تعبیر خواب بیماری
امام صادق (ع) می فرماید: اگر کسی ببیند که بیمار است و از بیماری خویش می نالید، دلیل که از غم ایمن شود. اگر از بیماری قانع و راضی و شاکر بود، تاویلش به نیکی و صحت است. اگر ببیند بیمار و برهنه است، دلیل که اجلش نزدیک آمده باشد.
محمد ابن سیرین می گوید: اگر کسی در خواب ببیند که بیمار است، دلیل که بی دین یا منافق است. اگر کسی ببیند از بیماری شفا یافته و در خانه خویش نبود و با کسی سخن نمی گفت، دلیل که بیماری بر وی دراز شود و برخطر بوده باشد که بمیرد، اما اگر ببیند که با مردمان مجالست می کرد و سخن می گفت، دلیل که زود از بیماری شفا یاد.
ابراهیم کرمانی می گوید: اگر ببیند بیمار و برهنه است، دلیل که زود بمیرد.
جابر مغربی می گوید: بیماری های گوناگون در خواب، تعبیرش کوچک شمردن فریضت ها و سنتهای دینی است.
اگر خواب ببینید مریض شده اید، دچار بیماری خواهید شد یا برخورد ناخوشایندی با یکی از اقوام خواهید داشت.
اگر تعبیر خواب خود را پیدا نکردید آن را از ما بپرسید. لطفا به موارد زیر دقت فرمایید:
لطفا هر خواب را در صفحه تعبیر خواب مرتبط با آن سوال کنید.
حتما خواب خود را با حروف فارسی بنویسید. کامنت های انگلیسی تایید نخواهند شد.
تعبیر خواب شما به صورت عمومی در بخش دیدگاه اضافه خواهد . لطفا از نوشتن ایمیل، اطلاعات شخصی خودداری کنید.
ارسال تعبیر خواب به ایمیل امکان پذیر نمی باشد و تعبیر ها فقط در سایت نوشته می شود.
تعبیرهای درخواستی در سریع ترین زمان ممکن نوشته خواهند شد اما ممکن است به دلیل درخواست های زیاد این زمان گاهی طولانی شود.
در صورتیکه خواب ارسالی شما بیشتر از ۷۵۰ کاراکترباشد، به ازای هر ۷۵۰ کاراکتر یک حق خواب از شما کسر خواهد شد!
فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.
اردلان : سلام. همسرم در دوران بیماری پدرم خواب دیده که تمام بیماری پدرم بصورت یک ابر از دهانش خارج شد و وارد دهان زنداداشم شد.
فریبا هراتی
: سلام. از کجا می دانستند که این ابر بیماریست؟ اگر ابر، ( ابر سیاه) بیماری بوده پدرتان به صلح درونی و هماهنگی روانی می رسد و از زجر کشیدن خلاص خواهد شد ولی او به دلیل ناراحتی که از خانم برادرتان دارد، او را نفرین کرده که او هم به بیماری مبتلا شود. اما اگر ابر سفید بوده پدرتان از غم شفا می یابد و در حق زن برادرتان که به او کمک کرده دعای خیر می کند که او هیچوقت بیمار نشود. تشکر از همراهیتون.
