کاربر گرامی، بخش دیدگاه تعبیر خواب روزهای دوشنبه، پنج شنبه و جمعه کلا بسته است. سایر روزها از ساعت 12 شب تا 17 عصر فعال است.باشه

یوتاب گلچینی از بهترین ها

تعبیر خواب بچه

اگر خواب بچه ‏اى را دیدید، در انجام کارها فرصت مناسبى را به دست خواهید آورد. دیدن بچه ‏ى لاغر، نشانه‏ دچار شدن به مشکلات است. بچه‏ چاق، موفقیت در انجام کارهاست. اگر در خواب ببینید که بچه‏ اى خوابیده، زندگى خوبى خواهید داشت. اگر ببینید که بچه‏ اى را به قتل رساندید، به یکى از اشتباهات خود پى خواهید برد. بازى کردن با بچه ‏ها نشانه موفقیت در همه کارهاست.

اگر تعبیر خواب خود را پیدا نکردید آن را از ما بپرسید. لطفا به موارد زیر دقت فرمایید:
لطفا هر خواب را در صفحه تعبیر خواب مرتبط با آن سوال کنید.
حتما خواب خود را با حروف فارسی بنویسید. کامنت های انگلیسی تایید نخواهند شد.
تعبیر خواب شما به صورت عمومی در بخش دیدگاه اضافه خواهد . لطفا از نوشتن ایمیل، اطلاعات شخصی خودداری کنید.
ارسال تعبیر خواب به ایمیل امکان پذیر نمی باشد و تعبیر ها فقط در سایت نوشته می شود.
تعبیرهای درخواستی در سریع ترین زمان ممکن نوشته خواهند شد اما ممکن است به دلیل درخواست های زیاد این زمان گاهی طولانی شود.
در صورتیکه خواب ارسالی شما بیشتر از ۷۵۰ کاراکترباشد، به ازای هر ۷۵۰ کاراکتر یک حق خواب از شما کسر خواهد شد!

705 دیدگاه

فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.

hanie

hanie : سلام من خواب دیدم رفتم مسافرت و تو مسافرت بهم گفتن یه بچه داری که خودت خبر نداشتی و گم شده و تو این شهره بچه رو‌دیدم که مثل بچه های یتیم بود و بچه کار بود شوهرم رفت دنبالش و اورد تو هتل بعد دوباره داد به کسی که نگهش میداره لحظه ی سال تحویل بود تو سالن غذا خوری بودیم که همه جشن میگرفتن به شوهرم همش میگفتم برو بچه رو بیار یکم نامبهمه الان برام چی میگذشت اما بادمه که داشتم غذا میخوردم اما فکرم پیش بچه بود بعد یه جایی بود همه ی خانوادم جمع شده بودن منم گریه میکردم که بچمو میخوام با خودم ببرم شهر خودمون شوهرم ساکت نشسته بود و دغدغش مثل من بود اما بابام تو جمع گفت نه نمیشه ببری بعد من گریه کننان به پای پدر شوهرم افتادم که تو بذار بچمو ببرم اونم گفت نه به پای داییم افتادم اما اون هیچی نگفت و به فکر رفته بود تنها امیدم داییم بود که بذاره بچمو با خودم ببرم انقدر استرس داشتم از خواب بیدار شدم نزدیکای ۶ صبح بوذ

پاسخ
لینک۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۱ ساعت ۰۹:۳۵:۰۹
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. شما می خواهید چشم انداز تازه ای در زندگی تان داشته باشید و اهدافتان را عملی کنید. دوست دارید که پروژه و کاری را که در گذشته مد نظرتان بوده است را حالا کامل کنید و شاید در ابتدا فکر کنید که نمی توانید در این کار موفق باشید. اما شما به عادات و رفتارهای گذشته تان پایان می دهید و هویت تازه ای به خودتان می گیرید. همسرتان به شما کمک می کند تا شروعی تازه داشته باشید و تحولات تازه ای را در زندگی تان ایجاد کنید. برای رسیدن به موفقیت از کسی حمایت و پشتیبانی روحی لازم را دریافت می کنید و خانواده تان از شما حمایت خواهند کرد. هر چند که پدرتان ( یا خرد و عقلانیت خودتان) به این که آیا می توانید این هدف و پروژه تان را با موفقیت به پیش ببرید یا خیر، شک می کند. شما آرزو دارید که خانواده تان حامی شما باشند و فرهنگ خانوادگی تان شما را از رسیدن به خواسته هایتان منع نکند. تشکر از همراهیتون

