تعبیر خواب شهر
اگر کسی ببیند به شهر شناخته شده ای وارد شد، به مرحله ای جدید از زندگی وارد می شود و ورود به شهر ناشناخته، و ماندگاری در آنجا متارکه با همسر است. اگر کسی در خواب از شهری به شهر دیگر در حرکت بود، در کار و زندگی سرگردان است. ورود از روستا به شهر، دست زدن به کاری پرسود است. اگر در زمستان دید از دهی به شهری رفته از ناراحتی به راحتی می رسد و خلاف آن معنای برعکس دارد.
محمد ابن سیرین می گوید: اگر به خواب ببیند که وارد شهری شد، دلیل است دینش قوی گردد و به مراد برسد. اگر ببیند که از شهر بیرون رفت یا بیرونش کردند، تاویل به خلاف این باشد. اگر ببیند که از شهر به شهری رفت، دلیل است زن را طلاق دهد و زن شوهر دیگر کند.
اگر ببیند که از شهر مسلمان به شهر کفر رفت، دلیل است در دین کافران رود. اگر ببیند که در شهر گرمسیر برف و یخ دید، دلیل است که در آن شهر تنگی نعمت است. اگر در شهر سردسیر ببیند، دلیل فراخی نعمت است. اگر ببیند که از روستائی به شهر آمد، دلیل منفعت است. اگر ببیند که از شهر به روستا می رفت، دلیل است مراد نیابد.
-
امام صادق (ع) می فرماید: دیدن شهرها در خواب بر چهار وجه است:
- دین و دیانت،
- به عیش گذرانیدن،
- از زنی که حلال اوست منفعت ببیند،
- راحت.
اگر تعبیر خواب خود را پیدا نکردید آن را از ما بپرسید. لطفا به موارد زیر دقت فرمایید:
لطفا هر خواب را در صفحه تعبیر خواب مرتبط با آن سوال کنید.
حتما خواب خود را با حروف فارسی بنویسید. کامنت های انگلیسی تایید نخواهند شد.
تعبیر خواب شما به صورت عمومی در بخش دیدگاه اضافه خواهد . لطفا از نوشتن ایمیل، اطلاعات شخصی خودداری کنید.
ارسال تعبیر خواب به ایمیل امکان پذیر نمی باشد و تعبیر ها فقط در سایت نوشته می شود.
تعبیرهای درخواستی در سریع ترین زمان ممکن نوشته خواهند شد اما ممکن است به دلیل درخواست های زیاد این زمان گاهی طولانی شود.
در صورتیکه خواب ارسالی شما بیشتر از ۷۵۰ کاراکترباشد، به ازای هر ۷۵۰ کاراکتر یک حق خواب از شما کسر خواهد شد!
فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.
افسون : با سلام و عرض احترام خدمت شما. زن داداشم خواب دیدند که خانواده آنها و خانواده ما همگی به شهر یا کشور دیگری مسافرت رفتیم و آنجا خیلی خیلی قشنگ و تمیز بوده است .کلی گشتیم و لذت بردیم .بعد رفتیم ی جای دیگه و زن دادشم ناراحت بوده که چرا چنین جای قشنگی رفته ولی عکس ننداخته.بعدش رفتیم شهربازی و یکی از دستگاهها رو سوار شدیم و به ترتیب پشت سر هم اول من ،بعد داداشم بعد خواهر زن داداشم و در آخر زن داداشم سوار شده و خیلی هیجان و استرس داشتیم،اما بالاخره دستگاه می ایسته و می رسیم. و در آخر همگی جمع شدیم ی جا و آهنگه از اون بالا کفتر (کبوتر) می آید ، یک دانه دختر می آید را گذاشتیم و با حال خوب رقصیدیم.ممنون میشوم خواب ایشان را تعبیر کنید.
