تعبیر خواب ترسیدن
اگر کسی در خواب ببیند که از مطلب موهومی که خود نیز علت آن را نمی داند، می ترسد؛ ناراحتی برای او در راه است. اگر از مطلبی که برای او روشن است ترسید و در خواب خسارتی ندید، ایمنی و شادی در بیداری است.
امام صادق (ع) می فرماید: ترسیدن درخواب، نصرت است. اگر ببیند از دزدی یا جانوری می ترسید، دلیل که از کسانی که با او نسبتی دارند، آسیب و یا ضرری می بیند.
محمد ابن سیرین می گوید: ترسیدن در خواب، ایمنی است ولی هر که در خواب دید می ترسد از کسی و نداند ترس او از کیست، دلیل که مکروهی از آن ترساننده به وی رسد.
اگر تعبیر خواب خود را پیدا نکردید آن را از ما بپرسید. لطفا به موارد زیر دقت فرمایید:
لطفا هر خواب را در صفحه تعبیر خواب مرتبط با آن سوال کنید.
حتما خواب خود را با حروف فارسی بنویسید. کامنت های انگلیسی تایید نخواهند شد.
تعبیر خواب شما به صورت عمومی در بخش دیدگاه اضافه خواهد . لطفا از نوشتن ایمیل، اطلاعات شخصی خودداری کنید.
ارسال تعبیر خواب به ایمیل امکان پذیر نمی باشد و تعبیر ها فقط در سایت نوشته می شود.
تعبیرهای درخواستی در سریع ترین زمان ممکن نوشته خواهند شد اما ممکن است به دلیل درخواست های زیاد این زمان گاهی طولانی شود.
در صورتیکه خواب ارسالی شما بیشتر از ۷۵۰ کاراکترباشد، به ازای هر ۷۵۰ کاراکتر یک حق خواب از شما کسر خواهد شد!
فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.
رز : سلام خسته نباشید
خواب دیدم پسر همکارم که سالم هست اما درخواب معلول بود من بغلش کرده بودم مرتب میبوسیدمش و نوازش میکردم سپردمش به مامانم گفتم باید برم سرکار ازاونجا وارد یه ساختمان چندطبقه شدم یه اقایی اومد کنار مادرم و به اسم کوچک صداش کرد و گفت بیا درمرد یه موضوعی باهات حرف بزنم احساس کردم خواستگار هست من با شتاب اومدم بیرون و تمام پله ها با شتاب اومده بودیم پایین تو خواب خیلی ترسیده بودم طبقه پایین انگار یه مقبره شخص بزرگی بود یه پیرمرد دست به زانوم زد من با ترس دستشو زدم کنار و فرار کردم دنبال کفشام میگشتم یادم بود دوتا کتونی سفید بود که یهو بیدار شدم
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. پسر همکار شما مشکلات روحی زیادی دارد و شما اگر همکارتان مجرد است به ازدواج با او فکر می کنید ولی این رابطه ی شما ( در صورتی که او مجرد باشد) برای پسرش خیلی قابل درک نیست. شما از اینکه کسی به زندگی تان بیاید که دوستش نداشته باشید هراسان می شوید و با اینکار برای خودتان دردسر می تراشید. صحیح تر این استکه اجازه دهید که اگر قصد ازدواج دارید آدمها را ببینید و درست تشخیص دهید که برای ازدواج با شما مناسب هستند یا خیر. چون پسر همکارتان در صورتی که نسبت به او احساس داشته باشید با رابطه ی شما و پدرش مخالفت می کند. شما نمی خواهید نصیحت کسی را بپذیرید و سفید بختی خودتان را در شرایطی که امروز دارید، می دانید. تشکر از همراهیتون.
