تعبیر خواب گریه کردن
تعبیر گریه کردن در خواب، شادمانی کردن در بیداری است. اگر کسی در خواب از ترس خدا گریه می کرد، به شادمانی و سرور از جانب پروردگار می رسد. گریه اگر اشک به همراه نداشته باشد، زیان است. اگر به جای اشک خون از چشمانش جاری بود، ندامت از کارهای گذشته است.
امام صادق (ع) می فرماید: اگر دید بگریست و بعد از آن بخندید، دلیل که اجلش نزدیک است.
محمد ابن سیرین می گوید: دیدن گریستن در خواب، دلیل شادی است از حق تعالی. اگر دید بر گناه می گریست یا درمجلس علم و قران خواندن و آن چه بدین ماند، دلیل که حق تعالی از فضل خود بر وی رحمت کند و گناهان او را بیامرزد. اگر دید که می گریست و اشک از چشم او نمی آمد، دلیل زیان است. اگر دید بگریست و خون به جای اشک می آید، دلیل از کاری که گذشته، حیرت و حسرت و ندامت خورد.
تعبیر خواب گریه کردن مرده
شیخ طوسی میگوید: در واقع حالت چهره و نوع گریستن و یا زار زدن مرده در خواب مهم است اگر در ابتدا او را خوشحال و شادمان دیدید و سپس شروع به گریه کردن کرد این خواب بد است و معنای خوبی ندارد اما اگر شما مرده ای را در خواب دیدید که فقط گریه میکند و شما نظاره گریه او هستید و قبل از گریه از وی حالات دیگری را مشاهده نکردید این خواب خوب است و معنای بدی ندارد.
منوچهر مطیعی تهرانی گوید: اگر در خواب ببینیم کسی که مرده است گریه می کند خوب است و جای نگرانی نیست.
تعبیر خواب ناله و زاری مرده
ابن سیرین میگوید: اگر کسی که مرده است را در خواب خودت ببینی که ناله و زاری میکند، آن مرده در زمان حیاتش در دنیا بدکردار بوده است، بطوریکه:
اگر ببینی از سردرد ناله میکند، آن مرده در زمان حیاتش در دنیا با مردم به تکبر رفتار میکرده است.
اگر از درد دندان ناله میکند، در زمان حیاتش فحش و ناسزای فراوانی به دیگران گفته است.
اگر از درد شکم ناله میکند، آن مرده در دنیا مال حرام مصرف کرده است.
اگر تعبیر خواب خود را پیدا نکردید آن را از ما بپرسید. لطفا به موارد زیر دقت فرمایید:
لطفا هر خواب را در صفحه تعبیر خواب مرتبط با آن سوال کنید.
حتما خواب خود را با حروف فارسی بنویسید. کامنت های انگلیسی تایید نخواهند شد.
تعبیر خواب شما به صورت عمومی در بخش دیدگاه اضافه خواهد . لطفا از نوشتن ایمیل، اطلاعات شخصی خودداری کنید.
ارسال تعبیر خواب به ایمیل امکان پذیر نمی باشد و تعبیر ها فقط در سایت نوشته می شود.
تعبیرهای درخواستی در سریع ترین زمان ممکن نوشته خواهند شد اما ممکن است به دلیل درخواست های زیاد این زمان گاهی طولانی شود.
در صورتیکه خواب ارسالی شما بیشتر از ۷۵۰ کاراکترباشد، به ازای هر ۷۵۰ کاراکتر یک حق خواب از شما کسر خواهد شد!
فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.
Dina : سلام وقت بخیر،من دیشب نزدیکای صبح دقیقا قبل از بیدار شدن ،خواب دیدم که خواهر کوچک تر از خودم، درحال گریه کردن بود وصورتش از گریه خیس بود و سرشو گذاشته بود روی شانه مادرم و اینجوری به نظر میومد که با دوست پسرش مشکلاتی دارن یا همچین چیزی و سعی میکرد پدرم متوجه نشه (هرچند که کمی بعد بنظر میومد پدر یه چیزایی میدونه) در همین حین ک سرش رو شانه مادرم بود و گریه میکرد من هم خواستم بهشون ملحق بشم و سرمو بذارم رو شانه مادرم که خواهرم مانعم شد و با دستش جلومو گرفت و گفت نیا اونوفت حالت تهوع میگیریاااا، یکی دو ثانیه بعدش پدرم اومد و درحالی که تو فکر بود گفت اگر الان محرم و صفر نبود ماشین رو میفروختم.