فریبا هراتی
: سلام. احترام متقابل. خانم برادرتان نیاز دارد که چشم انداز تازه ای از زندگی داشته باشد و همه ی شما آرزو دارید که بتوانید افکار منفی را از زندگی تان دور کنید و شاد باشید و تغییرات مثبتی در زندگی تان به وجود بیاورید و از این هرج و مرجی که امروز در زندگی تان با آن مواجه هستید، رها شوید. دوست دارید اختیار زندگی تان را بدست بگیرید و خودتان برای آینده تان برنامه ریزی کنید و دیگران از شما سو استفاده نکنند. او امیدوار است که بتواند این تصویر ذهنی را در واقعیت هم عملی کند و در خاطرش نگه دارد. شما می خواهید زمانی را برای لذت بردن از زندگی و ریلکس کردن تنظیم کنید. در حال حاضر خیلی زود خانم برادرتان پریشان می شود و تمرکزش را از دست می دهد. او معتقد است که باید در زندگی تان شادی به وجود بیاید و همه خوش باشید. این آرزوی اوست که خبر خوشی بیاید و نظرات و آرزوهای او عملی شود. این دل مشغولی همه ی شماست. تشکر از همراهیتون
مایا : سلام خواهش میکنم
در خواب نه پزشک بودم نه بیمار ( در بیداری در تصویربرداری کار میکردم که با برگه های بیمه سرو کار داشتم ولی در حال حاضر اون کار رو ترک کردم و در بیداری نه پزشکم نه بیمار ونه در دفتر بیمه
شغل الانم ربطی به برگه بیمه ندارد
ممنون
فریبا هراتی
: سلام. شما قبلا اشتباهی انجام داده اید که به خاطر اعتماد نداشتن به موضوعی امنیت کسی را به خطر انداخته اید و الان باید متوسل به امام رضا ع شوید که خداوند شما را بیامرزد چون شخصی پیش امام رضا ع از شما شکایت کرده . شما ایمانتان قویست و تعمدا کاری نکرده اید که به کسی ضرری وارد شود ولی باید خیلی دعا کنید تا خداوند این اشتباه شما را ببخشد. وقتی که خوب به این موضوع فکر کنید، شما قبلا مسئولیتی در زندگی بیداری تان داشته اید که این اشتباه مربوط به آن زمان است. شخصی که از شما شکایت کرده هم شاید متقابلا شما را ناراحت کرده باشد و شما هم حق دارید از او شکایت کنید! ( معنی این خواب این است که اگر شما آدمی باشید که گناه کسی را ببخشید، گناه شما هم بخشیده خواهد شد. ولی اگر آدمی باشید که بخواهید که هر کسی به شما بد کرد،قطعا مجازات شود، خدا هم از سر تقصیرات شما نخواهد گذشت و باید مجازات شوید . منظورم از "شما" کل انسانهاست نه صرفا شما. یعنی کسی که از شما شکایت کرده خودش هم گناهکار است. تشکر از همراهیتون.
مایا : سلام وقت شما بخیر و شادی
خواب دیدم ساک و چمدونم رو جمع کرد م و رفتم به مشهد برای شکایتی که از برگه بیمه بیمار از من شده بود رفتم به اداره رییس اداره خوش برخورد بود( با اینکه سلام وقت بخیر
خواب دیدم ساک و وسایلم رو جمع کرد و رفتم به مشهد برای شکایتی که از برگه بیمه بیمار از من شده بود رفتم به اداره ،رییس اداره خوش برخورد بود( با اینکه ازم شکایت شده بود اصلا ناراحت نبودم خوشحال هم بودم )وقتی رسیدم متوجه شدم آنها به ناحق شکایت کردن و حقه بازی بوده با این حال رییس گفت یک روز باید اینجا باشید و من را به طرف اتاقی راهنمایی کرد و ی روز آنجا ماندم صبح از خواب بلند شدم ی کلاه تو اتاق بود از اون ی کاغذ که روش آدرس یا شماره تلفن نوشته شده بود بیرون پرید کمی ترسیده بودم ولی کاغذ رو برداشتم و اومدم بیرون اقای رییس ی کاغذ بهم داد و گفت میتونی شکایت بنویسی من هم رو کاغذ توضیحاتی نوشتم .
ممنون و سپاسگزارم
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. دوست خوبم لطفا خوابتان را طوری بنویسید که بنده که از شما شناختی ندارم متوجه منظورتان بشوم. من اصلا نمی دانم که منظور شما از این که شکایتی از برگه بیمه بیمار از شما شده بود یعنی چه؟ یعنی الان نقش شما در خوابتان بیمار است یا پزشک؟ لطفا این را توضیح دهید تا خوابتان را تعبیر کنم.
