کاربر گرامی، بخش دیدگاه تعبیر خواب روزهای دوشنبه، پنج شنبه و جمعه کلا بسته است. سایر روزها از ساعت 12 شب تا 17 عصر فعال است.باشه

یوتاب گلچینی از بهترین ها

تعبیر خواب جاده

تعبیر دیدن جاده در خواب، همان مسیر زندگی در بیداری است. اگر خواب دیدید در جاده ای سر بالایی حرکت می کنید، در زندگی به پیشرفت نائل خواهید شد. اگر دیدید در جاده ای به تنهایی حرکت می کنید، در روزهای آتی احساس تنهایی خواهید کرد. اگر در جاده ای پا برهنه بودید، تعبیرش فقر است.

اگر دیدید جاده ناصاف بود، خبر از رسیدن روزهای سخت در زندگی می دهد. اگر جاده ای را که می پیمودید صاف و هموار بود، راه پیشرفتتان در زندگی صاف و هموار است. جاده بن بست، بسته شدن راه برای هدفی است که در ذهن دارید. اگر جاده پرتگاه داشت و شما از آن پایین رفتید، تنزل شان می یابید و اگر به پرتگاه سقوط کردید حادثه ای ناخوشایند اتفاق می افتد.

اگر تعبیر خواب خود را پیدا نکردید آن را از ما بپرسید. لطفا به موارد زیر دقت فرمایید:
لطفا هر خواب را در صفحه تعبیر خواب مرتبط با آن سوال کنید.
حتما خواب خود را با حروف فارسی بنویسید. کامنت های انگلیسی تایید نخواهند شد.
تعبیر خواب شما به صورت عمومی در بخش دیدگاه اضافه خواهد . لطفا از نوشتن ایمیل، اطلاعات شخصی خودداری کنید.
ارسال تعبیر خواب به ایمیل امکان پذیر نمی باشد و تعبیر ها فقط در سایت نوشته می شود.
تعبیرهای درخواستی در سریع ترین زمان ممکن نوشته خواهند شد اما ممکن است به دلیل درخواست های زیاد این زمان گاهی طولانی شود.
در صورتیکه خواب ارسالی شما بیشتر از ۷۵۰ کاراکترباشد، به ازای هر ۷۵۰ کاراکتر یک حق خواب از شما کسر خواهد شد!

153 دیدگاه

فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.

