تعبیر خواب دمپایی
اگر کسی در خواب ببیند که دمپایی تمیز و مرتبی بر پا دارد، یا ازدواج می کند و یا به سفری پر سود می رود و اگر دمپایی او سوراخ و خراب بود، در کارها فرو مانده می شود.
-
امام صادق (ع) می فرماید: دیدن دمپایی در خواب سه وجه است:
- زن،
- کنیزک،
- سفر.
ابراهیم کرمانی می گوید: اگر دمپایی نو خرید و در پای کرد، دلیل که زنِ معاشر خواهد. اگر در وقت رفتن یک دمپایی او بیفتاد، دلیل که از برادر و خواهر جدا شود. اگر دمپایی او سوخت، دلیل است زنش بمیرد.
تعبیر خواب گم شدن دمپایی
گم شدن دمپایی به معنی جدایی از خانواده مانند خواهر و برادر یا همسر است. همچنین ممکن است که بیننده خواب یک مورد کاری را از دست بدهد.
تعبیر خواب دمپایی خریدن
اگر کسی خواب ببیند که دمپایی سالم و زیبایی می خرید، ازدواج می کند و یا به سفری پر سود می رود.
تعبیر خواب دمپایی پاره
دمپایی پاره داشتن و یا پوشیدن در خواب، نشانه فروماندگی از کارها و یا داشتن همسری ناشایسته و نامناسب است.
تعبیر خواب دمپایی لنگه به لنگه
داشتن دمپایی لنگه به لنگه به معنای جور نبودن اوضاع زندگی زناشویی و یا بهم خوردن برنامه های کاری در زندگی است. همچنین شریک کاری و یا زندگی شما می تواند عقاید کاملا متضادی با شما داشته باشد که این موجب شکست در زندگی یا کار خواهد شد.
تعبیر خواب دمپایی آبی
رنگ آبی در خواب نشانه رویا ها و آرزوهاست. اگر خواب ببینید دمپایی آبی خریده اید یا پوشیده اید، به همسری که ایده ال شماست خواهید رسید و یا به سفری رویایی که آرزوی شماست خواهید رفت.
تعبیر خواب دمپایی قرمز
اگر زنی خواب ببیند که دمپایی قرمز بر پای دارد، همسری خواهد داشت که باعث شادی و مسرت او خواهد شد و یا شغلی خواهد داشت که به او زندگی بخشیده و باعث شادی او و ارتقای روحیه زنده بودن در او خواهد داشت.
اگر مردی خواب ببیند که دمپایی قرمز به پا دارد، همسرش موجب عصبانیت او می شود و یا در کاری که دارد پرخاشجو خواهد بود و از اتفاقاتی که در شرف روی دادن هستند، احساس عدم رضایت و عصبانیت خواهد کرد.
تعبیر خواب دمپایی مشکی
اگر کسی خواب دید که دمپایی مشکی سالم و زیبایی به پا دارد، در زندگی و کار خود با عزت و غرور و سربلندی به سر خواهد برد ولی اگر ببیند که دمپایی او پاره و کثیف و مشکی است، از شریک زندگی و یا شریک کاری خود ناراضی است و احتمال جدایی او از کار و یا شریک زندگی اش می رود.
تعبیر خواب دمپایی زرد
دمپایی زرد نشانه ناراحتی و یا بیماری است خصوصا که دمپایی کثیف و یا پاره نیز باشد. اگر خواب ببینید دمپایی زرد به پا دارید، از همسر یا کار خود راضی نیستید.
تعبیر خواب دمپایی سفید
دمپایی سفید داشتن و یا خریدن به معنی سفید بختی در انتخاب همسر و یا کار است و نشان دهنده این است که در زندگی سربلند و سر افراز خواهید بود.
تعبیر خواب دمپایی سبز
دمپایی سبز خریدن و یا داشتن نشانه دیانت و سربلندی و درستکاری شریک زندگی و یا شریک کاری شما و البته خود شماست. اگر این دمپایی را در خواب به پا داشته باشید، بین شما و زوج زندگی و یا کاری شما، صمیمیت و مهربانی و درستی حکمفرما خواهد بود.
اگر تعبیر خواب خود را پیدا نکردید آن را از ما بپرسید. لطفا به موارد زیر دقت فرمایید:
لطفا هر خواب را در صفحه تعبیر خواب مرتبط با آن سوال کنید.
