تعبیر خواب کوه
تعبیر دیدن کوه، یا کار بزرگ است یا شخصیت بزرگ. اگر در خواب ببینید از کوهی عظیم بالا می روید، کاری بزرگ در دست می گیرید. اگر دیدید که از کوه به سختی و با رنج و زحمت بالا می روید، کار شما دشوار خواهد بود و اگر آسان و سبک کوه پیمایی می کنید، به سهولت بر دشواری یا آن شخص دور از دسترس چیره می گردید.
اگر کسی دید بر نوک کوهی ایستاده، به اوج موفقیت می رسد و اگر آنجا تکبیر می گفت، آرزوی سربلندی دین و معتقدات خود را دارد. اگر آنجا اذان گفت و نماز خواند، کارش بسیار خوب و روبراه خواهد شد. سقوط از کوه، از دست دادن مال دنیا و یا ارزش معنوی او است. اگر دیدید در کوهی به غار پناه بردید امنیت می یابید یا رازی را کشف می کنید.
-
امام صادق (ع) می فرماید: دیدن کوه در خواب بر پنج وجه است:
- پادشاهی،
- دلیری،
- ظفر یافتن،
- بلندی،
- رئیسی. اگر ببیند بر کوه نتوانست شدن، دلیل نامرادی است.
حضرت دانیال می گوید: اگر کسی درخواب خود را بر سر کوهی ببیند، دلیل است در پناه بزرگی رود. اگر ببیند کوه از جای برکند، دلیل که بزرگی را قهر کند. اگر ببیند در کوهی مُقام بساخت، دلیل که مقرب پادشاه شود.
محمد ابن سیرین می گوید: اگر ببیند بر سر کوهی بانگ نماز گفت یا نماز کرد، دلیل است کارش بالا گیرد. اگر دید که بر دامن کوهی مقام نمود و بیفتاد، دلیل غم است. اگر ببیند که در کوه پنهان شد و راه بیرون آمدن نداشت، دلیل که او را به حیله در کاری اندازند و از آن کار به دشواری خلاصی یابد.
جابر مغربی می گوید: اگر ببیند کوهی بجنبد، دلیل که بزرگی از آن دیار رنجور شود. اگر ببیند کوهی می کند و بر وی آسان است، دلیل که کسی چیزی به وی دهد. اگر در خواب خود را به کوه طور ببیند، دلیل است معتقد پادشاه شود. اگر دید در کوه سوراخی بود و در آنجا رفت، دلیل که از راز پادشاه آگاه شود.
اگر ببیند که از کوه سنگ برمی گرفت و از هر جا که بود می انداخت، دلیل که نامه های پراکنده نویسد. اگر ببیند از کوه بیفتاد، دلیل است مرادش برنیابد. اگر ببیند نردبانی بسته بود از کچ و او بدان نردبان بر سرکوه رفت، دلیل است مرادش زود برآید. اگر نردبان را از گل و خشت ببیند به تاویل نیکوتر است.
اگر نردبان را از مس و برنج ببیند، دلیل نامرادی است. اگر از آهن ببیند، دلیل قوت است. اگر ببیند بر سر کوهی بلند ایستاده بود، دلیل است مقرب پادشاه شود.
ابراهیم کرمانی می گوید: اگر ببیند کوه می کند، دلیل که با مردم حیله کند. اگر ببیند در کوهی است و بیرون نتوانست آمد، دلیل که در کاری بماند و خلاصی نیابد.
اگر تعبیر خواب خود را پیدا نکردید آن را از ما بپرسید. لطفا به موارد زیر دقت فرمایید:
لطفا هر خواب را در صفحه تعبیر خواب مرتبط با آن سوال کنید.
حتما خواب خود را با حروف فارسی بنویسید. کامنت های انگلیسی تایید نخواهند شد.
تعبیر خواب شما به صورت عمومی در بخش دیدگاه اضافه خواهد . لطفا از نوشتن ایمیل، اطلاعات شخصی خودداری کنید.
ارسال تعبیر خواب به ایمیل امکان پذیر نمی باشد و تعبیر ها فقط در سایت نوشته می شود.