ارام : سلام عزيزدل. انشالله هميشه حرف عروسي و شادي باشه، همسر يكي از دوستان من سرطان داره؛ تاجاييكه ابتداي سال كه متوجه اين قضيه ميشن دكترا ميگن تا ٣ ماه ديگه بيشتر زنده نيست! اما اين اقا دووم اورده و خوشبختانه سرپاست، البته بيماريش مدام وخيم تر ميشه. شمال كه بودم رفتن تنكابن پيش يك طبيب سنتي بِنام، ديگه خبر ندارم كه درچه حاله. ديشب ديدم با دوستم نشسته بوديم گپ ميزديم، باهمون لبخند هميشگيش گفت: همسر من فوت شد. من پرسيدم جدي؟! جواب داد: اره ديگه همون موقع كه رفتيم تنكابن بعدش مرد! و من باخودم فكركردم: "چقدر خوب كه اين زن قويه، حتا مشكي نپوشيده و همينجور سرحال باقي مونده" اين خانوم سن و سال دار هستن و درعالم بيداري عليرغم تمام مشكلات ، خودشو نميبازه و لبخند از چهرش محو نميشه. ادينه تون به شادي بانوجان
فریبا هراتی
: سلام عزیزم. انشالله. زندگی او متحول خواهد شد و شرایط او به کل عوض می شود. دوست شما شخصیت عاقلی دارد و می داند که غمگین بودن راه حل مشکلات او نیست و می داند که مرگ جسم به معنی مرگ روح و مرگ تمام هویت یک شخص نیست. شاید بعد از این دکتر سنتی خداوند راه حلی پیش پای او بگذارد و حال او خوب شود. این اصلا بعید نیست کما اینکه قبلا هم اتفاق افتاده که آدمهایی که روحیه ای قوی دارند در مقابل مشکلات مقاومت می کنند و سلامتشان را به دست می آورند. اما اگر خواب شما صادقه باشد و همسر او فوت کند هم شما مشاهده کرده اید که شخصیت قوی دوستتان مانع از این می شود که او هم خودش را یک مرده و افسرده بداند. با آرزوی شفا برای همسر دوستتان. تشکر از همراهیتون
رز : سلام وقت بخیر
خواب دیدم کسی که دوسش دارم با خانمش از کنارم رد شد لبای منو بوسید بهم لبخند زد بغلم کرد ،زنش اومد دستشو گرفت به من چشم غره رفت و رفتن روبروم روی صندلی نشست اما اونکه دوسش دارم دسش روی دلش بود و میگفت دلدرد هستم وقتی رو صندلی نشست نگاهی بمن کرد دستشو گذاشت روی دلش سرشو انداخت پایین انگار از درد بخودش میپیچید (در واقعیت هم بیمار هست)
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. کسی که دوستش دارید هم شما را دوست دارد و هم خانمش را و به خاطر همین عذاب وجدان گرفته و احساساتش جریحه دار شده. خانم او می خواهد که شما او را درک کنید و خودتان را جای او بگذارید. اگر بدانید که کسی می خواهد با شوهرتان ارتباط داشته باشد چه حسی خواهید داشت؟ خداوند از کسانی که در حق یکدیگر ظلم می کنند انتقام خواهد گرفت. تشکر از همراهیتون.
رز : کسی که دوسش دارم در طلاق عاطفی هستن
ایا خوابی که من دیدم نشون میده این اقا خانم دوست داره؟
آخه در حال حاضر رابطه ای باهم ندارن
فریبا هراتی
: سلام. معمولا زن و مرد اول طلاق عاطفی می گیرند و مدتی قهرند و در این مدت فکر می کنند که آیا به هم رجوع کنند یا خیر. و درست در همین موقع شما به زندگی او آمده اید و نگاه چشم غره ی او به شما حاکی از این است که او امیدوار است که زندگی اش خوب شود. حالا اگر جدا شدند هیچ اشکالی ندارد که شما به همسر او ابراز علاقه کنید ولی الان در این شرایط کار شما درست نیست و اگر جدا شوند آن زن تقصیر را متوجه شما می کند. خوابتان بیشتر از این نمی گوید دوست خوبم.
