسید ناامید می شوید. اما دنیا به شما رو می آورد و چنانچه در راه خدای بزرگ، نذر کنید که تولد امام حسین مجتبی ع، بین فقرا از روی عشق و محبت قلبی، میوه پخش کنید و نیز به اندازه ی وسعتان، باعث خوشحالی بچه های فقیر شوید و شیرینی پخش کنید، انشالله خداوند درهای رحمتش را به روی شما باز خواهد کرد و خیلی زود به خواسته هایتان خواهید رسید. تشکر از همراهیتون.
Asi : سلام وقت بخیر.
"خواب دیدم رفتم دانشگاه بعنوان استاد، منو دوستم خوابگاه گرفتیم، استادِمسئول گفت برین تو اتاقهای طبقه همکف اتاق مناسبتون رو پیدا کنین، اتاقها رو دیدم، هرکدوم دوتاتخت دوطبقه داشت، تخت پایینِ هیچکدوم خالی نبود. انگار سوئیت اساتید طبقه زیرزمین بود، نبودِ تخت پایین رو بهانه کردم تا استاد ما رو بفرسته طبقه پایین. رفتم پایین ولی انگار خونه عمه ام بود. دم در استادِمسئول عجله داشت بره سرکلاس. یه آقایی جلوش عشوه میومد که بریم اتاقت، دیدم ظاهرا ریش داره ولی انگار دختره و برای رابطه جنسی اومده، رفتن اتاق استاد. همه ما تو سالن بودیم اومدن بیرون، اون شخص آقاخانم! زخمهاش رو نشونمون داد لباسش رو کشید بالا، آلت مردیش روی رون پاش دیده شد ما هم با تعجب خودمون رو به ندیدن زدیم، انگار میخواست کسی نفهمه!
صحنه عوض شد انگار عروسی دخترعمومه (تو واقعیت متاهله) هرکس با یه ماشین یه گوشه خیابون منتظره، منو خواهرم رفتیم تو یه اتاق از یه ساختمون بزرگ که یه راهرو سفید و سرد داشت، میخواستیم از اون استاد جدا شیم خودمون راهمون رو بریم. ساختمون رو عوض کردیم و باز منتظر بودیم، وقتی رفتیم بیرون که بریم به مقصد، دیدم هیچی سر جاش نیست ماشینمون رو نمیبینم انگار گم شدم نمیدونستم کجام و کجا باید برم. با خواهرم راه افتادیم، دوست قدیمیم رو دیدم با اون تا خونشون رفتیم تا راه رو پیدا کنیم. مسیری که قبلا توش بودیم همش ساختمونهای بلند بود ولی تو مسیر جدید همش جنگل و باغ و مزرعه بود. ازشون گذشتیم، تو حیاط خونه دوستم از درخت بالا رفتم که برم به مزرعه بالاتر برسم ولی میترسیدم از رو درخت بپرم رو بلندی زمینها، خواهرم و دوستم پریدن من ترسیدم سُر بخورم، درخت پر از میوه انگور بود، شاخه هاش رو شکستن و دادن بهم مسیرم باز شد رفتم بالاتر، تو زمین ها یه عالمه بوته میوه بود که بیشترشون سیب داده بودن سیبای قرمز و کوچیک و ترد و جذاب. با تعجب با خودم فکر میکردم از اینجا به مقصد نمیرسم اینجا فرق میکنه با اونجایی که بودم اشتباه اومدم، انتهای زمین میوه یه در پیدا کردم هیشکی هواسش نبود در رو باز کردم دیدم شبیه اون راهروی سرد و سفیدِ، آروم رفتم تو و خیلی سریع رسیدم به همون اتاق، زنعموم اونجا منتظر من بود آوردمش تا باغ، همه دنبال من میگشتن بهشون گفتم رفتم و بلاخره جای اولی که توش بودیم رو پیدا کردم از اونجا مسیر رو پیدا میکنیم. زنعموم گفت تنها نمیام تو باغ رفت همسایه ها رو هم بیاره بیان از نعمتهای اونجا بهره ببرن و من خیلی خوشحال بودم".
