تعبیر خواب پله
هر چیزی که می تواند وسیله ترقی ما قرار بگیرد، در خواب به شکل پله ظاهر می شود از آن جمله می توان به پول، تحصیلات، هنر، هوش، نسبت و پیوندهای خانوادگی و غیره اشاره کرد.
اگر در خواب ببینیم که بالای پلکان هستیم، پیشرفت حاصل می کنیم و اگر دیدیم که از پله فرود می آبیم تنزل مقام می یابیم. اگر پله در جابی تاریک بود، مشکلات ما را نشان می دهد و اگر پله سست بود، تردید و فقدان اراده و همت خود ما است. پله باریک و طولانی، سختی راهی است که در پیش دارید. نرده های اطراف پله ها، فرزندان و دوستان هستند.
اگر به سرعت و شتاب از پله ای بالا رفتید و آن جا چیزی را که می خواستید نیافتید، تلاش بیهوده ای خواهید کرد. پله بی نهایت که تا اعماق آسمان وجود داشته باشد نیکو نیست. پلکانی که از سنگ و آهن باشد بهتر از پلکان آجری و خشتی و گلی است. پرت شدن از پلکان هم خوب نیست. اگر بالای پله بودید و به دعوت و اشاره کسی پایین آمدید، فریب می خورید و زیان می بینید.
اگر تعبیر خواب خود را پیدا نکردید آن را از ما بپرسید. لطفا به موارد زیر دقت فرمایید:
لطفا هر خواب را در صفحه تعبیر خواب مرتبط با آن سوال کنید.
حتما خواب خود را با حروف فارسی بنویسید. کامنت های انگلیسی تایید نخواهند شد.
تعبیر خواب شما به صورت عمومی در بخش دیدگاه اضافه خواهد . لطفا از نوشتن ایمیل، اطلاعات شخصی خودداری کنید.
ارسال تعبیر خواب به ایمیل امکان پذیر نمی باشد و تعبیر ها فقط در سایت نوشته می شود.
تعبیرهای درخواستی در سریع ترین زمان ممکن نوشته خواهند شد اما ممکن است به دلیل درخواست های زیاد این زمان گاهی طولانی شود.
در صورتیکه خواب ارسالی شما بیشتر از ۷۵۰ کاراکترباشد، به ازای هر ۷۵۰ کاراکتر یک حق خواب از شما کسر خواهد شد!
فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.
ارام : شبتون بخير. ديشب خواب ديدم منزلمون عوض شده بود، قديمي و اجري بود(اجر قرمز) و چندتا پله ميخورد ميرفت بالا. از پايين نگاه كردم و دوتا پنجره ديدم؛ متوجه شدم اتاق خواب ها بالاي پله هاست، يعني همون دوتا پنجره.
از پله ها رفتم بالا و روي اخرين پله نشستم و پايين رو نگاه كردم، يه پيرزن غريبه عينكي با مانتوي بلند و روسري تيره(كاملا محجبه) از پله ها اومد بالا و كنارم نشست؛ گفت من مادربزرگتم! ميدونستم كه مادربزرگم نيست، اما در خواب اين حس رو داشتم كه مادربزرگ ناتَنيمه!!! (مادربزرگ ناتني ندارم). روبرو رو نگاه ميكرد و يهو گفت: "من مُردم!" ديدم هنوز كنارم نشسته، اما منم باور داشتم كه مرده. مادر يا پدرم از پايين پله ها صداش كرد و اونم رفت پيش اونها(تا شايد به خاك سپرده بشه) اصلا حس خوبي بهش نداشتم و از حضورش معذب بودم.