ابراهیم1 : با سلام و احترام. سالها پیش در محله قبلی زندگی، زنی زندگی میکرد که ما بهشون میگفتیم "ننه اصغر" که می آمد و در کارهای خانه به مادرم کمک میکرد بعدها اینطور شد که شاید بیشتر روزها پیش ما بود. فکر میکنم پانزده یا بیست سال از فوتشون گذشته و ما هم از اون محله رفته ایم. امروز 98.09.17 حدود ساعت 6 صبح خواب دیدم رفته ام منزل ننه اصغر و اوضاع زندگی او را دارم میبینم. او بود و یکی از پسرانش. اما آنها به دلیل عدم رعایت بهداشت و نبود امکانات (در واقعیت هم خب زندگی نسبتا فقیرانه ای داشتند) دچار یک بیماری میکروبی شده بودند که موجب میشد از بینی آنها خون بیاید. بعد دیدم ننه اصغر به من زل زده درحالیکه ظاهرا همون پسرش که در بالا اشاره شد فوت شده بود (این پسر در واقعیت زنده است) و حالا دیگر ننه اصغر تنها شده است و من با خودم فکر میکردم اگر ننه اصغر را پیش خودمان (یعنی من و مادرم که با هم زندگی میکنیم) بیاورم چون ما به دلیل داشتن امکانات بهتر بهداشت را رعایت میکنیم موجب میشود تا بیماری او خوب شود. و انگار که اصلا با شروع آمدنش به زندگی ما بیماری او شروع به بهبود کرده بود و من به بینی و دهانش دقت کردم ببینم آیا هنوز خون می آید یا نه که دیدم بهبود خیلی زیادی پیدا کرده و خون بینی که کامل تمام شده بود و شاید مقدار کمی در دهانش خون بود که همان هم رو به بهبود بود. اما یک مشکل وجود داشت. مشکل این بود که مادر من در همین ماه فوت میشد و از آنجا که مخارج ما از محل حقوق بازنشستگی مادرم تامین میشود (در واقعیت هم همینگونه است) من با خودم فکر کردم که پس چگونه باید ننه اصغر را به منزل خودمان بیاوریم و از کجا مخارج او را تامین کنم؟ (تصویر موجود در خواب از همین وقت که نوشتم به من زل زده بود تا انتها فقط ایشون بود که به او نگاه میکردم و افکار ذکر شده از ذهنم عبور میکرد)
فریبا هراتی
: سلام. احترام متقابل. روحشان شاد. پسران این خانم از نظر حسی تخلیه شده اند و از خستگی مفرط رنج می برند و نیاز به کمک دارند. آنها احساس می کنند که به شخصیت و هویت ایشان حمله شده است، از زندگی شان راضی نیستند و احساس ناامیدی می کنند. این خانم می خواهد که شما نگاه نزدیک تری به زندگی پسرانش بیاندازید. از انفعال دست بردارید و دست به کار شوید. او شما را زیر ذره بین گذاشته و مراقب کارهای شماست. امیدوار است که شما اضطراب او را متوجه شوید و به او کمک کنید. پسر او روحیه اش را باخته و حسابی شکست خورده و افسرده شده است. روح او ناراحت است ولی اگر شما به او فکر کنید و برای شادی روح او به پسرش کمک کنید دوباره او خوشحال خواهد شد. زندگی مادر شما از همین ماه متحول خواهد شد و شما با کمکتان به زندگی این پسر، باعث خواهید شد که درد و بلا از زندگی تان خارج شود و نباید نگران مسائل مالی باشید چون هر وقت که احساس کردید که از لحاظ مالی تضعیف شده اید باید صدقه بدهید و با اینکار درهای ثروت به روی شما باز خواهند شد. خصوصا که شما باید این کمک را از حقوق مادرتان انجام دهید و نه از حقوق خودتان. تشکر از همراهیتون.
ابراهیم1 : خیلی جالبه. چون چند ماه پیش همسر این پسرشون که در خواب بود و خب به نسبت جوان هم بود در اثر سرطان دار فانی رو وداع گفت و همین پسر تمام تلاش خودش رو برای نگه داشتن همسر جوانش انجام داد. نمیتونم بگم او دوست نزدیک من هست. اما چشم به دیدنش میریم. با خود مادرم. شاید این ارتباط حکمتهای دیگری هم داشته باشه.
فریبا هراتی
: روحشان شاد. کار خوبی میکنید.
ابراهیم1 : در ضمن خیلی برام جالب بود که درباره تحول در زندگی مادرم هم اشاره وجود داشته چون روز جمعه 98.09.15 رویایی درباره مادرم دیدم که انشاالله فردا در قسمت دندان مینویسم. برداشت خودم از اون رویا تحول برای وضعیت مادرم بود تا ببینم نظر حضرتعالی چی هست.
Fatemeh : سلام و عرض ادب خدمت شما.
