تعبیر خواب زندان
اگر کسی در خواب دید در زندان است و در پاهایش غل و زنجیر است در کار و شغلی که دارد، زمان طولانی می ماند و اگر دید او را به زندان می برند، از غم رهایی می یابد. اگر کسی دید در زندان است و زندان برای او نا آشنا است، احتمال مرگ او نزدیک است. اگر زندانی که در آن است، زندانیان را شکنجه می کنند و او را هم شکنجه می دادند، از گناه پاک می شود. اگر کسی خواب دید از زندان آزاد شده از غم و اندوه آزاد می شود.
امام صادق (ع) می فرماید: دیدن زندانبان درخواب، چون معروف است، خلاصی یافتن و عاقبتِ نیکو باشد. و چون مجهول بود، دلیل کوری و غم و اندوه است. زندان به خواب دیدن گور و بلا است و آزمایش کردن دوستان و خرم کردنِ دشمنان. اگر کسی ببیند که به زندان رفت و زود از زندان در آمد، دلیل آن است که خداوند را با تمام وجود درک می کند.
محمد ابن سیرین می گوید: اگر کسی ببیند در زندان بود و آن زندان هرگز ندیده بود، دلیل بر هلاک است، زیرا که زندان مجهول گور است. اگر زندان معروف ببیند، دلیل بر اندوه و مضرت کند. اگر ببیند در زندان زنجیر بر پای داشت، دلیل که در عملی که باشد، دیر بماند.
ابراهیم کرمانی می گوید: اگر صاحب خواب خود را در زندان معروف ببیند، دلیل که بزرگی و جاه یابد. اگر زندانبان را نشناسد، ازجهت شغلهای دنیا او را غم و اندوه است. اگر ببیند با مردی زندانبان با بند می رفت، دلیل که کار بسته او گشایش یابد.
تعبیر خواب ملاقات زندانی
اگر خواب دیدید که کسی در زندان به سر می برد و شما به ملاقات او می روید، از کاری که آن شخص در آن ماندگاری دارد، آگاه می شوید. اگر زندان آشنا بود، خبر از موفقیت آن شخص می گیرید و اگر زندان جایی بود که شما آنجا را نمی شناختید، از اندوه و غمی که آن شخص در دل دارد آگاه خواهید شد.
تعبیر خواب دستگیر شدن
اگر کسی خواب ببیند که دستبند به دست او زده و یا زنجیر به پای او بسته اند و او را دستگیر کرده اند، مرتکب گناه یا معصیتی شده و دین کسی به گردن او است. اگر دید دستبند او باز کردند، توبه کرده و به درگاه خداوند باز می گردد.
تعبیر خواب آزاد شدن زندانی
اگر کسی خواب دید که از زندان آزاد شده، از غم و اندوه خلاص شده و رهایی می یابد.
تعبیر خواب حبس شدن
اگر کسی در جایی حبس شود که آنجا را می شناسد، در کار خود ماندگار خواهد بود و اگر آن جا را نمی شناخت، از موردی اندوهگین است و احساس مضرت و زیان می کند.
تعبیر خواب مرده در زندان
اگر خواب ببینید که کسی در زندان مرده است، در کار و شغلی که دارد به مدت زمان طولانی می ماند و عمر او دراز است. همین تعبیر برای کسی است که شما ببینید که در زندان مرده است.
تعبیر خواب فرار از زندان
اگر کسی دید که از زندان فرار کرده است، از غم و اندوه فرار می کند و به شادی و خلاصی می رسد.
تعبیر خواب زندانی شدن در خانه
اگر کسی خواب ببیند که در خانه خود زندانی شده است، در زندگی زناشویی خود، ماندگار خواهد بود و بزرگی و جاه یافته و عاقبت او نیکو است انشالله.
اگر تعبیر خواب خود را پیدا نکردید آن را از ما بپرسید. لطفا به موارد زیر دقت فرمایید:
لطفا هر خواب را در صفحه تعبیر خواب مرتبط با آن سوال کنید.
حتما خواب خود را با حروف فارسی بنویسید. کامنت های انگلیسی تایید نخواهند شد.
تعبیر خواب شما به صورت عمومی در بخش دیدگاه اضافه خواهد . لطفا از نوشتن ایمیل، اطلاعات شخصی خودداری کنید.