من ديروز چنددقيقه به مادربزرگ مرحومم فكر كردم. ممنون ميشم تعبير بفرمايين
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. خانه قدیمی و آجری بیانگر افکاری قدیمی و روحیاتی سخت و غیر دوستانه به سبب ترس از این است که آسیب روحی ببینید. در واقع چیزی شما را پریشان کرده و برای حفاظت و حمایت خودتان تصمیم گرفته اید که سنگدلانه و غیر دوستانه برخورد کنید چون قلبتان شکسته است و نمی خواهید که مجددا ضربه بخورید. در واقع شما خودتان را ایزوله می کنید و عصبانی هستید هر چند که از درون حساس و شکننده هستید اما ظاهرتان سخت و خشک و عصبی شده است. شما سعی می کنید روحیه تان و مقامتان را بالا نگه دارید و درکتان وسیع باشد و از نظر شما کسانی که پایین پله ها بودند سطحی تر و غیر عقلانی تر برخورد می کنند. دنیا به نظر شما زشت است و انگار همه چیز را زیر ذره بین گذاشته تا شما را کنترل کند. دنیایی که خیلی ادعای فضل و عقل می کند و دم از دوستی و خویشاوندی با شما می زند، به نظرتان کاملا غریبه و دمده و مرده می رسد. این دنیا برای شما انگار مرده در حالی که برای پدر و مادرتان خیلی هم با ارزش است همه این دنیا و مادیاتش. تشکر از همراهیتون.
هدی : سلام خانوم هراتي عزيز اميدوارم حالتون بهتر باشه،ديشب خواب ديدم دوستم با دوستاش اومده خونمون (نااشنا بود خونمون) بدرقشون كردم از پلها داشتن ميرفتن پايين گفتم از همون طبقه دوم با اسانسور برين داخل اسانسور دنبال دكمه پاركينگ بودم دوستم دير اومد در اسانسورو گرفتم اومد، تو پاركينگ داخل انباري دنبال ماشين ميگشتم داداشم جلو در سفيد رنگ اهني گفت جا نميگيره اينجا گفتم خودم ديدم گذاشتن، درو باز كردم كوچيكتر شده بود اونجاحتي سرمو بردم داخل يه چيزي افتاد رو سرم فقط تار ماشين بزرگي اونجا بود وسطشم يه كاغذ بنفش،(داداشام دوستام بااينكه دوريم همه تو پاركينگ منتظر بودن) رو صندلي فوتبال بچها رو تماشا كردم بعدش از پلها طبقه رو طَي ميكردم برم خونه،يه واحد در اتاق خوابش رو به پلها باز ميشد يه تخت دونفره مغر پسته ايي شيك ديدم طبقه دوم خونه خالم بود پرده بنفش رنگ نقش رو ديوار راهرو نصب كرده بود طاقچه مانند جلوشم گلدوناي گل بنفش مصنوعي شيك بود اونورترش تابلو نقاشي (در واقعيت نزديك هم نيستيم قراريم از هم رفت و امد نداريم فقط مادرم ميره خونشون) يه واحدم خونه مامان زن داداشم بود نامزده، طبقه سوم خونمون اخر همه بود دمپايي كرم رنگ مردونه ديدم جلو در صداي شوهر خالم داشت با مامانم حرف ميزد خدافظي كنه منم به سرعت رفتم پايين پاركينگ مخفي بشم، يه حموم و دستشوايي كنار هم تو پاركينگ بودن تو حموم قايم شدم دختر عموم ديدم بيرون داره نوارشو عوض ميكنه گفت زن داداشت داره صدات ميزنه ، ديدم اونم اومده پايين داره از مهمونمون خبر ميده بهم،برام جالبه من از همشون دورم همه تو اون ساختمون بودن،ديشب پله زياد ديدم حتي يه فيلم بود اونم داخلش طبقه دوم دوتا دوست انقد رو پلها قلت خوردن رو پايين يكيشون مرد،منم اونورتر با يه بچه پوشك شده صورتي بازي ميكردم(يه پيشنهاد كاري دارم ميتونه ربطي داشته باشه؟)ممنون
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. خانه ناشناخته افکار و ایده ها و روحیات جدیدی است که به شما پیشنهاد می شود و شما وار فار جدیدی از زندگی می شوید و زندگی تان متحول خواهد شد. مجبور خواهید بود یک سری از دوستانتان را کنار بگذارید چون دیگر فرصتی برای رفت و آمد با آنان نخواهید داشت و شما مجبور خواهید شد به دنیای واقعی برگردید و فکر دوستان را از سرتان دور کنید. شما به رقابت و رقیب های کاری خودتان فکر خواهید کرد و به سطح بالاتری از درک و شعور دست پیدا می کنید. سعی می کنید از خاله تان بالاتر باشید و زندگی تان بهتر از آنان باشد و رفتار مهربان تصنعی خاله تان را که ظاهرسازی می کند و می خواهد خودش را خونگرم نشان دهد را متوجه می شوید. حتی می خواهید از خانواده نامزد برادرتان هم قویتر و بهتر باشید و به نشاط و سرزندگی کامل برسید. دوست ندارید شوهر خاله تان یا خاله تان از کارهای شما سر دربیاورند. دختر عمویتان هم از غم فارغ خواهد شد. شما به ثروت می رسید و کاری جدید را آغاز می کنید که به شما لذت می دهد. تشکر از همراهیتون.
