تعبیر خواب شیرینی
اگر کسی در خواب شیرینی خورد و یا کسی به او شیرینی داد، شادی و روزی حلال و خشنودی و رضایت او را در بر خواهد داشت.
محمد ابن سیرین می گوید: دیدن شیرینی ها، دلیل شادی و روزی حلال باشد. اگر ببیند کسی شیرینی به وی داد، دلیل که راحتی به وی رساند.
-
امام صادق (ع) می فرماید: دیدن شیرینی به خواب بر شش وجه است:
- مال حلال،
- منفعت،
- علم و حکمت،
- فرهنگ،
- ثنای نیکو،
- کنیزکی خوبروی.
اگر تعبیر خواب خود را پیدا نکردید آن را از ما بپرسید. لطفا به موارد زیر دقت فرمایید:
لطفا هر خواب را در صفحه تعبیر خواب مرتبط با آن سوال کنید.
حتما خواب خود را با حروف فارسی بنویسید. کامنت های انگلیسی تایید نخواهند شد.
تعبیر خواب شما به صورت عمومی در بخش دیدگاه اضافه خواهد . لطفا از نوشتن ایمیل، اطلاعات شخصی خودداری کنید.
ارسال تعبیر خواب به ایمیل امکان پذیر نمی باشد و تعبیر ها فقط در سایت نوشته می شود.
تعبیرهای درخواستی در سریع ترین زمان ممکن نوشته خواهند شد اما ممکن است به دلیل درخواست های زیاد این زمان گاهی طولانی شود.
در صورتیکه خواب ارسالی شما بیشتر از ۷۵۰ کاراکترباشد، به ازای هر ۷۵۰ کاراکتر یک حق خواب از شما کسر خواهد شد!
فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.
b : سلام خانم هراتی عزیز ..
خسته نباشید .
من خواب دیدم یه جعبه 3 یا چهار کیلویی شایدم پنج کیلو :) شیرینی گرفتم که همه نوع شیرینی توش بود . از تر و خامه ایی و حتی نون شیرینی هایی که داخلشون پر شدس با خامه ایی جات و حتی زولبیا و بامیه . هرنوع شیرینی که فک کنید گرفتم گذاشتم توش و بردم سر یک کلاسی . تو اون کلاس یه استادی بود که تو دانشگاهم باهاش درسی داشتم و اتفاقا هم رابطه ی خوبی داشتیم . شیرینی رو به همه بچه ها دور دادن و همه یکی یدونه گرفتن . فک کنم قرار بود بقیه شیرینی هارو ببریم دفتر کل و همه اساتید و ریس دانشگاه اینا بیان بخورن . کلاس که تموم شد بچه ها همه رفتن و بمن گفت تو بمون کارت دارم . بعدش بهم گفت این شیرینی هارو من خودم میبرم خونه . نیازی نیس ببری دفتر . من دیدم که همه رو میخواد ببره گفتم یه مقدارشو بهم بده. یه نوع از شیرینی بود که نن خیلی دوست داشتم گفتم اونو بده به من و بقیه رو ببر . ولی اون قبول نکرد .و من در نهایت گفتم باشه خودم میرم دوباره میخرم که بدجوری هوس این شیرینی رو کردم . و اخرشم تو مسیر داشتم میرفتم اونم رسوندم. ولی تو خواب شیرینی نخریدم . اما به قصدش رفته بودم . بعدش حانم هراتی من این استاد رو آخرین بار نزدیک 6 سال پیش دیدم و دیگه ندیدمش . حالا چرا ایشون اومد تو خوابم اینطوری هنوز نمیدونم .
ممنون .
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. بیانگر زیاده روی، شما می خواهید که کارهای سخت را با جسارت و پررنگی انجام دهید و مسیر زندگی تان را عوض کنید و به همین دلیل برای خودتان هوسرانی و لذایذ را ممنوع کرده اید و حالا خواب، راهی برای شماست که به خودتان پاداش دهید. شما می دانید که می خواهید به همه نمایش دهید که چقدر قوی و جسور هستید و پای حرفتان می ایستید ولی این استاد احتمالا در زمانی که با او ارتباط داشتید، زورگویی می کرده و یا شخصیت خودخواهی داشته و یواشکی کارهایی می کرده و این پس ذهن شما مانده و دلیل کارش را هیچوقت نتوانسته اید برای خودتان حل و فصل و توجیه کنید. ذهن انسان در خواب مسائلی را رو می کند که با آن درگیر است و هیچ وقت حل نشده اند و به این وسیله به خودش آرامش می دهد و خستگی ذهن در می رود. تشکر از همراهیتون.