ارسال تعبیر خواب به ایمیل امکان پذیر نمی باشد و تعبیر ها فقط در سایت نوشته می شود.
تعبیرهای درخواستی در سریع ترین زمان ممکن نوشته خواهند شد اما ممکن است به دلیل درخواست های زیاد این زمان گاهی طولانی شود.
در صورتیکه خواب ارسالی شما بیشتر از ۷۵۰ کاراکترباشد، به ازای هر ۷۵۰ کاراکتر یک حق خواب از شما کسر خواهد شد!
فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.
b : سلام روزتون بخیر ..
خواب دیدم بهمراه پدرم و مادرم تو جای آشنایی از ملکمون هستم و یه زن و شوهر و یک دختری هم اونجا هستن . من وقتی رسیدم یه خانم خوش برو رو ، دست گذاشت دورم حلقه کرد و چنبار منو بوسید . پیرمرد ریش سفیدی هم بوود و وقتی داشتن میرفتن خانمه ، درو قفل کرد از پشت و پدرو مادرم چیزی متوجه نشدن ولی من متوجه شدم . پیرمرده با پدرم گرم حرف بود و وقتی داشت میرفت یک جمله رو دوبار تکرار کرد . گفت وقتی همه چیز تمام بشود زندگی تازه شروع میشود . من دقیقا خاطرم نیس این همون جمله بود یا نه. بعدش خانم خوشبرو رو درو از پشت قفل گذاشت با لبخند و رفتن . اون سه نفری که پیش ما جاگذاشته بودن سه تا جوواان بودن . دونفر زنو شوهر بودن و یک نفر دخترشون.
مادرم و پدرم در کل در جریان کار نبودن و اونجا داشتن کارای عادی میکردن . به پدرم جریان قفل رو گفتم و دوتایی تلاش کردیم تا خارج بشیم ازونجا . مادر ناتوانم رو زمین نشسته بوود و هر دفعه میپرسید که چی شد . من دودفعه با تمام وجودم بوسیدمش و اونم منو بوسید و بهش گفتم چیز خاصی نشده . بعدش برگشتم دنبال راه حل بودم . رفتم بالای یه ارتفاع سه متری و هرچی تقلا میکردم نمیشد که بیرون بریم .حصاری که اطرافمون بود بعضی جاهاش جای باز داشت وقتی میرفتم سمتش کاملا قوس میگرفت و جا تنگ میشد و غیر قابل بیرون رفتن . جایی هم که حصار نداشت هم انگار شیشه ی نامرئی بود. . من رو کردم به یکی ازون سه نفر و ازشوم پرسیدم پیرمرده داشت میرفت آخرین حرفش چی بود؟ وقتی گفتم خانمش یه اشاره ایی زد و مرده تبدیل به آدم پیر بدون یک چشم و و البته فک صورت سمت چپش درومده بود وسرجای خودشم نبود . زنه جوون تبدیل به یه زن خیلی پیر خمیده شد و دخترشون که جایی بود و تازه رسیده بود پیش ما رو من سریعا گرفتمش از پشت درحالیکه مواظب بود با دستش که از پشت به من نچسبه و من بهش فهموندم قضیه چیز دیگس ، اونم یواش یواش تبدیل به زن پیر با موهای سفید شد و البته بدن همشونم از شادابی دزومد و چروکیده و خم شد. وقتی این دختر اینجوری شد درب خودبخود باز شد .
تشکر از بابت وقتی که میزازید.
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. شما می خواهید کاری را شروع کنید و سرمایه ای هم برای کارتان دارید. اینکار به نظر پولساز می آید و دنیا به شما رو آورده است. شما سعی می کنید که کارتان را هم بسیار عاقلانه و خردمندانه انجام دهید. انجام این کار جدید برای شما به منزله ی شروعی تازه است و زندگی تان متحول خواهد شد. شما مجبورید مدتی در این کار ثابت بمانید و تا آخر انجامش دهید و از کارتان دست نکشید. شما فقط زمانی که با سرسختی و اراده ی قوی و صبر و شکیبایی سر یک کار ثابت بمانید و از انجامش خسته نشوید، و آن را به نتیجه برسانید می توانید از کارتان دست بکشید و آن زمان حسابی پولدار شده اید. کنایه از اینکه از شاخه ای به شاخه ای نپرید و مصرانه بچسبید به کارتان تا جانش را درآورید!!! تشکر از همراهیتون.