Maryam : سلام خانم هراتی عزیز
وقت بخیر.من دیشب خواب دیدم که میخواستم برم سرکار.ولی وقتی تو خیابون رفتم که برم سرکار دردم بجای مقنعه شال رنگی و مانتو رنگی پوشیدم تو ایستگاه اتوبوس نگران پوششم بودم برگشتم خونه که عوضشون کنم ونگران دیرشدنم هم بودم.به خونه که رسیدم از اسانسور نرفتم از راه پله های پشتی رفتم بالا پله ها تو ساختمون بودند یعنی سر باز نبودند ولی عریض بودند و نسبتا کم ارتفاع.تو طبقه اول خانم همسایه ای رو دیدم که با ما اصلا خوب نیست و دیدم تو پاگرد در واحدی که انگار مال ما بود باز بود رفتم و فقلش کردم که مبادا اون زن بره توش و دوباره رفتم بالا واحدمون طبقه دو بود (البته در حقیقت ما طبقه 3 می نشینیم) رفتم تو .خواهر و بابام گفتن برگشتی ؟صداشو شنیدم که اونم بهشون گفتم لباسم رو میخوام عوض کنم مناسب اداره نیست .حراست یهو ایراد میگیره و بایدم زود برم.به خواهرم گفتم مانتو و مقنعه سورمه ای ام رو به من بده .دنبال مامانم بودم بابام گفت که مامانم تو حمام هست گفتم اومدم بپوشم و برم در این حال همش نگران دیر شدن اداره ام بودم البته دیدم خواهرم لباس فرمم را با مقنعه سورمه ای برام آورد.ولی بعدش از خواب بیدار شدم.
فریبا هراتی
: سلام. شما مجبور هستید برای اینکه موقعیت خودتان را حفظ کنید همرنگ جماعت شوید و ظاهر امر را جور دیگری نشان دهید. سعی می کنید کارهایتان را با دقت و پشت سر انجام دهید و هیچ راهی برای ورود و اجازه فضولی دشمنانتان برای خودتان باز نگدارید. مجبور هستید برای حفظ تعادل در زندگی تان نوعی تضاد در رفتارتان نشان دهید و مادرتان خیالش راحت است و خانواده تان با هم هماهنگ هستید. آرام و صبور هستید. تشکر از همراهیتون.
