کاربر گرامی، بخش دیدگاه تعبیر خواب روزهای دوشنبه، پنج شنبه و جمعه کلا بسته است. سایر روزها از ساعت 12 شب تا 17 عصر فعال است.باشه

یوتاب گلچینی از بهترین ها

تعبیر خواب چادر

دیدن چادر در خواب ، برای زن یا دختر مجرد به ازدواج و برای زن متاهل، به عزت و بزرگی تعبیر شده است. اگر مردی ببیند که چادر دارد، رازی را از دیگران پنهان می کند. اگر کسی ببیند برای زنی چادر خریده، نیز تعبیرش مانند آنچه در بالا گفته شد، بخت یا عفاف است و اگر ببیند برای مردی چادر خریده، رازی را با او در میان می گذارد که می خواهد او آن راز را به کسی نگوید.

اگر ببیند که چادرش پاره است یا رازش فاش می شود و یا این که آبرویش در مخاطره قرار می گیرد. تعبیر داشتن چادر شب، زن گرفتن یا ازدواج است.

اگر کسی ببیند که چادرش پاره است یا رازش فاش می‌شود و یا این که آبرویش در مخاطره قرار می‌گیرد. به هر حال هر کسی چیزی پنهان دارد که دوست ندارد دیگران بدانند. کوشش در مسیر حفظ همین پوشیدگی است که در خواب به شکل چادر نمایان می‌گردد.

اگر بیننده خواب ببیند که چادری برای دیگری خریده یا چادر به کسی هدیه می‌دهد آن چادر رازی است که می‌خواهد دیگران پوشیده نگه دارند و در صورت اطلاع حفظ کنند و آبرویش را نبرند.

اگر پارچه زرد باشد بیماری است و اگر سرخ باشد هیجان است و چنانچه سبز باشد فرح و انبساط بخصوص اگر بخواهید با آن چادر بدوزید. چادر در خواب حرمت و آبرو و حیثیت است چه متعلق به خودتان باشد و چه دیگری.

    امام صادق (ع) می فرماید: چادر درخواب بر سه وجه است:
  1. قدر وجاه،
  2. مرد را زن و زن را شوهر،
  3. بزرگ و فرمانروای خانه.

محمد ابن سیرین می گوید: دیدن چادر در خواب، ستر و پوشش برای زن است. اگر مردی ببیند چون زنان چادر پوشیده است، دلیل که در آن کار خیر و شر است. لکن آن کار را از او مکروه دارند. اگر کسی ببیند چادر را پاره کرد یا چادرش بسوخت، دلیل که رازش فاش شود.

ابراهیم کرمانی می گوید: چادر شب در خواب زن است، اگر ببیند چادر نو بخرید، دلیل که زن می گیرد و از او فرزند آید، اگر این خواب را زنی ببیند، دلیل که او را شوهر آید. اگر زنی ببیند که چادر شب او بسوخت، دلیل که شوهرش بمیرد، یا او را طلاق دهد.

اگر تعبیر خواب خود را پیدا نکردید آن را از ما بپرسید. لطفا به موارد زیر دقت فرمایید:
لطفا هر خواب را در صفحه تعبیر خواب مرتبط با آن سوال کنید.
حتما خواب خود را با حروف فارسی بنویسید. کامنت های انگلیسی تایید نخواهند شد.
تعبیر خواب شما به صورت عمومی در بخش دیدگاه اضافه خواهد . لطفا از نوشتن ایمیل، اطلاعات شخصی خودداری کنید.
ارسال تعبیر خواب به ایمیل امکان پذیر نمی باشد و تعبیر ها فقط در سایت نوشته می شود.
تعبیرهای درخواستی در سریع ترین زمان ممکن نوشته خواهند شد اما ممکن است به دلیل درخواست های زیاد این زمان گاهی طولانی شود.
در صورتیکه خواب ارسالی شما بیشتر از ۷۵۰ کاراکترباشد، به ازای هر ۷۵۰ کاراکتر یک حق خواب از شما کسر خواهد شد!

484 دیدگاه

فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.