arash : سلام،خواب ديدم رفتم داخل يك زندان،البته نه اينكه خودم زنداني باشم،يكي از زنداني ها ميخواست ازاد بشه،صداش زدم و برگه ترخيصش را بهش دادم،اونجا كه بودم داشتن زنداني هارو شكنجه ميدادن،و من فقط صداشونو ميشنيدم،خودشونو نميديدم،ممنون ميشم تعبيرش را بگيد،با سپاس
فریبا هراتی
: سلام. شما برای کسانی که نمی توانند روی پای خودشان بایستند و مستاصل و درمانده و گرفتار هستند دعا می کنید که خداوند برای رهایی آنان از مشکلاتشان برای ایشان فرجی حاصل کند و یا اینکه کمک های نقدی و غیر نقدی به این افراد می کنید که از سختی رها شوند. تشکر از همراهیتون.
فرزاد : با سلام
خواب دیدم که در یک سلول یک زندان هستم یعنی نمای باز زندان رو ندیدم و داخل سلول کلی ادم با من بودن طوری که بهم چسبیده بودیم و خواب از نظر سوم شخص بود یعنی خودمو داخل این سلول با این شرایط میدیدم و سلول برام تا اشنا بود ولی نمای باز زندان رو ندیدم که بدونم اشنا هست یا نه
تعبیرش چی میشه
فریبا هراتی
: سلام. طبق قوانین سایت و به علت کثرت و ازدیاد کاربران عزیز و حجم بالای تعابیر، شما فقط مجاز به ثبت 1 خواب در 24 ساعت هستید و یک خواب شما برای تعبیر ثبت شد. در نوبت هستید و باید این خواب دومتان را یک روز دیگر ارسال کنید. این قوانین هنگام ثبت نام در سایت در جایی که علامت زده اید که با قوانین موافقم به شما اطلاع رسانی شده است. تشکر از همراهیتون
Ghoncheh : سلام من خواب ديدم يك كاري بوده كه من براي اون مي خواستم محاكمه بشم منتظر اجراي محاكمه بودم و ادم هاي ديگه كه اطرافم بودن مي گفتن چرا بايد من به اين موضوع گرفتار بشم و من هم خودم مي گفتم چرا اين اتقاف افتاده و بايد محاكمه بشم و چرا زنداني باشم البته هنوز زنداني نبودم داشتم با خودم تو خواب فكر مي كردم اين محاكمه مثل اينكه ناخواسته براي من اتفاق افتاده بود
فریبا هراتی
: سلام. شما احساس می کنید که به خاطر یک موقعیت یا رابطه ای در زندگی تان محدود شده اید و آزادی ندارید. شاید شما احساس خجالت و گناه می کنید و باید دست از سرزنش کردن و تنبیه خودتان بردارید. شما به دلائلی، قادر به ابراز آزادانه ی نظرات خودتان نیستید. تشکر از همراهیتون.
hediehh : اين خواب از يك اقا: سلام خواب ديدم در زندان بودم و ادمايي كه توي زندان بودن اينگار اشنا و اقوام بودن و منم داخل زندان بودم و جلوي زندانياي ديگه ميوه بود، و بعد ما همه زندانيا صبح ها از زندان مي امديم بيرون اينگار كه مرخصي بود و شبها دوباره ميرفتم داخل زندان. ممنون مجردم
فریبا هراتی
: سلام. شما و اقوام شما در کار و زندگی تان ثابت و پایدار و ماندنی هستید و به شما سلامت و آرامش می رسد. صبح به صبح سر کارتان می روید و شبها باید دوباره برگردید به خانواده هایتان. این حکمی است که برای شما بنا به تقدیر بریده اند. تشکر از همراهیتون.
