کاربر گرامی، بخش دیدگاه تعبیر خواب روزهای دوشنبه، پنج شنبه و جمعه کلا بسته است. سایر روزها از ساعت 12 شب تا 17 عصر فعال است.باشه

یوتاب گلچینی از بهترین ها

تعبیر خواب بچه

اگر خواب بچه ‏اى را دیدید، در انجام کارها فرصت مناسبى را به دست خواهید آورد. دیدن بچه ‏ى لاغر، نشانه‏ دچار شدن به مشکلات است. بچه‏ چاق، موفقیت در انجام کارهاست. اگر در خواب ببینید که بچه‏ اى خوابیده، زندگى خوبى خواهید داشت. اگر ببینید که بچه‏ اى را به قتل رساندید، به یکى از اشتباهات خود پى خواهید برد. بازى کردن با بچه ‏ها نشانه موفقیت در همه کارهاست.

اگر تعبیر خواب خود را پیدا نکردید آن را از ما بپرسید. لطفا به موارد زیر دقت فرمایید:
لطفا هر خواب را در صفحه تعبیر خواب مرتبط با آن سوال کنید.
حتما خواب خود را با حروف فارسی بنویسید. کامنت های انگلیسی تایید نخواهند شد.
تعبیر خواب شما به صورت عمومی در بخش دیدگاه اضافه خواهد . لطفا از نوشتن ایمیل، اطلاعات شخصی خودداری کنید.
ارسال تعبیر خواب به ایمیل امکان پذیر نمی باشد و تعبیر ها فقط در سایت نوشته می شود.
تعبیرهای درخواستی در سریع ترین زمان ممکن نوشته خواهند شد اما ممکن است به دلیل درخواست های زیاد این زمان گاهی طولانی شود.
در صورتیکه خواب ارسالی شما بیشتر از ۷۵۰ کاراکترباشد، به ازای هر ۷۵۰ کاراکتر یک حق خواب از شما کسر خواهد شد!

705 دیدگاه

فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.

علی

علی : سلام ،صبحتون بخیر، همسرم چند روزپیش خواب دیدن که باردارن و وقت زایمانشون رسیده طبق گفتشون ،در یه خانه و پیش یک زن ،آن زن دست بر روی شکم همسرم میذارن و زایمان همان لحظه و بدون درد صورت میگیرد،و آن جنین پسر و همان لحظه نشسته یا روی شکمش راه میرود، آن زن که دست روی شکم همسرم گذاشته بودن اسمشون فاطمه بودن و لباس آن زن مشکی بودن،ممنون

پاسخ
لینک۱۰ تیر ۱۳۹۹ ساعت ۰۹:۱۰:۰۲
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. تشکر. همسر شما به خاطر مسئله ای غصه می خورد و وقتش رسیده که مشکلات او تمام شود و از غم رها شود. احساسات همسرتان جریحه دار شده ولی او متوسل به حضرت فاطمه س می شود و از غم رها خواهد شد. خانم شما گشایش کار می یابد و خیلی خیلی زود کار او با موفقیت به پیش خواهد رفت. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۱۰ تیر ۱۳۹۹ ساعت ۱۸:۴۶:۲۳
Amin