ببخشید من باز سریال دیدم
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. شما می خواهید کاملا خردمندانه و آگاهانه رفتار کنید و بنابر این باید سعی کنید که معصوم و بی گناه باشید. ولی شما نگرش های قدیمی تری را باور دارید و سعی می کنید که در ضمیر ناخودآگاهتان مسائل را آنطور که دوست دارید تحلیل کنید. شما روی ظاهر مردم قضاوت می کنید و رفتار آنان را تحلیل می کنید. اینکه کسی تند خویی و عصبانیت از خودش بروز دهد یا بخواهد حرفش را به دیگران تحمیل کند، و یا اینکه کسی عقده ای رفتار می کند... اینها مسائلی نیستند که شما بخواهید به آن توجه کنید. خردمندانه ترین افراد کسانی هستند که هرگز دیگران را قضاوت نمی کنند؛ چون شما از شرایط زندگی مردم با خبر نیستید. دختر عموی شما با مشکلی مواجه می شود که فکرش را ناراحت می کند. شما تحولی منفی را به خاطر او تجربه می کنید. مجبور هستید که مدتی از فکر کارتان و مسائل مربوط به آن بیرون بیایید و افکار تازه ای در سر داشته باشید. شما احساس گیجی و نگرانی خواهید کرد ولی سعی می کنید که مرتکب اشتباه نشوید و به ثروت و رفاه و سلامتی که دارید توجه می کنید. شما قادر خواهید بود به زن عمویتان کمک کنید که از نگرانی بیرون بیاید و امکانات خودتان را با او به اشتراک می گذارید. زن عموی شما هم متعاقبا انشالله به شکرانه ی حل مشکلاتش به دیگران نیکی خواهد کرد تشکر از همراهیتون.
Mahtabnoori : سلام. من خواب دیدم یه کیسه سیب دستم بود و مرتب داشتم سیب میخوردم. طعمشم یکم ترش بود چون من سیب ترش همیشه دوست دارم.
فریبا هراتی
: سلام. عشق و سلامتی و ثروت به زندگی تان راه می یابد و همه چیز مطابق با میلتان پیش خواهد رفت. تشکر از همراهیتون.
مهربان : سلام وقت بخیر. خواب دیدم داشتم سیب میخوردم. خوشمزه و شیرین بود ولی انگار کوچیک بود و گفتم میرم اون یکی که بزرگه میارم. رفتم تو، انگار یه مغازه بود و روی یه چیزی مثل یخچال یه ظرف بود که دو تا سیب بزرگ توش بود و یکیش رو که یه کمی کوچکتر بود برداشتم. سیب زرد و یه مقدارش قرمز بود. با خودم گفتم نصفش میکنم به اونام میدم (منظورم خواهر اینام بود). دنبال کارد میگشتم بعد خودم با دست سعی کردم نصفش کنم و نصف شد و مادرم گفت اِ خودت نصفش کردی، بعد وسطش یه خیار به اندازه ارتفاع سیب توش بود. خیلی تعجب کردم که این سیب چرا خیار هم توش هست. شب قبل خواب خیلی ناراحت بودم و به گِله هایی که کاش به خانواده دوست پسرم میگفتم فکر میکردم.
راستی ببخشید من بعضی وقتا میخام یه کامنت کوتاه در مورد تعبیری که گذاشتین بنویسم ولی میگم یه حق خواب کسر میشه در حالی که خودتون گفتید میتونید یه کامنت بزارید. ممنون
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. شما به هماهنگی، خوشی خواهید رسید و هدفتان را عملی می کنید. شما دلتان می خواهد که نسبت به بعضی مسائل بی خیال باشید و فراموش کنید که قبلا نتوانسته اید بعضی از اهدافتان را کامل کنید. فکر می کنید که کاش می توانستید بهبودی و آرامش خاطرتان را با بیان خواسته ها و حرفهایی که در دلتان راجع به دوست پسر سابقتان نگاه داشته بودید، مطرح می کردید. من هرگز برای فرستادن کامنت راجع به خوابی که ارسال کرده اید از شما حق خواب کسر نمی کنم مگر اینکه تعداد این کامنت ها از 1 عدد بیشتر شود. دوم اینکه اگر کامنتی که ارسال می کنید به خاطر این باشد که یادتان رفته که خوابتان را تکمیل تعریف کنید و اول خوابتان را نصفه بنویسید و بعد بگویید اینجایش یادم آمد و بخواهید توضیح دوباره بدهم، از شما کامنت حساب نخواهم کرد و از شما خواب کسر می شود. تشکر از همراهیتون.