کوروش : سلام وقتتون بخیر
چند وقت پیش خواب میدیدم که یه جایی شبیه زندان هستم انگار مثل یک زندان بان یا یک مددکار میخواستم تعداد ی زندانی رو ببرم بیرون از زندان و به یک محلی دیگه خارج از زندان ، راه که افتادیم این زندانیها همه پشت سرم می آمدند و به یه محلی رسیدیم که انگار یه جشن یا مولودی بود بچه ها رو باز کردم و فرستادم داخل و خودم دم درب بودم جلوی درب که شبیه یه خانه بزرگ بود تعدادی خوک بودند که کاملا رام و بی آزار در حال غذا خوردن بودند و تعدادی مرغ که اندازه آنها دوبرابر اندازه معمولی بود و رنگشان به رنگ طلایی خیلی خوشگلی بود که تا حالا این رنگی ندیده بودم اونجا ایستادم تا اون بچه ها خوب تفریح کنند و دوباره اونها رو برگردونم .
میخواستم لطف کنید و تعبیر کنید .
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. شما ار روی دلسوزی به زندگی دیگران نگاه می کنید و می خواهید آنها را کنترل کنید. سیستم باوری شما، افکار شما را محدود کرده و می خواهید مردم را در همان سیستم باوری خودتان نگه دارید و اجازه ندهید که کاری کنند که مرتکب خطا و اشتباهی بشوند. شما می دانید که طمع و حرص در انسان و یا میل به رسیدن به ثروت و موفقیت بسیار بالاست ولی خودتان و دیگران را به نوعی سانسور می کنید و اجازه نمی دهید که به هر چه که میلشان است برسند چون به خیال خودتان صلاح آنان را می خواهید. شما می خواهید که مردم موفق باشندو به دستاوردهای خودشان افتخار کنند، متحول باشند و از غم رها شوند و آزاد باشند .... اما فقط در محدوده ی باورهای شما و نه فراتر از آن. تشکر از همراهیتون.
مهدی : سلام
خواب دیدم دختری که دوسالی میشه دوستش دارم و چندبار پیشنهاد دادم و قبول نکرد،در بازداشتگاهه(یه مکان موقت، قسمت جلوش میله و قفس بود و در داشت و پشتش یه اتاق با در فلزی بزرگ)،بازداشتگاه رو تا حالا در واقعیت ندیدم،ولی در خواب احساس غریبی هم نداشتم،دو سرباز هم بودن پشت یه میز که خیلی واسم احترام قائل بودن.ولی به اسم نمیشناختن منو(انگار که سفارش شده بودم)یه دستبند هم داشتم که تو دستم بود،یکی از سربازا پرسید،ماموری شما یا الکیه؟گفتم حالا هرچی، و صداش کردن و رفت.همزمان با این ماجرا در اون بخش قفس مانند باز بود و دوستم(در جریان ماجرا هست)داشت با اون دختر حرف میزدن،و اون دختر لباس عادی و مانتو و شال مشکی تنش بود.ولی دستبند بهش زده بودن.وقتی من این صحنه رو دیدم خیلی بی تاب شدم رفتم به سمت کنار میله ها(نه در)و در این حین اون از دوستم یه استوانه مشکی رنگ گرفت.منو دید و خواست بره که با پریشانی و نگرانی صداش کردم همینطور که میرفت به سمتاتاقپشتیگفتمخیلیدلتنگتم،چرااینجایی،وایساو....همینور که میرفت فقط نگاه کرد و در نهایت دو بار سرشو بالا پایین کرد(مثل تأیید یا بیا بیا)رفت تو اتاق پشتی درو خودش بست و یه پنجره با پوشش فلزی داشت از پشت پنجره نگاهم کرد و دو بار پلک زد(با مکث و آرامش،مثل تایید یا ارامش دادن)بعد دوستم عصبانی شد که چرا چیزی نگفتی بهش وفرصت نیست ومگه قرار نشد چی بگی(انگار از قبل هماهنگ بودیم که بریم ببینیمش و من بعد اون وارد صحبت بشم باهاش).بعد از اون هم رفتیم یه جا حالت مهمونی و سر سفره که خانواده دختر هم نشسته بودن و غذا میخوردن(اون مکان و خونه آشنا بود)،من پاشدم و رفتم دنبال اینکه ازادش کنم وکیل بگیرم و...یک ناشناس گفت برو سراغ خاله اش وعلی(نمیشناسم)ودوباره برگشتم همون بازداشتگاه ودیگه بیدار شدم.
پ.ن: این دختر چند بار منو رد کرده،و حتی میگه ازت بدم میاد،اذیتم میکنی و...اینم بگم که این دختر یه شهر دور ونسبتا نامناسب دانشگاه قبول شده و احتمالاً بره و با توجه به به محیط سختی هایی داره.