پاسخ
لینک۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۱ ساعت ۱۴:۵۳:۲۷
حدیث

حدیث : سلام عزیزم ممنون از تعبیر خوبتون برعکس ایشون خیلی خیلی دلشون میخواد این جنین را نگهدارن و حتی نذر امام حسین کردن که بمونه ولی با تشخیص چند پزشک سلامتی مادر در خطر هست وباید سقط بشه حالا مردد هستن که به حرف پزشک گوش کنن یا نه از خوابشون معلوم میشه چکار باید بکنن؟
ممنون از لطفتون

پاسخ
لینک۱۵ خرداد ۱۴۰۱ ساعت ۰۵:۱۹:۴۱
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام او از اینکه در شرایط سختی قرار گرفته ناراحت است که چرا امام حسین ع دعایش را مستجاب نکرده و از جهتی نگران است که خودش فوت کند و بچه اش با تربیت دیگران بزرگ شده و رفتار ناشایستی از خودش نشان دهد. ( از جهتی به این فکر می کند که سلامت بچه، اولین چیزیست که باید به آن فکر کند نه رفتار آینده ی او). اما اگر در واقعیت سلامت مادر در خطر است، حفظ این بچه مساویست با خودکشی مادر! اگر چند پزشک گفته اند که باید بچه سقط شود، اینکار را بکنید. بچه بدون مادر هرگز نمی تواند زندگی راحتی داشته باشد و خواهر شوهرتان هم به صورت مرده خاصیتی برای بچه اش ندارد. اول سلامت مادر مهم است بعد بچه. تشکر از همراهیتون

پاسخ
لینک۱۵ خرداد ۱۴۰۱ ساعت ۰۹:۳۸:۲۵
حدیث

حدیث : سلام خانم هراتی عزیز خواهر شوهرم این خواب دیدند چهار ماهه بار دار هستند و بنا به دلایلی باید جنین سقط بشه تو خواب همه داشتن میرفتن پیاده روی اربعین کربلا و ایشون به شدت گریه میکردن وبه آقا امام حسین میگفتن چرا من را نطلبیدید که بیام زیارت دلم میخواسته بیام ودر خواب پسر بچه هفت یا هشت ماهه ای داشتن که خیلی خوشکل و دوست داشتنی بوده و داشتن تر و تمیزش میکردن ولباسشو عوض میکردن و نگران بودن که اگر با پدر بزرگش غذا بخوره لباسش کثیف میشه و فکر میکردن اول بره غذا بخوره وبعد بیاد لباساشو عوض کنم ایشون در واقع تا اربعین هشت ماهه میشن وچون باید این جنین سقط بشه یه کم مردد هستن که چکار کنن و اضطراب دارن لطفا تعبیر و راهنمایی بفرمائید ممنون از زحمات شما بزرگوار

پاسخ
لینک۱۴ خرداد ۱۴۰۱ ساعت ۱۲:۰۶:۵۵
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. در چهار ماهگی بچه روح دارد و اگر بدلائل پزشکی سلامت مادر در خطر است یا ممکن است خدای نکرده بچه موجب مرگ مادر شود و یا خودش ناقص به دنیا بیاید، موضوع متفاوت است ولی در صورتی که به دلائل دیگری مثل ( نمی خواستم جلوی پیشرفتم گرفته شود یا فعلا بچه نمی خواستم) بخواهند او را سقط کنند، مرتکب گناه بزرگی می شوند که تقریبا مساویست با قتل عمد. خواهر شوهر شما می خواهد رشد و پیشرفت کند و اوضاع به نفع او باشد ولی ناراحت است که شرایط امروزش مطابق با میل امام حسین ع نیست!! این بچه ممکن است بتواند کاملا سالم و زیبا باشد و شما نباید حق حیات را از او سلب کنید. شاید از نظر عقلانی شما نگران هستید که بعدا او به مشکلی برخورد کند و رفتار بدی داشته باشد. شاید بتوانید رفتار و یا نحوه ی برخورد فیزیکی او را در آینده با عملکرد خودتان بهبود ببخشید. متاسفانه خوابتان را بسیار گنگ و مبهم نوشته اید و من نمی توانم منظور شما را از این سقط درک کنم و نمی خواهم قضاوت نابحق یا اشتباهی داشته باشم. از خوابتان نمی توان اطلاعات بیشتری درک کرد. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۱۴ خرداد ۱۴۰۱ ساعت ۱۶:۰۵:۴۳
leyla