مهتاب : سلام خواب دیدم روی تمام بدنم دونه های قرمز رنگ بود شبیه جوش اونا بزرگتر شدن و گل های ریز شبیه شبدر آبی چهاربرگ و به رنگ آبی کمرنگ شروع کرد به رشد کردن و تمام اندام و بدنم و صورتم شد پر از اون گلها و (من این خواب چند شب پیش دیده بودم و دیدم یه دونه از همون گل ها روی دستمه کشیدمش بیرون و دستم زخم شد و خون زیادی ازش اومد بیرون و درد هم داشت داشتم با ناراحتی به مادرم میگفتم از خواب پریدم ولی هنوز تو خواب بودم یه خانم و اقا بالا سرم دیدم بهم گفتن چیزی نیست داشتی خواب میدیدی)بعد دیشب دوباره همون خواب دیدم ،دیدم ایندفعه تمام بدنم شد پر جوش از اون گلها تمام بدنم پر کرد خیلی ترسیده بودم به خواهرم گفتم نمیتونم اینا رو از بدنم جدا کنم وگفتم بهش که من اینو خواب دیده بودم و چند لحظه بعد دیدم تمام گلهای روی صورتم پاک شد و قسمت روی شکمم سه تا ریشه خیلی بزرگ سیاه بود از همون گیاهه وحشت زیادی داشتم و همش داد میزدم که خدا چرا این اتفاق برا من افتاده و گریه میکردم و بعد دیدم اون گلهای روی پام هم تبدیل به گوشت اضافه رو پاهام شد و پاهام بزرگترشده بود به رنگ سیاه همین طور که خیلی ترسیده بودم و جیغ و داد میکرد م دیدم این سیاهی ها از بدنم جدا شد وتبدیل به یه پسر بچه ای شدکه باید ازش مراقبت میکردم و مثل اینکه بچه خودم باشه یه کودک ۱۰ ساله بود. ممنونم
فریبا هراتی
: سلام. شما یک عالمه آرزوهای کوچکی دارید که برآورده نشده اند و به خاطرشان هم دلشوره دارید و هم امیدوار هستید که به خواسته هایتان برسید. اما کم کم این نگرانی های شما که در عمق وجودتان ریشه دوانیده حل و فصل خواهند شد و توانایی هایتان بالاتر می رود و عملکرد موفق تری از خودتان نشان می دهید. وجهه ی بهتری پیدا می کنید و گشایش کار خواهید یافت و کم کم به دستاوردها و موفقیت های بزرگی در زندگی تان خواهید رسید. تشکر از همراهیتون.
Niusha : با عرض سلام و خسته نباشید
من خواب دیدم که در اتاقم هستم و تعدادی موجود شبه انسان به در اتاق من ضربه میزدند و میخواستند به اتاق من وارد شن اما من در رو قفل کرده بودم و خیلی ترسیده بودم و گریه میکردم و جیع میزدم حتی اونا از سوراخ کلید در چشماشونو داخل میکردن و من رو نگاه میکردن چشم های آبی تیره با خط های خاکستری که وحشتناک بودند و من هر چیزی که دم دستم بود و بر میداشتم تا تمام راه ها رو ببندم که اونها نتونن وارد شن و همین طور که داشتم بی امان گریه میکردم و خیلی ترسیده بودم یک لحظه مادر مرحومم رو دیدم که یک سری چیز هایی به من گفتند و نقطه ی ارامش اون خواب فقط دیدن مادرم بود اما یادم نمیاد اصلا چی گفتن و خب بعد که رفتن اون خواب همونجوری ادامه پیدا کرد و من از خواب پریدم ! خیلی خواب وحشتناکی بود و متاسفانه وقتی من از خواب پریدم در بیداری صدای ناله های یک گربه ای رو در کوچه میشنیدم که به ترسم اضافه میکرد ..
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. شما باید برای دفع شیاطین هر روز آیت الکرسی یا 4 قل را بخوانید و همیشه قبل از خواب و یا زمانی که می ترسید ذکر نام حضرت فاطمه س را 7 مرتبه به این صورت بگویید: یا فاطمت بنت محمد رسول الله. این ذکر در دفع نیروهای منفی و جنیان بسیار مجرب است. کسانی هستند که می خواهند روح شما را ضعیف کرده و ایمانتان را از بین ببرند یا به شما چشم زخم برسانند و مانع موفقیت شما در زندگی شوند. اما ایمان شما حامی شماست و روح مادرتان شاد، دعای خیر او هم پشت سر شماست. همینطور ان یکاد برای دفع چشم زخم بسیار مجرب است. تشکر از همراهیتون.