دو سال قبل با شخصی آشنا شده بودم ک هدفمون ازدواج بود اما در نهایت، بعد چند ماه در نهایت تعجب و اینکه اصلا نفهیمدم چی شد؛ اون شخص ترکم کرد.خب این دو روزه دوباره یاد اون شخص افتادم ک دیشب این خوابو دیدم. خدمت شما فرستادم برا تعبیر البته اگر دارای تعبیر است.
تو خواب دیدم که تو یه آزمون استخدامی قبول شده بودم و میبایست برای کار به تهران میرفتم و چون هیشکی فرصتشو نداشت ک بار اول همراهم بیاد ، نگران بودم. یهو یاد اون شخص افتادم گفتم چ بهتر تنها ک برم حداقل میتونم ی سر بهش بزنم ک درچ حاله.بعد دیدم ک تهرانم و دم خونه ش. خواهرش منو شناخت اومد پیشمو ومنو برد خونه شون. ی آقای دیگه هم بود که میگفتن برادرشه (درصورتی ک برادری نداره)رفتیم تو اتاقش ک دیدم رو تخت دراز کشیده و حالش اصلاا خوب نیست .خواهرش داشت از حالش بهم میگفت اینکه خیلی وقته مریضه. و من متوجه بودم ک داشت یه جورایی دلیل یهو رفتنشو برام توجیه میکرد ک از خواب بیدار شدم
فریبا هراتی
: سلام. عرض ادب متقابل. شما به این فکر کرده اید که آیا ویژگی های لازمی را که او به عنوان زن زندگی لازم داشته، در وجود خودتان دارید یا نه و اینکه اصلا چرا شرایط اینطور شد. برادر او در خوابتان در واقع به مسائل حل نشده ی این آقا با خودش اشاره دارد. ایراد از شما نیست دوست عزیز! این آقا شخصیتی دوگانه و دمدمی مزاج دارد که نمی داند چطور باید خودش با خودش کنار بیاید. هر لحظه یکجور تصمیم می گیرد و نمی تواند سر حرف خودش بایستد. او در خواب جهالت فرو رفته و خودش را به کوچه علی چپ زده است. روان او مریض است! تشکر از همراهیتون.
hediehh : سلام خواب ديدم كه مادربزرگم مراسم روضه گرفته بود تو خونه اي كه الان زندگي ميكنه، بعد نميدونم مراسم چجوري بود كه مادربزرگم همه رو به زور و اصرار كه بايد همه بيايين و جوري نبود كه تعارف بكنه و اصرار ميكرد كه همه بايد شركت كنن، همه اومدن كه يهو وسط مراسم مادربزرگم حالش به هم خورد و فشارش رفت بالا و بعد ما اومديم كه برسونيمش بيمارستان كه بيمارستان زيرزمين خونه قديمي مادربزرگم بود و آشپزخونه ي قديمي مادربزرگم يه جايي بود كه مادربزرگم رو ببرن اونجا كه درمان بشه و پله هاشم از وسط پله ميخورد( خونه قديمي مادربزرگم پله هاش از گوشه كنار ديوار پله ميخورد) و همه ي فاميلمون مرد و زن مشكي پوشيده بودن و اين ور و اون ور سالن وايستاده بودن كه حال مادربزرگم خوب بشه و منم از گريه ي زياد زار ميزدم كه يك دفعه بابام با يك كت و شلوار نخودي كرم رنگ و سر حال و صورت سفيد و خوشگل از پله ها اومد بالا و همه يك دفعه كه اينگار بعد از يك سال دو سال ديدنش ريختن جلوش و گفتن نور چشمش اومد و اين الان حالش خوب ميشه( يعني مادربزرگم حالش خوب ميشه با ديدن بابام)، و تا مادربزرگم فهميد بابام اومده حالش خوب شد و ديگه همه اومدن جلوي بابام هي بوسش كردن بغلش كردن و منم هي زار ميزدم.. ( در بيداري مادربزرگم حالش خوبه ولي پدرم يك مشكل بزرگي داره كه خيلي درگيرش هست و همه براش ناراحتن از جمله مادربزركم كه همين يك پسر رو داره و خيلي غصه اش رو ميخوره و اون يكي پسرش رو از دست داده). ممنون
فریبا هراتی
: سلام. مادر بزرگ شما به خاطر پدرتان خیلی ناراحت است و می خواهد که او به امنیت و گرمی و آرامشی برسد و در زندگی او تعادل ایجاد شود و کم کم دارد از این موضوع ناامید می شود. ولی پدر شما حالش خوب می شود و به آرامش فکری می رسد و از لحاظ حمایتی قویتر خواهد شد و احساس مثبتی در زندگی پیدا می کند بنابر این مادر بزرگتان هم از غم فارغ خواهد شد. مشکل پدرتان انشالله حل می شود و شما همگی از غم فارغ خواهید شد. تشکر از همراهیتون.