فاطمه

فاطمه : سلام
من خواب دیدم آقایی که ازش خوشم میاد داره با چادر نماز میخونه و تو حالت رکوع و سجود ه و مثل اینکه برای من هم خواستگار فرستاده

پاسخ
لینک۱۴ تیر ۱۳۹۸ ساعت ۰۹:۵۰:۵۷
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. او رازی دارد که نمی خواهد شما از آن با خبر باشید و از شرایطی که امروز دارد راضی است. تمایلی به ازدواج با شما ندارد و می خواهد که شما به ازدواج با کسی دیگر فکر کنید. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۱۴ تیر ۱۳۹۸ ساعت ۱۶:۴۴:۱۶
زهرا

زهرا : سلام و آرزوی توفیق برای شما. صبح پنجشنبه بعد از طلوع خواب دیدم در محلی مشابه خوابگاه با ساختمانی نه چندان به روز
به اتفاق جمعی بودم که شاید از دوستان بودند، جزییاتی از این اطرافیان بخاطر ندارم، ظاهرا این اقامت چندروزی طول کشید تا روزی که بنا شد آن سالن و اتاقها را ترک کنیم، موقع خروج من هرچقدر سالن و اتاقها را گشتم چادرم را پیدا نکردم، تقریبا همه آنجا را ترک کرده بودند و من همچنان در جستجو بودم، با خودم گفتم دوراه دارم یا همینطور بدون چادر بیرون بروم، یا بالاخره به هرترتیب از جایی چادری پیدا کنم، دیدم غیرممکنست بتوانم بدون چادر خارج شوم، درهمین حال روی سقف کمدی در سالن دیدم دو چادر مشکی رهاشده، هردو بسیار خاک‌آلود. اول گمان کردم نکند یکی از آنها همان چادر منست، نزدیک شدم و دیدم نه، نقش چادر من نیست. و مردد بودم که چطور این چادر خاکی را به سر کنم، اگر هم نمی‌پوشیدمش که راهی برای خروج نداشتم ـــ در اینجا صحنۀ خواب عوض شد، این‌بار انگار در سالن صبحانۀ هتلی بودم، ساعت میدانستم دوسه دقیقه به نُه صبح است، رفتم کنار میز وسط سالن که از بین خوراکیها برای خودم صبحانه انتخاب کنم، همۀ خوراکیهای روی میز برای من قابل دید نبودند، یک دو ظرفی هم که محتوایشان برای من قابل دید بود، خوراکیهای ساده‌ای بودند ولی من شوق زیادی برای خوردنشان داشتم ــ از طرفی میدانستم اواخر وقت صبحانه آمده‌ام، از طرفی از خودم متعجب بودم که این چندروز حضورم در هتل، چرا هیچوقت نیامدم از این صبحانه در تایم مشخص، و بموقع استفاده کنم. افسوس خوردم که چرا فقط این روز آخر اقامتم، این فرصت نصیب من شد؟ در این افکار بودم که خدمۀ سالن از پشت سر من آمدند و شروع به جمع کردن میز کردند، انگار از پشت سر میدیدم سفره روی میزها و نیز خوراکیهای روی میز وسط یکی‌یکی جمع می‌شود، به ما، یعنی من و شاید فقط یک دو نفری که با من در آن ساعت دبه سالن صبحانه آمده بودند انگار گفته شد شما برای درخواست صبحانه باید به آشپزخانه بروید. درِ آشپزخانه روبروی ما بازمیشد، داخل آشپزخانه بزرگ خدمه مشغول رفت و آمد و آشپزی بودند. در نیمه‌باز بود و بدلیل وجود وسایل مثل میله های بلند فلزی و آهن آلات در آستانۀ در، اندکی عبور از این در و ورود به آشپزخانه مشکل بود. من از نیمۀ راستِ در که امکان عبور بود وارد شدم، سمت راست و شت سر من، پیشخوان این آشپزخانه بود بشکل اوپن که اگر درخواست میکردیم خدمه از آنجا صحبت میکردند یا لابد خوراکی میدادند؛ و روبروی من، تعدادی نیمکت که مثل کلاسِ درس، ردیف تا انتهای سالن آشپزخانه چیده شده بود. همچنان منتظر بین اوپنِ بزرگ و ردیفِ نیمکتها ایستاده بودم که ناگهان متوجه شدم آقایی بسیار موقر و با پرستیژ روی دومین نیمکت روبرو و بسیار نزدیک به من نشسته، همچنانکه رو در روی ایشان ایستاده بودم و انگار بطور مبهمی میدانستم ایشان دکتردندانپزشک است، با صدایی بسیار نرم و با ادب و محبت و صمیمیتِ بسیار من را به نام کوچک صدا کردند و گفتند: " ـــ ِ عزیز، باوجودی که شما خیلی برای من توضیح دادید، من هنوز متوجه نشده‌ام که خواستۀ شما چیه. لطفا دوباره از اول برای من بگید". من از مهربانی، ادب، وقار و صمیمیت ایشان و از اینکه حتی از نام کوچک منهم مطلع بودند، هم بسیار یکّه خوردم و هم فراوان و فراوان دلگرم شدم، و تصمیم داشتم انگار همه چیز را (که خودم هم بعد از بیدارشدن نمیدانستم که چیست!) برایشان از نو و با تمام جزییات تعریف کنم، که در این لحظه از خواب بیدار شدم ـــ توضیح اول، در هرسه صحنه، فضا مثل اتاقی با پرده‌های بسته در شب بود که با چراغهایی روشن شده باشد. توضیح دوم، بدلیل پیوستگیِ سه صحنه به هم، ناچارا کل خواب را زیر عنوان "چادر" ثبت کردم تا مبادا تعبیر کلی این سه صحنه دچار اخلال شود. از حضور شما معبر محترم عذرخواهی می‌کنم و امیدوارم مرتکب تخلف نشده باشم