تعبیرهای درخواستی در سریع ترین زمان ممکن نوشته خواهند شد اما ممکن است به دلیل درخواست های زیاد این زمان گاهی طولانی شود.
در صورتیکه خواب ارسالی شما بیشتر از ۷۵۰ کاراکترباشد، به ازای هر ۷۵۰ کاراکتر یک حق خواب از شما کسر خواهد شد!
فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.
Camelia : با سلام و وقت بخیر.<br>
من یکشنبه هفته پیش سمت ظهر خواب دیدم ، به سختی و در هوای تاریک، در حال بالا رفتن از کوهی هستم و در بالای کوه محل کارم بود و باید به کلاسم میرسیدم( در واقعیت تدریس می کنم) ، نزدیکای قله بودم که یکی از مدرسین آقا از پایین فریاد زد که از بالا چراغی روشن کنند تا بتوانیم راحتتر بالا برویم و وقتی چراغ روشن شد، آنقدر نورش زیاد بود که من قسمتی از شال خود را روی چشمانم انداختم که از شدت نور کم کند تا بهتر ببینم و بعد توانستم به نوک قله برسم.
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. شما دارید به سمت موفقیت در کارتان پیشرفت می کنید و با چالشی بزرگ در این راه مواجه هستید. دیگران به شما بسیار توجه خواهند کرد و شما را تحت نظر می گیرند تا مراقب باشند که چطور دارید مراحل موفقیت را طی می کنید و شما سعی می کنید که بینشتان را به این واسطه از دست ندهید و غرور شما را نگیرد و همینطور افکارتان را از دیگران مخفی می کنید. شما به اوج موفقیت در کارتان خواهید رسید. تشکر از همراهیتون.
عبدالله یزدانی : سلام پسر عموم این خواب رو دیده از زبان ایشان براتون میگم: ممنونم خواب مخفی بشه
فریبا هراتی
: سلام. شما می خواهید که خیلی آزادانه و سریع به اهدافتان برسید و با کمترین میزان مسئولیت، به بهترین نتیجه در کارتان برسید. پسر عموی شما در این راه از شما تبعیت و دنباله روی می کند. اما هدف شما عملی نخواهد شد و نتیجه ی مثبتی به همراه ندارد. در مرحله ی بعد پسر عموی شما سعی می کند که اوضاع را به روش خودش کنترل کند و تجربه ی عدم موفقیت تان برای اولین تلاش برای رسیدن به موفقیت در کارتان را، در خاطرتان حفظ خواهید کرد. شما هدف و تصمیمی دارید که می خواهید با تمام هوش و حواستان به آن مشغول شده و روش و مسیر زندگی تان را به همین واسطه عوض کنید ولی درک درستی از این ندارید که چطور باید این هدف را عملی کرد. به هر حال به همراه عده ای سعی می کنید که برای رسیدن به هدفتان تلاش کنید. پسر عموی شما هر گونه دروغ و فریبکاری را در رابطه با این کار از خودش و شما دور خواهد کرد و سعی می کند که صادقانه با شما همکاری کند. ولی شما تا اندازه ای ساده دلی به خرج می دهید و توانایی تان برای قضاوت شرایط ضعیف است. اما پسر عمویتان مراقب است که شما اشتباه نکنید. تشکر از همراهیتون.