مایا : سلام خواهش میکنم
در خواب نه پزشک بودم نه بیمار
در بیداری قبلا در مرکز تصویربردای کار میکردم که با برگه های بیمه سرو کار داشتم ولی اون کار رو ترک کردم و در بیداری نه پزشکم نه بیمارم و نه سرو کاری با برگه بیمه دارم و شغل الانم به بیمه ربطی پیدا نمیکنه
ممنون
فریبا هراتی
: : سلام. شما قبلا اشتباهی انجام داده اید که به خاطر اعتماد نداشتن به موضوعی امنیت کسی را به خطر انداخته اید و الان باید متوسل به امام رضا ع شوید که خداوند شما را بیامرزد چون شخصی پیش امام رضا ع از شما شکایت کرده . شما ایمانتان قویست و تعمدا کاری نکرده اید که به کسی ضرری وارد شود ولی باید خیلی دعا کنید تا خداوند این اشتباه شما را ببخشد. وقتی که خوب به این موضوع فکر کنید، شما قبلا مسئولیتی در زندگی بیداری تان داشته اید که این اشتباه مربوط به آن زمان است. شخصی که از شما شکایت کرده هم شاید متقابلا شما را ناراحت کرده باشد و شما هم حق دارید از او شکایت کنید! ( معنی این خواب این است که اگر شما آدمی باشید که گناه کسی را ببخشید، گناه شما هم بخشیده خواهد شد. ولی اگر آدمی باشید که بخواهید که هر کسی به شما بد کرد،قطعا مجازات شود، خدا هم از سر تقصیرات شما نخواهد گذشت و باید مجازات شوید . منظورم از "شما" کل انسانهاست نه صرفا شما. یعنی کسی که از شما شکایت کرده خودش هم گناهکار است. تشکر از همراهیتون.
Minoo : سلام ،
چند روز پیش من خواب دیدم تو شهر شیراز هستم ،دایی ام پیشنهاد داد با هم یه اپارتمان در شیراز بخریم اما من موافقت نکردم ،بعد به همراه یه خانم پیر که خیلی خوش اخلاق و خوش چهره بود و چادر نماز سفید با گلهای ریز و روسری سفید ساده سرش بود به مسیرم ادامه دادم ،جلوی در یه باغ منتظر شدم ،چند نفر داخل باغ در حال نجاری بودن و الوار های بزرگ چوب کناری چیده شده بودن ،یه پسر نوجوان یه سینی خیلی بزرگ پر از میوه جلوی من گرفت و تعارف کرد ،من ازش تشکر کردم ،اون سینی بزرگ رو داد به من ،توی اون سینی گیلاس ،سیب زرد،گوجه سبز ،..... میوه های دیگه بود ،
اون خانم پیرزن با من همراه شد در حالی که لبخند می زد و به من گفت تو ،توی شیراز زندگی می کنی ،اولش دلم برای پدر و مادرم تنگ شد اما بعدش خیلی راحت با این موضوع کنار اومدم و قبول کردم ،در این هنگام یه اقای خوش رو با لبخند از باغ اومد به سمت ما ،تقریبا هم سن و سال همون پیرزن ،کنار ما دونفر نشسته و شروع به صحبت با پیرزن کرد ،موضوع صحبتشون من بودم ،اونا لبخند می زدن و منم به حرفهاشون گوش می کردم ،من سینی بزرگ میوه رو به چند نفر تعارف می کردم
ممنون میشم از راهنمایتون ،ان شاءالله همیشه سلامت باشید
فریبا هراتی
: سلام. شما به موفقیت و خوشبختی و آرامش و شادی و ثروت بسیار زیادی خواهید رسید و تصمیم می گیرید که ثروتتان را با درایت خودتان زیاد کنید و با دایی تان یا کسی دیگر، سرمایه گذاری برای افزایش ثروتتان را انجام ندهید. شما بسیار سیاست مدارانه و قوی عمل خواهید کرد و عده ای سعی می کنند که سرتان را کلاه بگذارند. باز ثروت و سلامتی بسیار بیشتری با سخاوت و دست و دلبازی به شما خواهد رسید و اینبار علاوه بر ثروتتان، هوش و ذکاوت و عقل و درایتتان به کمک شما خواهد آمد. شما هم خودتان پولدار می شوید و هم به دیگران کمک می کنید که زندگی خیلی خوبی داشته باشند. تشکر عزیزم همینطور با آرزوی سلامتی شما. تشکر از همراهیتون.
