تعبیر خواب جنگل
دیدن جنگل انبوه و تاریک در خواب، نشانه غم و دیدن جنگل سرسبز و خنک نشانه زندگی طولانی همراه با آرامش است. اگر خواب ببینیم که جنگل آتش گرفته، یک اتفاق خوشایند روی خواهد داد و از بین بردن جنگل در خواب، تعبیرش رسیدن بلای آسمانی است.
اگر تعبیر خواب خود را پیدا نکردید آن را از ما بپرسید. لطفا به موارد زیر دقت فرمایید:
لطفا هر خواب را در صفحه تعبیر خواب مرتبط با آن سوال کنید.
حتما خواب خود را با حروف فارسی بنویسید. کامنت های انگلیسی تایید نخواهند شد.
تعبیر خواب شما به صورت عمومی در بخش دیدگاه اضافه خواهد . لطفا از نوشتن ایمیل، اطلاعات شخصی خودداری کنید.
ارسال تعبیر خواب به ایمیل امکان پذیر نمی باشد و تعبیر ها فقط در سایت نوشته می شود.
تعبیرهای درخواستی در سریع ترین زمان ممکن نوشته خواهند شد اما ممکن است به دلیل درخواست های زیاد این زمان گاهی طولانی شود.
در صورتیکه خواب ارسالی شما بیشتر از ۷۵۰ کاراکترباشد، به ازای هر ۷۵۰ کاراکتر یک حق خواب از شما کسر خواهد شد!
فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.
طیبه : سلام خانم هراتی
من خواب دیدم که خودم تنهایی وارد یک رستوران شلوغ شدم اونجا دیدم تمام اساتید دانشگاهم(الان فارغ التحصیلم) جمع هستن سر یک میز و من به تمامشون دست دادم. بعد برای خودم رفتم جلو احساس کردم دبستانی هست که من بچگی میرفتم. این قسمت خواب رو دیگه یادم نمیاد. بعد دیدم با خانواده یه خونه گرفتیم توی یک جنگل. توی اون خونه یک گیاه بلند و سرسبز بود. من از درخته خوشم اومد دیدم تخم داره تخم هاش کندم همراهشم خار بود. مادرم هم اومد تخم هاش رو بگیره بعد که درخت رو نگاه کردم دیدم که یه عالمه از برگ هاش ریخته. از خونه اومدیم بیرونکه بریم. منظره ای که دیدم از باغ این بود که بعضی از گیاهان خشک شده بودن و داشتن درو میکردن. در عین حال تو خواب یه حس بدی داشتم که گیاهاش خشکن. و یک میوه ای هم اونجا میخوردیم که برخلاف رنگ همیشگیش اونجا سیاه بود. یک بچه ۱۰ ساله هم همراهمون بود دختر داییم که من باید مواظبش میبودم
ممنون
البته خوابهام رو نصفه نیمه یادمه.
فریبا هراتی
: سلام. شما زیر بار فشار تصمیمات و انتخاب هایی که باید در زندگی بگیرید قرار دارید و نیاز دارید که به شما راهنمایی شده و از کسی حمایتی دریافت کنید. دوست دارید که استادهای شما می توانستند به شما کمک کنند و شرایط شما را ازریابی کنند. فکر شما ناراحت است و احساس می کنید که اعتماد به نفستان کم شده. افکار درهم برهمی در ذهن شما هست و آرمانها و آرزوهای زیادی هم دارید ولی برای رسیدن به اهدافتان باید بر سختی های زندگی تان و موقعیت های خراش دهنده ای که با آن مواجه هستید غلبه کنید و باید مثبت نگر باشید. شما خیلی وقتها احساس ناامیدی می کنید. از لحاظ مالی اما احتمالا غنی هستید یا خواهید شد. تشکر از همراهیتون.