قبل اینکه بره میخوام بازم بهش بگم،تعبیر چیه؟؟
فریبا هراتی
: سلام. زندان در خوابتان کار یا شغلی است که او به آن مشغول خواهد شد ( همان دانشگاه) و در آن کار هم ماندگار خواهد بود. شما می خواهید که او را نسبت به خودتان متعهد کنید و دوستتان ممکن است به خاطر شما سعی کند که ایده ی جدیدی را به این دختر بقبولاند ولی جز تنفر و کینه به احساس این دختر اضافه نخواهد شد. او می خواهد خودش را از شما دور کند و تصمیمش را گرفته. می خواهد زندگی جدید و چشم انداز جدیدی نسبت به آینده اش داشته باشد. شما می خواهید به خواستگاری او بروید و می خواهید خانواده ی او از شما حمایت کنند. شما شاید بخواهید متوسل به کسی بشوید که راه درست و تصمیم درستی در این رابطه بگیرید. شما احساس می کنید که او اصالت دارد، مسلمان است و پشتوانه و ارزش دارد و باید به خاطر رسیدن به او تلاش کنید . ولی دوست عزیز عشق یکطرفه 2 زار نمی ارزد کسی را بازور نمی توانید عاشق خودتان کنید و عشق را گدایی نباید کرد. او مثل شما یک آدم است و خواسته هایی دارد جنس که نیست شما بروید دم مغازه آن را بگذارید توی پاکت و بیایید بیرون بشود مال شما!! عمرتان را صرف کسی کنید که قدرتان را بداند و برایتان ارزش قائل باشد. تشکر از همراهیتون.
Niloofar : سلام
من خواب دیدم یک نفر زندان انداخته بودن و من چادر سرم کردم برم ملاقاتش. این یک نفر در واقعیت یک پسری هست که به تازگی میشناسمش و هیچ رابطه ای بین ما نیست، به جز استاد شاگردی که ایشون به من پیشنهاد دادن و من قبول نکردم و هنوز پیگیر هستن. من رفتم داخل زندان که خیلی بزرگ بود و وسط کوه سرسبزی بود. فاصله زیادی داشت که برسم به زندان. انگار یکی میگفت به جرم دزدی یا یه چیز خاص زندان افتاده که معلوم نیست چندسال باشه اونحا. رفتم و میدونستم که منو ببینه تعجب میکنه. اجازه ملاقات حضوری نداشت، از پشته یه سیستم دیدمش و فقط اصرار داشت که خانواده اش که مشکل دارن از خونه ای که هستن جا به جا بشن، انگار یکی خانواده اشو تحت فشار گذاشته بود. منم گفتم اینکارو واست انجام میدم. و تو ذهنم بود که نهایتا یکی دوبار دیگه برم ملاقاتش و دیگه بیخیالش یشم. تومسیر برگشت غم بزرگی داشتم و حالم بد بود از اینکه اینجا ددیدمش و نمیدونستم کیه و چیکار کرده. رفتم خانواده شو واسشون یه خونه اجاره کردم اصفهان، و جا به جا شدن. در واقعیت من هیچ شناختی نسبت بهتش ندارم.
فریبا هراتی
: سلام. او به انجام کاری مشغول خواهد شد و در آن کار ماندگار می شود. او مجبور می شود که سخت تلاش کند ولی چشم اندار امیدوار کننده ای نسبت به دنیا و زندگی پیدا خواهد کرد. او هدفش این است که به خانواده اش کمک کند که روحیه ای بهتر و شرایط زندگی خوبتری داشته باشندو شما شاید در این قسمت اخر برای او در بیداری کاری بتوانید انجام دهید. شما شاید بتوانید برای او کاری فراهم کنید که او بتواند برای خانواده اش پول بفرستد. تشکر از همراهیتون.
