کاربر گرامی، بخش دیدگاه تعبیر خواب روزهای دوشنبه، پنج شنبه و جمعه کلا بسته است. سایر روزها از ساعت 12 شب تا 17 عصر فعال است.باشه

یوتاب گلچینی از بهترین ها

تعبیر خواب جاده

تعبیر دیدن جاده در خواب، همان مسیر زندگی در بیداری است. اگر خواب دیدید در جاده ای سر بالایی حرکت می کنید، در زندگی به پیشرفت نائل خواهید شد. اگر دیدید در جاده ای به تنهایی حرکت می کنید، در روزهای آتی احساس تنهایی خواهید کرد. اگر در جاده ای پا برهنه بودید، تعبیرش فقر است.

اگر دیدید جاده ناصاف بود، خبر از رسیدن روزهای سخت در زندگی می دهد. اگر جاده ای را که می پیمودید صاف و هموار بود، راه پیشرفتتان در زندگی صاف و هموار است. جاده بن بست، بسته شدن راه برای هدفی است که در ذهن دارید. اگر جاده پرتگاه داشت و شما از آن پایین رفتید، تنزل شان می یابید و اگر به پرتگاه سقوط کردید حادثه ای ناخوشایند اتفاق می افتد.

اگر تعبیر خواب خود را پیدا نکردید آن را از ما بپرسید. لطفا به موارد زیر دقت فرمایید:
لطفا هر خواب را در صفحه تعبیر خواب مرتبط با آن سوال کنید.
حتما خواب خود را با حروف فارسی بنویسید. کامنت های انگلیسی تایید نخواهند شد.
تعبیر خواب شما به صورت عمومی در بخش دیدگاه اضافه خواهد . لطفا از نوشتن ایمیل، اطلاعات شخصی خودداری کنید.
ارسال تعبیر خواب به ایمیل امکان پذیر نمی باشد و تعبیر ها فقط در سایت نوشته می شود.
تعبیرهای درخواستی در سریع ترین زمان ممکن نوشته خواهند شد اما ممکن است به دلیل درخواست های زیاد این زمان گاهی طولانی شود.
در صورتیکه خواب ارسالی شما بیشتر از ۷۵۰ کاراکترباشد، به ازای هر ۷۵۰ کاراکتر یک حق خواب از شما کسر خواهد شد!

153 دیدگاه

فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.