کیمیا : سلام و وقت بخیر
خواب دیدم برادر وسطی و برادر کوچکتر از اون میخوان برن استخر و برادرم مجید میخواست مایو عوض کنه و یکی اومد داخل اتاق و نمیدونم کی بود داشت با اون و داداش وسطم شوخی میکرد و مجید پیرهن تنش بود ولی از پایین لباسی تنش نبود و با خودم گفتم خجالت نمیکشن اینطور حرف میزنن لاقل لباستو بپوش بعدش کل کل کن، سپس دیدم با داداش کوچیکم داریم میریم کوه و دامنه کوه اون حواسش پرت بود و گفتم وقت تلف نکنین بیاین بریم و از جلو راه افتادم و بهم گفت تو از جاهای شیب دار میترسی بذار باهام حرکت کنیم( در بیداری از شیب توی کوه میترسم) منم راه افتادم و دیدم وقتی با احتیاط میرم خیلی راحت میتونم حرکت کنم و با اینکه مسیر یخی و برفی بود ولی لیز نمیخوردم، اون طرف برادر بزرگترم بود و داشت مارو نگاه میکرد و سالار اومد سمتم و گفت بریم، یهو برف باریدن گرفت و دانه های برف درشت بود و خیلی زیبا ، من به داداش کوچیکم گفتم ببین برفم شروع شد، مثل برف کریسمس میباره و همونیه که من دوست دارم و سرمو با شال کشیدم برف نخوره و راه افتادیم و بعدش دیدم با دوست پسرمه که دارم میرم و یه زیر پیرهنی تنش بود، از وسط کوه باید از یه اتاق رد میشدیم تا به سمت قله بریم، داخل اتاق دوستم یکی از شاگرداشو دید که روی ویلچر بود و به دوستم گفت آقای معلم پاهام سست شده و نمیتونم راه برم و تنگی نفس دارم و دوستم گفت پسرم اینها شبیه علایم کروناست و بهتره بری بیمارستان، منم دست دوستمو گرفتم و کشیدم بهش گفتم مگه نمیبی مریضه ازش فاصله بگیر و باهاش حرف نزن ممکنه سرایت کنه بهت و راه افتادیم، وقتی بیدار شدم از اینکه دوستم زیر پیرهنی تنش بود و داداشم مایو تنش نبود یه جوری بودم و خوابمو براتون فرستادم، ممنون از تعبیرهاتون
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. برادر شما می خواهد رفتار احساسی خودش را عوض کند و رک و پوست کنده راجع به احساساتش صحبت می کند. او می خواهد که نگرانی های گذشته اش را بشوید برود و شروعی تازه داشته باشد و در این رابطه با دوستش شوخی می کند. برادر کوچک شما نسبت به شما حالتی حمایتی دارد و شما با آرامش بیشتر، قادر خواهید بود که در زندگی تان تصمیم عاقلانه تری بگیرید. قضاوت و تصمیمات عجولانه، به ضرر شماست. اما شما دوست ندارید که افکارتان را با دیگران مطرح کنید و نمی خواهید منفی بافی کنید و به ترسهایتان اجازه دهید که روی شما تاثیر منفی بگذارند. دوست پسر شما سعی می کند که در کارش به اوج موفقیت برسد ولی در کار او رکود و مشکلی وجود دارد که زیاد حمایت مالی نمی شود و دست او برای انجام برخی کارها کوتاه است. ( قدرت مالی او کم است). تشکر از همراهیتون.
Reyhan : سلام خانم هراتی عزیز
حدود 18 سال پیش این خواب رو دیدم .تو خواب دیدم (پسر جوان به سن 18 ساله با لباس سفید بلندی هستم در اصل خانم هستم) در جایی مثل بیابان بی آب و علف جمعیتی که به شماره نمی آمد بودن کوهی روبه رو بود که من هم یکی از فراد اون جمعیت بودم آقایی در پایین کوه رو به جمعیت کرد و گفت من میخوام برم بالای کوه کسی منو همراهی میکنه تمام جمعیت گفتن که مییان اون اقا شروع کرد به از کوه بالا رفتن منم پشت سرشون راه افتادم بعد از قدری پیاده روی پشت سرم رو نگاه کردم دیدم نیمی از جمعیت اصلا حرکت نکردن و عین کسایی هستن که میخ شدن به زمین، تعجب کردم و ادامه دادم در دامنه ی کوه هوا خیلی روشن بود کوه انگار از روشنی هوا به رنگ سفید دیده میشد اونایی هم که از کوه بالا میومدن تعداد کمتر شده بودن و لباساشون سفید شده بود برعکس اول که همه لباستشون رنگ خاک و