b

b : سلام و روز بخیر ..
خواب دیدم با یه پیرمرد ریش سفید و زحمتکشی که مقداری چوب خورد شده تو پارچه ی بزرگ به کولش بسته داشت ، کمی باهاش قدم زدم و روی یک خونه ایی که وو واحده و ما واحد دومش هستیم دارم حرف میزنم . گویا پیر مرد میگه نمیتونه با من بیاد دیگه و من مجبورم خودم برم . ازون واحد با پله هاش پایین اومدم . وقت پایین اومدن سمت چپ پله ها دیوار اجر چیده بود و شدیده لق میزد و کسایی پایین بودن بهشون گفتم که این لقه میفته وقتی دستم رو از روش برداشتم افتاد . من پله ها رو یکم سخت اومدم پایین وقتی پایین اومدم جوونای پایین وایساده داشتن وسط یه دیوار یه نشونک کوچیک گذاشتن و از نزدیک بهش سنگی میزدن تا بزنن به هدف و هیچکسی نمیتونست بزنه . من یکم فاصله زیادی گرفتم و یبار شانسمو امتحان کردم ولی خب به هدف نخورد . بعدش براه افتادم تو جاده . جاده خاکی بود ولی گلی نبود . دورو برم کاملا دارو درخت داشت و جاده اگه بارون هم میزد بازم رونده بود بدون مشکل . بعد از مدتی پیاده روی انگار روستا به روستا بود و هر روستایی یه درو و دیوار و مانعی برای رفتن داشت که یکی دوتاشو از دیورا پریدم و رفتم . سر یکی از دیوارها بوسیله ی یک گونی تونستم مثل پروانه پرواز کنم . حین پروازم بچه ای کوچیکی از پایین با تفنگ کم خطرناکش بهم تیر اندازی میکرد . اومدم پایین و گوششو کشیدم و دوباره رفتم . یجاهایی رو خیلی سریع میدویدم و انگار ورزشکار حرفه ایی بودم مثل باد میدویدم . یجایی رو رفتم و یه مانعی بود که مجبور شدم برگردم . توراه برگشت دوتا همسفر پیدا کردم و دوباره حرگت کردم به مسیر اصلی و رسیدم به همون مانع . دیواری بود نزدیک دومتر که رنبور معمولی زرد لونه داشت. و کنارشم یه لوله ایی بود که ازش آب میومد . آبش بنظر قابل خوردن نبود ولی قابل استفاده بود . اونا میترسیدن و من دستمو جلو بردم تو لونه زنبور و دست راستم دنیایی زنبور جمع شده بود ولی هیچکدوم نیش نزدن بهم . دستمو میبردم زیر لوله آب تا زنبور هارو بریزونه .. یه چنبار اینکارو کردم و در نهایت رفتم بالای دیوار و با دستم یکم گل و پارچه ایی گذاشتم دومرحله تا سوراخ لونه زنبور رو ببندم . بعدش اونام با من اومدن . از دیوار رد شدیم و ادامه دادیم . جلوتر به یه ایست بازرسی رسیدم که مثل سامورایی های ژاپن لباس سیاه و شمشیر داشتن و درحال تمرین روبرومون گارد گرفتن و عکس سامورایی روی شیشه ی حالا ایستو بازرسی اونا بود . رییسشون ژاپنی حرف میزد و چن نفرشونم باهاشون بوود که هم استانی ما بودن ولی فارسی باهام حرف میزدن ولی با خودشون زبون محلی مارو حرف میزدم. این دوتا همسفری که داشتم یکی رو خیلی واضح نه ولی میشناختم تو خواب و بیداری و یکی دیگه رو نمیشناختم . اونی که نمیشناختم بهم یه سیگار تعارف کرد و من گرفتم و شروع تردم به کشیدن . وقتی که نزدیک ایست بازرسی شدیم نفوذ بد یا خبر بد ازین ایست بازرسی داد و انگار میگفت من نمیام شما برین . مادونفری رفتیم و چنتا از ژاپنی ها اومدن جلو و خارجکی حرف میزدن ما متوجه نمیشدیم. بهمراهشون چنتا مترجم فارسی زبون بودن و لباس نظامی سبز داشتن اومدن جلو . چنتا سوال رو ترجمه کردن . جوابی که دادیم خوشش نیومد رییسشون هم اومد جلو و یکم با حالت عصبانیت سوال پرسید و مترجماشون میگفتن زیاد غد بازی در نیار . مترجماشون چهارنفر بودن . اینا رفتن و بعد از اومدن دوستمو مجبور کردن از یه راه دیگه بره و یکی از ژاپنی های شمشیر به کمر کنارش حرکت میکرد. اون راه صدمتری جلوترش یه دورازه ی آهنی تقریبا بزرگی داشت که دروازش نرده مامند بود ولی آهنی . یجورایی احساس میکردم شبیه دروازه های وروود به امام زاده ایی از دور مینمود یا روستای خاصی بود . تو مسیرشون هم گله ی غاز بودن که پی میشدن . یکی از مترجم هم که قبلا تو حین حرف زدن بهشون تیکه انداختم و گفتم ببین همزبون منم هوای منو ندارن ، اومد بهم گفت برگه ی خروج تو صادر شده . دهتا برگه شبیه هم بودن که دوتاش امضا و مهر شده بودن و مابقی رو گویا باید تو ایستو بازرسی های جلوم مهر میخوردن تا رد بشم . این مترجم که برگمو آورد میگفت جلوتر دهنتو سرویس میکنن . بهش گفتم منم باید همین مسری که اون رفت رو برم ؟ گفت نه تو باید راهتو بری ( گفتنش جوری بود که انگار اونو میبردن برای اعدامی چیزی ) .
خانم هراتی کل مسیرم و جاده اون کاملا خراج از شهر بود و تا دل بخواو دارو درخت و بوته گیاهای وحشی داشت . اونجایی که دوستمو مییردن هم حصار شده بود کاملا و داخلشم دارو درختای بزرگ داشت .
خوابم خیلی طولانی شده و من خیلی سعی کردم حجمش زیاد نشه ولی نمیشد .
مممون از وقتی که میزارید .