حتما خواب خود را با حروف فارسی بنویسید. کامنت های انگلیسی تایید نخواهند شد.
تعبیر خواب شما به صورت عمومی در بخش دیدگاه اضافه خواهد . لطفا از نوشتن ایمیل، اطلاعات شخصی خودداری کنید.
ارسال تعبیر خواب به ایمیل امکان پذیر نمی باشد و تعبیر ها فقط در سایت نوشته می شود.
تعبیرهای درخواستی در سریع ترین زمان ممکن نوشته خواهند شد اما ممکن است به دلیل درخواست های زیاد این زمان گاهی طولانی شود.
در صورتیکه خواب ارسالی شما بیشتر از ۷۵۰ کاراکترباشد، به ازای هر ۷۵۰ کاراکتر یک حق خواب از شما کسر خواهد شد!
فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.
fariba : سلام خانم هراتی.
خانم هراتی جان ی قسمت از خوابم جامونده بود که ممنون میشم اونم بگید. بعدش من اومدم روی سر خواهرم کاسه اب ریختم که سرش رو بشوره،همونجوری که اب میریختم دیدم موهاش چقدر کم شده و ی قسمتش کچله. ولی گفتم بهش نگم که ناراحت نشه.
این قسمت هم خواب مادرمه:
همون روز هم بعد نماز صبح مادرم خواب میبینن توحیاط خونه پدریشون هستن و رفت و امد هست و حیاط باصفاست، همون موقع همسرم خوش و خندون میان پیش مادرم و میشینن روبروی مادرم، برادرم هم تو حیاط اینور و اونور میرفتن، مادرم به همسرم که همه جای بدنشون، صورت و دستاشون سیاه رنگ بود مثل افریقایی ها، میگن چرا اینقدر سیاه شدی.؟همسرم دستش رو میزاره رو سینه مادرم و میگه از اینجا دارم میسوزم، و بعد دست مادرم رو میبره سمت قلب خودش و دوباره میگه اینجام میسوزه.
فریبا هراتی
: سلام. خواهر شما فکرش بیشتر از این قد نمی دهد که باید چه کار کرد! شما هر قدر هم که بخواهید برای خواهرتان روشنگری کنید و او را متوجه شرایط بکنید اما او بیشتر از این توان راهنمایی کردن به شما را ندارد و هر چند دلش پیش شماست ولی از کمک فکری بیشتر، احساس استیصال می کند. مادر شما فکرشان راحت خواهد شد و همسر شما از ته دلش ناراحت خواهد بود. همسر شما مرتکب گناه بزرگی شده و آه مادرتان دامان او را خواهد گرفت. او ضمن اینکه رو سیاه و گناهکار است خودش هم بسیار ناراحت است که اینکارها را انجام داده و از کرده ی خودش پشیمان است. تشکر از همراهیتون.
fariba : سلام خانم هراتی
من و همسرم تو واقعیت به دلیل خیانت همسرم داریم کارهای جدایی رو انجام میدیم. بعد از اذان صبح خواب دیدم با خواهرم با عجله داریم تو خیابون میدویم تا برسیم خونه و بريم سفر، خواهرم پسرش بغلش بود اما دمپایی سرمه ای رنگ پسر من پاش بود (تو واقعیت این دمپایی هست با رنگ کرم) که یه دفعه یه لنگ دمپایی افتاد تو جوب اب. من به خواهرم گفتم وای پسرم دیگه دمپایی نداره، خواهرم گفت اشکال نداره من از دمپایی بچه ها بهت میدم اما من گفتم باید پیداش کنم افتادم دنبال دمپایی، دمپایی تو جوب اب عریض کم عمق تمیز با اب روان که سرعت اب هم بعضی جاها کم بود بعضی جاها زیاد میرفت نهایتا انتهای مسیر که هم سرعت اب زیاد شده بود و هم حجم اب و رنگش هم فکر کنم خاکی رنگ من نامید شدم و دمپایی رفت منم برگشتم و از پله های خونه رفتم بالا، خواهرم و بچه هاش هم بودن با مامانم. پسرم تا منو دید از زیر پتویی که داشت با پسرخالش بازی میکرد اومد بیرون و گفت مامان دیگه منو تنها نزاریا (جمله ای که تو بیداری زیاد بهم میگه)
همون روز هم بعد نماز صبح مادرم خواب میبینن توحیاط خونه پدریشون هستن و رفت و امد هست و حیاط باصفاست، همون موقع همسرم خوش و خندون میان پیش مادرم و میشینن روبروی مادرم، برادرم هم تو حیاط اینور و اونور میرفتن، مادرم به همسرم که همه جای بدنشون، صورت و دستاشون سیاه رنگ بود مثل افریقایی ها، میگن چرا اینقدر سیاه شدی.؟همسرم دستش رو میزاره رو سینه مادرم و میگه از اینجا دارم میسوزم، و بعد دست مادرم رو میبره سمت قلب خودش و دوباره میگه اینجام میسوزه.