خاکستری بودن به افرادی که به دامنه کوه رسیدن نگاه کردم تعداد کمتر از 1000 نفر بودن دوباره ادامه دادم تقریبا به بالای کوه رسیده بودیم جمعیت کمتر از 500 نفر بودن به قله که رسیدیم افراد بسیار نورانی بودن ولی جمعیتشون 5 یا 6 نفر بودن منم همراهشون به قله رسیده بودم بعد اون اقا روی قله ایستادن چهرشون رو که دیدم فهمیدم آقا امام زمان (عج)هستن شال سبزی داشتن وخالی رو گردنشون بود بامحاسن مشکی. رو به جمعیت همراه و کسایی که پایین کوه بودن فرمودند من میخوام برم اونجا دست کشیدن به پایین کوه نگاه کردم دیدم اشاره به بیت المقدس کردن و گفتن آیا کسی هست من رو یاری کنه؟ هیچ کس جواب نداد من خجالت شدم دو باره تکرار کردند بازهم کسی جواب نداد بار سوم سوال کردند کسی جواب نداد اشکهای آقا از محاسنشون سرازیر شد و من از شدت ناراحتی دیدن گریه اقا رو به جمعیت کردم گفتم داره ازتون یاری مطلبه چرا جواب نمیدین نمیبینین گریه میکنن انگار مهر سکوت بر دهنشون خورده بود من و چند نفر باقیمانده پشت سر اقا به پایین کوه سمت بیت المقدس رفتیم مسیر پایین رفتن از کوه سنگ ها و خارهای تیزی داشت و اقا مراقب بودن زخمی نشن ما هم با دقت پشت سر اقا پایین رفتیم. لطفا تعبیرشو بفرمایید
فریبا هراتی
: سلام. شما مثل یک مرد ثابت قدم در راه ایمانتان حرکت می کنید و تعداد افرادی که پیروان واقعی امام زمان ع باشند بسیار کمند. اکثر مردم ناراحت و افسرده اند و باور به تغییر و بهبود شرایط زندگی شان ندارند. و تعداد افرادی که در طول عمرشان از پیروان امام زمان ع باشند بسیار کم است. کسانی که ایمانشان قویست و در نهایت تابع او می مانند انگشت شمار هستند و در راه رسیدن به اهداف متعالی الهی سختی ها و مشقت هایی را باید متحمل شد که از توان هر کسی بر نمی آید. اما شما خودتان را از حامیان و پیروان واقعی او می دانید و انشالله همین طور ثابت قدم در راه امام زمان ع باقی بمانید. تشکر از همراهیتون.
هومن : با سلام و وقت بخیر حضور خانم هراتی عزیز
این خواب رو امروز یکشنبه بعد از اذان صبح دیدم
خواب دیدم از کوه بسیار بلندی با تجهیزات کامل بالا می روم ، کوهی بود که در عین زیبایی ترسناک هم بود از این جهت که فقط یک دیواره بسیار بلند بود و دور و برم جیز دیگری نبود ، کوه آنقدر مرتفع بود که اصلا زیر پایم معلوم نبود . یک لحظه به پایین نگاه کردم با خودم گفتم اگر بیفتم مرگم حتمیه ، یه لحظه پاهام سست شد ، اشهدمو گفتم ، یک دفعه انگار صدایی شنیدم که میگفت برو بالا من هواتو دارم نیازی نیست بترسی ، توی اون سرمای کوه، گرمای خوبی رو در بدنم احساس کردم ، نگاه کردم دیدم تجهیزاتم نو تر و بهتر شدن ، طنابهایی که به کوه متصل بودن نوتر ، مقاومتر و بیشتر شدن ، نیرویی که در کف پام بود و به سمت بالا میرفتم رو کاملا حسش میکردم . خیلی سریع رسیدم به جایی که با قله دو الی سه متر بیشتر فاصله نداشت . اما انگار قله را مثل پشت بام منازل مسطح درست کرده بودن ، سیمهای مشکیی دور آن بسته بودن که با کمی تلاش پاهایم را روی آنها گذاشتم و بالا رفتم و رسیدم بالای قله که مثل پشت بام درستش کرده بودن. منظره زیبایی بود انگار کل زمین زیر پایم بود میخواستم پرچمی را بلند کنم و عکس بگیرم که رسیدم به قله که از خواب بیدار شدم .
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. شما با چالش بزرگی روبرو هستید و در این شرایطی که سختی های زیاد در دنیا حاکم است، به کمک خدای بزرگ، ایمانتان قوی، راهتان هموار و به اوج موفقیت خواهید رسید. صلح و موفقیت و امنیت و آرامش بر زندگی شما حکمفرما خواهد شد. تشکر از همراهیتون.