مایکل : سلام وقت بخیر.بنده با دختری که همدیگه رومیخواستیم ازهم جدا شدیم ایشون بنده رو به دلایلی ول کردند ورفتند.بنده خواب دیدم با پسرداییم داریم میریم به شهر دیگه دنبال نامزدم(پسرداییم که درخواب باهام بود از رابطه من و جدایی من خبرداره وتا حدودی دلیلش رو هم میدونه.خودم بهش گفتم) اون شهری که میرفتیم من احساس میکردم شهر یزد هستش (نه من نه نامزدم نه پسرداییم اهل یزد نیستیم فقط بنده دوران آموزشی سربازی اونجا بودم)بعد من شلوار لی تنم بود اما بالاتنم لخت بود وکسی هم انگار زیاد نگاه نمیکردانگار براشون عادی بود برای منم عادی بود بعد داشتیم راه میرفتیم که من به خارجی گفتم come is back یه همچین چیزی منظورم این بود که من برگشتم من دنبال پسرداییم میرفتم اون میدونست نامزد من کجاست و میخواست منو ببره پیشش داشتیم میرفتیم که یهو بهش گفتم نزدیکه که پیاده میریم کجا باید بریم یهو رفت تویک خیابان وبه من گفت بیا ازاینوره (اون خیابونه دقیقا پشت منزل نامزدم بود توی شهرخودمون)من با خودم میگفتم اینجا که پشت منزل نامزدمه ولی من احساس میکردم که شهر یزد هستیم بعدش تو خیابون به پسرداییم گفتم یه لباس بده زشته من اینجوری بیام یه لباس خاکستری رنگ بود فکر کنم یا چهارخونه دقیق لباس رو ندیدم ولی پیراهن بود داد من داشتم میپوشیدم در حین راه رفتن کنارچندتا دختروپسر ردمیشدیم بعد پسرداییم جلوترازمن شروع کرد به دویدن منم دویدم وبا لهجه شهر خودمون باهاش حرف زدم یهو یکی از پسرا لهجه ما رو مسخره کرد من در حین دویدن وپیراهن پوشیدن برگشتم و بهش گفتم هیچوقت لهجه کسی رو مسخره نکن دوباره رفتم جلوتربرگشتم وگفتم چندتا کتاب درباره ادب و اخلاق بخون وقتی اینو گفتم پسره یه صدایی مثله آه کشیدن دراورد منظورش این بود که بس کن خستم کردی ما از خیابونی که دقیق مثله پشت خونه نامزدم بود در حین دویدن رفتیم تو کوچه اطراف خونه نامزدم(این خیابون و کوچه دقیقا همون اطراف خونه نامزدم بود انگار اون تیکه رو برداشتن و بردن داخل شهر یزد.درواقع انگارداشتم این تیکه از شهر خودمون رو داخل یزد میدیدم)بعد توکوچه درحال دویدن بودیم که برگشتم دیدم یه دختری که کنار اون چندتا پسر و دختر بود داره میدوه دنبال ما و من بعد از چند متر دویدن برگشتم دیدم هنوز داره میاد باخودم گفتم این دیوونست چشه دنبال ما میاد بعدش منو پسرداییم پیچیدیم سمت چپ تو یه کوچه سربالایی این کوچه دیگه برام آشنا نبود بعد رفتیم بالارسیدیم ته کوچه بن بست بود و تخت گذاشته بودن وچندتا زن و مرد اونجا بودنداز داخل یه اتاق هم صدای موسیقی میومد گیتار بود و یه ساز دیکه و داشتن میخوندن من احساس میکردم که تهران هستیم اون موقع هم احساس میکردم تهران هستیم هم احساس میکردم یزد هستیم (خونه خواهر نامزدم تهرانه)رسیدیم و انگار نامزدم اونجا بود داشتم نگاه میکردم به مردمی که اونجا بودن ببینم نامزدم یا خواهرش رو میبینیم که ندیدم ولی در اتاقی که داخلش موسیقی میزدن باز شد پسر داییم نگاه کرد من نخواستم نگاه کنم یه نیم نگاه انداختم دیدم پسرن سرمو کردم پایین خواستم برم کنار وایسم یهو رفتم جلو در اتاقی که موسیقی میزدن دیدم نامزدم اونجا نشسته و منو دید و خنده کرد منم هم یکم تعجب کرده بودم هم عصبی بودم بهش میگفتم الان که دیگه نمیتونی بهانه بیاری که اومدی اینجا درس بخونی یا بهانه های دیگه بیاری الان خودم دیدمت دیگه اینجا اونم هی میخندید وانگار میخواست رفع ورجوع بکنه قضیه رو به اون پسری که گیتار میزد نگاه میکرد ومیخندید وحرف میزد با اون و من،من به پسرای داخل اتاق نگاه کردم و یکیش برام آشنا بود ولی اسمش رو نمیدونستم وباهاش سلام واحوال پرسی کردم که کم کم بیدار شدم.ممنون میشم تعبیرش رو بهم بگید.