b

b : سلام و روز بخیر ..
خواب دیدم با یه پیرمرد ریش سفید و زحمتکشی که مقداری چوب خورد شده تو پارچه ی بزرگ به کولش بسته داشت ، کمی باهاش قدم زدم و روی یک خونه ایی که وو واحده و ما واحد دومش هستیم دارم حرف میزنم . گویا پیر مرد میگه نمیتونه با من بیاد دیگه و من مجبورم خودم برم . ازون واحد با پله هاش پایین اومدم . وقت پایین اومدن سمت چپ پله ها دیوار اجر چیده بود و شدیده لق میزد و کسایی پایین بودن بهشون گفتم که این لقه میفته وقتی دستم رو از روش برداشتم افتاد . من پله ها رو یکم سخت اومدم پایین وقتی پایین اومدم جوونای پایین وایساده داشتن وسط یه دیوار یه نشونک کوچیک گذاشتن و از نزدیک بهش سنگی میزدن تا بزنن به هدف و هیچکسی نمیتونست بزنه . من یکم فاصله زیادی گرفتم و یبار شانسمو امتحان کردم ولی خب به هدف نخورد . بعدش براه افتادم تو جاده . جاده خاکی بود ولی گلی نبود . دورو برم کاملا دارو درخت داشت و جاده اگه بارون هم میزد بازم رونده بود بدون مشکل . بعد از مدتی پیاده روی انگار روستا به روستا بود و هر روستایی یه درو و دیوار و مانعی برای رفتن داشت که یکی دوتاشو از دیورا پریدم و رفتم . سر یکی از دیوارها بوسیله ی یک گونی تونستم مثل پروانه پرواز کنم . حین پروازم بچه ای کوچیکی از پایین با تفنگ کم خطرناکش بهم تیر اندازی میکرد . اومدم پایین و گوششو کشیدم و دوباره رفتم . یجاهایی رو خیلی سریع میدویدم و انگار ورزشکار حرفه ایی بودم مثل باد میدویدم . یجایی رو رفتم و یه مانعی بود که مجبور شدم برگردم . توراه برگشت دوتا همسفر پیدا کردم و دوباره حرگت کردم به مسیر اصلی و رسیدم به همون مانع . دیواری بود نزدیک دومتر که رنبور معمولی زرد لونه داشت. و کنارشم یه لوله ایی بود که ازش آب میومد . آبش بنظر قابل خوردن نبود ولی قابل استفاده بود . اونا میترسیدن و من دستمو جلو بردم تو لونه زنبور و دست راستم دنیایی زنبور جمع شده بود ولی هیچکدوم نیش نزدن بهم . دستمو میبردم زیر لوله آب تا زنبور هارو بریزونه .. یه چنبار اینکارو کردم و در نهایت رفتم بالای دیوار و با دستم یکم گل و پارچه ایی گذاشتم دومرحله تا سوراخ لونه زنبور رو ببندم . بعدش اونام با من اومدن . از دیوار رد شدیم و ادامه دادیم . جلوتر به یه ایست بازرسی رسیدم که مثل سامورایی های ژاپن لباس سیاه و شمشیر داشتن و درحال تمرین روبرومون گارد گرفتن و عکس سامورایی روی شیشه ی حالا ایستو بازرسی اونا بود . رییسشون ژاپنی حرف میزد و چن نفرشونم باهاشون بوود که هم استانی ما بودن ولی فارسی باهام حرف میزدن ولی با خودشون زبون محلی مارو حرف میزدم. این دوتا همسفری که داشتم یکی رو خیلی واضح نه ولی میشناختم تو خواب و بیداری و یکی دیگه رو نمیشناختم . اونی که نمیشناختم بهم یه سیگار تعارف کرد و من گرفتم و شروع تردم به کشیدن . وقتی که نزدیک ایست بازرسی شدیم نفوذ بد یا خبر بد ازین ایست بازرسی داد و انگار میگفت من نمیام شما برین . مادونفری رفتیم و چنتا از ژاپنی ها اومدن جلو و خارجکی حرف میزدن ما متوجه نمیشدیم. بهمراهشون چنتا مترجم فارسی زبون بودن و لباس نظامی سبز داشتن اومدن جلو . چنتا سوال رو ترجمه کردن . جوابی که دادیم خوشش نیومد رییسشون هم اومد جلو و یکم با حالت عصبانیت سوال پرسید و مترجماشون میگفتن زیاد غد بازی در نیار . مترجماشون چهارنفر بودن . اینا رفتن و بعد از اومدن دوستمو مجبور کردن از یه راه دیگه بره و یکی از ژاپنی های شمشیر به کمر کنارش حرکت میکرد. اون راه صدمتری جلوترش یه دورازه ی آهنی تقریبا بزرگی داشت که دروازش نرده مامند بود ولی آهنی . یجورایی احساس میکردم شبیه دروازه های وروود به امام زاده ایی از دور مینمود یا روستای خاصی بود . تو مسیرشون هم گله ی غاز بودن که پی میشدن . یکی از مترجم هم که قبلا تو حین حرف زدن بهشون تیکه انداختم و گفتم ببین همزبون منم هوای منو ندارن ، اومد بهم گفت برگه ی خروج تو صادر شده . دهتا برگه شبیه هم بودن که دوتاش امضا و مهر شده بودن و مابقی رو گویا باید تو ایستو بازرسی های جلوم مهر میخوردن تا رد بشم . این مترجم که برگمو آورد میگفت جلوتر دهنتو سرویس میکنن . بهش گفتم منم باید همین مسری که اون رفت رو برم ؟ گفت نه تو باید راهتو بری ( گفتنش جوری بود که انگار اونو میبردن برای اعدامی چیزی ) .
خانم هراتی کل مسیرم و جاده اون کاملا خراج از شهر بود و تا دل بخواو دارو درخت و بوته گیاهای وحشی داشت . اونجایی که دوستمو مییردن هم حصار شده بود کاملا و داخلشم دارو درختای بزرگ داشت .
خوابم خیلی طولانی شده و من خیلی سعی کردم حجمش زیاد نشه ولی نمیشد .
مممون از وقتی که میزارید .