فریبا هراتی
: سلام. شما و خواهرتان سعی می کنید که زود به اهدافتان برسید و از این شرایطی که امروز دارید خلاص شوید و چشم انداز تازه ای در زندگی تان پیدا کنید. خواهر شما اعتماد به نفسش کم است و منیت ندارد و تجربه اش هم زیاد نیست و نگرش او نسبت به حقوق شما اشتباه است. شما سعی می کنید که برای رفاه مالی فرزندتان حق او را از همسرتان بگیرید ولی همسر شما قادر نخواهد بود که از پسرتان حمایت کند و رفاه و آرامشی که پسرتان در زندگی امروزتان از پدرش انتظار دارد تا برایش فراهم کند، متاسفانه در جریان اختلافات و مسائل احساسی بین شما، رفاه مالی و یا احساسی فرزندتان از دست خواهد رفت و فقط شما و خانواده تان هستید که می توانید از پسرتان حمایت کنید. شاید شما مجبور شوید به همسرتان بگویید که فرزندتان را خودتان نگه می دارید حتی اگر او فرزندتان را تامین مالی نکند. دوست خوبم ثبت دو خواب در یک خواب طبق قوانین سایت به هیچ وجه مجاز نیست و شما در هر کامنت فقط مجاز به ثبت یک خواب هستید. لطفا خواب دومتان را بعدا ارسال کنید سایت از ساعت 12 شب هر شب تا ساعت 19 همان روز برای ثبت خوابهای شما باز است. می توانید امشب خوابتان را ارسال کنید تا انشالله فردا صبح تعبیرش را خدمتتان عرض کنم. تشکر از همراهیتون.
ریهام : با سلام امروز قبل از نماز صبح خواب دیدم با چندین نفر در حال سفریم وبین راه ایستادیم ودرنمازخونه رفتیم من چادر کاملا سفیدی پوشیده بودم وبه سجده رفتم ولی به حالتی که رو شکم وپاهام کشیده بود گفتم اینطوری سجده اش بهتره حتی پدرم فک کرد که من رو سجده خوابم برد گفتم نه بیدارم بیرون که اومدم هر چی دنبال دمپاییام گشتم پیدا نکردم یکی گفت برو دمپاییای صاحبخونه رو ببر گفتم نه درست
نیست من تو ماشین دو تا دمپایی دارم فقط شوهرم باید خوب بگرده که متاسفانه حوصله نداره شوهرم گفت همینطوری پا برهنه بیا تا ماشین
فریبا هراتی
: سلام. شما احساس می کنید که نیاز به تغییر منظره و چشم اندازی جدید در زندگی تان دارید. تصمیمات جدیدی می خواهید بگیرید و امیدوار هستید که بتوانید کنترل زندگی تان را بدست بگیرید و خودتان برای زندگی تان تصمیم بگیرید. شما صلح جو و با کرامت هستید و شخصیتی خالص و پاک دارید. با تمام وجودتان به خدای بزرگ توکل می کنید که زندگی تان به سمت مثبت متحول شود. اما اعتماد به نفستان را از دست داده اید و فکر می کنید که در موقعیتی که هستید، جایگاه قرص و محکمی ندارید. شما می خواهید مطیع همسرتان باشید ولی همسر شما اما به شما کمک نمی کند که بتوانید رویکرد مثبتی نسبت به زندگی تان پیدا کنید و شاید او احساس می کند که همینکه شما اعتماد به نفس نداشته باشید بهتر است!! تشکر از همراهیتون.