فریبا هراتی
: سلام. شما با پسر دایی تان درد دل می کنید. شما سخت کوش هستید و پشتوانه ی مالی قوی ای ندارید. احساس شما این است که دیگران قدرت ندارند شما را درک کنند و فکرتان را بخوانند یا احساس شما برای آنان نامفهوم است. احساس می کنید که بد شانسی آورده اید، بی یاور و تنها و ایزوله هستید یا با آبرویتان بازی شده است. از نظر حسی احساس خشک و خالی بودن می کنید و اینکه حس می کنید دیگران شما را کنار گذاشته اند. در مقابل شما هم ضوابط و قوانینی را برای خودتان در نظر گرفته اید و خارج از چارچوب آن قوانین با کسی حرف نمی زنید و با هر کسی قاطی نمی شوید. شما به خاطر بی بند و باری و حرکاتی که نامزدتان از خودش نشان می داده از او عصبانی شده اید و هنوز هم در این موارد کابوس می بینید. شرایط زندگی شما به خاطر او بعرنج شده و اوست که نمی گذارد زندگی تان به هارمونی برسد. ولی باور کنید یا نه، همه چیز برایتان به زودی عادی خواهد شد. خودتان را دست کم نگیرید و اجازه ندهید که کسی بخواهد شما را عوض کند. خودتان هم خودتان را به خاطر هیچ کسی عوض نکنید. شما باید با کسی ازدواج کنید که شما را همینطور که هستید بخواهد. خود شما هم باید اول ببینید که کسی که می خواهید برای زندگی تان انتخابش کنید، مثل شما فکر می کند و مثل شما هست یا خیر. بعد عاشق او شوید نه اینکه اول عاشق شوید بعد ببینید که او به شما نمی خورد. این کار مثل این است که اول بروید یک شلوار خوشگل بخرید و بعد ببینید که از زانوهایتان بالاتر نمی رود!! به این نمی گویند خوش سلیقه گی به این می گویند حماقت!! عاشق کسی شوید که در حد و اندازه شما باشد و به شما کلاس بدهد و به شما افتخار کند نه کسی که احساس کند شما برای او عاریه و اضافه هستید یا شما حس کنید که او به شما شخصیت و بزرگی نمی بخشد. تشکر از همراهیتون.
Sorakhrshd : سلام خانم هراتی عزیز. صبح بیست و سوم محرم خواب دیدم به تهران رفته ام. ما به خونه عمم که تو همون ساختمون بود ولی در واقعیت یک منطقه دیگست رفتیم. او و زنعموم در حال صحبت کردن بودن. من بلند شدم که برم ارایشگاه که اونجا و مربیم و شاگردهاش رو خیلی دوست دارم. از پله های سفید ساختمون که داشتم میومدم پایین اذیت بودم ولی مقاومت می کردم و مصمم بودم که حتما از پله ها بگذرم و برم پیش مربیم و شاگرداش. بالاخره اومدم پایین همسایه زنعموم که پیرزن مانتو پوشی بود به مردای پیر و جوانی که اونجا ایستاده بودن غر می زد که باید به زنعموش بگیم برش گردونه خونه شون( خونه پدریم) اون بلد نیست از پله بیاد پایین. من بی اعتماد به نفس شدم ولی اهمیت ندادم و به خودم امید دادم که کاری نمی تونن بکنن. بعد ی عده زن و مرد غربتی وارد حیاط شدن برا اخاذی. زن جوان اومد سمت من که دستبند و زنجیر پلاکم رو ازم بگیره که من قاطعانه برخورد کردم وبهش ندادم. خیلی ترسیده بودم. احساس می کردم قلبم اومده تو گلوم. من تو حیاط چرخ می زدم و بی محلی می کردم بهشون. داداشم که در واقعیت دوست داشتنی و منطقیه بهم گفت برو تو خونه تا جلو دیدشون نباشی، من گفتم نمیرم می تونم از خودم مواظبت کنم یعنی می تونن چه کنن. زن جوان سبزه بچه به بغل و خندون اومد جلوم ایستاد گفت طلاهات رو بده. آستینام رفت بالا. دیدم تو دست راستم به النگوهام دو النگوی ساده و ی کمی پهن تر از النگوهای ریزه خودم اضافه شده. که النگوهای خودم بین این دو النگو قرار دارن و همه با هم خیلی زیبا می درخشیدن. دست چپم هم دستبندم که برام خیلی بارارزشه بود. با قاطعیت و خشم بلند گفتم نمیدم . همسرم فوت کرده من فقط اینا رو دارم. زن جوان هم.قانع شد و رفت. تعبیرش لطفا و اینکه میشه تشخیص داد خوابم باطله؟
فریبا هراتی
: سلام. خیر خواب شما باطل نیست. تعبیر خوابتان این است که شما باید سعی کنید که سیاستمدارانه تر برخورد کنید و خودتان را دست کم نگیرید. اعتماد به نفس شما کم است و گاهی احساس می کنید که در زندگی تان پیشرفت نمی کنید ولی بر خلاف تصور شما موفقیت های زیادی به دست خواهید آورد و قدرت دارید که نه تنها از پس خودتان به خوبی بربیایید بلکه افتخارات و احترام زیادی هم برای خودتان کسب می کنید که خواهید درخشید. روح همسرتان شاد. شما به مشکلات و انرژی های منفی زندگی اجازه نمی دهید که باعث شوند تا خودتان را منزوی کنید یا گوشه گیر شوید. تشکر از همراهیتون.