پاسخ
لینک۲۷ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۰۰:۰۱:۰۸
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. تشکر. شما از درون احساس بی تفاوتی می کنید و رفتارتان ماشینی شده. تجارب زیادی دارید و سعی می کنید که با سیاست رفتار کنید. یک سری از ایده ها و افکارتان به بار ننشسته و تجربه و قلبتان از این بابت شکسته است و تا اندازه ای سنگدل شده اید و می دانید که اینطوری نمی توانید از خودتان محافظت کنید. بنابراین دوباره می خواهید که فکرتان را عوض کنید. شما هدفی را پیش می گیرید و به شما قبلا هم ثابت شده که سنگ بزرگ علامت نزدن است! مسیر زندگی شما با مشکلاتی همراه است و شما بلند پروازانه و جاه طلبانه می خواهید به اهدافتان برسید و گاهی تصمیمات جورواجوری می گیرید و از شاخه ای به شاخه ای دیگر می پرید. شما سخت می کوشی، خلاقیت به خرج می دهید تا شانس و هارمونی به زندگی تان راه یابد. اشخاصی با نظم زیاد و وفاداری نسبت به آرمانهایشان وظیفه ی خودشان می دانند که جلوی رسیدن شما به هدفتان را بگیرند. شما نمی توانید بعضی از افکار و ایدتولوژیهای آنها را درک کنید و سعی می کنید که تا جایی که برایتان مقدور است ملایم و عاقلانه با آنها برخورد کنید. شما دلتان شور می زند و جنبه ای از شما مخالف است که شما هدفتان را دنبال کنید. ماموران جلوی شما را می گیرند و مانع فعالیت شما می شوند و شما باز نمی توانید دلیل کارشان را درک کنید. کسی که می خواهد با شما همفکری و همکاری کند از تصمیم خودش منصرف می شود و فکر می کند که بهتر است برود ازدواج کند!! شما می دانید که اجازه فعالیت های مجدد گذشته تان را ندارید. اهل ازدواج هم نیستید ولی خوابتان به شما هشدار داده که اگر بخواهید مثل قبل در زندگی پیش بروید اخرش گیر خواهید افتاد. شاید با این طریقی که فعلا ازش خسته شده اید دیر به ثروت برسید ولی یادتان باشد که همیشه سنگ بزرگ علامت نزدن است!! تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۲۷ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۰۹:۵۲:۲۲
b

b : سلام ..
خواب دیدم دارم یجایی میرم و پدرم هم قراره با من بیاد . ما یکراهی رو رفتیم یکم جلوتر و دیدم راه رو بستن بخاطر تعمیرات و جاده سازی . برگشتم عقب دیدم راه عقب هم بسته شده و اونجام دارن جاده سازی میکنن. یه چنتا راه بود که میونبر بحساب میومدن ، و من میگفتم یکی ازین راها رو بریم ببینیم بکجا میرسیم ولی یک مغازه دار جوان که در قامت دوست بود بمن گفت اون راه به جایی نمیره . یکی دیگه ازون راه هارو نشون داد و گقت اینو برین .