leyla : سلام
من تو خوابم دیدم‌که یه بچه تو شب تنها با دوچرخه بود و کسی هم دنبالش نبود و منم تنها نبودم بعد داشتم میگفتم که چرا بچه تنهاست و کسی اینموقع شب دنبالش نیست پنی پد رو مادر ش چقدر بیخیالن بعد که رسیدیم تو کوچه دم در خونمون سرمو برگردوندم اون بچه با دوچرخش رو به روم بود و بعد یه عروسکم بغلش بود و به سمتم حمله کرد و گفت تو باید بمیری میمیری میمیری میمیری و هی تکرار میکرد و بعد درگیری وسعی در نجات خودم یهو دوباره ناپدید شد

پاسخ
لینک۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۱ ساعت ۰۶:۰۷:۰۵
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. شما در عین حال که سعی می کنید کنترل زندگی تان را بدست بگیرید، و مستقل رفتار کنید، و شخصیتی معصوم و بی گناه دارید، اما بخشی از وجود شما هست که در حال عوض شدن است و شما تمایل دارید که مانند سابق باقی بمانید و عوض نشوید اما از جهتی شاید به خاطر همان حالت های قدیمی، شخصیت شما را زیر سوال می برند و باعث استرس شما می شوند.پس شما می دانید که باید تغییرات سختی را در زندگی تان تحمل کنید و قویتر و مستقل تر رفتار کنید تا اوضاع به ضررتان تمام نشود. تعبیر دوم این است که ممکن است به خاطر خوابیدن نزدیک غروب یا با شکم پر، کابوس دیده باشید و در این صورت خوابتان باطل است. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۱ ساعت ۱۷:۵۳:۱۸
N

N : سلام من دخترم و 5شوال نمیدونم شب یا صبح یا ظهر بود ک خواب دیدم تو ی اتاق طوری بودم و کارم این بود ک انگار چیزای مختلفی رو میاوردن ی مدت کوتاه من و تعدادی نفر دیگه ازش مراقبت میکردیم و آمادشوندمیکردیم و بعد میبردن اتاق بغلی ک اونجا مال خدا بود و اینا ب خدا تحویل داده میشد.یکی از اونا ی حیوونی بود ک تو نظرم جوجه تیغی بود اما ب اندازه ی بچه بزرگ بود و تقریبا تیغ نداشت و پوست قهوه ایش مشخص بود.ب ی ور دراز کشیده بود و من بدنشو لمس میکردم و انگار ضعیف شده بود و باهام حرف میزد و میگفت ک نگهش دارم و منم دلم براش میسوخت و نازش میکردم و از طرفی تو دلم ی ذره خیلی کم هم از اینکه همچین حیوونی بود چندشم میشد البته شاید چندش هم نه،دیگه نمیدونم چجوری بگم.منم یادم نیست ولی انگار داشتم قبول میکردم ک نگهش دارم ولی دیگه بردنش تو اتاق کناری و رفت چون اتاق کناری مال خدا بود هیچ راه چاره ای نبود و حرف خدا باید اجرا میشد و اینا تحویل داده میشد.بعد ی پسر بچه خیلی تپل حدود5ساله اوردن و هم اون منو خیلی دوس داشت و هم من اونو.من هی بغلش میکردم و لپشو بوس میکردم و لپشو تو دهنم میکردمو میمکیدم و اونم منو تو بغلش میفشرد.انگار ی مدت بیشتر از بقیه چیزا پیشم بود تا وقتش رسید ک بره اتاق بغلی ولی دلش میخواست من ب سرپرستی بگیرمشو و همیشه پیش من زندگی کنه.منم گفتم با اینکه‌حرف خدا ردخور نداره اما من خدا رو راضی میکنم همین ی دونه رو ب من ببخشه و از اینکه بتونم اینکارو کنم انگار مطمئن بودم.بعد نمیدونم برای ماموریت یا چی من ی جای دیگه رفتم و برگشتم و یک یا چند لحظه طول کشید اما وقتی اومدم فهمیدم 4ماه شده بوده و اینو از اونجایی فهمیدم ک وقتی برگشتم پسر بچه هنوز تپل بود اما لاغرتر شده بود و موهاشم مثل مدارس قدیم ک با ماشو میزدن دراون حد زده بودن و خوشحال شد ک منو دید و بهم گفتن خدا گفته واسه اینکه 4ماه تحمل کردی با نمیدونم صبر کردی یا نمیدونم چی بود،واسه اون این بچه رو واسه همیشه داد ب من و دیگه نیاز نبود بره اتاق بغلی و من خیلی سورپرایز شدم چون تو خواب تو ذهنم بود ک خدا حکمشو عوض کرده برا من! اینم بگم البته وقتی دیدم لاغرتر شده و اینا دیگه ب اندازه قبل دلم نمیخواستش.