لیلا : سلام عزیزم چند روز پیش خواب دیدم اولش تو یه سالن نشستم خواهر بزرگم که خیلی قبولش دارم مقنعه سفید پوشیده و داره برا بچه هایی که بعضیاشون تازه به سن تکلیف رسیدن مجری گری میکنه، یکی از دخترای بزرگ از مجری گریش با دوستش ایراد میگیره و من بهم بر میخوره بهشون تذکر میدم که اگه ایراد میگیرن چرا بلند بلند میگن!!اونا از تذکر من و من میترسن و دیگه هیچی نمیگن
بعد دیدم تو حیاط خونمون هستم و روی تخت تو حیاط دراز کشیدم و از درخت برام انجیر می افته پایین، من دهنمو باز میکنم که انجیر تو دهنم بیفته ولی بعضیاش ممکنه کنارم بیفتن و تو دهنم نیفتن
روزی که خواب دیدم بارونی بود دیدم جلو خابگا همینطور بارون میباره من یه کتابی دست گرفتم مثل نهج البلاغه هر چی نگا میکنم که کلماتش رو ببینم خیلی ریزن نمیبینم! بعد دوباره کلا ناپدید میشن!هر چی برگ میزنم تا این کتاب سبز مقدس هیچ کلمه ای توش نمیبینم، ناراحت بودم که اینجور شده بعد نگا به پاهام کردم دیدم توی زمین بارونی دارم راه میرم و بارون داره میاد ولی کفش یا دمپایی پام نیست این دفعه خیلی ناراحت تر و غمگین تر شدم، جلو مغازه جلو خابگا رفتم اولش حس کردم آینه دیدم خواستم خودمو توش ببینم ولی دیدم آینه این سمت دیگه ست، بیخیالش شدم! میدیم همش یه مردی میخواد به من نزدیک بشه از مرده اصلا خوشم نمی اومد، میخواست با من بخوابه ولی من هر دفعه از دستش به بهانه ای فرار میکردم! مرد قیافه ریشی و جوانی داشت بعد دوباره به پاهام نگا کردم دیدم این دفعه دمپایی به رنگ سیاه دارم و خوشحال شدم، یکم که دوباره گذشت دوباره به پاهام نگا کردم دیدم دمپاییام سبز هستن خیلی خوشحال شدم ولی مرده دست منو گرفته بود و با خودش میبرد، تو همین زمان مرده هی کوچک میشد و تبدیل به یه دختر جوان با یه صدای عجیب و ناقص شد و دوباره که گذشت دختر از لحاظ سایز کوچک و زشت میشد نگا پاهاش کردم دیدم دمپاییای اون دقیقا همون دمپاییای منه با همون رنگ سبز ، ازش پرسیدم ماجرا چیه!!! درحالی که هی زشت و کوچکتر میشد جوری که میدونستم کاملا تحلیل میره گفت من آینده تو بودم واسه همین دمپاییامون یکی هست، ناراحت شدم گفتم یعنی تو آینده م بودی و بغلش کردم و ترسیدم نکنه آینده م داره نابود میشه ولی میدونستم دمپایی های سبز دیگه ثابتن.
عزیزم من خودم الان استاد دانشگام و با کسی با وجود مشکلات خیلی زیاد قراره ازدواج کنم، البته نمیدونم آینده کاری و ازدواجم چی بشه!!و اعتقاداتم برام هم خیلی مهمه. خوابه نگرانم کرده، ممنون میشم تعبیرش کنین
فریبا هراتی
: سلام. خواهر شما شخصیتی باکرامت و صلحجو داردو سعی می کند که افکارش مثبت و سرشار از آرامش باشد و رفتاری ایده آل داشته باشد. شما او را تحسین می کنید و از او حمایت می کنید. در شرایطی که فعلا در آن قرار دارید، حوادث برای شما به شکل مثبتی تغییر خواهند کرد. اما در آینده شما نیاز دارید که قبل از هر تصمیمی ، اطلاعات و دانش و خرد بیشتری راجع به آن کسب کنید! به همه چیز سراسری فکر کنید و همه ی گزینه ها را در نظر بگیرید. شما باید سعی کنید که دیدگاهتان را نسبت به تصمیماتتان از بعد دینی هم بررسی کنید. اطالعات شما کم هستند و یا رفتار شما منطبق با خواسته های حضرت علی ع نیست. شما کتاب را از روی جلدش قضاوت می کنید و از مفهوم و محتوای آن خبر ندارید همینطور انسانها را از روی ظاهرشان