Mehrnika : واقعا عذر میخوام برای اشتباهات تایپی
یک تکه طلا از کف زمین کنده شده بود که سر جاش قرار دادم و اطمینان داشتم تمام این شکوه متعلق بمن و خانواده ام می باشد.
فریبا هراتی
: خواهش می کنم. انشالله عزت و قدرت و ثروتتان برایتان ماندنی خواهد بود.
Mehrnika : با سلام و عرض احترام
خواب دیدم داخل سالن آرایشگاهی هستم و قراره ساعتدیک خواهرم به ارایشکاه بیاد و برای عروسیش اماه بشه ،صاحب سالن اقایی بود اومد ودگفت : که سالن وقت کمی داره و بزودی تعطیل میشه من معترض شدن و گفتنم چه وقته اینکاراست و خواهرم از قبل وقت گرفته ساعت یک میاد ظاهرآ یه سالن صاحب نام بود
و بعد تو دلم کفتم خواهر چقدر دل گتده است و چرا اینقدرردیر وقت گرفته
یه اقای قد بلتد با یه ست رو تختی سبز رنگ و با جنس حوله ای امد و گفت که هدیه ارایسگاه به عروسه
و بعد دیدم که خواهرم لباس عروس پوشیده و اماده جلو اینه نشسته خیلی زیبا بود با چشمانی به رنگ سبز (در واقعیت قهوای )من داشتم عکس میگرفتم و اون بمن میگفت تو روز عروسیت خیلی ناز و با وقار بودی چرا من نیستم بهش گفتم چرا هستی فقط خیلی وول نخور و بعد بهش قران دادم تارهم بخونه و هم اروم باشه ،وقتی قران رو میدادم بهش یه قران خیلی بزرگ بود و قدیمی که از شدت قدیمی بودن دو قسمت شده بود و سنگین هم بود که مندنبال یه رحل بود م که دستای خواهرم اذیت نشه خوارم گفت رحل نداریم
ولی من زیر تعدادی کتاب قران که جلومون بودیه رحل کرم رنگ پیدا کردم
و در فضایی دیگه همسر و پسرام داشتن واسع عروسی خواهرم اماده میشدن انگار که اون عروسی خیلی اتفلقب پیش اومده بود و ما کت و شلوار نگرفته بودیم و همسرن یه شلوار مشکی شش جیب میخواست بپوشه و بچه ها لباس اناده نداشتن
و من عصبانی بودم و اخرش گفتم مهم نیست هر جی دارید بپوشید و لی توروخدا شش حیب نپوش
و بعد داخل سالن بودیم من بابت لباس بچه غصه خورده بودم انگار که پول نداشتم واسه خرید
درست همون موقع که مهمانها داخل سالن بودت در قسنت دیگه ی سالن که من کاملا مشرف بودم بهش و قرار بود اونجا نیز شام اماده بشه از سقفش چیزی مثل مایع ریخت رو سر همسرم و ادانه دار بود گارسونها دورش کرده بودن و من ازدیدن اون اتفاق هیجانزده بودم
مایع اب طلا بود سریع از در دیگه مهمانها رو بیرون کردن
و بلافاصله بعد دیدم مندهمسر و فرزندانم سوار یه هلی کوپتر داخل کوههایی عظیم در خرکتیم کوهها زیبا بودن و همه از الماس ،طلا و سنگ فیروز بودن بسیار زیبا و غیر قابل وصف و من خوشحال بودم از بچه ها خواهش میکردم به کسی چیزی نگن
انگار اون کوهها باتما م زیباییشون مال ما بودنو بعد بع یه غاری رسیدیم شبیه یه نمایشگاه و موزه بود کفش از سنگ مرمر سیاه و طلا بود
و توه طلا به پامدگیر کرد و کنده شد و من اونو با انگشت سر جاش قرار دادم
اونجا فقط ما بودیم و پیر مردی از دوستان قدیم همسرم کهزمانی هنرپیشه ای معروف بود.ایشون هم خوشحال بودن
یکدنیا سپاس.