Sorakhrshd : سلام خانم هراتی عزیز. صبح بیست و سوم محرم خواب دیدم به تهران خونه عموم رفتم. ما به خونه عمم که تو همون ساختمون بود ولی در واقعیت اونا یک منطقه دیگه خونه دارن رفتیم. عمم چادر سرش بود و با زنعموم در حال حرف زدن بودن. من هوس کردم برم جایی که کار اموزی می بینم و مربیم و همکاراش رو که خیلی دوست دارم ببینم. از پله های سفید آپارتمان که خواستم بیام پایین اذیت میشدم ولی مقاومت می کردم و با تلاش بالاخره اومدم طبقه پایین. توی حیاط همسایه هاشون بودن غر زدن که این دختر بلد نیست از پله ها بیاد پایین و باید به زنعموش بگیم که اینجا نمونه. من ناراحت و بی اعتماد به نفس شدم ولی امیدوار شدم که اتفاقی نمیفته. ی دفعه گفتن که غربتی ها افتادن تو آپارتمان برای اخاذی. زن و مرد جوان یا سی و خرده ای سال بودن. خانمی که بچه بغلش بود اومد از من دستبند و زنجیر پلاکم رو بگیره که من ندادم. خیلییی ترسیده بودم قلبم اومده بود تو گلوم از شدت ترس. ی کم اینور و اونور تو حیاط چرخ می زدم و بهشون بی محلی می کردم. داداشم که تو واقعیت بسیاز منطقی و دوست داشتیه بهم گفت برو تو.خونه تا جلو دیدشون نباشی. من گفتم نمی رم ببینم می خوان چیکار کنن، می تونم از خودم مواظبت کنم. اون خانم جان بچه به بغل باز با صورت سبزه و خندون اومد سمتم . آستینم رفت بالا دیدم تو دست راستم النگوه هست که تازه دوتا جدیدهم بهشون اضافه شده ، این دو النگو ساده و بی نقش بودن و اول و آخر النگوهام قرار گرفته بودن و با هم برق و جلای خیلی زیبایی النگوهام داشتن ( من تو واقعیت چهار النگو ریزه دارم که نمی دونم تو خواب هم چهار تا بودن یا بیشتر) . تو دست چپم هم دستبندم بود که خیلی برام ارزشمنده. با اقتدار گفتم طلاهام رو نمی دم . شوهرم فوت کرده. من همینا رو دارم لازمشون دارم. اون خانم هم قانع شد و رفت.