Donya : سلام
من ۲ تا از دوستای خیلی صمیمیت امیر و کسری خواب منو دیدند
دوتاشونم دیدن که تو جنگلیم و تو یه کلبه کلا اکیپ خودمون نشستیم بعد متوجه میشن که من نیستم و هرچقدر دنبال من میگردن پیدام نمیکنن (خواب دوتاشونم عین همه)
فریبا هراتی
: سلام. زندگی شما وارد فاز تحول شده است. شما می خواهید به امیال و آرزوهایتان برسید و غرایز خودتان را دنبال کنید. شاید شما حس می کنید که بار تقاضاهای زندگی تان روی شانه هاتان سنگینی می کند و کمرتان را خم می کند. از اینکه تمام مدت جلوی خودتان را بگیرید خسته شده اید و می خواهید زندگی تان از هرج و مرج بیرون بیاید. شما می خواهید به صلح و آرامش برسید. اما خود شما نمی توانید مثل دوستانتان آرامش داشته باشید و به دنبال درک بهتر و شناخت بیشتر خودتان هستید. احساسات منفی شما جلوی پیشرفت شما را می گیرد و باید سعی کنید بر ترسها و نگرانی هایتان مسلط باشید. تشکر از همراهیتون.
Fatima : سلام و وقت بخیر خانوم هراتی عزیز
ضمن تشکر واسه تعبیر خواب های قبلی که یک ب یک تعبیر شد اینبار خواب دیدم با پسری که دارم باهاش آشنا میشم و هنوز همو ندیدیم و فقط یه آشنایی دوری داریم تویه یه جنگل هستیم که درختای چنار خیلی بلند و زیبا و نور خورشید از پشت شون پیدا بود و یه حالت مستطیل داشت اونجا ینی دور تا دور مستطیل بود و وسط اون مستطیل یه استخر یا یه رودخانه بود که جریان داشت و تصویر درختا تو آب افتاده بود و من خودم زیر یه درخت نشسته بودم و خیلی حس خوبی داشتم آرامش داشتم و اون پسر هم ب فاصله چند قدم از من ایستاده بود و حواسش ب من بود و من و نگاه میکرد و تو جنگل ب این بزرگی فقط من بودیم و ایشون
اون هم اندازه من فک کنم حالش خوب بود و اینکه درختای چنار شبیه درختای اونجایی بود که قرار گذاشتیم با هم بریم اونجا که همو ببینیم ...
ببخشید طولانی بود سپاسگزارم
فریبا هراتی
: سلام. استدعا می کنم. شما می توانید به این آقا اعتماد و تکیه کنید و افکار زیادی هست که باید با هم در میان بگذارید و نور امید در زندگی تان پدیدا می شود. رابطه ی شما دوام و ثبات خواهد داشت و از لحاظ مادی هم شرایط باثباتی خواهید داشت. جریان احساسی مثبت در زندگی تان برقرار خواهد شد و شما امیدها و آرزوهایی دارید که سعی می کنید به آن برسید. هردوی شما قابل اعتماد هستید. تشکر از همراهیتون.
Lia : با سلام خدمت خانم هراتی عزیزم ان شاالله ک خوب و سلامت هستید. ممنون از تعابیر خوبتون
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. شما مشکلاتتان را در باره تحویل خودررو، با دو نفر آدم که یکی از یکی دزدتر هستند مطرح می کنید و یکی از آن دو نفر برای تبرئه ی خودش وانمود می کند که دیگری مقصر است و همه ی گناهان را گردن او می اندازد و مجبور می شود واقعا او را له کند و کاری کند که شکست بخورد تا اینکه شما حرف دومی را باور کنید. شما حقتان را می گیرید و احتمالا نمایندگی محکوم می شود. هر دوی شما و همسرتان می خواهید با نهایت قدرت از هم حمایت کنید و به امنیت برسید. هر دو سختی ها را پشت سر می گذارید و به عنوان یک تیم خوب این مسائل را حل و فصل خواهید کرد. تشکر از همراهیتون.