پاسخ
لینک۲۷ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۰۰:۰۱:۰۸
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. تشکر. شما از درون احساس بی تفاوتی می کنید و رفتارتان ماشینی شده. تجارب زیادی دارید و سعی می کنید که با سیاست رفتار کنید. یک سری از ایده ها و افکارتان به بار ننشسته و تجربه و قلبتان از این بابت شکسته است و تا اندازه ای سنگدل شده اید و می دانید که اینطوری نمی توانید از خودتان محافظت کنید. بنابراین دوباره می خواهید که فکرتان را عوض کنید. شما هدفی را پیش می گیرید و به شما قبلا هم ثابت شده که سنگ بزرگ علامت نزدن است! مسیر زندگی شما با مشکلاتی همراه است و شما بلند پروازانه و جاه طلبانه می خواهید به اهدافتان برسید و گاهی تصمیمات جورواجوری می گیرید و از شاخه ای به شاخه ای دیگر می پرید. شما سخت می کوشی، خلاقیت به خرج می دهید تا شانس و هارمونی به زندگی تان راه یابد. اشخاصی با نظم زیاد و وفاداری نسبت به آرمانهایشان وظیفه ی خودشان می دانند که جلوی رسیدن شما به هدفتان را بگیرند. شما نمی توانید بعضی از افکار و ایدتولوژیهای آنها را درک کنید و سعی می کنید که تا جایی که برایتان مقدور است ملایم و عاقلانه با آنها برخورد کنید. شما دلتان شور می زند و جنبه ای از شما مخالف است که شما هدفتان را دنبال کنید. ماموران جلوی شما را می گیرند و مانع فعالیت شما می شوند و شما باز نمی توانید دلیل کارشان را درک کنید. کسی که می خواهد با شما همفکری و همکاری کند از تصمیم خودش منصرف می شود و فکر می کند که بهتر است برود ازدواج کند!! شما می دانید که اجازه فعالیت های مجدد گذشته تان را ندارید. اهل ازدواج هم نیستید ولی خوابتان به شما هشدار داده که اگر بخواهید مثل قبل در زندگی پیش بروید اخرش گیر خواهید افتاد. شاید با این طریقی که فعلا ازش خسته شده اید دیر به ثروت برسید ولی یادتان باشد که همیشه سنگ بزرگ علامت نزدن است!! تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۲۷ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۰۹:۵۲:۲۲
b1

b1 : سلام روزتون بخیر ..
خواب دیدم دارم یه مسیرسربالابی با شیب زیاد رو میرم با ماشین که جاده ی خاکی نامناسبی داره .قسمت انتهای مسیر رو ، دیگه مجبور شدم پیاده برم چون جاده دیگه غیر قابل عبور با وسیله نقلیه بود من بهمراه وسایلی که دستم بود ( یه نخ درازی و نازکی که سرتاسرش نایلون بهش بسته شده بود ) وقتی خواستم آخرین قدم رو به بالارو وردارم نخ از وسط پاره شد. اونجا یک مرد جوانی با موهای سیاه و لباسای یکدست سفید ، وایساده بود که دستمو گرفت و منو با همون نخ و نایلون های روش با یک حرکت به سمت بالا کشید .برخلاف لباس های تمیز و سفیدش، کفش سیاهش خاکی بود . یه دوری زدم که وسایلم یه برخورد کوچیکی به لباس سفید این شخص کرد و کمی خاکی شد شلوارش. ازش عذر خواهی کردم و اون حتی چیزی بهم نگفت و مثل نگهبان کنار وایساده بود .اون بالا یه جایی شکیلی بود جمع وجور که انگار برای مسئولان اونجا بود .بیرونشم کسی نبود وشیشه ی دودیش باعث میشد داخلش هم مشخص نباشه . ولی قسمت اینورترش یه مسافرخونه ایی بود اکه دو سه نفر روی ایوان بیرونش وسایل زندگی مثل پتو و بالش داشتن و دراز کش داشتن استراحت میکردن .در مسافرخونه بسته بود. منتظر بودن باز بشه. اینهم شیشه هاش نمیزاشت توشو ببینم . دنبال جایی برای اسکان میگشتم که دیدم همه جاهای سایه روی ایوون رو مسافری قبلی گرفتن و یجای خالی کنار دیوار هست که افتاب به اونجا میخورد. هوای اونجا کاملا آفتابی بود و داغ میزد . رسیدنی ابرای بالا سرمون آبی اسمونی بود ولی اخر خواب همون ابرای بالاسر خاکستری بودن.
ممنون از وقتی که برام میزارید .