پاسخ
لینک۲۵ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۰۰:۰۱:۳۰
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. موانع و تاخیرهای زیادی برای رسیدن شما به اهدافتان وجود دارد که باید بر آن موانع غلبه کنید. زمان بیشتری طول خواهد کشید که شما به اهدافتان برسید. شما می خواهید راه های دیگری در زندگی تان کشف کنید ولی تقدیر شما را راهنمایی به سمت و سویی می کند که به نفعتان است. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۲۵ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۰:۴۹:۲۴
زهرا

زهرا : سلام من خواب دیدم با پدر و مادر همسر و پسر و خانواده همسرم داریم تو یه جاده راه میریم مثل پیاده روی اربعین بود و داشتیم میرفتیم کربلا مسیر شلوغ بود مامانم سریع تر حرکت کرد منم کنار مامانم رفتم خیلی تند میرفتیم از بقیه جلو زدیم و جاده خلوت تر شد خواستم برگردم به شوهرم بگم تند تر بیاد گفتم ولش کن اون که تندتر نمیاد میخواد به منم بگه یواش برو بالاخره میرسه تو مسیر احساس کردم دارم از روی بسته های نون رد میشم اومدم سمت مامانم گفتم حیفه این نونا(واسه نذری آورده بودن) مامانم گفت تازس؟ گفتم آره یه بسته برداشت اما شبیه اون نونی که از روش رد شدم نبود اون فانتزی بود این تافتون بعد یه جا دیگ سنگک داغ میفروختن رفتم واسه خودم و مامانم بگیرم دیدم صفه پشیمون شدم تو ادامه یه خانمی جلوی زایرا رو گرفته بود صورتشون و آب میزد من و مامانم دوست نداشتیم آخه دستاش خیلی تمیز نبود ولی انگار آب زد بعد رد شدیم جاهای دیگ هم تی تاب و نون میدادن من نه میل داشتم نه حوصله صف ایستادن (نان های بسته بندی تو جاده خیلی زیاد بود همینجوری گوشه جاده ریخته بود)

پاسخ
لینک۱ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۱:۰۹:۴۲
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. شما همگی خانوادگی در راه امام حسین ع قدم بر می دارید و برایتان ثواب زیارت کربلا نوشته شده است. شما و مادرتان پیشگام تر از دیگران در راه خدا اقدام می کنید و خیر و برکت زیادی به شما خواهد رسید. کدورت و ناراحتی و نگرانی از وجهه ی شما پاک خواهد شد. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۱ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۸:۳۰:۳۸
Fofo

Fofo : سلام من خواب دیدم کنار جاده با داداشم توقف کردیم یه ماشین سر باز سفید سقفش باز بود خیلی خوشگل داشت داداشم در واقعیت ماشین نداره.بعد یه سفره پهن کردم وسایل ریختم تو سفره یادم نمیاد چی بود تو سفره.داداشم تو ماشین خوابید.من داشتم پول رو مثله سیگار فندک میزدم زیرش بکشم.دیدم یه پسر قد بلند زیبا و جذاب.موهای یکم بلند و چشم و ابروی قشنگی داشت.با ماشین رد میشد.خیلی خوشتیپ و خوش لباس.ماشینشم خارجی بود.کت خوشو پشت ماشین گذاشته بود.از تو سفره ادکلنمو برداشتم و زدم و اونم دیدم ادکلن زد واومد سمتم گفت باد میاد نمیتونی سیگار بکشی دستمو بزارم کنارت گفتم نه ممنون.گفت سوییچ بده برسونمت گفتم نه داداشم تو ماشینم خوابیده.تو خواب دروغ گفتم که ماشین خودمه.گفتم میتونی شمارتو بدی زنگ بزنی گفت نمیشه نمیتونم تماس بگیرم.بعد باهاش اومدم پیاده تا نزدیک میدون.دیدم با چند تا پلیس صحبت میکنه و شغل خودشم پلیسه.یه گوشی ساده با ترس در اورد اما میترسید شماره بگیره کسی ببینه.در واقعیت پلیسا نمیتونن با کسی در ارتباط باشن و خطشون کنترله مگر اینکه یواشکی جدا داشته باشن.یه خودکار دستش بود منم خودکار برداشتم و کف دستش شماره مو نوشتم.یه عدد سه رقمی کف دستش بود اونو خط زدم که شماره ی من مشخص شه و گفت کار من تو یه شهر دیگه ست چطور همو ببینیم منم گفتم نزدیکه میبینم همو.در واقعیت یه دوس پسر دارم که پلیسه.اما پسر تو خواب دوست پسرم نبود.