پاسخ
لینک۱۱ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۰۲:۲۵:۲۵
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. ایده ی ای به ذهن شما می رسد که عملی نیست و قدیمی و منحط و از کار افتاده است و شما چند روز طول می کشد که این موضوع را بفهمید و بخواهید از انجام کاری که مد نظرتان است منصرف شوید. شما می خواهید که آبرویتان محفوظ باشد و به شما انگ بی فکری نزنند از طرفی می بینید که خیلی اشتباه کرده اید و خاطرتان مکدر است و خودتان می دانید که فکرتان غلط بوده است. شما باید شروعی تازه داشته باشید. اعتقادات و رفتارها و عادات قدیمی تان را رها خواهید کرد. سعی می کنید که هویت جدیدی برای خودتان پیدا کنید و طرز فکرتان را به روز و مدرنتر کنید. شما می خواهید به دستاوردهای مادی و قدرت بالایی برسید و حسابی از زندگی لذت ببرید و حس می کنید که زمان دارد می گذرد و خیلی وقت از دست داده اید. شما به انتخابهایی که پیش رو دارید علاقه ی زیادی ندارید و نمی توانید بفهمید که اخر کار به کجا ختم می شود. حمایت کسانی را هم که به شما پیشنهاد کمک می دهند دارید ولی خیلی باب میلتان نیست ولی به هر حال چاره ای ندارید. غفلت کنید همین هم از چنگتان می پرد و دیگر کسی به شما پشتیبانی و کمکی نخواهد کرد. شما قادر خواهید بود به گرمی و امنیت در کاری که میخواهید انجام دهید برسید ولی با توسل و توکل و تدبیر بسیار زیاد و با مقاومت و صبوری و درست فکر کردن. شما راه درست را انتخاب می کنید. درسهای لازم را از زندگی گرفته اید و حالا باید خداوند به شما کمک کند. شما باید سعی کنید که رفتارتان را با مردم خوب کنید. روابطی که خراب شده است را التیام ببخشید. درست حرف بزنید سعی کنید که هر کسی را که نارحتش کرده اید را با خودتان خوب کنید و رابطه های خراب را ترمیم کنید. گشایش کار خواهید یافت. رابطه ی شما با خداوند بسیار صمیمانه و گرم خواهد بود که او توبه پذیر مهربان و بخشنده است. خداوند نور هدایتش را در زمانی که شما در گمراهی هستید به شما نشان داده. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۱۱ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۳:۲۴:۳۴
atrinV