فریبا هراتی
: سلام. خواهر شما نیاز به حمایت و پشتیبانی مادرتان دارد و از غم رها خواهد شد. او نمی خواهد که شما فکرتان ناراحت شود و نسبت به زندگی بدبین شوید. پدر شما به خاطر خدای بزرگ و به خاطر حفظ تعادل در زندگی تان، سعی می کند که کنترل اوضاع را بدست گرفته و آرامش خودش را حفظ کند و اگر نه، او هم از اینکه اوضاع مطابق میلش به پیش نرود خسته شده و می خواهد که شرایط زندگی تان را عوض کند. تشکر از همراهیتون.
fateme : با سلام و احترام. بنده خواب دیدم تو خونمون هستم دارم دور خودم میچرخم و بلند بلند گریه میکنم، ضجه میزدم، همراه با اشک، و به صورتم میزدم. حال خودمو نمیفهمیدم توخواب. خانوادمم نگاهم میکردن انگار براشون طبیعی بود
فریبا هراتی
: سلام. احترام متقابل. شما به خاطر مسئله ای ناراحت هستید و احساس استیصال و بی یاوری می کنید. شما از اینکه بتوانید رابطه ی صمیمی با خانواده تان داشته باشید و ارتباط تان را با آنها قویتر کنید، ناامید هستید و فکر می کنید که برای خانواده تان، احساس شما مهم نیست. حتی زمانی که احساس شادی و هارمونی در زندگی تان داشته باشید، باز نمی توانید این احساس را به خانواده تان انتقال دهید و فکر می کنید که شما را درک نمی کنند. تشکر از همراهیتون.
حسین : سلام.قبل از اینکه این خواب رو ببینم با دختر داییم دعوا کرده بودم.گفتم دیگه همه چیز تموم شد بین ما. منظورم عشق و ازدواجه.یه جا خوندم تعبیر عروسک عشق میشه.منم گفتم حتما پشیمون شده از دعوا کردنمون و میخواد که دوباره عاشق هم شیم و ازدواج کنیم که همچین خوابی دیدم.الان کدوم رو قبول کنم؟تعبیری که کردین یا چیزی که فکر میکنم.ممنون
فریبا هراتی
: سلام. تعبیر خواب برای همه ی مردم یکسان نیست. اینطور نیست که هر کسی عروسک دید عاشق باشد. تعبیر بنده درست است ضمن اینکه منافاتی هم با تعبیر شما ندارد.
حسین : سلام.خواب دیدم دختر داییم داره گریه میکنه بعد یه گوشی هم دستم گرفتم و توی اینستاگرام میبینم که دختر داییم داره میرقصه و خوشگذرونی میکنه. چیزهایی که توی اینستاگرام ازش میبینم رو با خودش که داره گریه میکنه قیاس میکنم و با تعجب به خودم میگم این دختر داییمه؟دختر داییم حین گریه کردن داشت یه عروسک دختر پارچه ای رو احیا میکرد. سینه عروسک رو با دستاش تند تند فشار میداد تا نفسش برگرده(همون کمک های اولیه).ممنون
فریبا هراتی
: سلام. درک و بینش شما قوی است. دختر دایی شما فکرش بسیار ناراحت است و سعی می کند که جلوی دیگران خوشحال و قوی به نظر برسد. او افکار معصومانه و کودکانه ای دارد و به راحتی تحت تاثیر دیگران قرار می گیرد. او نگرش درست و قوی ای راجع به جنس مخالف ندارد و سعی می کند که خودش را قوی نشان دهد و در برابر مشکلات مقاومت کند. تشکر از همراهیتون.