Amin : سلام خانم هراتی : خواب دیدم داخل یه سالن هستم و دو تا دختر با بلوز شلوار سفید و موهای مشکی و بلند نشسته بودن شبیه هم بودن احساس میکردم یکی شون رو میشناختم کسی که سابقا علاقه مند بودم بش  بعد یه خانم مسن تر امد دست دخترا رو گرفت انگار میخاست فال شون در رابطه با زندگی با من بگیره به دخترا گفت بگین سین انگار منظورش این بود نیت کنین که دیگه نفهمیدم چی شد .  بعد به یکی شون گفتم با چی میای این راه دور رو تا اینجا  گفت روزی 150 کرایه میدم من بش گفتم حاظرم نصف این بگیرم هرروز برسونمت بنظرم خیلی بصرفه بود و ازش خواستم حتما به من زنگ بزنه . بعد از اون رفیقم دیدم داشتم یه موتور میخریدم ازش بش گفتم چند گفت 420 قیمت ش خیلی مناسب بود تایرهاش هم نو خوب بنظر میومد ولی موتور دست دوم کهنه بود ولی سالم انگار از این موتور کوچیک ها بود و من گفتم زشت من با این موتور سواری کنم ولی خیلی کارم راه مینداره موتور خلاصه تو حیاط داشتم باش تک چرخ میزدم که یدف یه سگ از این کوتوله ها به رنگی قهوه ای روشن دیدم و همون لحظه 2 تا سگ کوچیک تر از این پشمالو ها بودن از تو در خونه مون امدن بیرون یکی سفید و یکی بازم قهوه ای روشن اون سگ اولی که پیش من بود داشت پارس میکرد به اون کوچیک ها ولی من گرفتم ش و اروم شد کلا سگ بد یا ترسناکی نبود . دوستم که مالک موتور بود گفت این سگ با این موتوره یعنی هر دو رو باید ببری .

پاسخ
لینک۱۳ تیر ۱۳۹۹ ساعت ۱۰:۵۵:۱۵
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب :
سلام. طبق قوانین سایت و به علت کثرت و ازدیاد کاربران عزیز و حجم بالای تعابیر، شما فقط مجاز به ثبت 1 خواب در 24 ساعت هستید و یک خواب شما برای تعبیر ثبت شد. ((در نوبت هستید)) و باید این خواب دومتان را یک روز دیگر ارسال کنید. این قوانین هنگام ثبت نام در سایت در جایی که علامت زده اید که با قوانین موافقم به شما اطلاع رسانی شده است. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۱۳ تیر ۱۳۹۹ ساعت ۱۰:۵۷:۳۹
Amin

Amin : سلام خانم هراتی : دیشب خواب دیدم تو مغازه دوستم هستم که سید هم هست بعد یه نوشابه قوطی کوکاکولا ورداشتم خوردم . احساس میکردم که یه بدهی دارم بش جنس خورده ریز بورده بودم که وقتی به دوستم گفتم گفت یه نفر امده حساب کرده . ازش سوال کردم سید چیکار کنم پولدار بشم از این وضعیت بد اقتصادی خلاص بشم بم گفت بچه دار شو هرچند من مجردم . بعد رفت به قسمت پشت معازه انگار یه اتاق دیگه هم داشت و یه ظبط صوت بود اونجا صداش امد زیاد بکنه که من متوجه شدم وقتی داره صدای ظبط زیاد میکنه اون طرف از داخل در یه کمد لباس که اینه داشت اتیش میخات بیاد بالا و بش گفتم کم کنه صدا رو که اتیش میگیره اونجا . با تشکر از توجه شما

پاسخ
لینک۱۳ تیر ۱۳۹۹ ساعت ۱۰:۴۸:۱۱
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. شما نیاز دارید پر شر و شور تر و یا بانشاط تر باشید و از زندگی تان لذت ببرید! شما احساس می کنید که در زندگی امروزتان تعادل وجود ندارد و نگرانی ها و کشمکش هایی در زندگی شخصی یا کاری تان دارید. شاید شما انتظارات زیادی از دیگران دارید و یا توقعات زیادی از خودتان دارید. برای آرام بودن فکرتان شما لازم دارید که هدفمند زندگی کنید و ثمره ی موفقیت هایتان را ببینید. شما نباید از رازها و مسائل و رفتارهای ناراحت کننده ی گذشته تان، که در ذهنتان به صورت خاطرات تلخ باقی مانده اند، خیلی صحبت کنید و خاطرات تلخ قدیم را نباید مرور کنید چون بیان این نگرانی ها و مشکلات قدیمی فقط روح و روانتان را می سوزاند و به شما استرس می دهد. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۱۳ تیر ۱۳۹۹ ساعت ۲۰:۱۶:۲۵
حس خوب