atrinV : سلام. خواب مردی را که به یکدیگر علاقمند بودیم و مدت زیادیست از هم جدا شده‌ایم را دیدم. دیدم که من در دانشگاه هستم و چادر مشکی به سر دارم. با کفش های مشکی پاشنه بلند. ناگهان با آن مرد در دانشکده رو در رو شدم و چندثانیه ای نگاهمان بهم دوخته شد. او بر کف زمین نشست و در حال پر کردن فرم بود. فرم دختری که حاضر شده بود در ازای خدمتکاری برای همسرش در منزلشان، او را به دانشگاه‌ بفرستد. من با کفشهای پاشنه بلندم حین راه رفتن میخواستم توجه او را به خود جلب کنم. سپس کلاسمان شروع شد. در کلاس ادبیات شکلات صبحانه با نان خشک میخوردم که ناگهان آن مرد با تبسمی که بر لب داشت به سمت من آمد (من نیز از آمدن او بطرفم خوشحال شدم). جلوی من نشست و خواست از نان و شکلات من بخورد. که من متوجه کپک زدگی نان هایی که سمت او بودند شدم و سریع او را متوجه کهنگی نان‌ها کرده و به اون نان تازه دادم و نان های کپک زده را دور ریختم. استادمان در کلاس در شکل یک زن جادوگر با ناخن های خیلی بلند برای اجرای تئاتر ظاهر شد و من و صندلی ای که روی آن نشسته بودم را بلند کرده و به ته کلاس برد و از آن مرد دورم کرد. من از دور به او‌ نگاه میکردم و ازینکه از او دور شده بودم کمی ناراحت شدم.

پاسخ
لینک۱۴ تیر ۱۳۹۸ ساعت ۰۰:۳۳:۴۵
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. شما می خواهید به مقام بالایی برسید و در رفاه زندگی کنید. به گذشته ها فکر می کنید و اینکه دیگر دیر شده و امیدوارید که او خاطرات تلخ قدیم را دور بریزد و روابط خوبی با شما شروع کند. او به فکر رسیدن به مال و ثروت است ولی دنیا به شما درس بزرگی داده که به خاطر آن حالا مجبورید خودتان را عقب تر از گذشته حس کنید و از کسی که دوستش دارید جدا باشید. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۱۴ تیر ۱۳۹۸ ساعت ۱۱:۳۲:۵۵
سحر

سحر : سلام.خواهرم خواب دیدن که با همسرش از پله ها به سمت پایین میومدند وخواهرم لباسی به تن نداشتند و لخت بودند و خجالت میکشیدند و از همسرش چادر گرفتتد و سر کردند.ممنون

پاسخ
لینک۱۶ تیر ۱۳۹۸ ساعت ۱۰:۵۲:۲۴
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. خواهر شما احساس می کند که زندگی اش سیر نزولی پیدا کرده و به جای پیشرفت، دارد عقب گرد و پسرفت می کند. خواهر شما اعتماد به نفسش کم شده و فکر می کند که همه او را زیر ذره بین گرفته اند و همسر خواهرتان احترام او را حفظ می کند و تنها اوست که می تواند حرمت خواهرتان را نگه دارد. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۱۶ تیر ۱۳۹۸ ساعت ۱۶:۲۱:۴۱
Sara

Sara : سلام
خواب دیدم مادر بزرگم بالای یه استخر کوچیک و پر آب نشسته من و یه آقایی بهش نزدیک شدیم که سلام کنیم اما چادر من رو که مشکی بود گرفت انداخت ته استخر ....بعد یه مدت انگار زمان گذشت اون استخر به یه حوض مانند بزرگ تبدیل شده بود و من بالاخره چادرم رو از آب گرفتم...