پاسخ
لینک۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۱ ساعت ۰۲:۱۶:۵۰
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. حکایت کار دنیا اینطور است که شما مدتی حالات و شرایطی را بدست می آورید و باید روی ذهن و جسم خودتان کار کنید و از خودتان شخصیت قویتری بسازید و بعد از مدتی، خداوند از شما انتظار دارد که شما پخته تر و خردمندتر از گذشته شده باشید. اگر عمر کسی تمام شود، به نزد خداوند می رود و اگر نه، دوباره فرصت دارد تا خودش را تکمیل تر کند و شرایط تازه تری برای او در زندگی پیش می آید که باید، دوباره خودش را قویتر کند و پیش خداوند امتحان پس بدهد. شما در ابتدا شخصیتی بسیار حساس داشته اید و هر چیزی را شخصی برداشت می کردید. معنویت در وجودتان ضعیف بوده و از نظر احساسی و عاطفی، آسیب پذیرتر از امروز بوده اید. شاید شما صادق تر از امروز بوده اید و به دیگران بیشتر اعتماد می کردید. اما آن دوران گذشته و دیگر نباید نابخردانه رفتار کنید و نقطه ضعف هایتان را نباید نشان دهید. باید از اینکه تمام مدت در حالت تدافعی باشید بیرون بیایید و نگاه تازه تری به زندگی داشته باشید. شما گشایش کار می یابید و خداوند می خواهد که شما شخصیتی مصمم و قویتر از گذشته داشته باشید و قدر خودتان را بدانید و رشد کنید و بزرگ شوید. شما به خاطر مسائل دنیایی، و کسب مادیات از توجه به رشد معنوی خودتان مدتی غافل می شوید و بعد، معصومیت گذشته را از دست داده اید و مثل قبل هم ایمانتان خیلی قوی نیست و یا اشتیاق تان را برای معنوی تر زندگی کردن، از دست داده اید. با این وجود خداوند به شما فرصت رشد می دهد تا هم بیاموزید و هم مجرب تر شوید تا زمانی که عمرتان تمام شود. تشکر از همراهیتون

پاسخ
لینک۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۱ ساعت ۱۳:۴۹:۵۸
Mojgan

Mojgan : با سلام خدمت خانم هراتی عزیز
مادرم در خواب دیده در خانه مادربزرگم ۴ تا نوزاد پسر زنده درشت از تو دیوار دراوردن بعد لباسی مانند لباس پادشاهان که بلند و قرمز بود که لباس پر از دکمه های یاقوت و دورتادور یاقوت ، الماس کار شده بود و بعد داخل لباس همه وسایل عتیقه و سکه بود .
ممنونم از پاسخگویی تون

پاسخ
لینک۶ اردیبهشت ۱۴۰۱ ساعت ۱۵:۳۹:۵۱
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. از جانب مادربزرگتان ( یا به خاطر خردمندی مادربزرگتان و فرهنگ خانوادگی او) به شما خیر و برکت زیادی خواهد رسید. شما به ثروت کلان می رسید و گشایش کار پیدا می کنید و خواهید توانست رفتاری متمولانه و مرفه و سبک زندگی خیلی عالی و با پرستیژی داشته باشید. شور و شوق، سلامتی، نشاط و عشق و معنویت زیادی هم بدست خواهید آورد. تحولات مثبتی در تمام عرصه های زندگی تان در جریان هستند. تشکر از همراهیتون

پاسخ
لینک۷ اردیبهشت ۱۴۰۱ ساعت ۰۰:۳۴:۰۳
نفیسه

نفیسه : سلام خواب میدیدم از یه خیابون شلوغ و پر رفت و امد رقتم اونطرف به سختی بزرگراه بود و کلی هم ماشین رد میشد ،داداشمو که یچه شده بود بغل کرده بودم،رسیدم اونحایی که میخواستم ،قرار بود با یه ماشین بریم جایی اما راننده پشتشو کرده بود به منم و میگفت بایذ بفهمم تا حالا کجا بودی دیر اومدی