حس خوب : سلام خانم هراتی بزرگوار. وقتتون بخیر. من خواب دیدم عشق قدیمیم بواسطه ی آشنایی یکی از اعضای خانواده ام به مهمونی خانوادگیمون دعوت شده بود. من نمیدونستم و انگار اونم نمیدونست که این مهمونی متعلق به خانواده ی منه. وقتی اومد دیدم بچه دار شده و با بچه اش اومده بود. تمام طول مهمونی سعی میکرد ازم فاصله بگیره و باهام رودر رو نشه. من هم با بچه اش کلی بازی کردم و بهم خو گرفته بود.

پاسخ
لینک۱۰ تیر ۱۳۹۹ ساعت ۱۰:۵۴:۲۵
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. تشکر. او به صورتی غیر مستقیم متوجه ی شما خواهد شد و به یاد شما خواهد افتاد. الان او کار و هدفی به دست آورده که مشغول به کار خودش است و نمی خواهد مطلقا با شما در ارتباط باشد. شاید شما با او یک رابطه ی کاری داشته باشید و یا در رابطه با او و هدفی که در دست دارد، با کسی صحبت کنید. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۱۰ تیر ۱۳۹۹ ساعت ۲۱:۲۴:۵۹
Asi

Asi : سلام وقت بخیر
چندشب پیش خواب دیدم یه بچه دارم و میبرمش مدرسه، تو راه مدرسه بهش میگفتم تو فقط از همین ده تا راه میتونی کارهات رو انجام بدی، بهم اعتراض میکرد و منم میگفتم من مامانتم و بهتر صلاحت رو میدونم. مدیر مدرسه، مدیر دوران راهنماییم بود، منو شناخت. به عنوان استاد رفتم تو مدرسه انگار دانشگاه بود. دخترخاله ام رو هم آوردم اونجا به عنوان استاد ولی آبدارچی شد. یه دیگ بزرگ آش رشته داشت میپخت برای اساتید، منم به سلف دانشگاه گفته بودم اونام آش رشته بپزن دانشجوها بخورن بوش پیچیده، یه وقت چشمشون نمونه. صحنه عوض شد من و خواهرم داشتیم میرفتیم مسافرت با اتوبوس یا شایدم ون، راننده هم یکی از آشناها بود. وسط راه نگه داشت رفتیم وضو گرفتیم برای نماز. یه نمازخونه بود که یه سری خانم نماز میخوندن ما هم پشت سرشون وایسادیم. چشمم افتاد به بالای سقف که یه آقای مو خاکستری از اونجا خانم ها رو دید میزد. باهاش دعوا کردم که چرا نگاه میکنی و چرا اونجا وایسادی. اومد پایین دیدم دست و پا نداره. به خواهرم گفت تو دیگه نمیتونی نماز بخونی. دیدم خواهرم گریه میکنه و آروم بهم گفت پریود شدم. ما اومدیم خونه خواهرام گریه میکردن مثل این بوده که اون آقاهه بهشون گفته شما دیگه بچه دار نمیشین (تو واقعیت هشت و چهارده ساله بچه دار نمیشن) در صورتی که گفته بود نمیتونی نماز بخونی. داشتیم میرفتیم پیش اون آقا که بپرسیم اینا چی کار کنن که بچه دار بشن. همه خانم های نمازگزار بهش احترام میزاشتن میگفتن سیده، ابهت خاصی داشت ولی من حس خوبی بهش نداشتم هم میترسیدم ازش هم فکر میکردم چاره ای جز اون نداریم. باتشکر از شما.