فریبا هراتی
: سلام. دوست خوبم از شما خواهش می کنم هرگز خوابتان را سطر به سطر ارسال نکنید و پشت سر هم بنویسید چون هنگام پاسخ در باکس تعبیر من نمی توانم همه ی خوابتان را یکجا مشاهده کنم و از فرستادن خوابهای طولانی خودداری کنید حداکثر 10-15 خط نباید بیشتر باشد در غیر اینصورت خوابهای طولانی تعبیر نخواهند شد. شما می خواهید سعی کنید که سیاستمدارانه رفتار کنید و موانعی برای رسیدن خواهرتان به موفقیت وجوددارد و او هم باید سعی کند که در رفتارش سیاست داشته باشد. موانعی بر سر راه خواهرتان وجود دارد که او باید به آنها غلبه کند. باید استقامت کند و سخت بکوشد و به خاطر موفق شدن و رسیدن به اهدافش سخت تلاش کند. خواهرتان گشایش کار خواهد یافت و کارها برایش خوب پیش خواهد رفت با این وجود او نگران است و به مسائل به صورتی پولی یا حسودانه نگاه می کند. شما می خواهید که خواهرتان امیدوار باشد و مسائل را سخت نگیرد و نسبت به چیزی جبهه نگیرد. نگرانی خواهر شما سر مسئله ای است که از قبل پیش بینی نکرده بودید و همسرتان می خواهد که نگرش درستی داشته باشد و تعادل و آرامش خودش را حفظ کند و باعث کار خیر شده و سعادت خانوادگی شما را تامین کند. بچه ها معصومیت خودشان را دارند و شما به این فکر می کنید که آنها چطور می توانند در رابطه با خواهرتان رفتار کنند که جای نگرانی نباشد. شما نمی خواهید که همسرتان خیلی در کار خواهرتان دخالت کند. ثروت و موفقیت زیادی به زندگی شما حریان پیدا می کند و حس عشق و طول عمر و سعادت خانوادگی در وجود همسرتان و شما زیاد خواهد شد. شما بر موانع و مشکلات زندگی تان غلبه خواهید کرد و بلند پروازانه به اهدافتان خواهید رسید. شما به اوج موفقیت خواهید رسید و عزت و سربلندی در اصالت و شخصیت شما وجود دارد. خط اخر خوابتان را متوجه نشدم نوه طلا با پامدگیر کرد یعنی چه. لطفا قبل از ارسال خوابتان اشتباهات تایپی را همیشه تصحیح بفرمایید. تشکر از همراهیتون.
مینا : سلام وعرض ادب
خواب دیدم بالای یه کوهی هستم که یه سری خونه مثل حالت مقبره های سنکی اونجاست که از داخلش یه اب زلالی به سمت پایین جاری بود و من کنار اب نشسته بودم و داشتم به سمت بالا و خانه هایی که اون بالا بود نگاه می کردم وبا خودم فکر می کردم اینجا برای ماست انگار ده پدریم بود وانگار اونجا مالپدرخدابیامرزم و خانواده ما بود بعد دیدم عروس عموم کنار منه و بازم تو بلندی بودیم من وکنار قبرستون برد و یه اسمی رو اوردکه یادم نیست و به من گفت بریم سر قبرش منم گفتم اینجا چه قدر من و ناراحت کرد بعد دیدم اون قبرستون مثل مزرعه گندم شد و یه تعدادی بچه تو سن دبستان به فاصله یکمتری از هم نشسته بودن انگار مدرسه بود ولی توفضای باز و چندنفر مثل معلم بهشون درس می دادن بعد دیدم تو خوتم ورفتم دستشویی تو یه اپارتمان تمیز یه انگشترطلا که اصلا شبیه طلا نبود ولی ارزشمند بود با طرحهای خیلی رنگارنگ که یه اویز رنگارنگم بهش وصل بود تو دستم بود انگار انگشترم و تو دستشویی جا گذاشته بودم رفتم انگشترو دستم کردم وبه مادرم نشون دادم مامان انگشترم و ببین مادرم با افتخار بهش نگاه کرد اونطرف اتاق خواهرم از اروپا کلی برامون سوغاتی اورده بود وداشت بینمون تقسیم می کردبعد پدر شوهر خدابیامرزم با خوشحالی کنارمون نشسته بود و نگاهمون می کرد وبا ما می خندیدو خوشحال بود بعد دیدم خواهرم و دخترم که انگار کوچک شده بود مثلا تو سن هفت سلگیش بود با یه پیراهن گلداره سفید و سبز تنش بود داخل کوجه مامانم با خوشحالی به به طرف من میدوید