Azita : با سلام
خواب دیدم با عمه ام از یه راه پله بالا رفتیم راه پله ها نور گیر نبود, تاریکم نبود اما تقریبا باریک بود, رسیدیم به یه خونه انگار که مهمونیم اونجا یا اقامتگاهه ولی من کسی رو ندیدم, اما ازمون پذیرایی شد, دیدم داریم شیرینی می خوریم شیرینی ها از این خشکا یا ناپلئونی ها بود, بعدش من انگار که تنهایی می خوام دورو اطرافو سرک بکشم از پله ها اومدم پایین طبقه همکف یه آقایی رو پشت میز دیدم که صدام کرد رفتم جلو دیدم چند تا تیکه اشیا که تو خواب می گفتم چه عتیقه های خوشگلی, رنگشون ابی بود توشون چشم نظرم بود. بهم نشون داد
آقاهه دستش حلقه بود جوون بود و بهش می گفتم استاد, بعدش دیدم با عمه ام از پله ها پایین اومدیم و انگار که یه راهرو اونورتر ااستخر داشت,و ما تازه فهمیدیم
ممنونم از تعبیرتون
فریبا هراتی
: سلام. در زندگی شما و عمه تان تغییر و تحولی روی خواهد داد و باید برای پیشرفت در زندگی خیلی دقیق و مرتب باشید. ایده ای جدید به ذهن شما می آید و با روحیات جدیدی آشنا خواهید شد و این ایده باعث موفقیت شما خواهد شد و شیرینکام می شوید. شما به چیزی با ارزش و فکر نابی می رسید که ارزش دارد که آن را حفظ کرده و نگه دارید. از جمله باید یادتان باشد که برای چشم زخم صدقه دهید و ان یکاد بخوانید. گشایش کار خواهید یافت و احساسی مثبت و ثروت خواهید یافت. تشکر از همراهیتون.
Mandana : باسلام
دیشب خوابی دیدم در محله بودیم فک میکردم شبیه ب زورآباد کرج بود روی کوهه خونه و مغازه و پر پله،عروسی بود منم رفتم عروس رو بوسیدم براش آرزوی خوشبختی کردم نمیشناختم کیه،چادر مشکیم سرم بود با مادرم مغازه ها رو میگشتیم ی مغازه ظروف فروشی بود دوتاخانم اومدن بیرون دوظرف کارشده دستشون بود قیمت پرسیدیم گفتن چهارهزار تومن،مام رفتیم بخریم گفتن هشتصد هزار تومن اومدیم بیرون،ناراحت شدیم گفتیم نگاه پارتی بازی و وام براشون جور میکنن ظرفا رو مفت گرفتن ب مردم عادی انقدر گرون،بعد گفتن مامان خودمون یاد بگیریم هنرشو ،بعد رفتیم بالااز پله ها،پله ها پرارتفاع بودن دیدم عروس داره از پله ها بسختی میاد پایین کمکش م فک کنم کردم نمیدونم چرا انقدر مهد توجه آقایون بودم میگفتم نگاه نگاه با چادرم اینا نگاه میکنن،از پله ها بالا میرفتم بالا،بالا یهو یکی از دخترایی از فامیل ک تازه ازدواج کرده دیدم نشسته بود رو پله،من همچنان بالا میرفتم تا ب انتهاش رسیدم یهو گفتم زورآباد خراب بشی ک مردمت انقدر باسختی دارن زندگی میکنن الهی ک خراب بشی خونه ها نو بسازن،یهو دیدم همون دختره فامیلمون ناراحت شد ک میگم جای بدیه(اصلا خونشون اون شهر نیس)منم گفتم چرا ناراحت مگه بده اباد بشه بعد از بالا پایین نگاه کردم دوتا استخر سیمانی خیلی کوچیک دیدم آبش بسیارزلال بود گفتم ب دختره اجازه دارید تو اب شنا کنید انگار خونشون اون منطقه بود با ناراحتی گفت نه،ک یهو سوییچ ماشینم میافته پایین،نگران شدم بیفته تو اب، دختره حس کردم میخواست کاری کنه سوییچ بیفته تو اب،ک یهو داداشم اومد برداشت نزاشت بیفته منم دویدم اونطرف پایین ک سوییچ از برادرم بگیرم دیدم از دستم فرار میکنه برادرم،دختره دیدم دست برادرمو گرفت ک بکشدش بالا ک از دست من فراریش بده،من نصف داداشمو گرفتم(مونده بودم چرا دختره اینجور میکنه)ک برادر منصرف شد اومد پایین
تعبیر خواب چی میشه
باتشکر
فریبا هراتی
: سلام. تصمیم و تحولی جدید در زندگی مردم به وجود خواهد آمد که به نفع مردم است. ایده ها و مفاهیم و نگرشی جدید به مردم عرضه خواهد شد که مردم بهای سنگینی را بابت این ایده ها می پردازند. یعنی متوجه می شوند که سرشان کلاه گشادی رفته است. شما سعی می کنید در زندگی خودتان را بالا بکشید و مراحل ترقی به سوی زندگی ثروتمندانه را طی کنید. متوجه خواهید شد که ثروتی که جامعه برای خودش جمع کرده با تحمل سختی های زیاد فراهم شده و در برابر سختی هایی که کشیده، چیزی عاید مردم نشده است. به مردم زور گفته شده و شما می خواهید که زندگی مردم مرفه و به دور از آزردگی روحی باشد. شاید شما هم کنترل زندگی تان را به طور موقت از دست بدهید و به نظر بیاید که دنیا به ضرر شما کار می کند ولی برادر شما علیرغم اختلافاتی که ممکن است با شما داشته باشد، حامی شماست و ضرری متوجه شما نخواهد شد. تشکر از همراهیتون.