پاسخ
لینک۲۴ شهریور ۱۳۹۸ ساعت ۰۰:۰۰:۵۷
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. تشکر. شما مسیر سخت و دشواری را برای پیشرفتتان در زندگی انتخاب کرده اید که برای رسیدن به هدفتان باید خیلی تلاش کنید و با چالش بزرگی روبرو هستید. قدرت درگیری شما در پروژه یا موقعیتی که تصمیم به انجامش دارید، زیاد نیست ولی سعی کرده اید که افکارتان را منسجم نگه دارید و انعطاف پذیر باشید و سختی ها را به روی خودتان نیاورید. از یک جایی به بعد، مسیر رسیدن شما به موفقیت برایتان سخت تر هم خواهد شد و شاید حتی ناامید شوید و فکر کنید که امکان موفقیت شما وجود ندارد. اما اینطور نیست. شما سخت می کوشید و رفتاری پاک و با کرامت خواهید داشت و قوی و با عزت و احترام رفتار خواهید کرد. اراده ی شما بالاست و گشایش کار می یابید. شما به هدفتان می رسید و از امروز نمی توان گفت که ته این هدف چیست و چه دستاوردهایی برایتان به همراه دارد ولی هر چه که هست امنیت و رفاه در آن است و شرایط شما با وجود سختی های راه، امیدوار کننده است. ایمانتان را قوی نگه دارید و اجازه ندهید که خستگی شما را ناامید کند. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۲۴ شهریور ۱۳۹۸ ساعت ۱۱:۰۸:۱۷
b1

b1 : سلام روزتون بخیر
خواب دیدم از جاده ی اشنایی دارم به سمت خونه برمیگردم و دوتا ماشین تک سرنشین از پشت سرم دارن میان . یکی ازونها از بیرون فامیل خیلی نزدیکمه ولی نمیدونم چرا از داحل خواب احساس یه دختر غریبه رو داشتم ..کسی که میشناسمش ولی انگار غریبس برام. ازش خواستم تا خونه منو ببره . اون مادرشو صدا زد که مادرش خیلی بیشتر غریبه یود برام ، و گفت من وسایلمو برمیدارم و بهمراه ماشین دوستم میرم و ماشین سفید خودشو گذاشت برای من تا به خونه بیام . البته جاده هم آسفالت بود. در کل جاده کاملا آشنا بود.
وقتی داشت وسایلشو میگرفت ، احساس کردم تاول های زردی رو ران های پاش داره که با لباس زردش ست شده بود و از درون ماشین یه ظرفی که شبیه جای شامپو بود گرفت که اونم زرد بود.
ممنون از وقتی که میزارید

پاسخ
لینک۱۷ شهریور ۱۳۹۸ ساعت ۰۰:۰۰:۴۲
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. تشکر. احساس شما نسبت به این فامیلتان واقعا غریبه است و صمیمیتی با او ندارید هر چند که او دشمنی هم با شما ندارد و سعی می کند که اگر کمکی از دستش بربیاید برایتان انجام دهد. اما خود او مشکلاتی دارد که نمی تواند مستقل تصمیم بگیرد و روی پای خودش باشد. در حالی که خانواده اش او را حمایت می کنند و به نظر می رسد که نباید مشکلاتی داشته باشد ولی فکرش مشغول و ناراحت است. شما از جایی که انتظارش را ندارید به موفقیت خواهید رسید و مسیر زندگی تان صاف و هموار خواهد بود انشالله. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۱۷ شهریور ۱۳۹۸ ساعت ۱۱:۲۸:۵۳
elham

elham : با سلام و ادب
خواب دیدم سوار بر اتوبوس با عده ای که در خواب نمیدونم اشنا یا غریبه بودنشانا را..در جاده چالوس میرفتیم به سربالایی رسیدیم که مه ناگهانی جلومون بود وارد مه شدیم و همه گفتیم جلو دید نداره که اتوبوس دیگه ای جلومو‌دراومد که اتوبوس ما به حالت دنده عقب یا سر خوردن به عقب رفت و ان اتوبوس روبه روی ما همچنان با ما به که عقب میرفتیم به سمت ما میومد و خیلی نزدیک به برخورد با مابود و در جایی از خواب برخورد هم تصور میکردم و اینکه فکر میکردم کارمون تمومه..که اون اتوبوس منحرف میشه و اتوبوس ما متوقف میشه و من خوشحال بودم ازینکه قسر در رفتیم و اون اتوبوس داغون شده بود ولی بر خلاف اتفاق کسی در ان اسیب ندیده بود و من با سرنشین اون ملاقات داشتم و در جایی از خواب فکر میکردم کسی از اونها زنده نباشه
محبت کنید تعبییر ان را بفرمایید