پاسخ
لینک۸ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۳:۱۶:۰۳
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. برادر شما آرزوهای بلندی دارد و می خواهد کنترل زندگی اش را به دست بگیرد و با پرستیژ زندگی کند. شما سعی می کنید از برادرتان حمایت کنید و به خاطر بی پولی او ناراحت هستید. دلتان می خواهد که می تواستید گشایش کار پیدا کنید و زندگی تان را بهتر کنید. اما شرایط رسیدن به خواسته هایتان هنوز فراهم نیست. باقی خوابتان هم بازتاب افکارتان در بیداریست و باطل است. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۸ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۲۱:۳۶:۱۵
hsti

hsti : سلام من خواب دیدم با یکی از دوستام ک 4 5 ساله ندیدمش و خوب نیستم باهاش تو ماشین در حال رانگدگی تویه جاده بودیم که اون جا اول پر از منظره های عجیب و سر سبز بود و بعد یه تپه پر از گل شقایق و لاله که افتاب هم از بالا تابیده بود و بعد رسیدیم به قسمتی از جاده که یهو کوهاپر از برف بودن و ما شکه شدیم و مسیری بود مثل جاده چالوس و در دخر رسیدیم منژل پدرم که مدتیه ندیدمش.لطفا تعبیر بگید ممنونم

پاسخ
لینک۱۱ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۶:۱۸:۳۷
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. شما مسیر زندگی تان را با دوستتان دیده اید که در اول می توانستید کنترل زندگی تان را راحت بدست بگیرید و همه اش بین شما فداکاری و دوستی و عشق وجود داشته و بعد در مسیر زندگی تان شما با سردی و بی روحی و بی عاطفگی از جانب دوستتان مواجه می شوید و رابطه تان به هم می خورد. در نهایت شما باید مثل پدرتان با تجربه و عاقل شوید که بتوانید همدیگر را دوباره بپذیرید ولی خوب برای شما اینطور رفتار سخت است. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۱۱ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۲۱:۳۴:۴۰
khorshid

khorshid : سلام دختري مجردم .خواب ديدم عصر بود يا نور خورشيد کم بود ولي همه جا مشخص بود توي يه ماشين قديمي يا مدل پايين همراه عده اي روي صندلي عقب نشستم راننده آقا بود و کنارشم خانمي نشسته بود و صندلي عقبم کنار من سمت چپ خانم ديگه اي بود که من هيچکدومو نميشناختم ولي توي خواب انگار فاميل بوديم و توي جاده اي بوديم که چندتا راه داشت و راننده از کسي مصير رو ميپرسيد که از کجا بريم و دوتا مصير که نزديک و روبه رو بود آسفالت بود و يکي ديگه از مصيرا از دور يکم سر بالايي ديده ميشد و جادش برفي بود که راننده رفت سمت اون جاده برفي و من مخالفت کردم و گفتم چرا از مصيراي قبلي نرفتيم بهتر بود و رفتيم تو جاده و آروم حرکت ميکرديم و راه صاف بود و من پتويي کشيده بودم روم که سردم نشه و پنجره رو يکم کشيدم پايين تا هوا بياد و دوباره بالاتر ميکشيدم که سردتر نشه. و بعدش ديدم روزه و توي يه صحرايي هستم و دستم يه دسته گل بزرگه که گلاش گل رز بود يا شبيه اون بود و رنگارنگ ولي بصورت هفت رنگ ميتابيدو رنگاش عوض ميشد يا جابجا ميشد شايدم خاموش روشن ميشد تند تند( مثل اينکه برقي باشه).ممنونم