قضاوت می کنید همانطور که باید خودتان هم به درون خودتان و به تزکیه نفستان بیشتر بپردازید و صرفا اینکه بگویید که با ایمانید، درکتان را بالا نمی برد. شما احساس می کنید که اعتماد به نفستان کم شده و جاپای قرص و محکمی در این رابطه یا موقعیتی که در آن قرار دارید، ندارید. اما از جهتی بسیار احساساتی فکر می کنید. نمی دانید که باید چکار کنید. به انتخابهای پیش رویتان نگاه می کنید ولی نمی خواهید خودتان را درک کنید و شرایطتان را واقعا بسنجید. از نوع گشایش کاری که برایتان پیش آمده راضی نیستید. شما احساس می کنید که بی تجربگی می کنید و خودتان را درگیر شرایطی می کنید که معلوم نیست ته آن چه می شود. می دانید که ایمانتان قویست و می خواهید مثبت اندیش باشید ولی ادامه ی این روند باعث می شود که کم کم احساس کنید که قدرت شما کم می شود و نمی توانید مثل یک مرد روی پای خودتان بایستید. کم کم احساس خامی و بی تجربگی می کنید. احساس بی عقلی خواهید کرد و می دانید که وجهه ی بدی پیدا می کنید. روشی که برای آینده تان در نظر گرفته اید به ناکجا آباد می رسد. شما باید با کسی که دوستش دارید منطقی فکر کنید و ببینید که ته قضیه چگونه خواهد بود. این که صرفا روی شانس و تقدیر بخواهید بروید جلو نه خداییست نه عقلانیست. لطفا منبعد هم خوابهایتان راکوتاه ارسال کنید چون صدها نفر در روز خواب ارسال می کنند و من چشمانم را برای همه لازم دارم. خوابهای طولانی منبعد تعبیر نخواهند شد. تشکر از همراهیتون.
liyla : سلام وعرض ارادت خدمت خانم هراتی : خواب دیدم که با دوستم تو یک خیابونی بودیم که میدونستم که کربلا است یک وانتی پر از کفش و دمپایی بود و من دو تا دمپایی سفید برداشتم یکی زنونه و یکی مردونه دمپایی مردونه به پام بزرگ بود و از دمپایی زنونه هم خوشم نیومد چشمم دنبال یک کفش بود ولی برنداشتمش بعد یک وانت پر از خرما بود رفتم خرما بخرم خرماهابصورت فشرده شده و بسته بندی بودن ولی انگار پرس شده بودن به کارتون فروشنده گفت این خرماها صادراتین شماره روشون داره من نگاه کردم شماره صفرو یک رو دیدم بعد هم دیدم دور تادورش همه شماره هارو هست . با تشکر از حوصله اتون
فریبا هراتی
: سلام. عرض ارادت متقابل. شما سعی می کنید که مسیر زندگی تان در راه امام حسین ع باشد و نگرش ها و افکار و رویکرد شما نسبت به زندگی، بر پایه ی اصول اولیه اعتقاد به امام حسین ع پایه گذاری شده باشد و می خواهید سخت بکوشید تا جاپای قرص و محکمی در این راه نزد خداوند برای خودتان داشته باشید. اما شما از پس وظائف مردانه بر نمی آیید و دوست هم ندارید که صرفا به مسائل احساسی فکر کنید و می خواهید که فعالتر و مثمرثمر تر انجام وظیفه کنید. اما به هر جهت سعی می کنید که در راه خداوند صبور باشید و اجر و پاداشی را به شما بدهند که در راه خداوند کسب می کنید و این برایتان لذت بخش و شیرین است. پاداشی که به شما داده می شود پاداش اخرویست و تلاشی نیست که صرفا به مادیات و خوشی های دنیایی ختم شود. صفر بیانگر این است که شما به بی نهایت، ابدیت، تکامل، آزادی مطلق و تقدس می رسید ولی نفع دنیایی نمی برید. یک اما بیانگر یک نیروی معنوی بالاتر است.شما به یکتایی خداوند فکر می کنید و سعی می کنید که در راه او برنده و بهترین باشید. تشکر از همراهیتون.
ناری : سلام وقت بخیر
در صورت امکان متن خواب اورده نشود.