فریبا هراتی
:
سلام. طبق قوانین سایت و به علت کثرت و ازدیاد کاربران عزیز و حجم بالای تعابیر، شما فقط مجاز به ثبت 1 خواب در 24 ساعت هستید و یک خواب شما برای تعبیر ثبت شد. در نوبت هستید و باید این خواب دومتان را یک روز دیگر ارسال کنید. این قوانین هنگام ثبت نام در سایت در جایی که علامت زده اید که با قوانین موافقم به شما اطلاع رسانی شده است. تشکر از همراهیتون
Sorakhorshid : سلام خانم هراتی عزیز. خواب دیدم با خانواده ام در شیراز هستم. برادرانم اونجا اومده بودن که کار کنند. مادرم بهم گفت دو سه کالای خانگی که فروختن پولشون رو دزد زده و الان دنبالشن. من خودم رو همراه پدرم و برادرام دیدم توی یک دشت. بعد ماشینهای مشکی خارجی اومدن. خانواده ام به اونا گفته بودن که پسربچه شون پولشون رو زده و الآن می خواستن رسیدگی کنند. منو سوار ماشین کردن در حالیکه من نگران بودم که از حانواده ام جدا شدم و هی بهشون می گفتم و اونا می گفتن ما هم جایی می ریم که پدرت اونجاست. خلاصه دیدم توی گیلان هستیم. خیلییییی سرسبز بود و من توی چادر بودم. گلاب به روتون داشتم مدفوع می کردم وقتی خواستم خودم رو بشورم اون مردا داخل شدند درحالیکه من خجالت می کشیدم و معذب بودم. مجبوز شدم بلند شدم که افتابه پر کنم و دستشویی رو تمیز کنم ولی اب نبود . اون دو مرد جوان که برادر بودن کاملا راحت بودن. بالاخره برادر اون مرد اون کثیفی رو انداخت تو چاه. دیدم برادرا و خواهرا و مادرشون همه جمع شدن توی چادر و من مرتب می گفتم پدرم کجاست و اونا با مهربونی تمام بهم می گفتن صبر کن قراره بیاد همینجا. بعد اون پسربچه رو دیدم که متهم بود. اون بچه اول دبستانی بود. ولی بعد از نظر سنی هی کوچیکتر میشد. در حدی که به چهاردست و پا رفتن می رسید. شب شد تویمن یک خونه بودیم. من غذا بوقلمون خوردم یک نوزاد پسر هم بغلم بود که بچه خودم بود. بالاخره پدرم اومد. خانم هراتی من مجردم
فریبا هراتی
: سلام. اگر شهر خود شما از شیراز کوچکتر و ساده تر است، زندگی خانواده تان مرفه تر خواهد شد. شرایط اقتصادی خانواده تان خیلی خوب نیست و مادرتان نگران است که ضرر مالی ببینید. ولی شرایط زندگی شما متحول خواهد شد. لوکس و پرستیژ و گشایش کار خواهید یافت. شما در کارتان و زندگی تان موفق می شوید. نگرانیهای شما از بین خواهد رفت. شما غصه ی پدر و مادرتان را می خورید که شرایط زندگی شان خوب شود و غصه های شما هم تمام خواهد شد. مشکلات مالی تان بسیار کم خواهد شد و یا کاملا از بین خواهد رفت. شما می خواهید تشکیل زندگی دهید و خانواده داشته باشید و همین هم خواهد شد. هدف و پروژه ی جدیدی بدست خواهید آورد و یا این که گشایش کار می یابید و خودتان به ثروت می رسید و در هر دو صورت چه از طریق خودتان پولدار شوید و چه از طریق ازدواج، به پدرتان کمک خواهید کرد که او هم نگرانی های مالی اش را رفع کند. ولی به احتمال قوی شما ازدواجی موفق خواهید داشت. تشکر از همراهیتون.
Sorakhorshid : سلام خانم هراتی. روز سه شنبه تون به شادی. الان که گفتید احتمالا ازدواج ی چیزی رو که از قلم انداختم کنجکاوم بدونم. اون دو برادر هر دو علاوه بر ماشین هاشون لباساشون هم مشکی بود. بعد توی چادر زنان خانواده شون هم بودن. خواهراش و چند تا پیرزن. همه لباس هاشون مشکی بود. پیرزنا صورتشون با می نا( ی نوع شال) پوشیده بود یعنی من اصلا صورتشون رو ندیدم. بعد انگار پیرزنا لر بودن. فقط یکی از خواهرا لباساش رنگی بود یادمه بلوزش سبز بود. اون خواهرشوهر سابقم.بود که الان شده بود خواهر اون دوتا مرد. خواهرشوهر سابقم در واقعیت ارتباط سرشار از محبتی با من داشت. پیرزنا لباساشون کهنه هم بود. ولی در کل اونا هم با من بسیار مهربان بودن و هوامو داشتن. من لر نیستم و پیش لرها هم زندگی نمی کنیم. گفتم شاید اطلاعاتی بخواد بهم بده این بخش. مرسی از تعبیرتون.
فریبا هراتی
: سلام. شما از شرایطی که بعدا پیش خواهد آمد به هیچ وجهی آگاهی ندارید و دلتان شاید نگران است که آینده چه پیش می آید و خیلی خوشبین نیستید. ولی دنیا به شما رو می آورد و به امنیت و آرامش می رسید. شما باید شجاع باشید و در کارهایتان قوی و پر رنگ عمل کنید و از سکوت و انفعال بپرهیزید تا به موفقیت برسید. تشکر از همراهیتون.