پاسخ
لینک۷ تیر ۱۳۹۸ ساعت ۱۱:۵۶:۳۲
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. شما زندگی ای سنتی و بر اساس عقاید و اصول فکری قدیم دارید که کنترل زندگی تان هم دست خودتان نیست و تا اندازه ای نشسته اید بببنید که تقدیر شما را به کجا می برد. اما از نظر اقتصادی شرایط خوبی دارید. نه نسبت به زندگی بسیار ناامید هستید و نه امیدوار. مسیر زندگی شما به مشکلات و رکود اقتصادی یا سردی عاطفی مواجه خواهد شد و شما سعی می کنید که از خودتان در مقابل مشکلات محافظت و حمایت کنید. اما در نهایت عشق و شادی به زندگی تان راه می یابد و خوشبین و موفق خواهید بود. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۷ تیر ۱۳۹۸ ساعت ۱۸:۵۲:۳۱
majinaz

majinaz : سلام خانم هراتی عزیز

ممنون میشم خوابم غیرقابل نمایش باشد.



خانم هراتی عزیز.

پاسخ
لینک۱۸ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۳:۳۰:۰۱
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. لطفا این مورد هرگز تکرار نشود چون تبعیض شرعا حرام است. آنان به شما فکر می کنند و به اطلاعاتی که شما دارید.. و شما می خواهید از ایشان فاصله بگیرید. مدیر عامل می خواهد از غم فارغ شود ولی شما برای پاک کردن خیال خودتان و ساختن شروعی تازه او را نباید به حریم خصوصی تان راه دهید. ناراحتند که باشند. هر گناهی تاوانی دارد. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۱۸ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۳:۵۲:۲۶
majinaz

majinaz : باسلام خدمت خانم هراتی عزیز.خداقوت.

ممنون میشم متن خواب غیرقابل نمایش شود.



تمیدم. ممنون میشم کمکم کنید خانم هراتی .  باتشکر

پاسخ
لینک۱۸ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۰۰:۰۵:۰۸
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. شما به مقام بالایی می رسید و کارتان در مسیر درست و با پرستیژ و افتخار پیش خواهد رفت. پیکان قدیمی شرکت قدیمی تان است که آنها هم می خواهند مثل شما به موفقیت برسند و در مسیر درست پیشرفت کنند ولی راه برایشان بسته است و فرار هم بکنند باز گیر می افتند. شما به امنیت خواهید رسید. زمانی که پول شما را می خوردند آقای پسر مدیر عامل کجا بود؟ خود مدیر عامل به شما که می گوید مثل پسرش هستید چه کمکی کرد؟ شما که نمی خواهید آنها را دار بزنید. فقط حقتان را می خواهید. حقتان را بدهند، شما م شکایت نخواهید کرد. مطلقا از حقتان کوتاه نیایید. این تظاهر به مهربانی اگر واقعیت داشت چند ماه اینطوری آواره و سرگردان دنبال حقوقتان نمی دویدید دوست من! ترحم بر پلنگ تیز دستان، ستمکاری بود بر گوسفندان. اگر شما حقتان را نادیده بگیرید، آنها همین کاری که با شما کردند با همه خواهند کرد. تنها در صورتی شکایت را پس بگیرید که حقوق شما را کامل بدهند. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۱۸ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۰:۱۴:۴۰
pari

pari : سلام من خواب دیدم با خانواده ام سوار ماشینی شدیم که پدرم رانندگی میکرد و در طول مسیر جاده به شدت سربالایی میشه ولی ما به راحتی داشتیم مسیر رو می رفتیم ولی من احساس ترس داشتم در طول مسیر، بعد از مدتی من نقشه رو نگاه کردم و گفتم از این مسیری که ما داریم میریم فقط سه ساعت تا مشهد فاصله داریم و برام عجیب بود.