زهرا : با سلام و آرزوی سلامتی و توفیق برای شما. سالهای قبل ذهن من برای مدتی محدود، شدیدا درگیر زندگی و آثار هنری یکی از هنرمندان مشهور ساکن خارج از کشور بود و تصاویر و فعالیتهای هنری ایشان را با علاقمندی زیاد دنبال میکردم (ایشان بلافاصله بعد از انقلاب از کشور خارج شده و بالطبع من هرگز ایشان را از نزدیک ندیدهام). طی اینمدت مشغولیت فکری من با ایشان، شبی خواب دیدم در صحن بزرگی مشابه صحن امام رضا علیهالسلام هستم، در سمت راست ایستادهام درحالیکه چادر مشکی به سر دارم و اطرافم جمعیت نسبتا زیادی در حال رفت و آمدند، و من به در بزرگِ ورودی صحن، واقع در سمت چپ نگاه میکنم... در صحنۀ بعدی من در همین صحن و در سمت راست کادر! اینبار نشسته بودم (باز هم مشابه نشستن روی فرشِ صحن امام هشتم علیهالسلام) که ناگهان این آقای هنرمند از سمت چپ وارد این صحن و این میدان دیدِ من شد، من همچنان در حال نشسته متعجب به او نگاه میکردم، او بسیار مریضحال و نحیف بنظر میرسید اینقدر که قادر به درست راه رفتن نبود، از نزدیک دیدم چهرهاش مثل بیمار مبتلا به یرقان، زردِ زرد و قدری چروکیده است، خمیده و سر به زیر و متزلزل شاید هم لنگلنگان، بدون اینکه اصلا متوجه اطرافیان باشد، مستقیم بسمت من جلو آمد و درست جایی که من چهارزانو روی فرش/زمین نشسته بودم، روبروی من زانو زد و سرش را روی زانوی راست من گذاشت، چند لحظهای قرار گرفت و ناگهان از دنیا رفت! من در خواب بی اندازه غمگین و نگران و بلکه شوکه بودم اینقدر که حتی قدرت نداشتم از جایم تکان بخورم! :((( ـــ گرچه چندسالی از این خواب گذشته اما هنوز در فکر مفهوم این خواب هستم با توجه به اینکه هیچگونه آشنایی و قرابتی بین ما دو نفر در عالم بیداری وجود نداشته و ندارد ــ تشکر برای راهنماییهای باارزش شما. شاد باشید
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. شما به کارهای هنری ایشان علاقه دارید و زندگی او را دورادور می بینید. خوابتان گویای شرایط زندگی او در واقعیت است. شما به ایشان از بعدی احساسی نگاه می کنید و برای همین دیده اید که او از در چپ وارد شده و جایگاه شما در حرم و در سمت راست است که گویای درستکار بودن شما، افتادگی و خاکی بودنتان و ایمان قوی شما به خداوند است. اما این شخص بر خلاف شما، زندگی سخت و بدی دارد، و همانطور که شاید شما در دلتان آرزو کنید که کاش در جایگاه او بودید ( از هر جهت - حتی از لحاظ توانایی هنری)، در واقعیت او هم اگر شما را می شناخت، آرزو می کرد که کاش در جایگاه شما باشد. استرس و نگرانی های او شدید است و یرقان او به دو دلی او در تصمیم گیریهایش اشاره دارد. او احساس استیصال می کند و فکر می کند که کاش می توانست به کسی مانند شما تکیه کند و زندگی اش را به کل عوض کند. معمولا وقتی انسان رابطه ی احساسی یا روحی با کسی ( حتی شبیه حالت شما و او) پیدا می کند، می تواند شرایط و احساس طرف مقابل را از طریق تله پاتی دریافت کند و شرایط او بسیار سخت و بد است. تشکر از همراهیتون.