Fati : سلام خسته نباشید.خواب دیدم که دارم از پله های جایی مثل اداره یا بیمارستان بالا میرم.بیشتر حس میکردم بیمارستان باشه پله هایی که بسمت بالا میرف برقی بودن و حدود 7طبقه بود من همه رو بی دردسر رفتم اسون بالا و طبقه اخر رسیدم.جایی بود که میگفتم اینجا محل استراحت پرستاراس.انواع مبل و تخت برا خوابیدن و اسراحت بود.البته معلوم بود زیاد استفاده نشده.یه قسمت دیگه بود که انگار خودش دنیایی داشت و یکم میترسیدم جایی مثل محل زندگی کولی ها من از ترسم وارد اونجا نشدم و حتی یه دختر بزرگ مثل اینکه لال باشه با زبان اشاره با من حرف میزد ولی من حس خوبی نداشتم و سعی کردم زودتر برم از اونجا.غیر من ادمای دیگه هم بودن.میخاسم برگردم دیدم سخته همه این پله ها رو پایین بیام.گفتم با اسانسور میرم ولی بازم ترسیدم اسانسور گیر کنه گفتم همینطوری میرم.برعکس بالا ادمدن پایین اومدن پله معمولی بود.یکی دو طبقه پایین نیومده بود که پله ها عوض شد و مثل پله برقی که بسرعت داره بالا میاد و برای من که میخاسم پایین برم باید با تمام سرعت رد میشدم که گیر نکنم.چن لحظه منتظر شدم که باید چیکار کنم.که یهو پله ها انگار قاطی کردن و اب داغ ازشون ریخت و از پله ها یه خانوم افتاد پایین و میگف سوختم سوختم.حتی فک کنم این خانوم منو مقصر افتادنش دونست و با دستش رو سر من زد.دیگه یادم نمیاد اومدم بقیه رول یا نه.ولی چیزی که هس این بود که حس غریبی و ترس داشتم تو اون ساختمون و میخاسم از اونجا برم
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. شما از مسائل مختلفی آگاهی پیدا می کنید و با مسائل عاطفی مواجه شده و مقابله می کنید. شما در یک سفر معنوی پیش می روید و به خوبی و به راحتی در کارتان پیشرفت می کنید. شما به ایمان قوی می رسید و می دانید که خداوند از شما حمایت و حفاظت می کند. با عده ای مواجه خواهید شد که بدون مسئولیت پذیری و تعهد نسبت به چیزی، خودشان را فاضل جا می زنند که زبان قادر به توصیفشان نیست. با دیدن این افراد شما فکر می کنید که اوج رسیدن به فضل و دین این است؟ و تصمیم میگیرید که از آنها دور شوید. افکار سرکوب شده شما و ترستان از ماندن با آنگونه افراد از یک طرف، و عشق خدا به شما برای اینکه ایمانتان را دستخوش رفتارهای بد دین نما ها نکنید و حساب آنگونه افراد را با حساب خدا یکی نکنید از طرف دیگر، باعث می شود که شما نتوانید از پله ها پایین رفته و ایمانتان را سیر نزولی دهید. کسانی که از دیانت برای رسیدن به مقام استفاده می کنند با غضب و قهر خداوند روبرو خواهند شد و عذاب الهی آنان را فرا خواهد گرفت. تشکر از همراهیتون.