پاسخ
لینک۳۰ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۰۹:۵۵:۵۲
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. تشکر. شما به هدفتان خواهید رسید و سعی می کنید که درسهای لازم را برای پیشرفت در زندگی تان و رسیدن به دستاوردهای بزرگی که لازمه ی موفقیت تان است بگیرید. شما درک بالایی نسبت به خیلی از مسائل دارید و دیگران می توانند از تجارب شما بیاموزند. دختر خاله تان شخصیتی مهربان و دوستانه دارد ولی نمی تواند مثل شما راهنمای دیگران باشد. کسانی که مثل شما درک و دانش بالایی دارند، رشته ی کار بدستشان می رسد و به موفقیت خواهند رسید. شما امیدوارید که همه ی آدمهایی که می خواهند برای رسیدن به خواسته هایشان تلاش کنند و آگاهی شان را بالا ببرند، در کارهایشان موفق باشند. شما می خواهید که خواهرتان چشم انداز تازه ای در زندگی پیدا کند و از او حمایت می کنید. مشکلات و نگرانی های شما تمام خواهد شد و خدای بزرگ را شکر خواهید کرد. خواهر شما بر طبق تجاربی که تا حالا کسب کرده، احساس استیصال می کند و باور ندارد که مشکلاتش تمام شوند. اما او از غم رها خواهد شد و به خواسته و آرزوی خودش خواهد رسید. او خدا را شکر خواهد کرد و به ناامیدی و افکار شیطانی گوش نخواهد داد. خیلی از خانمها با وجودی که می گویند به خدا ایمان دارند، افسرده و ناراحتند جز شما که درک بالایی دارید و می دانید که تحت هیچ شرایطی نباید قدرت خدای بزرگ را نادیده گرفت. مشکلات خواهرتان تمام خواهد شد و نباید ناامید باشید. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۳۰ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۹:۰۵:۲۶
مهدیه

مهدیه : ممنونم

پاسخ
لینک۱۸ تیر ۱۳۹۹ ساعت ۱۴:۱۹:۰۰
مهدیه

مهدیه : سلام..همه خوابمو یادم نمیاد ولی از ی جایی یادمه ک انگار تو یکی از محله های مسلمون نشین هند بودیم انگار و زندگی ی زن رو نشون میداد انگار ک خودم بودم ولی نبودم دیدم اون هر با ی بچه یک تا 3.4ساله ای رو برمیداره مراقبت
و پرستاری میکنه بغلش میکنه یهو ی موتوری میاد ک یکی دو نفر پشتشن یهو اسلحه میگیرن ب سمت بچه و مادر رگبار میبندن یا شروع ب تیراندازی میکنن بچه یکی کشته میشه یکی نمیشه و این مادر بازم ی بچه بزرگتر ک میبینه شرو میکنه ب مراقبتو پرستاری با تموم سختیو رنجو ناراحتی و نگرانی بازم تا اون شخص موتوری با اسلحش میادک بکشه بچه هارو زن با امید بچه هارو بغلش میگیره و فرار میکنه و تو دلش میگه ن نمیتونه بکشه نمیتونه ازم بگیره نمیزارمش ... میشنوم ک یکی بلند تو تمام مدت ک این صحنه هارو میدیدم با اهنگ یا طنین یا اوا یا حالت سرود محلی ک ته کلامش پر از غمو دعاوو دلسوزیو شفقته میگه الله الله الله الله الله .... ساعت 3ونیم سحر از خواب میپرم .

پاسخ
لینک۱۸ تیر ۱۳۹۹ ساعت ۰۴:۱۶:۳۷
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. شما شاهد این هستید که به مردم ظلم می شود و خیلی ها به اضطراب و ناراحتی دچار شده اند. شما نمی توانید نسبت به ناراحتی دیگران بی تفاوت باشید. می دانید که آدمها زحمت می کشند و هدف و کارشان را به پیش می برند و بعد یک تصمیم عجولانه و غیر مسئولانه و اشتباه دیگران باعث می شود که سرمایه ی زندگی کسی از دستش بپرد. این کار بارها و بارها تکرار می شود ولی خداوند وقتی که دل مردم بسوزد همه را می بیند و خدا خدا خدا انتقام مظلوم را از ظالم خواهد گرفت. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۱۸ تیر ۱۳۹۹ ساعت ۱۲:۳۴:۳۱
نیلوفر