zahra : سلام وقت بخیر خواب دیدم دلم میخواست شمال زندگی کنم دیدم در شمال هستم آنجا شهرنبود یکجای خیلی سرسبز وزیبا باطراوت بود من خیلی لذت میبردم محل زندگی ما یک طرف آب صاف وزلالی رد میشد وکنارش راه صافی بود من تو دلم میگفتم هفته ای یکبار کشاورزی میکنم وهر روز اینجا کنار آب پیاده روی میکنم سگ سفید ی مثل اینکه مال خودمان بود آمدکنارم وسرش را خیلی به پایم میمالید ومحبت میکردیکم دورتر شوهرم که آمد سگ رفت پیش اومن در پیاده روی جلوتر شیر آب وسینگ کوچک دیدم چند تا ظرف شستم بشقابی دیدم گفتم مال سگه نجسه روبروی شیر آب یک انباری یا اتاقکی بود من اول ظرف گذاشتم آنجا ولی دیدم اشتباه کردم ظرفش هست دوبار ه ظرفی که انجا گذاشته بودم برداشتم شستم گداشتم کنا ر اول در انباری بستم ولی دوباره باز کردم گفتم یک سر پناهی برای سگ باشه اگر بارون آمد بیاد اینجا خیس نشه
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. شما دوست دارید که در زندگی تان به موفقیت برسید و همینطور هم خواهد شد. چشم انداز تازه ای نسبت به زندگی پیدا خواهید کرد. آرامش زیادی در زندگی تان به وجود می آید و راه رسیدن به موفقیت برایتان هموار خواهد شد. شما می توانید کم کم به همه ی خواسته هایتان برسید. همسر شما نسبت به شما صاف و صادق و با محبت و با وفاست و بینشی قوی دارد. شما می خواهید نگرانی ها و اشتباهات گذشته تان را بشویید برود و برای اینده تان برنامه ریزی خواهید کرد تا کارها برایتان هموار به پیش برود. شما اشتباهات همسرتان را هم خواهید بخشید و او را از قلبتان بیرون نخواهید کرد. تشکر از همراهیتون.
Zeinab : درخواب دیدم که شوهرم من و پسرم رو راهی کرد و ماسوار اتوبوسی شدیم که پراز مسافربوداول راه آسفالت بود و بعدوارد نیزار شدیم زمین خیس بودبعدش انگار به یکی از شهرهای ترکیه رسیدیم شهر خیلی کوچیک و سنتی بودمن حس خوبی بهش نداشتم اولین جایی که رفتیم بعداز پیاده شدن از اتوبوس بازار شهر بود که خیلی قدیمی بود من نگاه به ظرفای اونها میکردم یه فنجان کمرباریک دسته دار که نقش گل داشت از دور دیدم گفتم اگه مادرم بود چقدر خوشش میومد همینطور که میرفتیم جلو من خیلی ناراحت توی دلم میگفتم معلوم نیست تا کی باید اینجاباشیم بعدش به یه نانوایی رسیدم دیدم که زن و شوهرجوان و یک مرد مسن که پدریکی از آنهابود وانگار از فامیلهای دور باشند دراین نانانوایی نانی که مخصوص آن منطقه بود می پختندمن یه تکه خوردم طمعش خیلی شور بود گفتم چرا انقدر شور شده خانمه گفت ماخودمون هم از این نون ها نمیخوریم مردم اینجا ازاین نون ها میخورن بعدش انگار یه موبایل یا تلفن همون نانوایی زنگ میخوره جواب دادم صدای یه خانمی بود اول نشناختم بعدش گفت عمه صدیقه هستم(عمه همسرم) حالم رو پرسید بعدش زد زیر گریه منم به شدت گریه کردم گفت نگران نباش دو روز بیشتر طول نمیکشه بعدش خونه کوروش(پسرعمه همسرم در آلمان) هستید من خیلی احساس آرامش کردم با این حرف گفتم خوبه دو روز که چیزی نیست۳۲ سالمه و یه بچه ۵ ساله دارم باشوهرم رابطه خوبی دارم
فریبا هراتی
: سلام. همسر شما تصمیم دارد که مدتی شما را احتمالا تنها بگذارد و به پیش پسر عمه اش در المان برود و این فکر شما را بسیار عصبانی و ناراحت خواهد کرد. شما احساس تنهایی و دلشوره پیدا خواهید کرد و دوست دارید که کسی باشد که از شما حمایت کند و در نگرانی و فقر و انزوا به سر نبرید. اما همسر شما قصد ناراحتی تان را ندارد و دوباره رابطه شما گرم و صمیمی خواهد شد و جدایی ها بین شما از بین خواهد رفت. برای دفع شر و ناراحتی صدقه بدهید. امیدوارم همسرتان بدون مشورت شما چنین تصمیمی برای زندگی تان نگیرد. تشکر از همراهیتون.