با سپاس
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. دوست خوبم خواب شما قطعا باطل است. تشکر از همراهیتون.
ninaa : سلام. من موعد دفاع از پایان نامه ام یه کمی به تاخیر افتاده چون دسترسی به استاد راهنمام ندارم. برام سوال بود نظر ایشون دقیقا چیه. در خواب دیدم برای دیدن مدیر گروه وارد یه جایی مثل زیر زمین شدم. از پله ها پایین رفتم. روبه روم یه اتاق بزرگ فرش شده بود که نمی دونم کجا بود. برای رفتن به اتاق مدیر، دمپایی سفیدی که جلوی پله ها بود رو پوشیدم و وارد اتاق ایشان شدم. از ایشان نظر استاد راهنمام رو پرسیدم. یه دفه دیدم ایشان تبدیل یه زن نا اشنا شدند. بهم گفت جلوی جمع نمی تونم بگم بشین تا همه برند. تو خواب احساس می کردم چیز خوبی نمی خواد بگه و یه سری عدم رضایت استاد راهنما رو می خواد بگه. در همین خواب در صحنه دیگر هم استاد راهنمام در خانه مون مهمان بودند . ما غذا مرغ دادیم. اما زنش ادعا میکرد مرغتون یکم تلخ بود و زهره مرغ رو نگرفته بودید. و در خواب زنش انگار از من زیاد خوشش نمی امد..با تشکر
فریبا هراتی
: سلام. شما در پس زمینه ی ذهنتان احساس می کنید که مدیر گروه از شما راضی نیست ولی سعی می کنید که با کرامت و با آرامش با او صحبت کنید. اعتماد به نفستان زیاد نیست و جاپای قرص و محکمی برای خودتان نمی بینید و پایین رفتن شما از پله ها به احساس شما مبنی بر عدم موفقیت تان اشاره می کند. شما نگران هستید که استاد راهنمایتان از شما ایراد بگیرد و اینکار را هم خواهد کرد. ولی اگر با او خیلی افتاده و با آرامش و با صلح و خلوص صحبت کنید و نشان دهید که کارتان را تکمیل کرده اید احتمال قوی دارد که شما را قبول کند او می داند که شما از او می ترسید و نزدیک است زهره تان .... اما چون او مهمان شما بوده و این به بهبودی روابط شما اشاره می کند. نگران نباشید. تشکر از همراهیتون.
Azadi : سلام وقت بخیر .خواب دیدم من و دو تا از هم اتاقیام تو خونه پدربزرگم بودیم من دمپاییای دوستمو پوشیده بودم نامزد دوستم اونجا بود و ب دوستم میگفت تو مثل شن و ماسه های کنار دریا میمونی وقتی روشون راه میری همونقدر حس خوب میدی ب ادم بعد من دمپاییای دوستمو دراوردم گفتم نکنه بدش بیاد بعد واسشون مهمون خارجی اومد ب مرده دست دادم ولی زنه دست نداد بهم .همین .ممنون از پاسخگویی
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. شما و دوستانتان شخصیت هایی اصیل و سنتی دارید و شما سعی می کنید که مثل دوستتان احساس راحتی کنید و نظریات او را می پذیرید. نامزد دوستتان معتقد است که دوست شما زود تغییر نگرش می دهد و زود حرفش را عوض می کند و تعادل روحی ندارد و رفتاری ناپخته دارد. زود هم نرم می شود و گول می خورد و شما نمی خواهید که مثل دوستتان باشید. دوست شما و نامزدش عدم تفاهم پیدا می کنند و نمی توانند خوب همدیگر را درک کنند. شما حق را به نامزد دوستتان می دهید ولی به نظرتان تقصیر دوستتان است که نمی تواند نامزدش را درک کند. تشکر از همراهیتون.
معصومه : سلام. وقتتون بخیر. ممنونم بابت وقتی که میذارین...دیشب یه بحث کوچیک با شوهرم کردم و شب خواب دیدم خونه پدرشوهرم مهمان بودم و میخوام برگردم خونه. مادرشوهرم به پدرشوهرم میگه برسونش تا خونه. ولی من چون دوست ندارم مزاحمشون بشم میگم نمیخواد و با عجله خداحافظی میکنم و دمپایی سفید میپوشم. چند قدم که برمیدارم میبینم دمپایی برام کوچیک شده تعجب میکنم که چرا دمپاییم برام کوچیک شده و نصف پام بیشتر توی دمپایی نمیره. برمیگردم که یه چیز دیگه بپوشم میبینم دوتا دیگ کوچیک از جنس روی اونجا هست میگم خب با همینا میرم. پامو میذارم توی دیگها و میرم. هنوز به سر کوچه نرسیدم که پدرشوهرم با موتور ب من میرسه و میگه سوار شو. حالا میبینم مادرشوهرم هم نشسته رو موتور و موتور چرخ عقب هم نداره. میگم من پیاده میرم. مادرشوهرم میگه نه، شبه، ما میرسونیمت. من نمیخوام سوارشم ولی میبینم که یه خانم دیگه با یه پسر بچه حدودا ۸ ساله میخوان سوار موتور شن که من اجازه نمیدم میگم اگه قرار باشه شما سوار شین خودم سوار میشم. همین که روی موتور میشینم با صدای گریه پسرم از خواب بیدار میشم...