پاسخ
لینک۹ تیر ۱۳۹۸ ساعت ۰۵:۲۱:۴۲
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. مادر بزرگ شما می خواهد که شما ازدواج کنید و غرق در مسائل احساسی شوید ولی شما باید تمرکز داشته باشید که چه کاری برای شما درست است و بتوانید افکارتان و احساساتتان را جمع و جور کنید تا بخت شایسته ای داشته باشید و نمی توانید صرفا به خاطر دل و آرزوی مادر بزرگتان ازدواج کنید. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۹ تیر ۱۳۹۸ ساعت ۱۱:۲۱:۳۷
Sepidesamimi

Sepidesamimi : سلام
من متاهلم و خواب دیدم چادر مشکی به سر دارم در حالیکه اصلا چادری نیستم....و همچنان و ارام دارم راه میرم و چادر سرمه

پاسخ
لینک۱۵ تیر ۱۳۹۸ ساعت ۱۱:۱۱:۱۷
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. شما احترام و عزتتان برقرار است و رازهایتان را برای خودتان حفظ می کنید و همه ی افکارتان را برای زمین و زمان تعریف نمی کنید. موقر و متین در زندگی تان پیش می روید. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۱۵ تیر ۱۳۹۸ ساعت ۱۸:۳۵:۳۶
ستایش

ستایش : سلام. وقت بخیر. دیشب خواب دیدم خواهر بزرگم (مطلقه است) چادر سفید گل دار بر سر داشت به طرف ما آمد و چون روز قبل عازم کربلا شده بود (در واقعیت) ما با تعجب به او گفتیم مگه تو کربلا نرفتی؟ گفت: نه قسمت نشد و جمعیتی بودند که خواهرم جلو آمد و پیش من و خواهر دیگرم نشست. من دست به چادرش زدم و گفتم زود چروک میشه. ولی خواهرم گفت نه.

پاسخ
لینک۱۸ تیر ۱۳۹۸ ساعت ۱۲:۱۳:۵۶
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. تشکر. این خواب می تواند 2 تعبیر متفاوت داشته باشد. اول اینکه خواهر شما در بین اطرافیان مورد تحسین است و اعتماد به نفس بالایی دارد ولی خیلی مغرور است و این فخر فروشی او باعث می شود که خداوند از این عمل او ( خود بزرگ بینی) راضی نباشد و زیارت او را نپذیرد. مردم همینطور که از کسی تعریف می کنند و او را بالا می برند، ممکن است به یک باره هم از کسی انتقاد کنند و او را پایین بیاورند. بنابر این نمی توان روی نظری که دیگران روی آدم دارند، به خودمان مغرور شویم. این که شما به او گفته اید که چادرت زود چروک می شود به این معنی است که او نباید به تعریف مردم دلخوش کند. اما خواهرتان مغرور تر از این است که این را باور کند و همچنان خود بزرگ بینی دارد. تعبیر دوم این است که خواهرتان به قصد زیارت رفته ولی به یافتن همسر فکر می کند و نه به زیارت و از این جهت، فرقی با شما ندارد و ثواب زیارتی برای او نوشته نمی شود. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۱۸ تیر ۱۳۹۸ ساعت ۱۹:۲۸:۲۴
Fereshte

Fereshte : باسلام من دو شب پیش خواب مادر شوهرم را دیدم (ایشان دو سال است ک فوت شده اند.)جا ومکانش واضح نبود مثل یک مکان بسته وکوچک با دیوارهای خاکستری .ایشون ی چادر مشکی ک خاکی بود برسر داشتند(۱۰ سالی بود که چادر نمی پوشیدند)وهمسرمن هم در کنار مادرشون بودند (من حدود ۴سال جدا از همسرم زندگی میکنم)هر دو ساکت بودند من باتوجه ب اخلاق ام ک احترام قائل بودم وقتی چادر خاکیشون رو دیدم دستم رو به سمت چادر بردم وفکر کنم میخواستم از سرشون بردارم ودر ان حال گفتم مامان چادرتون رو بدید براتون بشورم ولی با سکوت وقیافه جدی (همیشه صورتشون افسرده بود) مانع کارم شد وخوابم همینجا تموم شد. ...پیشاپیش از شما برای تعبیر خوابم تشکر میکنم