پاسخ
لینک۱۷ خرداد ۱۴۰۱ ساعت ۰۱:۰۰:۲۷
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. شما سعی می کنید که مسیر زندگی تان را عوض کنید و جوری زندگی کنید که فکر می کنید درست است. شما می خواهید از برادرتان حمایت کنید و اجازه ندهید که مرتکب اشتباه شود. ننوشته اید که راننده را می شناختید یا خیر. اگر راننده را در خواب می شناختید و صندلی عقب نشسته بودید؛ احساس می کنید که او به نظرات شما زیاد اهمیت نمی دهد و یا شما را فراموش کرده ولی اگر جلو بودید سعی می کنید که از راننده تبعیت کنید. خوابتان را خیلی خلاصه نوشته اید قرار است من خوابتان را تعبیر کنم نه اینکه حدس و گمان بزنم که شما چه دیده اید!! در صورتی که به خاطر توضیحات ناقص شما در تعبیر اشتباه شود و بعد بخواهید آن را تکمیل کنید بعنوان کامنت اضافه از شما پذیرفته نخواهد شد. پس بهتر است از اول واضح خوابتان را بنویسید تا من حدس اشتباه راجع به دیده های شما نزنم. تشکر از همراهیتون

پاسخ
لینک۱۷ خرداد ۱۴۰۱ ساعت ۱۵:۵۲:۲۷
نفیسه

نفیسه : سلام خواب میدیدم یه خانومی بود که نمیخواست بچه هاشو نگه داره من هی میگفتم نکن اینکارو ،نندازشون ،زنه به من میگفت اگه میتونی نگهشون دار،رفتم سر سبد بچه ها،سه تا نوزاد بودن،تپل و سفید و خیلی خوشگل،که من تعجب کردم از زیباییشون،ولی بعدش حس میکردم نگهداری شون خیلی سخته

پاسخ
لینک۱۰ خرداد ۱۴۰۱ ساعت ۰۰:۲۳:۳۷
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. مسئولیت های تازه و یا تحولات تازه ای در راه هستند که شما فکر می کنید اگر این مسئولیت ها را کسی تقبل کند می تواند اوضاع را خیلی خوب به پیش ببرد و تحولات مثبتی در زندگی ایجاد کند ولی خودتان فکر می کنید که بدون سعی و تلاش زیاد نمی توان صرفا با این ایده های مثبت دلخوش بود و همچنین اینکه خودتان هم حاضر نیستید که برای پیشبرد اهداف بزرگ در زندگی تان خیلی سختی بکشید. تشکر از همراهیتون

پاسخ
لینک۱۰ خرداد ۱۴۰۱ ساعت ۱۱:۵۹:۱۱
سمانه

سمانه : سلام.نه من یکشنبه شب این خواب رو دیدم.ولی چون دوشنبه بخش تعبیر خواب تعطیل بود دیگه سه شنبه خوابم رو فرستادم.گفتم اگه تاریخش در تعبیر خواب تاثیر داشته باشه بگم بهتون.

پاسخ
لینک۱۱ خرداد ۱۴۰۱ ساعت ۱۰:۲۲:۲۷
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. یکشنبه شب، شب دوشنبه هم تعبیر درست بوده است! فعلا اینکار به نفعتان نیست. اما شنبه شب، شب یکشنبه، تعبیر برعکس است و در اینصورت خوب است که بچه دار شوید.

پاسخ
لینک۱۱ خرداد ۱۴۰۱ ساعت ۱۱:۳۰:۳۵
سمانه

سمانه : سلام.من خواب دیدم که صدایی بهم گفت شما بچه دار نشو،زمین نخر. صدایی همین دو جمله رو فقط بهم گفت و من کسی رو ندیدم. در واقعیت ما تصمیم داریم ظرف یکی دوماه آینده اقدام برای بچه دار شدن کنیم.

پاسخ
لینک۱۰ خرداد ۱۴۰۱ ساعت ۰۹:۲۰:۰۸
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. اگر این خواب را دیشب دیده اید، درست است و ضمیر ناخودآگاه شما در خواب به شما هشدار داده که فعلا اینکار به نفع شما نیست که تصمیم تازه ای برای تغییر زمینه ی زندگی تان بگیرید. تشکر از همراهیتون

پاسخ
لینک۱۰ خرداد ۱۴۰۱ ساعت ۲۰:۲۱:۴۴
ادامه

فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.