پاسخ
لینک۷ دی ۱۳۹۸ ساعت ۰۲:۰۰:۴۸
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. ادب متقابل. شما روی مسیر زندگی تان و اینکه آینده تان به کجا می رود از خودتان اصالت و ابتکاری ندارید و مثل خیلی از مردم نشسته اید تا ببینید تقدیر شما را به کجا می برد. شما در ابتدا همرنگ جماعت می شوید تا به موفقیت در زندگی تان برسید ولی بعد احساس می کنید که از سردرگمی ها و نامطمئنی های زندگی نگران هستید و می خواهید از مشکلات رها شده و برایتان شفاف سازی شود که آینده تان چه خواهد شد. شما گاهی احساس می کنید که وقتش رسیده از گروه جدا شوید و ریسک کنید تا بتوانید روی پای خودتان مستقل بایستید و عمل کنید. نظرات و دیدگاه های عده ی زیادی از مردم با شما در تضاد است و گاهی مجبور می شوید که از خواسته هایتان دست کشیده و عقب نشینی کنید و کوتاه بیایید تا دعوایی بین شما رخ ندهد. شما سعی می کنید که برای آینده تان از نو برنامه ریزی کنید و می دانید که به خاطر اشتباه و گناه دیگران، عده ای همیشه قربانی می شوند و زندگی شان دچار یاس و ناامیدی می شود. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۷ دی ۱۳۹۸ ساعت ۱۱:۵۴:۱۰
حسین ب

حسین ب : سلام خواب دیدم در یک جاده خاکی ک معلوم بود ماشین ازش عبور میکرده به سمت سربالایی با شیب ملایم با پای پیاده دارم حرکت میکنم سمت چپ جاده پرتگاه بود ،داشتم از جاده رد میشدم یه قسمت از جاده پیچی داشت ک بعد اون جاده به زمین هموار صاف میرسید،باخودم میگفتم اگه اینجا نتونی خب برونی سقوط میکنی به دره اما من با پای پیاده بودم از پیچ رفتم بالا جاده صاف هموار بود ،باخودم گفتم چرا این یه قسمت جاده رو اینورتر نزدن آوردن از لبه پرتگاه درست کردن

پاسخ
لینک۱۲ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۰۰:۴۷:۰۶
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. شما با موانع و مشکلاتی برای رسیدن به اهدافتان مواجه می شوید و اگر بخواهید با موفقیت به هدفتان برسید باید صبور باشید و آهسته و به صورت پیوسته و مستمر برای رسیدن به اهدافتان تلاش کنید. عجله و تصمیم های نابخردانه و عجولانه، قطعا باعث شکست شما در کارتان خواهد شد. ضمن اینکه برای رسیدن به موفقیت شما باید منطقی فکر کنید و از احساساتی برخورد کردن با مسائل به شدت پرهیز کنید. در این صورت قطعا شما موفق خواهید شد که به خواسته هایتان برسید. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۱۲ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۱۰:۲۲:۲۵
Mahy

Mahy : سلام عزیزم. خواب دیدم شوهرم جلوی یک اداره روی جدولبندی جوی آب کنار خیابون با یه ساک مشکی کوچیک که خیلی هم پر نبود و با لباس آستین کوتاه سفید منتظر من نشسته. من با ماشین پدرم رانندگی می کردم. میخواستم نگه دارم همسرم سوار شه ولی ترمز کار نمیکرد بالاخره ماشینو نگهداشتم، همسرم سوار شد. راه افتادم ولی از وسط راه خواهرم رانندگی می کرد. و کاملا از شهر خارج شدیم و توی جاده بودیم. کنار جاده کوه های بلندی بود. جاده پهن و خاکی بود بعضی جاها هم یه مقدار گِل میشد و گه گاهی هم گودالهای بزرگی داشت که سرپوش داشت همه رو رد کردیم. خواهرم خیلی تند میرفت. تا اینکه یه گودال بزرگ سر راهمون بود. خواهرم برای اینکه نیفتیم توی گودال از مسیر منحرف شد ولی اتفاقی برامون نیفتاد ماشین هم چیزیش نشد فقط ماشین رو پارک کرده بودیم کنار جاده و منتظر بودیم برای اینکه پدرم بیاد بقیه مسیر رو رانندگی کنه شوهرم کاملا آرام بود و چیزی نمیگفت. بعدش دیدم خونه پدرم هستم مادرم قیمه پلو می پخت. برادر شوهرم منزل ما بود. من داشتم سفره پهن می کردم. انگار میخواستم بیست تا بشقاب تو سفره بچینم. برادر همسرم کمکم می کرد ولی خیلی نامنظم. به شوخی گفتم‌معلومه کارخونه بلد نیستید. بعدش به بابام گفتم شماره تلفن محل کارشو بگیره که درمورد شوهرم باهاش صحبت کنم. ولی اون یک سری آدرس از خودش رو برای بابام روی کاغذ نوشت به جای شماره منم به پدرم گفتم عیبی نداره میریم محل کارش!خیلی ممنونم