نیلوفر : با سلام و وقت بخیر
من خواب دیدم رفتم بازار خرید کنم و انگار شال زردی به سر داشتم،وایسادم یه جا و داشتم با مرد فروشنده حرف میزدم که شالم افتاد و توجه نکردم بعد دیدم پسرعمه همسرم،مهدی که صاحبکارشم هست همون جاهاست،بهش سلامی کزدم و شالمو درست کردم بعد دیدم مهدی نشسته اما اتیکت کفش و لباسشو نکنده،بنابراین بهش گفتم و کندش.بعد دیدم توو ویلای برادر مهدی(محسن)مهمونیه،مبلاشونو عوض کرده بودن،رنگ مبلاشون قرمز و قهوه ای براق بود و زیبا بود،تبریک گفتم،همسرم هم قرار بود بخاطر کارش با مهدی و محسن ماموریت بره خارج از کشور و من با خودم فکر میکردم چجوری با یه بچه ماشین رو برونم و برگردم خونه،همسرم میخواست از دایب شیرجه بزنه توو استخر،ویلاش نسبت به واقعیت خیلی شیکتر بود.دو تا پرنده شبیه کلاغ دیدم که یکیشون بچه بود،من اولش ازشون میترسیدم اما بعدا دیدم کوچیکه خیلی مهربونه،توو خواب داشتم نقاشی هم میکشیدم،توو خواب دیدم مهدی یه نوزاد داره اما دور از جمع فامیله و نوزاد هم از یکی از دوست دختراشه،رفتم نوزادشو دیدم،زیبا بود و مژه های بلندی داشت بهش گفتم رو کمک من برا بچه داری حساب کنه.
سپاس

پاسخ
لینک۲۵ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۰:۲۶:۴۹
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. تشکر. شما از نظر احساسی و ذهنی خسته اید و ایده های زیادی در سرتان دارید؛ به فرصت ها و انتخابهای پیش رویتان نگاه می کنید و اینکه شاید مجبور هستید صرفه جو باشید. پسر عمه ی همسرتان شخصیت و نگرش جدیدی به خودش گرفته و سخت تلاش می کند تا این نگرش جدیدش را به دیگران نشان دهد. او خود واقعی اش نیست. شاید شما به او بگویید که او عوض شده است. او و برادرش زندگی شان را متحول کرده اند و روابط شان را گسترش داده اند. می خواهند متمول تر و پولدارتر و با قدرت تر زندگی کنند. همسر شما می خواهد چشم انداز تازه ای در زندگی داشته باشد و به موفقیت های بیشتر برسد. او می خواهد زندگی تان را متحول کند بنابراین با دقت به مسائل فکر می کند و مسائل را عمیقا بررسی می کند. شما سعی می کنید که زندگی تان را به خوبی کنترل کنید و اجازه ندهید که مسائل منفی یا ترس از خطرات احتمالی فکرتان را ناراحت کند. شما آرزوهایی دارید که آنها را برای خودتان تجسم می کنید و می خواهید به آنها برسید. مهدی هدف و کار تازه ای را در دست دارد و شرایط مالی او بهتر شده بنابراین می خواهد که این کار را به خوبی گسترش داده و به پیش ببرد. او خوش بین است که در این کار موفق شود و شما فکر می کنید که شاید بتوانید شما هم گوشه ای از این پروژه ی کاری را به دست بگیرید. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۲۵ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۵:۰۴:۵۹
شمایل