مریم محقق : خانم هراتی عزیز دهنم از تعجب باز موند دقیقا افکار منو گفتین که من در پس خوابم زمینه ذهنیم بود ولی براتون ننوشتم واقعا حیرت آوره تعبیراتون خیلی خدارو شاکرم که شما سرراه من قرارگرفتین تا بیم و امیدهامو برام روشن کنین واقعا مرحباااا ببخشید نتونستم کامنت نزارم براتون واقعا احسنت و ماشالله
فریبا هراتی
: تشکر عزیزم.
مریم محقق : خانم هراتی عزیزم ببخشید قسمت اخر خوابمو یادم رفت بنویسم اونجا که داخل دسشویی حس دفع و راحتی داشتم یه چیزی درحد ۱تا۲کیلو سنگین شبیه کیسه ی پر افتاد پشت گردنم و روی دوشم که بیدارشدم
بابت کامنت اضافه و پرگویی منو ببخشید دوست عزیز و صبورم
مریم محقق : سلام دوست عزیزو مهربونم خانم هراتی عزیزم
من خواب دیدم که داخل یک واحدآپارتمانی بزرگ هستم باچند خانم دیگه چیزی شبیه خوابگاه دانشجویی وطبقه هفتم هست بعد خودمو داخل محوطه پایین دیدم که میخوام برم بالا رفتم تو آسانسور برق نبود اومدم بیرون از پله ها برم باخودم گفتم وای خسته میشم تا طبقه اول رفتم پله ها خوش نقش و نگار نقاشی شده بودن ولی نرده نداشتن به شدت ترسیدم و برگشتم دنبال آسانسور اضطراری میگشتم که آبدارچی حال حاضرمحل کارمو دیدم گفتم اقای فلانی اینجا قبلا اسانسور اضطراری داشت کجاس؟گفت نیست کارنمیکنه و رفت، طبقه همکف رفتم داخل یه خونه دیدم خانومه با سه تا سگ خونگی بودن که سگها باهم بازی میکردن گفتم میخام برم طبقه ۷ واسانسوراضطراری رو پیدانمیکنم مادرشون اومدن یه خانم مسن با چادر نماز و انگار از هردو پافلج بودن چون رو زمین میخزیدن و من پاشونو ندیدم باهام صحبت و خوش و بش کردن بعد دیدم داخل محوطه با پسرم هستم و یک خانم مسن با آقایی که پسرشون بودن دم درواحدشون هستن و گفتن فامیلی ندارن و تنها هستن ویه آقای دیگه متشخص و کراوات زده داخل محوطه نزدیکشون دیدم پسرشون اول خوشتیپ و موجه بود ولی انگار کم کم به شکل اقایی ضعیف با سروریش اصلاح نشده و انگار معتاد به نظرم اومد بعد دیدم اونورترانگار محل درمان سوانح و سوختگیه یه خانم منتظر بود با لباس کردی و من ازش پرسیدم انگار بچه شو اورده بود که درمان شده وداره بر میگرده بعد دیدم یه اقایی رو برانکارد هست و اون یکی که دکتره انگار ازش میپرسید دکتر ...(اسمشو یادم نیست چی گفت)اسم پسر آخریت چیه و اون با صدایی انگار ازته چاهه جواب داد متوجه شدم که میخواد سطح هوشیاریشو رو بسنجه و همچنین حس کردم اقایی که رو برانکارده دچارسوختگی شدید شده همکار شون هست یه حسی هم داشتم انگار اون دکتر که سوخته خواسته خودشو بکشه
بعد با پسرم صحبت میکردم و پسرم مثل همیشه عاقلانه حرفامو تایید میکرد(یادم نیست چی میگفتم ولی در مورد مشکلات آدمهایی که خودشو میکشن بود انگار)خودمو داخل یه ساختمون دیدم که یه خانومی داره بهم اعتراض میکنه که برام آمپول ب کمپلکس ب۱۲نوشتی و من نمیخوام اینارو و به مسئول حراستمون شکایت میکرد که ایشون میگفتن ما خانم...رو قبول داریم و هرکاری بکنه حتما درسته و من دیدم که مسئول حراست خیلی خوشتیپ تر و خواستنی تر از عالم واقعیت الانش بود وبا چشمای شفاف وبراق منونگاه میکرد بعد خودمو دیدم رفتم داخل یه جایی که شبیه دسشوییای قدیمی بود و اصلا لوله کشی آب نداشت و عطر خوبی هم حس کردم و برای قضای حاجت نشستم و حس راحت شدن ودفع بهم دست داد و بیدارشدم اما مدفوع ندیدم.منو ببخشید خیلی طولانی شد