Sara : سلام
خواب ديدم برادرم يه مرد رو در استخر پر ازاب حياط خونه ش با دستبند به پله استخر زنداني كرده، بطوريكه از سينه به بالا فقط از اب بيرون است . يكي از دوستانش اتفاقي وارد خونه ميشه و اون مرد رو ازاد ميكنه ، اما در همون موقع برادرم سر ميرسه و دوستش هم به اين جرم به همون شكل زنداني ميكنه . بعد از چن مدت دوستش روازاد ميكنه . من ازش ميپرسم اين مرد رو تا كي ميخواي به اين شكل نگه داري ، جواب ميده تا اخرش عمرش. و به اون غذا و اب هم ميده . تا اينكه ،دو تا از شوهر خاله هام و پدرم به خونه ش ميان ودر نبودش اون مرد رو ازاد ميكنن.جالب اينكه مرد اولش حاضر به رفتن نيست و فقط ميگه دستبند رو عوض كنيد چون دستم خيلي درد ميكنه و اونا بهش ميگن زود باش فرار كن . پدرم ميگه وقتي برادرم بياد ناراحت ميشه اما اونا اهميتي نميدن. برادرم بعد از باخبر شدن عصباني ميشه و شروع به داد وفرياد ميكنه كه پدرم او را به اتاقي ميبره و ارووم ميكنه. پدرم فوت كرده.
فریبا هراتی
: سلام. روح پدرتان شاد. برادرتان از لحاظ احساسی درگیر مسئله ای است و هر کار می کند نمی تواند خودش را از این افکار احساسی و عملکرد احساسی نسبت به مسئله ای که فکرش را مشغول کرده خلاص شود. دوست برادرتان سعی می کند که برادرتان را مجاب کند که منطقی فکر کند ولی خود او هم تحت تاثیر افکار برادرتان احساساتی رفتار خواهد کرد. اما شوهر خاله های شما شاید بتوانند برادرتان را وادار کنند که درست فکر کند و حرفشان بر او تاثیر گذار باشد. دعای خیر پدرتان هم پشت سر برادرتان است و امیدوار است که او منطقی رفتار کند و اینقدر احساساتی نباشد. برادر شما به این طرز رفتار خودش خو گرفته و عادت کرده و تغییر طرز فکر برایش سخت است. تشکر از همراهیتون.
Pegah : سلام وقتتون بخیر باشه.خیلی ممنونم از تعبیرهای قشنگتون. من دیروز صبح خواب دیدم منو شوهرم در بازداشتگاه هستیم.۲تا از دوستای قدیمی دوره دبیرستانم هم هستن.یکیشون داشت لباس میپوشید که بره بیرون انگار خونه بود اونجا. بعد من دیدم توی اون سلولی که هستیم درهارو باز کردن و توی هر سلول مثل خونه حمام و دستشویی هم بود و شوهرم بمن گفت بیا لباس و جورابمو بشور خیلی وقته تنم هست و خیلی کثیف شده. احسس کردم شوهرم مدت بیشتری نسیت به من اونما هست.بعد زندانبان قسمت ما نبود و رفته بود و ما حس بهتری داشتیم.من ناراحت و نگران بودم و شروع کردم به گریه کردن و میگفتم چرا مارو بی دلیل آوردن اینجا؟مگه برای یه دعوای الکی کسیو زندانی میکنن؟چرا کسی واسه آزادی ما نمیاد چرا کسی بهمون زنگ نمیزنه سراغ مارو نمیگیره. و انقد حالم بد و مشوش شد با همون حالت بیدار شدم و خیلی حس بدی داشتم بعد از بیدار شدن.با تشکر ازشما
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. شما در زندگی تان از لحاظ عاطفی یا از لحاظ موقعیتی که دارید، احساس محدود شدن و سانسور شدن دارید و فکر می کنید که گیر افتاده اید. باورهای دمده و طرز فکرهای قدیمی شما یا همسرتان جلوی پیشرفت شما را می گیرد و می ترسید که نظراتتان را ابراز کنید. دوستان قدیمی شما هم همین احساس را از زندگی شان دارند ولی یک نفر از آنها می خواهد زندگی اش را عوض کند. شوهر شما هم مثل شما فکر می کند ولی او امیدوار است که شما رفتار بد گذشته ی او را ببخشید و گناهانش را بشورید برود. شما خودتان هستید که سر به سر همدیگر می گذارید و کسی نیست که واقعا مسبب ناراحتی شما باشد به جز خودتان دو نفر. همسرتان هم می خواهد زندگی تان خوب شود. اگر اخلاقتان بد باشد کسی با شما رفت و آمد نمی کند و یا دوست ندارد به شما کمک کند. تشکر از همراهیتون.