شیدا1 : باسلام واحترام.خواب دیدم کفش اسپرت سفیدی که خیلی راحت بود پامو میزنه داخلشو نگاه کردم دیدم دستمال کاغذی مچاله شده و کفی کفشم تا خورده ،دستمال کاغذی هارو بیرون و کفی رو مرتب کردم و کفشو پاکردم،(متاسفانه به خاطر نداشتن شغل پارتنرم و تعویق افتادن زندگ مشترک
خیلی ناراحتم و احساس درجازدن و ناامیدی دارم) وارد جنگلی شدم که سرد بود و وقتی شلوغ بود خوب ولی وقتی خلوت بود انرژی بدی داشت و مثل یک فیلم وحشتناک میشد،گربه ای چاق زرد و مشکلی دنبالم کرد و من هر بار میزدمش،و دوبار مثل بادکنک شدوقتی حمله میکرد و من بادست میزدمش،و من سوره توحید رو میخوندم و جلو میرفتم،دختر عمم همراهم بود،بالاخره ناپدید شد،توی جنگل یک کمد چوبی داشتم و وسایلی توش بود پول داشتم توش و چیزهای دیگ.. پول زیادی توی کوله پشتیم گذاشتم و به علاوه وسایل دیگ،انگار مردم اونجا کمد داشتن،یک درخت اونجا بود که گلابی زردی از شاخش افتاد،من چون گلابی دوست دارم میخواستم اونو بردارم ولی چند تا خانم گفتن وارد جنگل نشو،مثل اینکه یه تله بود(مدتی هست که بیمارم)و در نهایت منو دختر عمم در حالی که کوله پشتی هامونو رو شونه هامون گذاشتیم از اونجا خارج شدیم،توی راه پدربزرگمو دیدم که فوت کرده در حالی که با چند تن از دوستانش قدم میزد،لباس ارتشی پوشیده بودن،اول منو نشناخت،همدیگه رو بغل کردیم خیلی گریه کردم،میگفت تو برادر پدر منی(یعنی عموش)نمیدونم منظورش چی بود،
فریبا هراتی
: سلام. احترام متقابل. شما به خاطر مسائل منحط قدیمی که ذهنتان را خراب کرده و خاطره های بدی که باید فراموش شان کنید، از سبک زندگی ساده و فعالتان تا اندازه ای خسته شده اید و می خواهید که زودتر مشکلاتتان حل شود. فکرتان ناراحت است و نمی خواهید که احساس تنهایی و ایزوله بودن داشته باشید. شما از اینکه نگرانی ها و افکار منفی شما را دنبال کند دوری می کنید و ایمانتان را با توکل به خدای بزرگ قویتر می کنید و در زندگی غلیرغم سختی ها به پیش می روید. شما رازها و خاطرات خودتان و نیز تجارب زیادی دارید که می خواهید در زندگی تان از آن استفاده کنید. بیماری تان شفا خواهد یافت و نباید فکرتان را بیهوده ناراحت کنید. روح پدر بزرگتان شاد. عمر شما طولانیست و منظور پدر بزرگتان این است که شما از یک اخلاق و یا تبار و فرهنگ با او هستید. تشکر از همراهیتون.
Mehrnika : با سلام و احترام
خانم هراتی عزیز
دیدم با خانواده خودم و پدریم همه در یک ماشین مشکی بزرگ و قدیمی شبیه آریا های قدیمی ولی نو هستیم انگار از مسافرت بر میگشتیم جایی من زودتر از بقیه پیاده شدم چند نفر تنه یه درخت خشک رو اتیش زده بود برای پیک نیک و گرم شدن
من نگران شدن و گفتم این اتیش بزرگه نکنه برسه به درختا ن دیگه و وقتی حلوتر رفتم انبوهی از درختان رو دیدم که اتش گرفته اند و البته دور شون حصار پارچه ای سفیدی کشیده شده بود و من فقط سرشون رو میدیدم فریاد میزدم زنگ بزنید اتش نشانی و گوشیمو در اوردم شماره بگیرم که دیدم دارم فیلم میگیرم و مرتب میگم من جنگل ...هستم اینجا اتیش گرفته بیاید کمک ...
و انگار فقط یه نفر فیلم منو میدید
نا امید فیلمو قطع کردم که پارچه ای که دور درختها بود افتاد اتشی در کار نبود و یه عده داشتن بسته های زیاد پوشک بچه رو که اونجا مخفی کرده بودند جابجا میکردن
بطرف ماشین برگشتم ولی نبود خانواده ام رفته بودن هرچه گشتم نبودن و من تنها مونده بودم با گوشی که تماس میگرفتم انتن نمیداد و یه بار تماس با یه شبکه tv از استرالیا بر قرار شد.سریع قطع کردم
و دیگه نمیدونم چی شد فقط داشتم قدم میزدم و به ماجراها فکر میکردم.