شمایل : سلام من با همسر و خانواده اش هیچ ارتباطی ندارم و با دختر یک ساله ام جدا زندگی میکنیم.<br>
خاب دیدم که خونه ی مادر همسرم مهمانی هست و عده ای مهمان دارن( مادرشوهر و خواهرشوهرامو اصلن توی مهمانی ندیدمشون درواقع مثل ادمای موزی بودن که انگار از چشمم پنهان شده بودن) مادرم هم توی مهمونی بود. دیدم که یه دختر حدود شش ماهه نشسته که خیلی خوشکل بود مژهاشم بلند و کمی فر بود. گفتم این دختر کیه گفتن دختر بردار شوهرمه(در واقعیت یه پسر ۲ سال و نیمه داره) من خیلی خوشحال شدم اخه کلن خانواده شوهرم از دختر بدشون میادو گفتم خداراشکر اونا هم دختر دار شدن. بعد دختره را بغل کردم و کلی نازش کردم و براش شعر میخوندم و رفتم پیش جاریم&nbsp; با لبخند گفتم میبینم که دختر دار شدیه چه دختر ناز و خوشکلی. اونم انگار ناراحت بود بعد که روبه من شد گفت اره و دیدم یه لباس مجلسیه خوشکل نخی سفید و صورتی کم رنگ تنشه؟از حسادت یهو جا خوردم یهو دهنم باز شد و لپای دختره را به حالت گاز گرفتن گرفتم دهنم ولی گاز نگرفتم خودمو کنترل کردم و گفتم دارم بوسش میکنم اینطوری و بوسش کردم و فقط یکمی لپش سرخ شد. انگار دختره را دوس نداشتن. بعد رفتم توی اتاق دیدم عده ای از مهمانان زن نشستن و دارن بلغور گندم پاک میکنن منم نشستم ولی چون دختره توی بغلم بود نتونستم پاک کنم بعد رفتم سراغ همسرم گفتم بیا دختر برادرتو بگیر نازش کن اما او اخم کرد و گفت نمیخام ببرش منم گفتم چون دختره نمخاییدش. بعد بغلش کردم رفتم پیش مادرم گفتم از جاریم بپرس دخترش چندماهشه مادرم گفت اون دلش خیلی پره. جاریم خودش اومد من عمدن لپ دخترشو کلی کردم توی دهنم که فکر نکنه بخاطر جا خوردن و حسادت دفعه ی قبل اینکارو کردم و گفتم من این مدلی هم بوس میکنم. گفتم اسم دخترت چیه گفت سمانه و من نازش میکردم.بعد جاریم توی اشپزخونه داشت ظرف میشست گفتم چندماهشه گفت هفت. گفتم وایی یعنی از دختر من یه ماه کوچکتره(دخترم اصلن توی خاب نبود) بعد گفتم پس اصلن خبر ندادی بارداری یا اون موقع که من ۱۱ ماهم بود اومدین خونمون تو ۱۰ ماهت بود اصلن نگفتی بارداری شکمتم که اصلن معلوم نبود. حتی وقتی دنیا اومده بود چهارماهش بوده اومدین خونمون اصلن نگفتین بچه دارین، نیاوردینش قایمش کردین چرا چون شوهرت از دختر بدش میاد یا فکر میکردید چشمش میزنیم اونم هیچی جواب نداد داشت ظرف میشست فقط گریه کرد مثل اینکه دلش از خانواده شوهر پر بود. بعد من همونجا بچشو گذاشتم رو میز اشپزخونه یه زنه بغلش کرد و باهاش خدافظی کردم رفتم.