مهتا : سلام. خانم هراتی من تو بیداری بر اثر حادثه ای متاسفانه پاهام حرکت ندارچند روزه هم غمگینم و دلم می گیره. قبل خواب خیلی ناراحت بودم و گریه می کردم که توسل ها و تبرک ها هم فایده نداره. شب خوابیدم خوابم خیلی عجیب بود.خواب دیدم توی تختم درازکش خوابیدم بعد به پهلو می شم و همون جوری کنار تخت خودم را روی زمین قرار می دم بعد با باسنم خودم را جا به جا می کنم مادرم هم میگه ماشاءالله آفرین بعد انگار تو خونه خودمان هستیم که خواهرم توی راه پله است و داره جلوی روشویی مسواک می زنه یا دست و صورت می شوره دقیق یادم نیست بعد شخصی به عنوان همسایه مون که خانومه، از طبقه پایین میاد بالا من با خودم می گم الان فکر می کنن من شفا گرفتم فکر می کنن خواهرم من هستم. بعد خانومه میاد تو میشه شخصی که انگار آدم خوبیه و من می گم یا خودم این خانومه چقدر آشناست اما یادم نمی یاد کیه.بچه خواهرم که نزدیک دوسالشه روی این خانوم خوابیده و اون خانم دراز کش بچه خواهرم رابغل کرده و دستانش را دور بچه خواهرم حلقه کرده،من هم تو ادامه حرکت با باسن و کشیدن باسن و پام نشستم کنارشون. بعد قربون صدقه بچه خواهرم می رم و انگارونم دلم می خواد بغلش کنم بیاد بغلم با زبان بچه گانه و شیرینش بهم می گه خاله.بعد بغلش می کنم تو حالت نشسته. برادرم یک گوشه خونه خوابیده دراز کشیده بعد کنج خونه پشت بوفه می لرزه و بوفه میاد جلو من می ترسم می گم اگه لرزش ادامه پیدا کنه من بچه خواهرم را بدم خواهرم بغل کنه و از پله ها فرار کنن چون من پا ندارم و نمی تونم بدوم بغل من باشه می مونه زیر آوار خدایی نکرده.بچه خواهرم را می دم به خواهرم.بعد با خواهرم می ریم جلوی پنجره به ساختمان خونه قبلیمون نگاه می کنیم همسایه قبلی هامون دور هم هستن خانوم هاشون می پرسم لرزید می گن آره بعد برادرم می گه اکبر عبدی بهشون گفته، اینا هم می گن لرزید،تو خواب انگار این اسم برای بنگاهی املاکی که شوهر خانومه همسایه قبلیمونه یا اونجا کار می کنه . بعد تو خواب می دیدم کم کم بلند شدم روی پاهام و دارم راه می رم و سالم شدم برادرم هم منو می بینه منم می گم ببین راه افتادم اونم می گه عه داری راه می ری سالم شدی منم انگار شفا پیدا کردم و دیگه راه می رم. بعد زن داداشم هم هست منو می بینه منم با خودم تو دلم می گم من می دونستم خوب می شم. بعد راه می رم و می شینم و همه می گن خوب شدی و بحث و صحبت شفاست یک پسر نوجوانی هم نشسته پیش می گه یک سال پیش اتفاق فلج پاش افتاده بود من هم تو دلم انگار می گم نه دو سه ماه پیش بود و کمتر از زمانی که اون پسر گمان می کرد بهبود یافتم. بعد روی پاهام که راه می رفتم انگار تازه راه افتادم و باید مراقب باشم و کم کم راه برم بعد پاهام انگار دارم راه می رم شول شده حالتش عوض شده بعد می شینم می گم ساق پام کوتاهی پیدا کرده خوب شدم اما کوتاهی پیدا کرده و پاهام تو بیداری چند تا جای زخم داره تو خواب می گفتم یا امام حسین خوب شدم اما پاهای خوشگلم ببین چه جوری شده و ناراحتم و ناله می کنم و گریه می کنم و امام حسین را صدا می زنم و می گم یا حسین یا حسین یاحسین یا حسین... بعد از خواب پریدم و حالت ترس داشتم خوابم طبیعی بود از روی میزم لیوان آب خوردم برای رفع ترس و فشارم .دقیق موقع شروع اذان صبح از خواب بیدار شدم بعد از یا حسین های تو خواب چشمم را باز کردم صدای اذان صبح را شنیدم که اذان صبح شروع شده.التماس دعا از شما دارم خانم هراتی