سپاس خانم هراتی بزرگوار
(بنظرم فکرم خیلی مشوشه)
فریبا هراتی
: سلام. شما احتمالا با سوتفاهم یا سو تعبیر در مورد مسئله ای با خانواده تان اختلاف نظر پیدا خواهید کرد. پدر شما با روش های قدیمی ولی کارآمد خودش می خواهد که زندگی شما را کنترل کند و شما به خاطر مسائل سطحی و کوچکی به شدت تحت فشار و استرس قرار می گیرید و از کاهی کوه می سازید. شاید ترجیح می دهید که خودتان کنترل کارهایتان را بدست بگیرید و از خانواده تان تبعیت نکنید ولی این باعث خواهد شد که کمی زندگی تان با هرج و مرح مواجه شود. بله فکر تان خیلی مشغول است. تشکر از همراهیتون.
nasim : سلام خانوم هراتی عرض احترام دارم براتون
بنده خوابی دیدم که تشکر میکنم انرا تعبیر کنین
خواب دیدم با کسی که دوسش دارم سوار ماشینی هستیم و وسط جنگلی زیبا و درختای سرسبز که یه یجورایی شبیه بهشت بود انگار و انگار کمی شنبم زده هم هستن زمین و اون اقایی که دوسش دارم بهم گفت اگه بشه ازدواج کنیم میارمت اینجا برای گردش
(من و این اقا از هم جدا شدیم بنا به دلایلی :( جور نشدن کار و مریضیش )
فریبا هراتی
: سلام. عرض احترام متقابل. شما و او از فکر کردن نسبت به هم احساس آرامش می کنید و انگار روحتان تازه و تجدید می شوید. شما در کنار هم احساس می کنید که استرس هایتان را از دست می دهید و آرمانهای بلندی برایتان وجود دارد ولی در عین حال فکرتان مشغول است و افکارتان درهم برهم است. او امیدوار است که شما نسبت به هم متعهد باقی بمانید. تشکر از همراهیتون.
Hoshang : سلام.خدا قوت.بخش های از خواب را فراموش کردم. فضایی است که نمی تونم به درستی تشخیص بدم آیا محل کارم یا خونه قدیمی پدریم، سرزمین ترکیه.ابتدا یکی از همکارانم را می بینم که قصد داره حمام کنه،وسط یک اتاقی می شینه خودش یا از بالا به جای آب،چیزی شبیه آبدوغ خیار و یا ماستی که شله و توش سبزی هستش به تنش می ریزه و تنش هم پر مو بود.بعد همین همکار ظاهرا می خواست یک جشن برگزار کنه که تعدادی نارنجک شادی گذاشته بود و من نگران منفجر شدن اونها بودم که به هرحال اونها منفجر شدن.صحنه ایی را به یاد دارم که به همراه دختر بزرگم منتظر امضاء یا قبولی کاری از سوی آقای اردوغان هستیم.بعد خودم را در فضای خونه قدیمی پدری ام دیدم که از اونجا بیرون اومدم و فضای که شبیه جنگل پر از شاخه های افتاده و وجود آب که من نمی خواستم خیس بشم و لحظه ایی به این فکر کردم که اگر تو اون آب کم عمق بیفتم تیغ خار دار وارد پاهام می شه.البته لحظه ایی که با دقت از اونجا خارج شدم،فهمیدم پشت خونه قدیمی فامیلم بود.