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. شما نمی خواهید که پدر شوهرتان در کارتان دخالت کند و می خواهید استقلال فکری داشته باشید. می خواهید که خودتان باشید که برای زندگی تان تصمیم می گیرید ولی مادر شوهر شما معتقد است که شما به راهنمایی و هدایت پدر شوهرتان نیاز دارید. شما خودتان به تنهایی احساس عدم امنیت می کنید و جاپایتان را قرص و محکم نمی دانید. احساس می کنید که باید هر طور شده حرف خودتان را با سختی و اقتدار و صلابت به پیش ببرید ولی عملا اینکار به نفع شمانیست. شما با محدودیت ها و شرایط بغرنجی مواجه می شوید اگر بخواهید این روش خودتان را در زندگی تان پیاده کنید. مادر شوهر و پدر شوهر شما دوستان شما هستند هر چند که شما این را باور نداشته باشید. آنها می خواهندگذشته های تلخ را فراموش کرده و نادیده بگیرید و با همین امکاناتی که دارند سعی می کنند که شما در زندگی تان تعادلتان را بدست بیاورید و به موفقیت برسید. آنها با شما دشمنی ندارند. خشم شما به ضرر شماست. تشکر از همراهیتون.
Sadghi1 : سلام خانم هراتی خواب دیدم که قصد داشتم به محل خانه خانمی که دوستش دارم بروم سرراهم یک مرد بود جلویم را گرفت ومی خواست من به انجا نروم به خانه خودش بروم می گفت چرا به انجا می روی اینجا خودم همه چیز است من قبول نمی کردم می گفتم باید بروم و در خانه او پر از مهمان های خانم بود بازویم راگرفته بود نمی گذاشت به مسیرم ادامه دهم به سختی بازیوم را از دستش ازاد کردم می خواست به من یک لقمه غذا که خورشتی و قرمز بود بدهد به اجبار قبول کردم تا از دستش ازاد شوم وتابه خانه ان خانم بروم کمی ازا انرا گاز زدم اما نخورد ان را روی زمین انداختم سپس به دنبال دمپای هایم می کشتم بجای دمایی خودم سه تا دمپایی زنانه بود اکه از خواب بیدار شدم
فریبا هراتی
: سلام. شما به خانمی که دوستش دارید فکر می کنید و هر چند که شاید منطقتان می گوید که نباید زیاد به او فکر کنید و باید بیشتر به فکر خودتان باشید. منطق شما می گوید که باید مراقب خودتان باشید و خیلی هیجانی و احساسی نشوید ولی شما این افکار را نمی پسندید. شما می خواهید به کسی که دوستش دارید فکر کنید و احتمالا این خانم از لحاظ مالی مرفه است و یا دوستان زیادی دارد. شما می خواهید که اعتماد به نفستان را در قبال او بالا ببرید و زندگی آرام و ساده ای داشته باشید ولی خیلی احساساتی هستید و احساس وابسته بودن به این خانم باعث می شود که شما نتوانید شخصیتی حمایتگرایانه به خودتان بگیرید. اگر می خواهید دل خانمی که دوستش دارید را به دست بیاورید باید سعی کنید که کسی باشید که او ندارد!! به عبارتی شما باید حامی او باشید و شخصیتی منطقی داشته باشید و خیلی دنبال او ندوید!! او به اندازه ی کافی دوست خانم دارد. شما باید سعی کنید نگرش و عملکردتان مثل یک آقا باشد!! تا دل او را بدست بیاورید. کمی جدی تر سنگین تر با وقارتر کم توجه تر ( نه بی توجه ). اگر افکار شما مثل یک زن احساسی باشد چطور می توانید دل او را بدست بیاورید؟ تشکر از همراهیتون.