پاسخ
لینک۱۱ بهمن ۱۳۹۸ ساعت ۰۰:۰۰:۱۸
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. تمام محتوای خوابتان دقیقا با توضیحی که در پرانتر نوشته اید صدق می کند. هدف او این است که آستین بالا زده و کاری انجام دهد که شرایط زندگی اش عوض شود. او می خواهد این خاطرات تلخ را پشت سر بگذارد و شما هم عجله دارید که زود تکلیفتان مشخص شود. ولی خودتان را به تحلیل های خواهرتان در مورد چگونگی این ماجرا وابسته می کنید و او هم بی فکر عمل می کند و همه ی حرفهایش منطقی نیست! شما سعی می کنید که با کمک خانواده و پدرتان این مشکل را حل کنید و واقعا نیاز به حمایت روحی خانواده تان دارید. برادر شوهر شما نمی تواند به آرامش فکری شما زیاد کمک کند. همسر شما می خواهد که به زندگی برگردد و شما هم برمی گردید و طبق قانون مسلط به او عمل خواهید کرد ولی همسرتان نمی خواهد این واقعیت را قبول کند که شما حرفتان به حرف او سر باشد و به او مسلط باشید. او به شما بی محبتی خواهد کرد. شاید هدف او در اصل این است که اگر طلاق می خواهید مهرتان را ببخشید وگرنه برگردید سر زندگی تان. این ترفندیست که اکثر مردها اجرا می کنند. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۱۱ بهمن ۱۳۹۸ ساعت ۱۰:۳۲:۲۳
Mahy

Mahy : سلام خانم هراتی عزیزم. امیدوارم خوب باشید. خواب دیدم داخل مسجد هستم و خانمها در دو ردیف نشسته بودند. من خواستم از دعایی که روی سجاده خانم مسئول مراسم نوشته شده بود عکس بگیرم، ولی اجازه نداد. من هم قهر کردم یک جفت کفش مشکی رو که اون خانوم بهم داده بود و به نظرم کوچیک بود برای من، با قهر پرت کردم اونجا و چادر مشکیمو گرفتم دستم و کفشهای خودمو که مشکی بود و یه کمی کهنه شده بود پوشیدم و زیپش رو بستم، از مسجد زدم بیرون. در همون حین برادرم زنگ زد و گفت شوهرم بهش پیام داده و گفته داره با یکی از دوستهاش میاد خونه پدرم که صحبت کنیم، برادرم گفت، گفته تو هم خودت رو برسونی خونه. من هم با خودم فکر می کردم باید با مادرش میومد و حتما بهش میگم که باید مادرت به خاطر توهینهایی که به من و خانوادم کرده بیاد منزل پدرم، عذرخواهی کنه. بعدش دیدم یه اتومبیل زرد رنگ میلیاردی گران قیمت دارم که خودش خود به خود توی سرازیری ها راه میفتاد و به مانع که میرسید من‌نمی تونستم ترمز کنم ولی خودش به آرومی به مانع جلوش برخورد می کرد و می ایستاد، مانع آسیب می دید ولی ماشینم نه. همکارهام تعجب کرده بودن که من چنین ماشینی دارم. بهشون گفتم بخدا من کلی زحمت کشیدم و پس انداز کردم و این ماشینو خریدم. بعد خودمو توی جاده ی سرسبزی دیدم که شیب به سمت پایین داشت. توی جاده پر از آب بود، مثل سرسره آبی،‌ چند نفر اشاره می کردن که بپر تو جاده و برو پایین، اولش می ترسیدم ولی بالاخره رفتم و سر خوردم روی سراشیبی و آب . لذت بخش بود... امیدوارم بالاخره بیفتم تو سراشیبی زندگی و همسرم از خر شیطون پیاده بشه:)))