فریبا هراتی
: سلام دوست خوبم. انشالله خدای بزرگ برای شما شفا و سلامتی را مقدر کند ولی شفا صرفا با نذر و نیاز و توسل حاصل نمی شود. شما تمرین و فیزیوتراپی هم لازم دارید. باید خودتان را نبازید و صبور باشید و حتما تمرینات لازم را که قطعا به شما راهنمایی و پیشنهاد شده را انجام دهید. بدن انسان اگر کم تحرک باشد، ضعیف می شود و قدرت اصلی اش را هم از دست می دهد چه برسد به اینکه فلج هم حاصل شده باشد. بنابراین شما برای شفا علاوه بر توکل و توسل به خدا و ائمه ع باید تمرین هم بکنید. خواب شما تماما بازتاب افکار شما در بیداریست و نشاندهنده ی دلشوره ها و ساخت فکری شماست. انشالله امام حسین ع به حق همین شبهای عزیز شما را با دعای خیر خودش مورد محبت قرار دهد و شفای عاجل از خدای بزرگ داشته باشید. تشکر از همراهیتون.
somaye : سلام، چند بار خواب ديدم كه پدرم حالش خوب نيست يعني در خواب سر پا و خوبه ولي يكم ناخوشه و امروز خواب ديدم كه در خونه قديميمون بوديم و داييم اومد خونمون كه بابام راجب پولي كه بهش طلب كاره حرف بزنه( در بيداري اين پول رو به بابام نداد ولي بابام حرفي نزد و بخشيدش) و من با خودم گفتم حتما داييم مشكلاتي كه براش پيش اومده به خودش اومده و ميخاد پول باباي من رو بده، و بعد اينگار داييم ميخاست باباموبا خودش ببره كه تنها نباشه و بابام پيشش باشه و من به مامانم گفتم اخه بابا مريضه( در بيداري مريض نيست ولي به خاطر خاهرم كه با شوهرش مشكل داره خيلي فكرش ناراحته) ، و مامانمم ميگفت من خيلي به بابات نرسيدم و براش غذادرست نكردم و من رفتم دو تا از كفشاي بابامو كه در بيداري يكيشو داره برداشتم و يكم خاكي بود و گفتم برم تميزش كنم و آب و واكس بهش بزنم بزارم براش توي جاكفشي. ببخشيد خانم هراتي اينكه چند بار خاب ديدم بابام مريضه مريضه تعبيرش چي هست چون براش نگران شدم( البته در خاب مريضيه بد نبود و اسم مريضي هم مشخص نبود و حتي در خاب سر پا بود ولي فقط ميدونستم مريضه ناخوشه). ممنونم
فریبا هراتی
: سلام. فکر پدرتان ناراحت است و روحیه اش افسرده شده است. که این به خاطر ناراحتی خواهر شماست و پدرتان نمی خواهد که دخترش غصه بخورد. دایی شما که دیده است که پدرتان با او مهربان است حالا می خواهد دِینش را به پدرتان ادا کند و سعی می کند که به او محبت کند و با او صحبت کند و مردانه بین هم درددل کنند و راه حل مشکلات پدرتان را دریابند. مادرتان نتوانسته خیلی به پدرتان مشورت های خوب بدهد و از لحاظ احساسی از او حمایت کند. شما هم سعی می کنید که شرایطی فراهم کنید تا روحیه پدرتان بهتر شود و کدورت از زندگی او برود. بیماری او فکر ناراحت اش است نه چیز دیگری. تشکر از همراهیتون.