فرنوش : سلام خانم هراتی عزیز... اول میخام ازتون تشکر کنم.. بعضی خوابامو جوری تعبیر میکنین که انگار یکی از نزدیک ترین ادمای زندگیمین و من تمام دغدغه ها و فکرامو بهتون توضیح دادم و بعد خوابمو گفتم! و این موضوع و اگاهی شما ارامش و اطمینان خاصی بهم میده.. واقعا ممنونم :)
خواب دیدم تو خونه قدیمیمون ( قبل از ساخت)هستیم و من شام نخوردم و اومدم سر یخچال، داشتم شکلات و کیک قهوه ای بر میداشتم که بخورم ولی مامان اینا اومدن تو و من چون نمیخواستم ببینن که من دارم میخورم! هول شدم و یکیشون از دستم افتاد، اون یکیو پشتم قایم کردم که مامان اومد با خنده از دستم گرفت، نصفشو خودش خورد و نصفشو گذاشت تو دهن من ولی اون کیک ساده بود که وسطش یه لایه خامه داشت... یه سینی شیرینیه خشک و دانمارکی هم اونورتر بود که توش یه ردیف گردو نصفه و پوست کنده هم بود به عنوان شیرینی! گردوها زرد و زعفرونی بود و روشم کنجد و تزیین دیگه داشتن، یکی ازونا برداشتم با لذت تمام خوردم. بعدم یه صحنه دیدم که داداشم فرش خودشونو پهن کرد تو خونه و رو فرش ما، فرش ما تا شده بود یکم که کثیف نشه. میخواستن فرششونو بدن بشورن و داشتن نگاش میکردن!
ببخشید طولانی شد.. ممنون از تعبیرتون
فریبا هراتی
: سلام. خواهش می کنم. شما می خواهید در مورد اهداف و مسیرتان در زندگی فکر کنید و هنوز استقلال کافی یا مهارت های کافی را ندارید. می خواهید عشق در زندگی تان وجود داشته باشد و خیلی خوش بگذرانید ولی این را نمی توانید با مادرتان مطرح کنید. اما مادرتان می خواهد که شما خوشبخت باشید. در مورد مسائل مالی او از شما حمایت می کند و با همان روشهای قدیمی که از قبل دنبال می کرده، شما به امنیت مالی خواهید رسید. برادر شما راجع به مسائل زندگی اش با شما مشورت می کند و او نگرانی هایی دارد که می خواهد این نگرانی ها را به کمک شما حل و فصل کند و مشکلاتش را بشوید برود. شما از او حمایت می کنید ولی سعی می کنید که به صورت مستقیم در مشکلات او دخالت نکنید تا زندگی اش به هم نخورد و به شما انگ نزنند که دخالت کردید. تشکر از همراهیتون.
هلیا : با سلام واحترام خدمت شماخانم هراتی عزیز
خواب دیدم خواهر دوست پسرم گفت دوست پسرم (برادرش)خیلی خسیسه ،دوست پسرم ایستاده بود و من کیک میخوردم کیک ساده وبدون شکلات بود (از مدل کیک هایی که داخل سوپر مارکت می فروشند ) وقتی که خوردم دیدم یک مقداربیسکوییت یک گوشه اونجا بود گفتم بیسکوییت نمیخوام ،من کیک میخوام یک کیک بهم داد مستقیم ندیدم دوست پسرم کیک را بهم بده ولی انگار تو خواب منظورم دوست پسرم بو د واز همون مدل کیک های سوپر مارکت که سه تکه درونش بود ۲ تکه اش را خوردم ،تکه سوم مشغول خوردن بودم که بیدارشدم یک مقدار کیک روش شکلات داشت ولی کیک تازه وخوشمزه بود،(در واقعیت با دوست پسرم قهرم و چند روزه بهم تماس نگرفته ،تا حالا سابقه نداشته ،منم تماس نگرفتم چون مقصر خودشه ازش دلگیرم )ممنون میشم تعبیرش را بفرمائید. با تشکر.