پاسخ
لینک۳۰ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۲:۵۵:۰۸
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. اوضاع اقتصادی زندگی خانواده ی شوهرتان خوب شده و برادر شوهرتان به ثروت و سرمایه ای رسیده است که این ثروت باعث می شود او احساس کند به سعادت خانوادگی و تعادل در زندگی اش رسیده است. شما هم دلتان می خواهد چنین ثروتی داشته باشید و دوست دارید که این مسئله را به رخ همسرتان بکشید که او هم بتواند به موفقیت مالی در زندگی برسد ولی همسر شما دوست ندارد که شما قدرت و ثروت برادرش را به رخ او بکشید. مشکلات اقتصادی آنها از بین رفته و روز به روز شرایط مالی شان بهتر می شود. جاری شما سعی می کند که برای آینده اش برنامه ریزی کند و به پیش برود. او احساس نمی کند که این بهبود شرایط اقتصادی همسرش، در زندگی او فرق چندانی بگذارد چون همه ی زندگی مادیات نیست و او با مشکلاتی فرای مسائل مادی در زندگی اش مواجه است.زمانی که شما با هر چه که همسرتان داشت سازش می کردید و زندگی می کردید شرایط جاری تان از لحاظ اقتصادی خیلی خوب و موفق به پیش رفته و آنها در تمام زمینه ها قدرت و توان اقتصادی بهتری دارند. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۳۱ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۰:۴۶:۱۴
ساره

ساره : سلام خانم هراتی عزیز. من سعی کردم خواب قبلیم از ۲۴ ساعت رد بشه و بعد خواب دیگمو براتون بذارم چون فقط یک روز به عضویتم باقی مونده. حالا دیگه نمی دونم این ۲۴ ساعت مربوط به ساعت خواب گذاشتن یا ساعت تعبیر خواب. به هر حال خوابمو می گم. خواب دیدم یه پسر بچه ۳-۴ ساله مثل بچه های کار ، توی راهرو جلوی در واحدمون و من به همسرم گفتم این بچه اینجا چیکار می کنه. در خونه رو باز کردم و بچه موهای روشنی داشت ولی صورتش مثل بچه خیابونیا کثیف بود و لباس خونه تنش بود. من روی زانو جلوش نشستم و بچه صورتشو چسبوند به صورتم جوری که نفسش بهم خورد و من ترسیدم این بچه مریض نباشه مریضم کنه که بچه یه دفعه گفت : مامان ، بابا(یعنی فکر کرد منو همسرم مامان باباشیم) بعد من دوتا دست بچه رو از پشت مثل حالت دستگیری گرفتم و در حالیکه از دستاش آویزون گرفته بودمش بردم گذاشتمش جلوی در ساختمون روی پله. وقتی درو بستم با خودم گفتم نکنه این بچه گم شده باشه زنگ بزنم پلیس پدر و مادرشو پیدا کنن که در ساختمون رو باز کردم دیدم بچه کوچولو شده رفته زیر موکت پله که از وسط باز بود قایم شده و خوابیده و انگار منم از قبل یه لقمه براش گذاشته بودم بخوره. من ۲ ماهه باردارم. ممنون می شم خوابمو تعبیر کنید.

پاسخ
لینک۱۸ تیر ۱۳۹۹ ساعت ۰۱:۲۰:۵۴
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. از 12 شب هر شب تا 12 شب فردا می شود مهلت در 24 ساعت. اگر شما مثلا خوابتان را ساعت 4 عصر و خواب دومتان را ساعت 12.05 شب ارسال کنید، در دو بازه ی زمانی متفاوت که در 24 ساعت خودشان می گنجند قرار گرفته اید و هر دویشان تعبیر خواهند شد. شما نگران هستید که بچه تان در آینده محروم باشد و نتوانید به او برسید و نتوانید او را تامین کنید یا مشکلی برای او به وجود بیاید و با توجه به اینکه حامله هستید این افکار در ذهن شما هست که بخواهید بهترین مادر برای فرزندتان باشید.. که او سیر باشد و امنیت داشته باشد و گم نشود و این ترس ها و نگرانی هایتان را در غالب این خواب مجسم کرده اید. ضمن اینکه شما باید برای دور ماندن از خطرات و بلاها و حفظ امنیت تان، نذر کنید که به بچه های بی سرپرست به اندازه ی وسعتان کمک کنید تا خدای بزرگ هم به بچه ی شما امنیت ببخشد. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۱۸ تیر ۱۳۹۹ ساعت ۱۱:۴۹:۱۲
ادامه

فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.