مریم محقق : سلام فریبای عزیزو مهربونم
من خواب دیدم خانماز ةشنایان یه حیون مثل ایگوانا تو دستشه سبز هم بود رنگش و میخاد منو بترسونه من پشتمو بهش کردم که یعنی شوخی نکن باهام ولی اون حیونو انداخت رو پشت من و من ضربه ها و حرکت حیوون رو کامل رو پشتم حس کردم و بااینکه خیلی ترسیده بودم هیچی نمیگفتم که اون خانم فک نکنه من میترسم و بدتر به شوخیش ادامه بده
درهمین حد از خوابم یادمه فریبا جون ممنونم بابت تعبیرهای فوق العاده ت عزیزدلم
فریبا هراتی
: سلام خانم گل. او می خواهد به شما زورکی القا کند که باید نسبت به مسئله ای بله بگویید و توافق شما را به دست بیاورد ولی شما دوست ندارید با او موافقت کنید. بنابر این مثل خود او خونسرد و پوست کلفت خواهید شد تا بفهمد با کی طرف شده ! :)))) تشکر از همراهیتون.
Sepidesamimi : سلام
من خواب دیدم با همسر پسری که قبلا با هم بودیم و دوسش داشتم در محل کار همسر من هستیم و داریم پله های اونو بالا میریم پله هایی پر پیج و خم و بسیااااار باریک.....اونو رسوندم بالا و خودم اومدم پایین و رفتم بیرون از بانک و کاری داشتم یهو در بانک بسته شده و بیرون ایستاده بودم و یه نفر اون سمت خیابون انگار یکیو کشته بود و من دیده بودم....انقد ترسیده بودم که قابل وصف نیست...فقط میخواستم فرار کنم ....هر چی زنگ بانک رو میزدم کسی یا ج نمیداد یا اصلا زنگی نمیخورد.....حالا هر چی میخواستم این قضیه رو برا همسرم یا هر کسی دیگه تعریف کنم نمیتونستم اصلا دهنم باز نمیشد چون یه احساس ترس عجیبی داشتم انگار قراره منو بکشن...همه رو نگاه میکردم که آسوده و بیخیالن و من دارم میترسم حسرت میخوردم...
فریبا هراتی
: سلام. شما در مقابل همسرتان احساس عدم امنیت می کنید و فکر می کنید خیلی سخت است که به او بتوانید خودتان را نزدیک کنید. احساس می کنید که دختری که با دوست پسر قبلی شما ازدواج کرده، از شما سرتر است و اگر همسرتان هم جای دوست پسر قبلیتان بود، خانم جدید او را به شما ترجیح می داد. شما از نظر مالی احساس عدم امنیت می کنید و نگران این هستید که در شرایط منفی کنونی چطور به خودتان امنیت مالی بدهید. شما احساس می کنید که کسی به شما اهمیت نمی دهد و درکتان نمی کند و به شما توجه کافی نمی کنند. شما اعتماد به نفستان خیلی کم است و خودتان را دست کم می گیرید. تشکر از همراهیتون.
Shahrzad : باسلام.مادرم خواب دیده وسط اتاقی هست و کلی موش سیاه بزرگ دورشو گرفتن و مادرم ترسیده بود.با چوب موش هارو میزد ولی یک موش میخواسته بیاد طرفش که مادرم با چوب محکم میزنه بهش.
فریبا هراتی
: سلام. مادر شما به مسائل کوچک یا مسائل بی اهمیت اجازه می دهد که روی او تاثیر تمام و کمال بگذارد (مثل خوره او را بخورد). دیگران از مسائل کوچک در زندگی شما، چیز بزرگی می سازند(از کاه کوه می سازند). در نهایت شما به ترس هاتان اجازه نمی دهید که فکرتان را خسته کنند یا آدمهای بد را با سیاست ، از زندگی تان دفع می کنید. تشکر از همراهیتون.