فریبا هراتی
: سلام. عرض ادب متقابل. شما به درک بالایی در زندگی رسیده اید و به اوج موفقیت خواهید رسید. شما به اصالت و ارزش هایی که خانواده تان در زندگی به آن معتقد هستند، پایبند هستید و به جنبه هایی از خصلت های اخلاقی پدرتان ( روحش شاد) که فراموشش کرده اید فکر می کنید. شما می خواهید به یاد بیاورید که چه کسی هستید و چه کسی بودید و اصالتتان را از یاد نبرید. شما با یاد آوری این جنبه ها احساس مثبتی به زندگی تان جاری می شود و گاهی هم یاد کسانی می افتید که به خاطرشان ناراحت شدید. دنیا همین است به مانند کشتزاریست که در آن بدنیا می آیید رشد می کنید حاصل اعمالتان را می بینید و بعد خشک می شوید. دنیا مدرسه ایست که انسان در آن می آموزد و تکمیل می شود و عقلش رشد می کند و روحش قوی می شود. شما می خواهید از غم فارغ شوید و نگرانیهای گذشته تان را بشویید برود. از لحاظ مالی هم مشکلی ندارید ولی به مسئله ای یا به کسی متعهد هستید که برایتان بسیار بسیار با ارزش است و باعث نشاط و شادی شماست. شما این تعهد مثبت زندگی تان را فراموش کرده بودید. مادر شما هم به کسی که به او متعهد هستید افتخار می کند. خواهر شما الان که شما پیش او نیستید، پتانسیل ها و جنبه های پنهان شما را بیشتر درک می کند و قدرتان را می داند. روح پدر شوهرتان شاد او هم از شرایط زندگی شما و موفقیت ها و خوشبختی شما با خبر است. شما نسبت به خواهر و دخترتان جنبه ی حمایتی به خودتان می گیرید و احساس می کنید که وظیفه ی شماست که در شرایط سخت و بغرنج از آنها حمایت کنید و نگذارید که با محدودیت هایی مواجه باشند. آنها هم امیدوار و مثبت اندیش هستند. تشکر از همراهیتون.
محمدرضا : سلام
خاله بنده خواب دیدم به همراه دایی و زندایی بنده از یه کوه دارن میرن بالا به طوری که انگار به آسمون دارن میرسن وخاله من ترسید به یه جایی میرسن داییم میره لب یه پرتگاه وگفت من میخوام خودمو پرت کنم از اینجا خالم میگه نه نکن اینکارو این چه کاریه ولی زنداییم میگه بزار ببینیم میکنه این کارو اصلا خالم میگه این حرفو نزن (زنداییمم یه چشماش سرمه زده بود سیاه شده بود چشماش) یعد داییم دستاشو باز میکنه خودشو پرت میکنه پایین خالم دستشو میکوبه رو سینش هی میگه این چه کاری بود کردی
با تشکر از شما
فریبا هراتی
: سلام. خاله و دایی شما با چالشی بزرگ در زندگی شان مواجه می شوند و سعی می کنند که با مشکلات دست و پنجه نرم کرده و به اوج موفقیت برسند اما دایی شما در نیمه راه احساس خستگی و ناامیدی می کند. سرمه ی زنداییتان به بد بینی و توجه بیش از حد او به نیات و صداقت دایی تان اشاره می کند و عدم حمایت و پشتیبانی او از دایی تان موجب دلسردی او و شکست او در راه رسیدن به اهدافش خواهد شد. تشکر از همراهیتون.