پاسخ
لینک۳ آذر ۱۳۹۸ ساعت ۱۸:۴۶:۳۸
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. تشکر. شما از اینکه از حرفهای دیگران پیروی کنید بدون اینکه تاثیرخاصی در زندگی تان داشته باشد خسته شده اید. می خواهید نگرش های تازه ای را که به شما تحمیل کرده اند را پس بزنید و به همان نظراتی که خودتان در زندگی کسب کرده اید وفادار بمانید. همسر شما می خواهد مشکلاتش را با شما حل کند و لازم می بیند که به این منظور با پدرتان صحبت کند. شما رفتاری بسیار خردمندانه و با پرستیژ از خودتان بروز خواهید داد و کنترل زندگی تان را به بهترین وجه به دست خواهید گرفت و اجازه نمی دهید که کسی به شما بی احترامی کند هر چند که خودتان کمی به این و آن گه گاهی بی احترامی خواهید کرد. چالش های بزرگ زندگی تان از بین رفته اند و شما نیاز ندارید که برای رسیدن به اهدافتان تلاش زیادی انجام دهید. کارها خود بخود انشالله برایتان ردیف خواهد شد و باید شیرینی بدهید :))) تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۳ آذر ۱۳۹۸ ساعت ۲۱:۳۰:۲۹
Fati

Fati : سلام.خواب دیدم از یه جایی برمیگردم جاده وصل میشد یه جاده اصلی از اونجا باید با اتوبوس میرفتم.دیدم اتوبوسا احتمالش کمه اونجا نگه دارن پس جلو تر رفتم و حواسم بود اتوبوس رد نشه.نزدیک غروب هم بود.همینطوری که جلو میرفتم دیدم جاده به سراشیبی رو به بالا رسیده و بالا رفتم و دوبازه بالاتر همه رو بالا رفتم و جایی که ایستگاه اتوبوس بود رسیدم.میگفتم اوتوبوس ها چطود جاده رو بالا میان.اونجا یه دختری مثل من منتظر بود اوتوبوس رسید من رقتم کیفمو بردارم که دختره سوار شد و اتوبوس حرکت کرد.من جا موندم.تقریبا شب شده بود و هوا نسیتا سرد بود رفتم داخل ایستگاه مانند.دقیقا مثل رختوابی که شب خوابیدم اونجا هم خوابیده بودم که یهو با صدای شخصی بیداز شدم دیدم برادر شوهرم هست و با خانومی که اونجا مسئول بود حرف میزد برادر شوهرم میگف نباید با خانوما با صدای بلند و بی ادبانه حرف زد.شوهر(سابقم)اونطرف نشسته بود و مشغول کتاب خوندن بود.دندونای برادر شوهرم مرتب ولی یکم زرد بود.به بردار شوهرم گفتم اون خانومه رو صدا کن ببین اتوبوس نمیاد پس صداش کرد و اون گف اتوبوس رسیده و من سریع بلند شدم و دمپایی هامو پام کردم(دمپایی ها شیک و خوشگل بودن و میشد جای کفش هم استفاده بشه)و رفتم داخل اتوبوس برادر شوهرمم اومد ولی همسرم نه.داخل اتوبوس عالم دیگه ای داش مثل سالن بیمارستان بود و مریضایی که تو تخت خابیده بودن.انگار از داخل اتوبوس مثل فیلم اونارو نگاه میکردیم.برادر شوهرم چسبیده به من نشسته بود و شونه اش نزدیک شونم بود و حس میکزدم هم قد هستیم در حالی که از من بلند تره.و داشت با کسایی حرف میزد و منم گوش میکردم.(مقصدی که میرفتم تو خواب دقیقا نمیدونم کجا بود.شاید میرفتم شهرهای مرزی)