Hoshang : سلام وقت بخیر شهره هستم خواب دیدم دارم از تو پارکینگ خونه میرم به طبقه مون متوجه میشم از درب پارکینگ دونفر با ماشین پراید سفید از شیب پارکینگ آرام میان پایین و یکی هم نجا جلو در پیاده میشه و کسی دیگه که سبیل داشت ماشینو میاره تو پارکینگ من گویا میترسم و میرم تو آسانسور دکمه رو میزنم و درو با فشار نگه میدارم بسته بمونه تا آسانسور راه بیفته یهویی انگار اون راننده در رو فشار میده تا باز بشه و من باقدرت هل میدادم بهو متوجه میشم اصلا برق نیست . طرف میره و من میام بیرون می بینم داره ماشینو جابجا می کنه تا منو دید اومد سمت من و من دوان دوان از پله ها بالا رفتمبه پاکرد طبقه سوم رسیدم و نفس میزدم و اون مرد هم دنبالم بود به من نزدیک میشد همین حال درب آپارتمانمونو می بینم و با صدای بلندی می گم مامان مامان ولی صدایم تا حدی از گلوم خارجمیشه و پیش خودم می گم چرا صدام بلند نمیشه و اون مرد دیگه خیلی به من نزدیک شده بود . همسرم از فریادم منو از خواب بیدار می کنه ساعت حدودای سه چهار بود
خیلی ممنونم
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. شما از موقعیتی می ترسید و احساس ناامنی می کنید و می خواهید از آن موقعیت دور باشید. ولی به جای حل مشکلتان، صورت مسئله را خط می زنید و کلا آن را نادیده می گیرید. احتمالا طرز تفکر شما بسته است و حاضر نیستید به نظراتی که مخالف نظر خودتان باشد گوش دهید. شما احساس می کنید که نظر شما برای دیگران مهم نیست و کسی حواسش به شما نیست. تعبیر دیگر این است که اخباری از تجاوز و دزد شنیده اید که در ذهنتان تاثیر گذاشته و ترسیده اید. تشکر از همراهیتون.
zahra : سلام میبخشید چرا خواب من و بدون تعبیر گذاشتید؟
فریبا هراتی
: سلام. دیروز خواب شما تعبیر شده بود ولی گویا به علت اختلالات در سرعت اینترنت، ثبت نشده بود. مجددا آن را برایتان تعبیر می کنم. مادر شوهر شما نیاز به این دارد که برای او صحبت کنید و به او محبت کنید و از مسائل او را با خبر کنید. شما باید نگرانی هایتان را دور بریزید و پدر و عموی شما نمی خواهند که شما نگرانی های مالی را حس کنید. شما و همسرتان قادر خواهید بود شرایط بغرنج را به خوبی پشت سر بگذارید و شما به هدفتان خواهید رسید. شوهر شما با شما مشورت نمی کند در حالی که شما می توانید او را کمک کنید. اما او با کسانی مشورت می کند که می خواهند سرش را کلاه بگذارند. شما هم بلدید با این جور آدمها مبارزه کنید. شما موفقیت خودتان و شوهرتان را حفظ خواهید کرد و امنیت و آرامش به زندگی تان خواهد آمد. تونایی های شما برای حل مشکلات از دیگران خیلی بیشتر است و تمام استرس ها و نگرانی هایتان را دور می ریزید. تشکر از همراهیتون.