پاسخ
لینک۸ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۴:۰۲:۴۷
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. پدر شما کنترل زندگی شما را به دست گرفته و در مسیر زندگی تان برای رسیدن به اهدافتان با سخت کوشی و پشتکار سعی می کند. شما به اینکه پدرتان در حمایت از شما توانایی کامل دارد یا نه شک دارید ولی پدر شما به امام رضا ع متوسل شده که در کار و زندگی و حمایت از شما موفق باشد . او همیشه در گذشته و حال و آینده هدفش خوشبختی شماست و به هدفش هم خواهد رسید. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۸ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۲۱:۳۸:۵۷
سجاد

سجاد : سلام وقت بخیر .خواب دیدم که سوار ماشین هستم یک دفعه تصمیم میگیرم مسافر سوار کنم و 3 نفر مرد جوان که نمیشناختم سوار کردم در حالی که یک نفر مسیرش با بقیه فرق داشت در حین رفتن تازه داشتم وارد بزرگراه میشدم و دو تا افسر دست تکان دادن تا بزنم کنار اول دو دله شدم نگهدارم یا برم ولی نزدم کنار و ب راه ادامه دادم در حین راه به یکباره دیدم ماشین پلیس پشت سرم هست و با سرعت از من عبور کرد جلوتر ماشین پلیس باعث تصادف شد و منم با سرعت از تصادف عبور کردم و بعد متوجه شدم ک یک نفر مسیرش فرق میکرد ولی چیزی نگفت و همسفر ما شده بود بعد وارد یک راه باریک و پراز پیچ و سرسبز شدم و در اخر ب انتها راه رسیدم وایستادم تا امدم پیاده بشم دیدم ی ماشین پشت سرم نگهداشتم که داخلش فامیلها بودن رفتم پیشون ک حال احوال کنم که پسر خالم سریع دوید سمت ی خانه ویلای رفتم دنبالش ک دیدم داخل خونه همه فامیل ها هستن با همه حال و احوال کردم و نفر اخر (رقیب عشقی من بود) ک تو آشپز خونه بود دیدم با شرت و زیرپوش داره چای درست میکنه ک سلام کردم جواب سلام رو نداد تحویلم نگرفت منم چیزی بهش نگفتم . دیگه چیزی یادم نمیاد. ممنون از شما

پاسخ
لینک۲۱ تیر ۱۳۹۸ ساعت ۰۱:۲۰:۲۳
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. تشکر. شما تصمیم می گیرید که در مسیر زندگیتان به امکانات و موقعیت هایی که سر راهتان پیش می آید بله بگویید و از هر چه که باعث پیشرفت شما در زندگی می شود استقبال کنید. اما در این راه کمی عجولانه قدم برمی دارید و به تمام زوایای امر نگاه نمی کنید به همین جهت بی فکری شما باعث می شود که یکی از اهدافتان را از دست بدهید. همینطور عجله ی شما و زیر پا گذاشتن قوانین ( معقول فکر کردن و درست تصمیم گرفتن)، باعث بوجود آمدن اشتباهاتی در زندگی شما می شود که شما آنها را نادیده می گیرید. شما به مقصد خودتان خواهید رسید و امنیت و آرامش می یابید و رقیب عشقی شما سعی می کند که صمیمانه تر از شما برخورد کند و زودتر از شما به هدف برسد و دوست ندارد که شما به عشق مشترکتان نزدیک شوید. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۲۱ تیر ۱۳۹۸ ساعت ۱۲:۳۹:۰۳
ادامه

فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.