فریبا هراتی
: سلام. احترام متقابل. دوست پسر شما خیلی ابراز احساسات عاشقانه نمی کند و خیلی از خودش برای شما مایه نمی گذارد. شما به محبت بیشتری نیاز دارید و رفتار خشک او را نمی پسندید. از نظر شما او وظیفه دارد که به شما محبت کند. اما ندیده اید که کیک را از او گرفته اید یا خیر. پس بیشتر از این از خوابتان مشخص نیست که رابطه تان به کجا می رسد. تشکر از همراهیتون.
Narges : سلام خواب دیدم که خانواده ی من با فامیلای بابام رفتیم بیرون. توی یه خونه ای که همه ی اطرافش بیابان بود و اصلا درخت نداشت. من داشتم اطراف رو می گشتم که دیدم خانه ی کس دیگه ای هم اونجاست و ما همسایه داریم. داشتم با خودم فکر می کردم که پس چرا اصلا ندیدمشون. بعد رفتم توی خونه همه سیاه پوشیده بودن ولی کسی نمرده بود. (منم زیاد دقت نکردم حالا که از خواب بلند شدم فهمیدم) مامانم داشت با عجله بهم می گفت دختر عمه ات رفته شیرینی بخره. می گه چه شیرینی دوست داری تا بخره. و من گفتم شیرینی خامه ای. گفت ندارن. با خودم گفتم پس می رم اونجا تا خودم انتخاب کنم. بعد بابام ، نوه ی عمه ام و یکی دیگه از دختر عمه هام که داشتن با ماشین می رفتن بیرون گفتم منم ببرن دم شیرینی فروشی. من هنوز در رو نبسته بودم که بابام راه افتاد و با سرعت رفت طوری که در ماشین کمی به دیوار کشیده شد و دختر عمه ام هم با موتور جلوتر رفت. جاده ای هم که توش بود کلی فراز و نشیب داشت. و من نتونستم حتی وسط راه در رو ببندم.بعد دیدم که خودم دارم کیک درست می کنم. توی قابلمه نه روی خاک ها یه اب کمی هم از روی این خاک ها رد می شد. داشتم مایع کیک و تخم مرغ رو قاطی می کردم و مواظب بود زیاد هم نزنم که خاک توش بره. یه گوشه ای هم توی چاله اب دهانمو ریختم. بعد دیدم تلفن پدربزرگم زنگ خورد(درحالی که در واقعیت تلفن نداره) و ما توی خونه ی خودمون بودیم و پدربزرگم می خواست سواد یاد بگیره مامانم داشت به بابام می گفت امتحان قران داره بعدش هم ادبیات. ولش کن نمی خواد سواد یاد بگیره خواهر منم تا اول دبیرستان بیشتر نخوند. منم داشتم با کلافگی مامانمو تایید می کردم
فریبا هراتی
: سلام. شما و خانواده تان از درون احساس خشک و خالی بودن و ایزوله شدن می کنید. افسردگی و نگرانی فکرتان را خراب کرده و همه ی شما احساسات منفی را در رفتارتان بروز می دهید. پدرتان سعی می کند که کنترل زندگی تان را به دست بگیرد ولی او بسیار عجولانه و بدون فکر تصمیم گرفته و تصمیماتش را عملی می کند. دختر عمه تان هم می خواهد آزاد باشد و مسئولیت پذیر نیست او می خواهد سریع به اهدافش برسد و پیشرو باشد. شما باید یاد بگیرید که بار کاری تان را به جای اینکه تلاش کنید همه ش را خودتان انجام دهید، تقسیم کنید و همه کارها را به تنهایی به عهده نگیرید. همچنین شما احساس می کنید که به خاطر خودخواهی عده ای، مساوات و عدالت بین مردم اجرا نشده است. شما احساس می کنید که به شما بی احترامی شده و خشم و کینه و تحقیر در دلتان انباشته شده. باید سعی کنید حرفتان را بزنید و خودتان را از فشار عصبی رها کنید. پدر بزرگ شما آگاه خواهد شد که باید دینش را کامل کند و احترام دیگران را حفظ کند. پایان عمر او نزدیک است تشکر از همراهیتون.