فریبا هراتی
: سلام عریزم. شرایط اقتصادی شما بهبود می یابد و شما و خیلی ها مثل شما در حال یادگیری هستید و خیلی چیزها از زندگی را یاد خواهید گرفت. شما به کمال ذهنی، شفا، تکامل و هارمونی خواهید رسید و به معنویت بالا دستیابی پیدا می کنید. شما دوست دارید به سرعت به اهدافتان برسید ولی انرژی و امکانات لازم را ندارید و بنابر این آهسته و پیوسته به سمت اهدافتان پیشروی خواهید کرد. اما نگران شکست و سقوط در زندگی هستید هر چند که راه برای شما باز است و زندگی روی خوشی به شما نشان می دهد. شما متوجه خواهید شد که خیلی از کسانی که دوست و آشنای زیادی هم دارند و شاید مثل شما تنها نیستند، به استیصال دچار شده اند و این که دوستان آنان نمی توانند برایشان مفید باشند. ( به قدرت خودتان شک نکنید- کسی به دردتان نمی خورد). خیلی ها را خواهید دید که شرایطشان به نظر بهتر از شما می آید ولی آنها هم در واقع و درنهایت تنها هستند و کسی به دردشان نمی خورد. شما سعی می کنید که به پسرتان یاد دهید که منفی بافی نکند و او شما را تصدیق می کند و مثبت اندیش خواهد بود. شما با خودتان در جنگ هستید و فکر می کنید که مثبت اندیشی تان الکی است ولی در اصل اینطور نیست و باید مثبت اندیش باشید چون زندگی تان رو به مثبت پیش می رود. درست است که امروز شرایط مناسب نیست ولی خبرهای خوشی در راه است. انرژی های منفی تان را دور می ریزید هر چند که مسئولیت امروزه تان زیاد است. تشکر از همراهیتون.
Seyavash : سلام و عرض احترتم.
درخوابم ساختمانی را دیدم که مالک آن بودم و ورودی آن پله هایی داشت که سعی داشتم با اضافه کردن چند پله رفت و آمد را راحت تر نمایم.اما متوجه شدم که باید برای آن کمی فکر ونقشه طراحی نمایم.بعد از مدتی متوجه شدم پدرم همه سنگ و پله ها را از جا بیرون آورده و در حال اجرا و کار گذاری پله ها در شیبی که قبلا پله ها را جمع آوری کرده می باشد.
در ذهنم هست که وقتی برخی از سنگ ها را کار گذاری می کرد می گفت این سنگها را پدر بزرگت قبلا تراشیده و اینجا کارگذاشته بوده.
فریبا هراتی
: سلام. شرایط روحی شما عوض خواهد شد و خواسته ها و ایده آلها و جاه طلبی هایی جدید خواهید داشت. سعی می کنید برای رسیدن به اهداف خود، شرایطی فراهم کنید که دیگران بتوانند به سطح بالاتری از درک و فهم نسبت به شما و خواسته هایتان برسند. پدر شما به شما کمک خواهد کرد تا روشی جدید را برای رسیدن به اهدافتان دنبال کنید و به رشد و ترقی برسید. او معتقد است که افکار قدیمی دیگر برای امروز کاربرد ندارند. تشکر از همراهیتون.