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. همکار شما می خواهد شروعی تازه داشته باشد و افکار منفی را از سرش دور کند. او نگرانی های مالی دارد و خیلی هم مقروض است. او بسیار ناراحت است و ممکن است از لحاظ احساسی طغیان کرده و از خشم و ناراحتی بترکد! شما نگران هستید که شرایط زندگی شما به خوبی پیش خواهد رفت یا خیر.فکرتان خیلی مشغول است و موضوعی هست که شما را هم ناراحت کرده و استرس زیادی دارید. شما فکر می کنید که نکند در زندگی تان شکست بخوریدو فامیل پشت سرتان حرف بزنند. اما مشکلات شما حل خواهد شد. تشکر از همراهیتون.
zahra : سلام خانم ه اتی عزیز خواب دیدم جلوی یک سرزمین ایستادم سمت راست جنگل سرسبز وزیبا که پرندگان درآن آواز میخواندندوسمت چپ سرزمین جنگ بود مثل جنگهای خیلی قدیم با شمشیر ونیزه من احساس کردم جنگ بین ایران وروم قدیمه که تعدای کشته شده بودند کنا ر من یک خانم بسیار آگاه وفرزانه ای بود شبیه خاله ام بود من از او سوال کردم این چیه او گفت این سرزمین روح احترام است منظورش خواهرشوهرم بود.
فریبا هراتی
: سلام. خواهر شوهرتان زمانی که منطقی فکر می کند، بسیار مثبت اندیش و امیدوار است و زمانی که احساساتی می شود و منطقش از کار می افتد می خواهد به زمین و زمان بجنگد. او نوعی دوگانگی شخصیت دارد و نمی تواند در وجودش تعادل به وجود بیاورد. آدم خردمند کسی است که در خوبی کردن نسبت به مردم حد نگه دارد و در ناراحتی ها هم از کوره در نرود و مثل گاو ده من شیرده، هر چه که از او دوشیده اند را با لگد به زمین نریزد و زحمات خودش را به هدر ندهد. تشکر از همراهیتون.
زهرا : سلام . خواب دیدم توی جنگل عروسیم بود و لباس عروس با حجابی تنم بود یکی ازخانمای فامیل خیلی حواسش بهم بود.مادرمم واضح میدیدم. ی دختر بلوچ غریبه کنارم بود میگفتن پزشکه بعد دیدم عکسش رو کتابا زده، انگار شخص معروفی بود.همه باهم نماز جماعت خوندیم من عقب میموندم ظاهری میرسیدم ولی چیزی ک میخوندم عقب بود. همه رفتن رکوع منم رفتم ولی حمد وسوره رو داشتم میخوندم. همه منتظر بودیم ی دفعه ی اقایی اومد گف اینا همه نابازیگرن( انگار کارگردان بود) یکی اومد بهم خبر داد ک دامادو با یچیزی کشتن انگار ازاسمون ی چیزی افتاده ومرد. دامادو اصلا ندیدم و نمیدونستم کیه.اصلا ناراحت نشدم. صحنه عوض شد و تو خونه مادرم بودم.مادرم اومد بهم گفت ناراحت نباش، گفتم ن همون دفعه اول ک عقد بهم خورد ناراحت شدم ولی این دفعه دیگه برام مهم نیست(انگار عقدمون قبلا یه بار بهم خورده بود). لباس پوشیدم و داشتم میرفتم خونه خودم پیش شوهر واقعیم.
در واقعیت متاهلم و با شوهرم کمی مشکل دارم. ممنون
فریبا هراتی
: سلام. شما فکرتان خیلی ناراحت و شلوغ است. سعی می کنید که نگرانی و ناراحتی تان را بروز ندهید ولی گاهی از حالات شما، ناراحتی تان مشخص است. شما احساس تنهایی و استرس دارید. کمی ظاهر بین و سطحی نگر هستید و اعتماد به نفستان کم است و بیشتر به ظاهر سازی می پردازید تا اینکه بخواهید مشکلاتتان را عمیق و ریشه ای حل کنید. شما نباید فکر کنید که کسانی که دورو برشما هستند، همه خوشبخت و بدون مشکل زندگی می کنند بلکه ایشان دروغ می گویند و نقش بازی می کنند و شما هم باید سعی کنید که از سطحی نگری دست بردارید. شما می خواهید به انجام کاری متعهد شوید ولی این کار جور نمی شود و به هم می خورد. شاید شما می خواهید خودتان را قویتر از چیزی که هستید نشان دهید ولی بعد از از این فکر بیرون می آیید. تشکر از همراهیتون.