Sara : سلام و خسته نباشيد من چند ماهي با دوست پسرم قهر بودم ،چند روزي است كه خيلي كم رنگ باهم آشتي كرديم ولي من بهش فهموندم كه اگه منو ميخواي ديگه بايد جدي به رابطت فكر كني،اونم چند روزي از من وقت خواسته تا كاراي عقب افتادشو درست كنه منم قبول كردم،خواب ديدم با دوست پسرم ميثم داشتم تلفني حرف ميزدم ازش پرسيدم كجايي گفت تجريش گفتم پس نزديك مني ،منم دانشگاهم تجريش،در صورتي كه دانشگاه من سالها پيش تجريش بوده و من الان جاي ديگه اي درس ميخونم،اومد پيشم و گفت يه جايي ميخوام ببرمت،منو برد يه كوهي كه داخل كوهو تراشيده بودند پله ميخورد و هر طبقش تبديل به يه جاي تفريحي شده بود ،من و ميثم پله ها رو تا آخر رفتيم تا رسيديم به قله ي كوه كه اونجا يه چند نفر ديگه اي هم بودن وقتي اطراف كوهو نگاه كردم از هيجان ميخواستم جيغ بزنم خيلي زيبا بود از يه طرف كه نگاه ميكردي جنگل سرسبز ميديدى يه طرف ديگه دريا و يه طرف ديگه گلهاي خيلي زيبا بود،داشتم اين منظررو نگاه ميكردم كه يه دفعه ديدم ميثم منو بغل كردو روي دستاش بلند كرد،بهم گفت بيا اينطوري اطرافو قشنگتر ميبيني ببين كجا آوردمت ولي حتي از اين كارشم خوشحال شدم چون انگار اطرافيان مخصوصا يه آقاي مسن يه جوري نگهم ميكردن كه انگار ميگفتن ببين چقدر دوست داره،بهدش از اون قسمت كوه رفتيم جاي ديگه اي چند تا پله رو كه اومديم پايين چند نفر داشتن قليون ميكشيدن دلم ميخواست منم با ميثم برم قليون بكشم اما توي دلم گفتم اگه الان بهش بگم چون قليون دوست نداره ناراحت ميشه،بعد رسيديم به يه استخر ميثم بهم گفت من برم يه شنا كنم تو اينجا منتظرم بمون تا من بيام من توي دلم ناراحت شدم كه من از تفريحو قليونم زدم اونوقت اين ميخواد بره شنا اما به روش نياوردم ،استخر خيلي تميز با آب بسيار زلال بود ديدم ميثم با چند تا مرد ديگه دور استخر ميدوييدن كه ميثم جلوي همشون بود،منم با چند تا خانم ديگه كه منتظر بودن مرداشون از شنا بيان نگاهشون ميكرديم بعد همه باهم پريدن توي آب ،يه آقايي كه نگهبان استخر بود اومد گفت اينجا مردونست بيرون منتظر باشين ما از اونجا اومديم بيرون،و بعدش از خواب بيدار شدم.سپاس
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. شما و دوست پسرتان از اینکه با هم آشتی کرده اید احساس خوشبختی و موفقیت می کنید. او می خواهد در ادامه شما را در چالش بزرگی که روبرویتان دارید همراهی کند و باعث پیشرفت شما بشود که هر سختی پیش رویتان برایتان با موفقیت و لذت همراه باشد. می خواهد که شما به اوج موفقیت برسید. امید و احساسات مثبت و عشق و مهربانی به زندگی تان راه می یابد. او می خواهد شما را در زندگی بالا ببرد و بتوانید به او تکیه کنید. اما زندگی همیشه خوشی نیست! شما دورانی هم خواهید داشت که کمی از نظر روحی پایین تر خواهید آمد و شما باز سعی می کنید که او را ناراحت کنید! اما پشیمان خواهید شد و از ارتکاب به کاری که بین شما فاصله بیاندازد دوری می کنید. او می خواهد که شروعی تازه داشته باشد و اشتباهات گذشته اش را بشورد برود. شما باید به او همیشه فرصت جبران اشتباهش را بدهید و زود قهر و دعوا راه نیاندازید. احساس او نسبت به شما خالص و پاک است. او می خواهد در خوبیها اول باشد و با سر به درون احساسات مثبت غوطه بزند. شما در کارهای مردانه او دخالت نکنید . به او اجازه دهید تا خودش را جمع و جور کند و نکته سنجی نکنید. تشکر از همراهیتون.