جهانتاب : سلام.خواب دیدم روی یه تپه کلبه ای هستش و من دارم میرم از اونجا و همه برای بدرقه اومدن،مابین اونها همسرم و دوستاش هم بودن منتها من نگاش نمیکردم اما منتظر بود اومدن اونم مثلا ببینم بعدش من رفتم سمت ماشین دیدم داره گریه میکنه و اشکاش رو گونشه و رفت بالای تپه داخل کلبه..من برگشتم دست گذاشتم رو زانوهام و رفتم بالا به سمت کلبه گفتم بذار قبل رفتن ببینمش.رفتم داخل دوستاش بودن و خواهر دوقلوش تا منو دید گفت اومد...گفتم چی گفتی!خود همسرم گفت چیزی نگفت فقط اومدنت رو گفت و خواهرزنم کفش پوشید و رفت.همسرم رفت دم ظرفشویی با بغض ظرف شستن.رفتم پشتش گفتم چیزی نمیخوای برات بیارم؟ چیزی کم نداری؟ گفت نه!برگشت سمتم سرش رو برد عقب من پیش خودم گفتم یعنی دهنم بو میده؟ بعد منو نگاه کرد گفت با غم برو و بیا اگر نیاز شد برای تضمین بیا ضمانتم رو بکن..و رفت ندیدمش فقط پیش خودم گفتم تو این شرایط (که همش در واقعیت طلاق میخواد و به همه میگه)من چه ضمانتی بکنمش که بیدار شدم.
فریبا هراتی
: سلام. شما دارید از اینکه زندگی تان بهبود پیدا کند ناامید می شوید ولی دوست دارید به او یک فرصت دیگر بدهید. او به دنبال شما نخواهد آمد مگر اینکه خودتان بخواهید به سمت او برگردید. خواهر یا دوستان او نمی خواهند که در کار شما دخالت کنند هر چند که شما فکر می کنید که نظرات آنها روی تصمیم خانمتان موثر است. خانم شما مشتاقانه می خواهد که اشتباهات گذشته اش را بشوید برو و شروعی تازه داشته باشد. اما وانمود می کند که علاقه ای به شما ندارد. او می خواهد که شما نازش را بکشید و می داند که حق با شماست. همه ی این کارها را شما و خانمتان با لجبازی با هم ادامه می دهید تا زمانی که سرتان جدا" به سنگ بخورد و دیگر نه راه پس داشته باشید و نه راه پیش. تشکر از همراهیتون.
khorshid : سلام.وقت بخیر.خواب دیدم دارم میرم دانشگاه (با اینکه خیلی وقته درسم تموم شده) و یه پسری بود رشتش پزشکی بود ولی خودم رشتم چیز دیگه ای بود و اون پسر خیلی چهره ی جذاب و خوشگلی داشت،چشمو ابرو مشکی با موهای خیلی کوتاه داشت،و همه میخواستن باهاش باشن و خوش اخلاق بود و چندتا از همکلاسیای زمان مدرسم و یکی از دخترای فامیلمون رو دیدم که اونا هم همرشته و همکلاس اون پسر بودن.و دوتا دختر ناشناس بودن تو خواب با هم همکلاس بودیم دخترای منحرفی بودن و پیش همه به اون پسر ابراز علاقه میکردن.منم به یکیشون گفتم انقدر خودتونو کوچیک نکنید مگه اون کیه خیلی از همکلاسیاش واسش اینجوری نمیکنن که شماها میکنید.با اینکه خودمم جذبش بودم ولی شاید دست نیافتنی میدیدمش.و دیدم بالاپشتبوم مامانبزرگمیم منو همون همکلاسیم با اون پسر و دوستش و دیدم همکلاسیم به اون پسره گفت من تورو میخوام بعد چسبید بهش همونجا خودشو در اختیار اون گذاشت و خوابیدن و ببخشید اون پسره هم عورت اون دختر رو با زبونش لمس و تحریک میکرد پیش ما انگار عادی بود واسه همه.بعد ازون همونجا دوباره همه باهم حرف میزدیم من نگاهم به پسره افتاد، انگار از قبل گریه کرده بودم و از چشمام مشخص بود(در واقعیت وقتی این خوابو دیدم شبش یعنی دیشب واقعا گریه ی زیادی کرده بودم) و گفت چشماتو ببینم همون لحظه دوباره یه اشک از گوشه چشمم اومد و متوجه شد گریه کردم با دستش اشکمو پاک کرد و ناراحتم شد و دیدم چشمای خودشم اشکی شد و با تعجب گفتم چرا داری گریه میکنی مگه واست انقدر مهمه که من گریه کردم!؟