somaye : سلام خواب ديدم يه جايي بودم توي خونه بود و همه غريبه بودن و بعد يكي از دوستامو ديدم يك لباس خيلي زيبا به رنگ طوسي و بلوز زيرش سفيد بود پوشيده بود و يهو غش كرد افتاد زمين و من رفتم طرفش و اومدم بغلش كنم يه جوري شده بود و دست و پاهاش مثه فلجا شل و افتاده شده بود و اينگار مريضي غشي گرفته بود و خيلي ناراحت شدم گريه كردم و ديدم سِرُم بهش وصل كردن ولي سوزن سِرُم به پيشونيش وصل بود و فكر كنم قسمت راست پيشونيش و من توي دلم ميگفتم چرا به اينجاش زدن و چشماشو باز كرد بهش گفتم ناراحت نباش چيزي نيست منم چند سال پيشا همين مريضي رو گرفتم ولي بعدش معجزه شد خوب شدم(در بيداري اين مريضي رو گرفته بودم ولي كاملا خوب شدم) و داشتم به دوستم دلداري ميدادم كه به يكي گفت زنگ بزنيد بيمارستان كه بيان منو ببرن ولي دير كردن و خودش زنگ زد و با عصبانيت گفت چرا نمياييد نميبينيد من حالم بد هست كه اونا گفتن مياييم و دوستم به يكي گفت تخم مرغ بياريد با سِرُم به من بزنيد يعني از طريق سِرُم تخم مرغ رو وارد بدنش بشه چون خودش نميتونست بخوره و اينبار سِرُم رو به كف پاش زدن و ميديدم تخم مرغ پخته از طريق سِرُم وارد بدنش ميشد و به من گفت ميخام بيمارستان آندوسكوپي كنم شكمم خالي نباشه ولي دوستم خيلي آشفته و ناراحت بود و يهو بلند شد و گفت بايد برم خونه وسايلامو بردارم كه ميخام برم بيمارستان كه بهش گفتم وايسا حالت خوب نيست من ماشين دارم بيا با هم بريم و اومدم بيرون ماشين رو روشن كردم ولي ديدم دوستم سريع رفت و بهش زنگ زدم ديدم رسيده خونه و داره با خاهرش (كه خارج زندگي ميكنه) حرف ميزنه و به خاهرش ميگه الان شوهرم نيست رفته مسافرت و خاهرش بهش ميگفت اشكال نداره ناراحت نباش زودي بر ميگرده و از پشت تلفن داشت به من اشاره ميكرد اين خواهرم از اين مريضي من چيزي نفهمه چون راه دوره و از خواب بيدار شدم. ممنون
فریبا هراتی
: سلام. دوست شما سعی می کند که رفتاری زیبا از خودش نشان دهد و رازدار و مغرور و با کرامت باشد و حرفش را به کسی نگوید ولی او نمی تواند تمام مدت نگرانی خودش را از چیزی که فکرش را ناراحت کرده پنهان کند و احساسات خودش را سرکوب کند. موقعیتی هست که دوستتان از رویارویی با آن خودداری می کند و نمی خواهد راجع به آن حرف بزند. او از شکست می ترسد و نمی خواهد که ریسک کند. فکرش مشغول است و نیاز به همفکری با کسی دارد که از خودش عاقلتر است و انرژی مثبت به او تزریق می کند. او می خواهد با او منطقی صحبت شود و شما سعی می کنید که او را راهنمایی کنید. او عصبانیست که چرا حاجتش را نگرفته و از لحاظ مالی قویتر نشده و الان استقلال مالی او در خطر است که شاید نتواند روی پای خودش بایستد و مستقل زندگی کند. بنابر این نیاز به کمک مالی دارد. شما می خواهید به او کمک کنید ولی او با خواهرش درددل می کند و می گوید که همسرش با او به مشکلاتی برخورده و قهر کرده و خواهرش هم او را دلداری می دهد. علاوه بر این نگرانی های مالی هم دارد که نمی خواهد خواهرش از این موضوع با خبر شود. تشکر از همراهیتون.