mEHROU : سلام، خواب دیدم برای خرید میوه به میوه فروشی رفتم آنجا با خودم می گویم برای همدردی با فقیران و افراد نیازمند جامعه که توان خرید میوه های گران قیمت ندارند من هم تنها سیب می خرم دو سیب زرد بزرگ و زیبا در سینی نقره ایی رنگی بود آنها را بردشتم و گفتم فقط همین سیب ها رو داری مغازه دار نگاهم کرد گفت بیا و یک بسته بسیار بزرگ سیب سمت من انداخت فکر کردم می افتم اما بدون مشکل بسته ی بزرگ را گرفتم سیب های سرخ و زرد به ترتیب با نظم کنار هم بودن سیب ها را برمی داشتم و درون کیسه خریدم می گذاشتم هر طبق از سیب ها با جعبه هایی مقوایی جداشده بودند انگار جعبه ی کبریت بود نگاه کردم داشتم جعبه های کبریت هم در کیسه می ریختم بعد به دیوار کناری نگاه کردم کیفی مشکی افتاده بود در گوشه ایی با بنده آویزان آنجا ایستادم تا از کیف گمشده محافظت کنم استادم سراسیمه وارد مغازه شد و به صاحب مغازه گفت کیف اش را گم کرده من کیف را به او دادم و گفتم مراقب کیف تان بودم کیفی که بند اش افتاده بود و علت گم شدن اش آن بند بود استادم را بغل کردم بوی سیگار می داد و از خواب برخواستم
فریبا هراتی
: سلام. شما سعی می کنید که خردمند و مهربان باشید و سبک زندگی سالمی را در زندگی تان داشته باشید. عدالت را رعایت می کنید و خداوند روزی و سلامت و ثروتتان را زیاد خواهد کرد. شما با انرژی و خودجوش هستید و نیاز نیست که کسی به شما بگوید چه بکنید و چه نکنید. استادتان اما با مشکلات زیادی مواجه است و غصه می خورد، فکرش ناراحت است و اعتبارش خیلی قوی نیست. شما گویا از او استادتر و خبره تر هستید. تشکر از همراهیتون.
نسرین مرادی : سلام خداقوت دیشب نزدیک صبح خواب دیدم درکوچه خانه پدریم ک فوت شده و فروخته شده متل باغ بود درخت سیب بزرگی ک زیر درخت پر از سیبهای سبز بود من یکی برداشتم فک کنم خوردمش یکی دیگه گفتم خواهر زادم اورد خونه و بهم داد سببش بزرگ بود بد دیدم خواهر زاده بزرگم داره ... بد من سوار ی آقا جوان بودم ک خیلی با سرعت زیاد از جاده ای ک در حال احدات بود و خاک برداری میشد ب سرعت برق میگذشتیم بد خودم در شهری دیدم ک خانواده دامادمون اونجا بودن یکبشون ک دایشه فوتذشده در حال درست کردن نان خمیره های بزرگی و نانهای بزرگ درست کرده بودن اونجا همه با هم دعواشون شد و من نطارگر بودم بد خودم رو در محوط باز با خواهرم دیدم ک حالت شیب داشت ما بالا قرار گرفته بودیم منطره جلو خیلی زیبا و مثل جنگل بود من تنها میدیم
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. شما با کسی که از لحاظ فرهنگی به شما نزدیک است آشنا خواهید شد و عشق به زندگی تان راه می یابد. هماهنگی و خوشی زیادی را تجربه خواهید کرد. نگرانی های خواهر زاده هایتان هم در مورد ازدواج رفع خواهد شد. شما ننوشته اید که سوار چه بودید؟ موتور، ماشین یا روی کول او سوار بودید ؟ به هر حال شما از کسی تبعیت می کنید و بدون اینکه، به موانعی که برای پیشرفت شما به سمت اهدافتان وجود دارد؛ فکر کنید، با عجله و شتابزده سعی می کنید که زندگی تان را متحول کنید. دعای خیر دایی دامادتان پشت سر خانواده اش است تا شرایط مالی آنها بهبود پیدا کند. شما نمی خواهید مسئولیت زندگی را بپذیرید و در حل مشکلاتتان پیش قدم نمی شوید ولی می خواهید فقط نظاره گر باشید تا کارها حل و فصل شوند. شما به موفقیت خواهید رسید ولی باید به این مسئله فکر کنید، که همیشه در زندگی همه چیز خوش و خوب نمی ماند! حواستان باشد که اگر اشتباه کنید با شکست مواجه خواهید شد و مشکلات زیادی را تجربه خواهید کرد. پس مسئولیت پذیر باشید و از تجاربتان در زندگی استفاده کنید تا شکست نخورید. تشکر از همراهیتون.