و همکلاسیمم با تعجب فهمید که اون بمن حس داره.و دیدم از طرف دانشگاه دانشجوهای زیادی همراه دوتا استاد خانم تو خیابون داریم راه پیمایی میکنیم و منم وسط جمعیت بودم و اون پسره هم کنارم بود و همه خوشحال بودیم و من انگار خواستم جلب توجه کنم و یه کار متفاوت کرده باشم یه حرکت حرفه ای آکروباتی انجام دادم و پریدم بالا و چرخیدم و همه خیلی خوششون اومد و همه یه جا نشستیم روی صندلی مثل استادیوم و پسره هم کنارم نشسته بود و پاهامو از بغل دراز کرده بودم گذاشته بودم روی پاهای اون و اون انگشتای دستو پاهامو گرفته بود تو دستش و من پرسیدم چرا اینجوری گرفتی تو دستت،مظلوم گفت همینجوری.و خودم فهمیدم که دارم باهاش سرد رفتار میکنم که ترجیح داد چیزی نگه.اون همش با حرکاتش عشقشو بمن نشون میداد و من خیلی حس خوبی داشتم.ولی باهاش عادی برخورد میکردم.ممنون
فریبا هراتی
: سلام. شما درک بالایی نسبت به یک سری مسائل پیدا کرده اید. می خواهید که گشایش کار پیدا کنید و مشکلاتتان حل شود. می خواهید مثل دختر فامیلتان موفق باشید و به ثروت برسید. ولی باورتان نمی شود که بتوانید در انجام کاری که آرزویش را دارید به موفقیت برسید. شما می خواهید یک کار پردرامد داشته باشید و در زندگی تان تعادل به وجود بیاورید و از این استرس و نگرانی راجع به آینده تان بیرون بیایید. شما سعی خواهید کرد که مهارتهایتان را ورز دهید و از تجاربتان استفاده کنید. شما نباید بترسید. باید اراده تان را قوی کنید و با عزم و جزمی قوی و مصمم برای رسیدن به اهدافتان عمل کنید. آنوقت است که شما شخصیتی موفق و مسلط بر کارها از خودتان نشان خواهید داد. شما باید این صحبت هایی که الان عرض کردم را جدی بگیرید و خواهید دید که به موفقیت خواهید رسید. تشکر از همراهیتون.
محیا : سلام و تقدیم احترام! بنده یه همکاری دارم که سر یه قضاوت اشتباه ایشون که حق رو از بنده سلبکردم (ظاهرا کارشون غیرعامدانه بود یعنی درک نمیکردند که حق منو پایمال کردن) و جانب یک خانومی رو که دروغ گفت و زیرآب بنده رو زد گرفتن، رابطه همکاری۵سالمون به اتمام رسید و من از اینکه حقم پایمال شد ناراحتم.
صبح خواب میدیدم بنده و ایشون در یک شب باهم بودیم، ایشون یکم ناراحت بود، رفتیم داخل خونه تا یه چایی بخوریم و بریم بیرون، من با حجابِ کامل بودم، ایشون در همون حالی که داشت سماور رو آماده میکرد در مورد نامادریشون حرف زد که خیلی محترم هستند، اما چون در سن۴۶سالگی باردار شدن مایهی خجالتشون هست. (البته در عالم واقع سن ایشون خیلی بیشتره). و بی صدا به بهنه صورت از هر دو چشمشان اشک جاری شده.
من ناخودآگاه چند قدم بهشون نزدیک شدم و دست کشیدم به صورتشان و اشکشون رو پاک کردم و گفتم خاهش میکنم گریه نکنید. بعد با ماشین ایشون رفتیم مقابل به یه قبرستون که انگار برای زردشتیها بود در قم، از ماشین پیاده شدیم اما داخل نرفتیم، ایشون یه قبری رو بهم نشون داد و گفت این فرد یه ایتالیایی بوده که سکته کرده و همینجا خاکش کردم. توی آسمون شب رو نگاه کردم عکس یکی از این افرادی که مرده بود به شکل یکی از بازیگرها به شکل ستاره درست شده بود که داشت چیزی میخورد، ما رو که دید در موردش حرف میزنیم دست از خوردنکشید و چند لحظه بهمون نگاه کرد و ما سوار ماشین شدیم و رفتیم. تمام وقایع خواب در عالم خوابم در سحرگاه بود، اما این خواب رو ساعت۹ صبح امروز دیدم. ممنون میشم تعبیر بفرمایی.