Neda : ممنونم از تعابیر فوق العادتون محتاجم به دعا
Neda : با عرض شرمندگی اینو مینویسم.اونجای که اون خانم جوان رو دیدم با لهجه خاص میزهای بزرگی پر از شیرینهای مختلف بود کل پارک پر از میز و میزها مملو از شیرهای مختلف بود که عرص کردم مثل دونات و بامیه هست.ببخشید دوباره کامنت اصافه گداشتم شرمندتون شدم
Neda : با سلام خدمت شما خانم هراتی عزیزم.چقد تند تند دلتنگتون میشیم.))))چون مرتب خواب میبینم که زحمتش با شما میشه.امروز ظهر خواب دیدم البته خیلی ببخشبد قاطی بود اول و اخرش رو زیاد یادم نیس نمیدونم کجای خواب رو اول دیدم کجا رو اخر ولی مینویسم تشخیص دو تعبیر با شما استاد. انگار جایی ما با خانواده و پدر مرحومم رفتیم غذا بخوریم یکفست فود بود گویا پیتزا خوردیم البته درست یادم نیس خوردیم ولی انگار برامدن اوردن بعدش رفتیم انگار در جای مانند پارککه خیلی خوش اب و هوا بوداسمان ابی و ابرهای سفید و تمیز رو یادمه.رفتیم توی پارک داخل یک اتاق روی یک جای بلند یا توی یک ساختمان بود.از بالا کاملا پارک مشخص بو با وسایل بازی.انگار باز هم گشنمون شد میخواستیم با مادر و برادرم و خواهرام و پود مرحومم دوباره بریم پیتزا بخوریم سوار اسانسور شدیم که بیایم سمت رستورانهای پایین اسانسور حرکت کرد خراب شد ما سریع همون جا توی بلندی پیاده شدیم پدر مرحومم گفت پیاده شین خطرناکه شاید سقوط کنیم. و دوباره وارد اون اتاقی که خدمتون اولش گفتم توی ساختمان شدیم و نمیدونم انگار یک عده داشتن یکهلی کوپتر رو تعمیر میکردن شاید برای ما بود یادم نیس منم گفتم این هلی کوپترهای شخصی امنیت داره باید ادم با هلی کوپتر دولتی بره. توی اون اتاقک که ما بودیم.یک بوفه کوچیک بود پر سینهای شیرینی مثل دونات و بامیه های بلند و شیرینهای مشابه همونهای سینهای بزرگ هی مردم مخصوصا مردها که داشتن تعمیر میکردن بر میداشتن.منم گفتم وای خدا این برفه رو دارن شیرینها رو میخورن حالا فک نکن من بودم یکی از سینی ها داشت خالی میشد.ولی منم دلم خواست اروم از لای شیشه دست بردم.و شیرینی بر داشتم.یکدفعه گفتم تا تعمیر اسانسور یا هواپیما میشه طول میکشه بزار خودم برم توی شهر قبل از اینکه برم از پنجره بالاداشتم نگاه اون پارکمیکردم و میگفتم خدای تهران با این الودگی چه پارکزیبا و درختها و شهر بازی خوبی داره مخصوصا اسمان ابی و ابرهای به این سفیدی حتی بیشتر مردمم میگن چه اینجا قشنگه یعنی تهران جایی به این زیبای برای تفریح داره هم من لدت میبردم هم مردم.انگار از پلها اهنی پایین رفتم وارد.یک کشور دیگه شدم انگار تاجیکستان بود مردم فارسی ولی با لحجه ی خودشون حرف میزدن منم انگار با یک دختر بچه بودم گویا تو خواب خواهر زادم بود البته یادم نیس شاید هم یکدختر بجه ی دیگه.انگار توی پارک خیلی خیلی بزرک میزهای بزرگصبحانه چیدن البته شب بود ولی میگفتن صبحانه است و کلی مردم بودن منم گرسنم بود.میزها پر ظرفهای بسیار بزرگشبرینهای مختلف بود همش شیرینی بود و صرفهای بسیار بزرگ مث دونات و زولبیا بامیه های خیلی بزرگ و دوناتهای طرح دار.بعضها شکری بود یک خانم جوان با لباس طلاای و لهجه ی خودش انگارفهمید گرسنمه.