پاسخ
لینک۸ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۰۹:۵۵:۰۹
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. شما ار بیراهه های زندگی به سمت راه درست در حرکت هستید. شما می خواهید تصمیم بگیرید که با زندگی و آینده تان می خواهید چه کار کنید. شما به صورت موقتی یک عقب گرد در رسیدن به اهدافتان دارید و شاید فکر کنید که از زندگی تان عقب مانده اید یا با مشکلاتی همراه هستید و در شرایط بدی قرار گرفته اید. ولی باید صبور باشید. به زودی شما زندگی تازه ای خواهید داشت. زندگی شما وارد فاز جدیدی می شود و اهداف جدیدی پیدا می کنید. درست است که سختی کشیده اید ولی شما گشایش کار می یابید و کسی که از زندگی اش به معنای واقعی جا مانده و خیلی درسها هست که باید از زندگی بگیرد، همسرتان است. شما نگرش مثبتی نسبت به زندگی تان پیدا می کنید و احساس آزادی می کنید. مثل یک مرد قوی خواهید بود و اختیاردار زندگی خودتان هستید و با این وجود اینبار شما خواهید توانست مستقل باشید و برای خودتان تصمیم بگیرید. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۸ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۱۷:۱۳:۳۶
somaye

somaye : سلام. خواب ديدم كه خواهرم به من گفت بيا بريم يه جايي ولي يادم نيست كه كجا رو گفت، بعد من پشت يك ماشين شاسي بلند مشكي كه قيمتي بود نشستم و اين ماشين براي خودم بود و خواهرمم كنارم نشسته بود و افتاديم توي يك جاده ي پر پيچ و خم كه هم خطرناك بود هم ترسناك ولي من ميرفتم و اين جاده سربالايي بود و به بالا ميرفتيم مثل اينكه جاده توي كوه بود و ما بالا ميرفتيم و به مقصد رسيديم و خواهرم اون منظره رو نشونم داد ولي يادم نيست چي بود و بعدش به خواهرم گفتم خوب حالا ديديم و بيا برگرديم و با ماشين همون راهي كه اومديم رو دور زديم برگشتيم ولي خيلي سخت بود و وقتي از اونجا اومدم پايين با خودم گفتم آخي خداروشكر چون راه سختي بود و به خواهرمم گفتم من ديگه اينجا نميام و ايندفعه اگه خاستيم بياييم حتما يك مَرد با خودمون مياريم، البته خواهرمم ترسيده بود ولي من پشت فرمون نشسته بودم خيلي با احتياط و خوب رانندگي ميكردم و مراقب بودم . ممنون ، خودم مجردم و خاهرم متاهله

پاسخ
لینک۳ آذر ۱۳۹۸ ساعت ۱۲:۵۹:۱۸
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. خواهر شما به شما پیشنهاد انجام کاری را می دهد که شما قادر هستید با پرستیژ و قدرت و اختیار بالا به خوبی از پس انجام این کار بربیایید و در آن موفق شوید ولی این کار، در نهایت بی فایده است و جز اینکه از وقت و انرژی و توان شما کم کند پشیزی ارزش ندارد. شما خودتان را مسئول مسائلی که پیش می آید می دانید و خواب شما هشداری برای این است که چالشی که خواهرتان به شما پیشنهاد می کند را اصلا نپزیرید چون به امتحانش نمی ارزد. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۳ آذر ۱۳۹۸ ساعت ۱۸:۳۰:۱۵
parvane

parvane : سلام خدمت شما.من در واقعیت با نامزدم قهر هستم.خواب دیدم که سوار ماشینش هستم اون داشت رانندگی میکرد من هم کنارش نشسته بودم باهم قهر بودیم.جاده ای که میرفتیم صاف بود هم مسیر بودیم.هرزگاهی منو نگاه میکرد تا من نگاهش میکردم روشو میکرد اونور و با موبایلشم ور میرفت.یک بطری اب معدنی پر وسطمون بود.موهایم هم صافو مرتب بود.

پاسخ
لینک۱۱ بهمن ۱۳۹۸ ساعت ۱۵:۲۳:۲۳
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. شما در حالی که با هم قهر هستید، به او اجازه می دهید که شما را در زندگی تان کنترل کند و از او تبعیت می کنید. مسیر زندگی شما یکی است و مشکل بزرگی با هم ندارید ولی نمی خواهید به همدیگر رو بدهید تا هر وقت هرچه خواستید، به همدیگر بگویید چشم! شما فکرتان باز و راحت است و هر دوی شما به بنیانی سفت و سخت و جاپایی قوی در زندگی تان نیاز دارید تا بتوانید در زندگی تان پیشرفت کنید. او شما را بنیان قوی خودش می داند و شما او را جاپای قوی خودتان می دانید. تشکر از همراهیتون

پاسخ
لینک۱۱ بهمن ۱۳۹۸ ساعت ۲۰:۳۷:۳۲
ادامه

فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.