فریبا هراتی
: سلام. احترام متقابل. او می داند که اشتباه کرده و به خاطر همین مسئله استرس دارد و شما رفتارتان دوستانه است و نمی خواهید که احساسات و افکارتان را به او بروز دهید. نامادری او در خوابش به غیر خردمندانه رفتار کردن خودش اشاره می کند و اینکه او می داند که چه اشتباه بزرگی کرده و چطور شما را ناراحت کرده و الان خودش دارد از خجالت می میرد. شما شخصیتی بخشنده دارید. او به شما ابراز تاسف می کند و می گوید که کارش غیر عادلانه بوده و می خواهد اشتباهات گذشته اش را دور بریزد و می داند که قضاوتش بر مبنای اصول دینی صحیح نبود هاست و درکش کاملا اشتباه بوده و می خواسته که با پرستیژ رفتار کند ولی عمل او کاملا نتیجه ی معکوس و اشتباه داشته است. اما اینکه شما به آسمان نگاه کردید و یک بازیگر دیدید، به این اشاره می کند که حرفهای دوستتان همه از روی تظاهر است و او این حرفها را می زند تا خودش را بزرگ و بالا جلوه دهد و از خودش حمایت کند. خودش هم از اینکه این حرفها را به خورد خودش می دهد و توجیهات مزخرف می کند تعجب می کند!! تشکر از همراهیتون.
مریم : سلام فریبا خانم ممنونم از شما بابت تعبیرهای خوبی که میکنید، امروز ساعت 11 تا 2ونیم ظهر خوابم برد، خواب دیدم خونه عموم هستم ولباس بیرونم رو در آورده بودم میخواستم لباس خونه بپوشم که زن عموم وپسرش از راه رسیدن من دور خودم یه پتو یا پارچه ای پیچیدم، گسر عموم میومد بزور اونو ور داره منو نگاه کنه خستم کرده بود من به دادشم گفتم کاری نکرد داد چند بار داد زدم اسم شوهرم رو تا از خواب پا شد و اومد دعواش کرد اونم دست برداشت، بعد دیدم
با ماشینی که مثل کالسکه بود میخواستن جایی برن منم گفتم با هاتون میام داداشم وپسر عموم واحتمال زیاد شوهرم هم تو ماشین بود رفتیم یه خونه ای که توش گل بزاریم من بالای دیوار خونه بودم تا گل رو اونجا بزارم بعد یه عده مردها اومدن که نمیشناختم انگار اومدن که مراسمی بگیرن که همون گل گذاشتن جزوش بود گفتم یه چیزی بدید من آستینم و شلوارم کوتاه بود بالا زده بودم، باز هم پتو ویا یه شال بزرگی رو سرم وبدنم انداختم بعد گفتم یه نردبون بیارید من بیام پایین دیوارش بلند بود یکی از همون آقایون گفت این نردبون خوبه من گفتم من سنگینم این ممکنه بشکنه نردبون چوبی ونازک بود، بعد یکی دیگه که از شاخههای ریز درخت به هم وصل شده بود ومحکم بود آورد من از دیوار پامو گذاشتم رو یه پله از همون نردبون وانگار دیوار کوتاه شده بود زود به زمین رسیدم، بعد خیلی از خانمها رو اونجا دیدم که مراسمی میخواست تشکیل بشه ومن با خودم فکر کردم به دادشم وبقیه بگم برن منم تو مراسم شرکت میکنم بعد خودم میرم، دیگه همه خانم بودیم همون ساختمون نیمه کاره من جلو پیش پنجره بودم واز پنجره به کوهی که جلو بود ونمیدونم چی روش بودوبه یاد قدرت خدا بودم و انگار دعایی خونده بشه من داشتم گریه میکردم همه مشغول دعا بودن من صدای گریم یه ریتم خاصی مثل یه موزیک داشت که باخودم فکر کردم خانم کناریم ممکنه تو یادش بمونه، اشکم یادم نمیاد ولی حال خوشی داشتم تو اون مجلس و خانمها معمولا با روپوش بودن ومن با همون چیزی که دورم پیچیده بودم، و با حجاب تر از بقیه، مراسم تموم شد موقع رفتن خودکاری امانتی تو دستم بود به یکیاز خانمها دادم و یه شال ویا روسری هم گرفته بودم از یکی دیگه که بهش دادم و تا اینجای خواب یادمه ممنونم، مارو هم این شبها از دعا فراموش نکنید
فریبا هراتی