یک ظرف بزرگ داد گفت ببر دو تا یا سه تا خیابون اون ور تر بزار سر میزهای دیگه انگار الکی میگفت میخواست برای خودم ظرف رو بده چون تو ادرس من و من میکرد منم گفتم چقد این کشور ادمهای مهربونی داره .ولی قبلش از شیرینها بهم میداد میخوردم میگفت ببین چه مزه ای میده.بهم یکدونات با مدل خاص داد و بامیه بلند گفتم مثل بامیه های خودمونه ولی این شهد نداره خیلی خوشمزه بودن .بعدش بهم زولبیا میداد منم گفتم مثل زولبیا های ماست اون خانم جوان زیبا کلی شبرینی داد بهم خوردم هنو مزش زیر زبونم و با لبخند و مهربانی و روی خوش میداد. و من کلی شیرینی های خوشمزه خوردم.بسیار زیاد خوردم جای دیگه ی خوابم نمیدونم اویل خواب بود یا نه من انگار میخواستم برم دستشویی دمپایی پلاستیکی مدل بوت بود پاره بود پوشیدنش سخت بود منم تو فکرم میگفتم حالا ی جوری باید بپوشم .البته نمیدونم پوشبدم یا نه رفتم دستشویی یا نه یادم نیس.ببخشبد باز هم زیاد شد ازم ناراحت نشبن گفتم کم کنم ممکنه تعبیر اشتباه شه.زمانی خواب رو دیدم که خیلی ناراحت و دلشکسته بودم و فبلش کلی با خداوند حرف زدم و از امام رضا شفاعت حاجتم رو خواستم .ممنونم از بزرگواریتون استاد
فریبا هراتی
: سلام. شما به انداره ی کافی به سلامت جسم و ذهنتان توجه نمی کنید و برای خودتان و آرامش تان وقت نمی گذارید. روح پدرتان شاد شما احساس می کنید که در زندگی دور باطل می زنید و زیر بار فشار تصمیمات و انتخاب هایی که باید در زندگی بگیرید دارید له می شوید و نیاز به حمایت روحی دارید. پدر شما نمی خواهد که شما منفی بافی کنید و در زندگی تان سقوط کنید. شما باید به فکر این باشید که اهداف و آرزوهایتان را عملی کنید. شما احساس می کنید که زندگی تان در هرج و مرج قرار گرفته و کسی شما را خوب درک نمی کند.می خواهید که شروعی تازه داشته باشید و به ثروت و شادی برسید. روح شما گرسنه ی درک متقابل و محبت است. دنیا به شما رو می آورد و به موفقیت خواهید رسید. دعای خیر پدرتان پشت شماست و شما به خوشبختی خواهید رسید. شما حاجتتان را خواهید گرفت انشالله. التماس دعا. تشکر از همراهیتون.
Shamim : سلام
مادرم چند شب پیش خواب دیدن که یه خانم پیری که قبلا همسایمون و الان فوت کرده،اومده سر خاک برادرم و داشت میگفت احمد من از همون زمان های قدیم ،تو رو دوست داشتم و پیشم عزیز بودی .بعد خم میشه که سنگ قبر داداشمو بوس کنه و مادرم دراز کشیده بوده رو قبر و میخواد همونجور که دراز کشیده اون خانم رو بغل کنه ،که اون خانم یکم تعادلش رو از دست میده و میافته.
بعد توی یه قسمت دیگه ی خواب میبینه رفته جایی و شوهر همون خانم که اونم فوت کرده داشته یه چیزی پخش میکرده و به مادرم میگه بردار .مادرم هم برمیداره و فکر میکنه که شیرینی بود.
ممنون واسه تعبیر
فریبا هراتی
: سلام. روح همه ی امواتتان شاد. این خانم و آقایی که فوت کرده اند هم برای برادرتان دعای خیر می کنند و شخصیت خوب او را تصدیق می کنند. آنها تقلا می کنند که با روح برادرتان در ارتباط باشند و به او ابراز عشق کنند و از اینکه برادرتان زود عمرش تمام شده برایش ناراحت شده اند. دعای خیر آنان پشت سر شماست. شما هم برای آنان خیرات بدهید. تشکر از همراهیتون.