San : سلام خواب دیدم سر یه کاریم که میخواستم بگم دوباره منو استخدام کنند دو دل بودم مسوولش آقای دکتری بود پرده سفارش داده بودند پرده ها رو که آوردند مسولش عادل فردوسی پور و سید جواد هاشمی بود اونا بقیه پول رو به دکتر دادند دکتر از اون پول 10هزارتومان به اصرار به من داد گذاشتم تو جیب شلوارم دوباره دیدم رفتم دستشویی همون محل کار دیدم از دم درش تا داخل دستشویی دیسهای برنج چند رنگ مثله شیرین پلو گذاشتند داخل دستشوییم روی سرامیکها برنج گذاشته بودند با تیکهای کدو نارنجی بود و میوه فکر میکنم سر کاسه توالت که نشسته بودم یه سیب زرد البته مطمئن نیستم زرد باشه چون پوست کنده شده بود داخل چاله افتاده بود و من ادرار میکردم تعجب کرده بودم و حسم خوب بود ممنون از تعبیرتون
فریبا هراتی
: سلام. شما حاجتی دارید که می خواهید به آرزویتان برسید و شخصیتتان رشد کند و پیشرفت کنید و متوسل به امام رضا ع و امام جواد ع می شوید که خدای بزرگ شما را حاجت روا کند. شما صد در صد به حاجتتان خواهید رسید و دستاوردها و موفقیت های زیادی بدست خواهید آورد. ثروت و رفاه و خوشبختی و لحظات شیرینی در انتظار شماست. تجربیان و ایده های جدیدی به زندگی تان راه می یابد. از غم رها می شوید و عشق و ثروت و رفاه زیادی را تجربه خواهید کرد. باید سلام و صلوات زیادی نثار "عادل" "فردوسی پور" حضرت امام رضا ع و فرزندشان "سید جواد" "هاشمی" امام جواد ع بفرستید و از ایشان تشکر کنید که با دعای خیرشان باعث شدند خدای مهربان خوشبختی شما را فراهم سازد. تشکر از همراهیتون.
شهرام : سلام خسته نباشید. خواب دیدم توی یه مکان ورزشی که ربط داره به شغلم داشتم سمت دوستانم میرفتم که طرف دیگه نشسته بودن که در مسیر رفتن درخت سیبی دیدم که چندین سیب سبز بزرگ که اندازش برام تعجب اور بود از درخت اویزان بودن که یکی از این سیبها از درخت کنده شد و تو دستام جا گرفت بقدری بزرگ بود که دو نیم کردنش سخت بود به هر صورت نصفش کردم که نصف بیشترش رو خودم برداشتم ونیم دیگه یکی همراهم بود که نمیشناختم دادم به او و من شروع کردم به خوردن که از خواب بیدار شدم
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. عشق در وجود شما پرورش پیدا می کند و شما سعی می کنید که احساسات تان را آزادانه ابراز کنید و نظراتتان را هم راحت بیان کنید تا بتوانید مشکلاتتان را حل کنید. تعبیر دوم این است که شما خبر خیلی خوشی خواهید شنید و همت و اراده تان برای رسیدن به اهدافتان قویتر خواهد شد و گشایش کار می یابید. تشکر از همراهیتون.