: سلام. تشکر . شما از شرایطی که امروز در زندگی تان دارید راضی نیستید. می خواهید خود واقعی تان را به خانواده تان نشان دهید و احساس آرامش و راحتی بکنید و نمی خواهید به صورتی که جلوی دیگران و غریبه ها رفتار می کنید، جلوی خانواده تان هم همان رفتار را داشته باشید. شما می خواهید که احساستان را شفاف تر بیان کنید ولی دوست ندارید که عده ای از فامیل تان، رک و پوست کنده از تمام شرایط و جریانات زندگی شما و احساساتتان با خبر باشند. شما در مقابل آنها وانمود می کنید که در گرمی و امنیت کامل به سر می برید و سفت و سخت به زندگی تان چسبیده اید. برادر شما در مقابل سوالهای خسته کننده ی پسر عمویتان کار خاصی انجام نمی دهد و شما مجبور می شوید به همسرتان که به احتمال قوی با خود او مشکل دارید متوسل شوید و وانمود کنید که خیلی هم حالتان خوب است تا از سوالات بیجایی که دیگران از زندگی تان می پرسند، خلاص شوید. شیوه ی کنترل زندگی خانوادگی شما، دمده و قدیمی و مرد سالارانه است و مردها هستند که قوانین را وضع می کند و آنها به این فکر می کنند که زندگی شما را کنترل کنند و جوری جهت دهی اش کنند که شما آشتی کنید. ولی شما از موضع قدرت خودتان پایین نمی آیید و به این زودی ها راضی نمی شوید که با مهربانی به مشکلاتتان خاتمه بدهید. شما می خواهید در زندگی تان امنیت داشته باشید و نه اینکه شما را با سیاست به پایین بکشند و شکستتان بدهند. شما آرزوها و آرمانهایی دارید که برآورده نشده اند و با چالش بزرگی در زندکی تان مواجه هستید. مجلسی ترتیب خواهید داد و با خانمها به عبادت خواهید پرداخت و از خدای بزرگ طلب یاری خواهید کرد. شما با کسی که قهر هستید آشتی خواهید کرد ولی می خواهید که دیگر مشکلات به سراغتان نیایند و در زندگی تان با هارمونی و هماهنگی زندگی کنید. خانمها هر کدام زندگی شخصی خودشان و مشکلاتشان را دارند ولی همه ظاهر سازی می کنند و همرنگ جماعت شده و وانمود می کنند که همه مثل هم خوشبخت هستند. و شما بیشتر از همیشه سعی می کنید که رازهایتان را بپوشانید و نشان دهید که در امنیت و گرمی کامل به سر می برید. شما می خواهید شخصیتی تاثیرگذار داشته باشید و همانطور که کسی قبل روی شما و شخصیتتان تاثیر مثبتی داشته، شما هم زندگی کسی دیگر را بهبود ببخشید و بنابراین به دیگران هم یاد می دهید که با توسل به ائمه ی اطهار مشکلاتشان را حل کنند و به قدرت خداوند توکل کنند و افکارتان را در این زمینه با دیگران به اشتراک خواهید گذاشت. من به شدت احساس می کنم که شما را می شناسم. تشکر از همراهیتون.
pouneh : سلام. من ممنون ازشما لطفا نمایش ندهید.
فریبا هراتی
: سلام. او احتمالا از اینکه شما را با مخفی کاری گول زده و فقط می خواسته خوشگذرانی کند، عذاب وجدان گرفته یا می ترسد که خداوند او را به خاطر گناهانش مواخذه کند و امیدوار است که شما او را حلال کنید و ببخشید. تشکر از همراهیتون
Simeys : سلام.خواب دیدم مادرم به کما رفته منم همش گریه میکردم وازخدا میخواستم دوباره خوب بشه وبازم ببینمش.همه ی خونواده هم توخوابم بودن و نگران.
فریبا هراتی
: سلام. مادر شما براي اینکه در یک موقعیت خاص، چطور باید رفتار و عمل کند، احساس بی یاوري و ناتوانی می کند. او براي تغییرات بزرگی که اطراف خانواده یا زندگی تان اتفاق می افتد آماده نیست. شاید مثلا نگرانی بیش از اندازه راجع به کرونا یا مسئله ای اجتماعی خاصی در ذهنش دارد که نمی تواند درست فکر کند و برای این مشکل راه حل پیدا کنید. ولی شما دعا می کنید که مادرتان درست فکر کند و الکی غصه نخوردو افسردگی نگیرد. تشکر از همراهیتون.