Hoshang : سلام.خدا قوت.تو فضای شبیه یک تالار مهمانی هستیم.در ورودی این تالار چند خانم فامیل من نشسته اند،گویا به مراسم آمده اند ،یا منتظر احوال پرسی با ما هستند.از جاشون بلند می شند،ولی من با خانمم که لباس عروس پوشیده سعی می کنم از طرف دیگه ایی بریم که با آنها مواجه نشیم.نمی دونم خاتمم عروس هستش یا فقط لباس عروس پوشیده.بعد خودم را تو یکی از اتاق های تالار همراه با دختر کوچکم می بینم که در اون اتاق شیرینی خوشمزه ایی که من دوستش داشتم گذاشته بودند.من تو دو تا پیش دستی برای خودم و دخترم از اون شیرینی می گذارم.نمی دونم کجا می رم ولی خیلی زود بر می گردم که شیرینی خودم را بخورم ،متوجه می شم که دخترم همه اون شیرینی را خورده.دعوا ش می کنم.که خانمم و دختر بزرگم سر می رسند و اونها هم قدری دعواش می کنند،ولی بعد می گند اینجا باز شیرینی هستش.نگاه می کنیم شیرینی بود ولی اون شیرینی که دوستش داشتم نبود.حتی دو مورد خیلی شبیه اون بود ولی دقیق اون نبود.
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. فامیل شما شما را قیاس می کنند و راجع به شما صحبت می کنند. خانم شما احساس می کند که زندگی خیلی موفقی دارد و سفید بخت است ولی از فامیل خوشش نمی آید. شما به خاطر دختر کوچکتان از لذات و خوشی های زندگی چشم پوشی می کنید که او به همین خوشی ها برسد. خصوصیات اخلاقی دختر کوچکتان در خصوص لذات و هوس هایی که می توانید در زندگی داشته باشید مثل شماست. تشکر از همراهیتون.
سونیتا : سلام خانم هراتی
خواب دیدم مادر مرحومم با همسایه قدیمی و ی خانم که بانی مسجد هست و مورد ازدواج معرفی میکنه و دوست خواهرم هست اومدن خونه مون که من تا حالا بانی مسجد رو ندیدم و اومده بودن ی دختر رو ببینن انگار من میخواستم دختر رو معرفی کنم بعدش شنیدم دختر همسایه. مون رو مامانم معرفی میکنه واسه ازدواج که متاهل هست ولی توی خواب مجرد بود و قبلش چون میدونستیم مهمان داریم خواهرم رفته بود ی جعبه شیرینی بزرگ خریده بوده و داد دست من گذاشتم توی یخچال ولی براشون شیرینی نبردم خودم اومدم در یخچال رو باز کردم و از شیرینی خوردم همین طور داشتم میخوردم اونا اومدن توی آشپزخونه و من داشتم شیرینی میخوردم ولی نمیخواستم بدونن دارم شیرینی میخورم و خجالت کشیدم بعدش رفتم صورتم رو شستم و مادرم تو مهمونی خیلی خوشحال بود و باهاشون به گرمی صحبت میکرد من به خودم گفتم حالا خانمه من و خواهرم رو دیده بخواد میتونه ما رو به کسی معرفی کنه ( این خانم بانی مسجد چند بار مورد به من معرفی کرده یعنی به خواهرم گفته ولی من نرفتم ببینم چون دلم رضایت نمیده به این جور ازدواج ها و اصلا دوست ندارم) ممنون.
فریبا هراتی
: سلام.روحشان شاد. دختر همسایه شما می خواهد به انجام کاری متعهد شود و احتمالا به او پیشنهاد کار خواهد شد. شما هم تمایل دارید که سهمی از کار را داشته باشید و از نیرویتان که ذخیره مانده استفاده کنید و از منابع دست نخورده خودتان استفاده کنید. باز کردن یخچال در خوابتان بیانگر شخصیت سرد و یا احساسات سرد شماست. خواب ممکن است به شما بگوید که نیاز دارید هدف، برنامه یا موقعیتی را نگه دارید. احتمالا شما چیزی که به صورت ناخودآگاه به دنبالش بوده اید را به دست آورده اید. شاید شما خودتان را از لذت و خوشی محروم کرده اید. معرفی کردن افراد به هم، اینطور نیست که کسی بیاید شما را ببیند و فردا ازدواج کنید! شروع یک شناخت و رابطه است. به جای اینکه کسی در اتوبوس شما را ببیند و بیاید خواستگاری و شما ندانید که او کیست، یک آدم معتمد را برایتان معرفی می کنند که باز باید شناخت داشته باشید و با یک سلام، کسی زن کسی نمی شود!! تشکر از همراهیتون