پاسخ
لینک۱ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۵:۱۷:۱۹
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. روحشان شاد. او الان به سبب افکار منفی و بدی که داشته و حمایت اشتباه از همسرتان کارش گیر است و یا به خاطر مشکلات شما و همسرتان برای پسرش غصه می خورد و از اینکه نمی تواند به او کمکی بکند، خودش را زندانی می بیند و افسرده است. همسرتان دلش به خاطر مادرش می سوزد و برای او غصه می خورد. شما حاضرید او را حلال کنید یا شاید بخواهید که رابطه تان را با همسرتان حل کنید تا روح مادرش در آرامش باشد ولی او حلالیت یا کمک شما را رد می کند! او به شدت گرفتار است و از شما هم خوشش نمی اید. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۱ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۲۰:۳۵:۰۷
zahra

zahra : سلام خواب دیدم خونه بزرگی داشتیم از یه سمت خونه داشتم به سمت دیگه میرفتم که همسرم به پدرم گفت داور سراغ دارین بابام گفت آره ولی کافره همسرم گفت نه کافر نمیخوام بعد وارد حمام اونجا شدم خیلییی بزرگ بود چندتا دوش و وان داشت دوستم با بچه هاش اونجا بودن من داشتم دوشهارو باز میکردم و میگفتم این یکی بهتره و آب بیشتری میریزه با فشار من بچم و با این حمام میکنم بعد اومدم بیرون ایستادم دورکعت نماز بخونم چادر مشکی سرم بود و یه پارچه حریر مشکی هم انگار روی صورتم انداختم وسط نماز مامان و بابا م و جلوم دیدم مامانم با خودم گفتم اینجا چیکار میکنن مامانم گفت چون من بهت گفتم دعا کن برام نماز شب الان اینجوری به ذهنت رسیدیم (پدر و مادرم در قید حیات هستند) و من اونها رو از پشت همون حریر نازک مشکی که روی سرم بود میدیدم

پاسخ
لینک۲۲ تیر ۱۳۹۸ ساعت ۱۵:۳۷:۳۶
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. روحیات و شرایط و امکانات جدیدی به زندگی شما می آید و زندگی تان به سمت مثبت متحول خواد شد. همسر شما معتقد است که پدرتان باید تکلیف مسئله ای را از نظر شرعی روشن کند و پدرتان می داند که شرعا کار او اشتباه است و اهمیتی هم نمی دهد!! پدر شما در جنگ بین ارزشهایی که به آنها معتقد است و ایده آلهایی که در زندگی دارد گیر کرده و کشمکشی درونی دارد. پدر و مادرتان امیدوارند که حالا که دارند برای رفاه شما تلاش می کنند ( و دست به اشتباه و گناه می زنند) شما دعا کنید که خداوند ایشان را بیامرزد! تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۲۲ تیر ۱۳۹۸ ساعت ۲۰:۵۰:۴۰
ترگل

ترگل : سلام،خواب دیدم از کوچه میگذرم یه گربه ماده با سه تا بچه و گربه نر از جلوم رد میشن میرن داخل خونه ای،بعد دستمو میزارم رو شکمم (برای بچم ناراحتم سقط شده)خونه یکی ازآشناها میرم چادرم ندارم یکی میگه مرد نامحرم اینجا هست چادرشو میپوشم...

پاسخ
لینک۱۸ تیر ۱۳۹۸ ساعت ۰۶:۵۰:۰۵
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. شما با آدمهای جاه طلب و خودخواهی روبرو می شوید که چشم سفید و پر رو و متکبر هستند. شما به خاطر سقط فرزندتان احساساتی شده اید و می خواهید با آشنایی که دارید درددل کنید و بی پرده از احساستان با او صحبت می کنید. او به شما می گوید که برای آدمهای غریبه نباید از احساس خودتان صحبت کنید و از رازهایتان نباید چیزی مطرح کنید. ( چون نه تنها کاری از آنان بر نمی آید ممکن است حتی نتوانند احساس شما را درک کنند). شما به نصیحت دوستتان گوش می کنید. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۱۸ تیر ۱۳۹۸ ساعت ۱۶:۳۶:۰۵
ادامه

فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.