zahra : سلام خواب دیدم تو خونمون هستم مادرشوهرم اومد نشست و گفت تشنمه بعد رفت تو آشپزخونه (نمیدونم چرا بیرون پنجره بود آشپزخونم) من رفتم گفتم شما بفرمایید بشینید من هم آب میارم هم دو مدل شربت بعد آوردمشون تو اتاق . اتاق خیلی تاریک بود من پرده رو کشیدم کنار خیلی روشن شد بعد رفتم برم دیدم بیرون اتاق یه جایی هست نیمه چمن که توش چندتا قبر قدیمی بود افرادی هم اومده بودن اونجا واسه تفریح( اما ترسناک بود) من که دیدم آدم زیاده رفتم لباس بازم و عوض کنم بعد برم دم کمدم پدر و عموم و دیدم که دارن با هم حرف میزنن راجع به یه مسئله مالی ولی نامفهوم که من نفهمم بعد من و دیدن از زیبایی بچم تعریف کردن بعد همسرم اومد و من و باخودش برد داشتیم قدم میزدیم که دیدم آویزی که گم کردم پیدا شده بود و به گردنم بود از کوچه های تاریک رد می شدیم که همسرم از دوتا مرد که ایستاده بودن درخواست تلفن کرد وارد خونه شدیم کفشامون و درآوردیم من گوشی داشتم ولی نمیدونم چرا از من نخواست پشت تلفن دو کد از روی دو برگه خوند و با اون دوتا انگار بهش یه کیف شمش طلا دادن او دوتا برگه رو داد به من دیدم اون دوتا مرد با هاش درگیرشدن طلاهارو بگیرن منم اون دوتا برگه مهم و برداشتم که فرار کنم دم در به جای کفش ها دو جفت مهر دایره و مربع بود من با مربع راحت تر بودم ولی دایره نزدیکتربود پوشیدم و فرار کردم رفتم بیرون اغلب مغازه ها بسته بود یه طلا فروشی نیم باز بود رفتم اونجا پناه ببرم دیدم خودشون بیشتر ترسیده بودن رفتم نزدیک پلیس ها ازشون اسلحه بگیرم دیدم این گروه پلیس هارو هم مجروح و درمونده کردن منم تا میتونستم فرار میکردم یکیشون ول نمیکرد انگار پارکور بلد بودم از روی چندتا ماشین پریدم و از یه دیوار خیلی بلند رفتم بالا منتظر شدم تا بیاد بعد یه گلوله به سرش زدم و پرتش کردم از پایین دیدم یه مستطیل بزرگ خون روی زمینه. تو این فکر بودم بچم و اون بالا نگه دارم تا امن باشه بعد کل گروه و یه جوری بکشم. ببخشید طولانی شد
zahra : سلام خواب دیدم یه مهمونی هستیم من با بچم بودم اومدم پودرش و از کیفم در بیارم که کمیش ریخت روی یکی از فامیلا بقیه رو کف دستم ریختم رفتم دستشویی صورتم و با اون پودر شستم خیلی زیبا و سفید شدم بعد اومدم خونمون خیلی به هم ریخته بود مثل اسباب کشی یدفعه دوستم زنگ زد که من نزدیکم دارم میام خونتون من شروع کردم به جمع و جور اول رفتم تو اتاق خواب بچمم بغلم بود داشتم جمع میکردم یدفعه حس کردم صدای آب میاد از اتاق خواب دیدم پنجره آشپزخونه بازه و یکی تو آشپزخونه س اول موهای مشکیش و دیدم خیلی ترسیدم و وحشت کردم فکر کردم جن اومده خواستم چیع بزنم احساس کردم صدای فریادم به جایی نمیرسه بلند ذکر می گفتم دستم و گداشته بود رو سر بچم و ذکر فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها رو چهار بار بلند با صدای خوب میخوندم یدفعه در خونه باز شد و دوستم اومد تو و فهمیدم اونی که تو آشپزخونه بوده خالم بوده هردو اومدن تو اتاق خواب تا حال من یه کم جا بیاد بعد دیدم دستم خیسه بچم خودش و خیس کرده بود جوری که از پوشکش زده بود بیرون به دوستم اشاره کردم که بره کنار آخه یه مسیری داخل اتاق خوابم خیس بود
فریبا هراتی
: سلام. شما نیاز دارید رفتار و سخنانتان را بهتر کنید و قبل از انجام کاری یا بیان حرفی روی کارتان و حرفتان خوب فکر کنید تا اشتباهی در مورد دیگران یا خودتان انجام ندهید. شما مقداری زود قضاوت می کنید و دلشوره هایتان باعث می شود که برای خودتان بیجا آسمان و ریسمان ببافید و دشمنان خیالی برای خودتان متصور شوید. باید بیشتر مراقب فرزندتان باشید و نگذارید که دلشوره های شما به او انتقال پیدا کند چون متقابلا"، نگرانی فرزندتان باعث خواهد شد که شما دلشوره ی بیشتری بگیرید. انشالله اتفاقات خوب در جریان است و ثروت و رفاه به زندگی تان می آید. سعی کنید با دوستانتان هم از مسائل مثبت صحبت کنید و همه اش ننشینید و از منفی بافیها تعریف کنید. تشکر از همراهیتون.