کاربر گرامی، بخش دیدگاه تعبیر خواب روزهای دوشنبه، پنج شنبه و جمعه کلا بسته است. سایر روزها از ساعت 12 شب تا 17 عصر فعال است.باشه

یوتاب گلچینی از بهترین ها

تعبیر خواب فال

اگر در خواب ببینید که کسی دارد برای شما فال می گیرد، به دوستی اعتماد می کنید که دروغ می گوید. اگر دیدید دیگری فال می گیرد و شما نگاه می کنید، شاهد یک گناه یا کار زشت خواهید شد. همین تعبیر است اگر ببینید دیگران برای هم فال می گیرند.

محمد ابن سیرین می گوید: اگر ببیند فال می گرفت و فالش نیکو بود، دلیل است بر دشمن ظفر یابد. اگر فالش بد بود، تاویلش به خلاف این است.

    امام صادق (ع) می فرماید: دیدن فال گرفتن به خواب بر سه وجه است:
  1. ظفر یافتن بر دشمن،
  2. به مراد رسیدن،
  3. روایی حاجت.

اگر تعبیر خواب خود را پیدا نکردید آن را از ما بپرسید. لطفا به موارد زیر دقت فرمایید:
لطفا هر خواب را در صفحه تعبیر خواب مرتبط با آن سوال کنید.
حتما خواب خود را با حروف فارسی بنویسید. کامنت های انگلیسی تایید نخواهند شد.
تعبیر خواب شما به صورت عمومی در بخش دیدگاه اضافه خواهد . لطفا از نوشتن ایمیل، اطلاعات شخصی خودداری کنید.
ارسال تعبیر خواب به ایمیل امکان پذیر نمی باشد و تعبیر ها فقط در سایت نوشته می شود.
تعبیرهای درخواستی در سریع ترین زمان ممکن نوشته خواهند شد اما ممکن است به دلیل درخواست های زیاد این زمان گاهی طولانی شود.
در صورتیکه خواب ارسالی شما بیشتر از ۷۵۰ کاراکترباشد، به ازای هر ۷۵۰ کاراکتر یک حق خواب از شما کسر خواهد شد!

181 دیدگاه

فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.

 عسل صادقی

عسل صادقی : سلام . من یه مدت خیلی پیش فالگیر میرفتم ولی بعد تصمیم گرفتم هرگز دنبال فال نباشم . و همینطور مسائل دادگاهی هم دارم که کل زندگی تحت تاثیرشه.خواب دیدم تصمیم گرفتم برم فال بگیرم هر چند بازم اعتقادی نداشتم تو خواب . رفتم که حرفای خوب بشنوم راجع به اتفاقاتم . یه اقایی دم در بود و بهم گفت همینجاست. دیدم فالگیر تو طبقه بالا مانند هست با یه پله تقریبا مارپیچ و نرده ای اهنی . من کلا از ارتفاع میترسم حتی پله بلند . کفش پاشنه بلند پام بود و ممکن بود پاشنه کفشم لای پله ها گیر کنه . من مسیر با ترس و دقت و سختی طی کردم به اخرین پله رسیدم خیلی از ارتفاع ترسیدم اون اقا خواست کمک کنه که نزاشتم واسه نامحرم بودن . پله اخر و به طرز شگفت انگیزی خودمو دیگه یه جوری پرت کردم بالا تا بتونم برسم و رسیدم بالا . فالگیر فالمو گفت زیاد دقت نکردم . فال پاسور بود و پاسور تو دستش مثل توپ تنیس .

پاسخ
لینک۵ دی ۱۳۹۷ ساعت ۲۳:۵۸:۵۱
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. شما در مورد نگرانی هایتان در آینده می ترسید و به طور افراطی می خواهید همه چیز را کنترل کنید و همه ناشناخته ها را بدانید. سروکار داشتن با توپ در خوابتان بیانگر این است که شما در جایگاه خوبی قرار دارید و جشن خواهید گرفت. شما چیزی را که زندگی به شما پیشنهاد می دهد، با آغوش باز می پذیرید. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۶ دی ۱۳۹۷ ساعت ۱۴:۱۳:۲۸
ارام

ارام : من معمولا مواقعي كه قهوه ميخورم براي سرگرمي برش ميگردونم و همينجوري خودم اشكال و حروف ته فنجون رو نگاه ميكنم.
ديشب خواب ديدم همينكارهارو كردم و ته فنجونم يه عروس داماد قدبلند و خوش استايل افتاده بودن كه وسط سالن جشن عروسي بودن؛ لباس عروس خيلي قشنگ بود. مهمونا كه اوناهم شيك و پيك بودن ، دور و بر عروس داماد رو صندلي ها نشسته بودند، يا حالا ايستاده. حتا اقايي رو يادمه كه داشت دست ميزد!
طرح ها دقيقا قهوه اي رنگ بود، اما من زيبايي عروس داماد و مهونا و همچنين باشكوه بودن مراسم رو تشخيص ميدادم. فنجون رو به مادر و خواهرم نشون دادم و گفتم:
"اين عروس و دامادِ قدبلند رو ببين! چقد لباس عروس خوشگله! مجلس عروسي رو ميبينيد؟ اين عروسه منم هاااا! اين يعني امسال ازدواج ميكنم (خانوم هراتي عزيزم من قدبلند هستم و كشيده بودنِ عروسِ ته فنجون رو به خودم ربط ميدادم)
مامانم اينا هم حرفامو تاييد ميكردن.

خيلي دوستون دارم

پاسخ
لینک۱۱ آذر ۱۳۹۷ ساعت ۱۸:۴۹:۲۹
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : انشالله به دشمنتون پیروز شده و به حاجت و آرزویتان می رسید. امیدوارم همیشه سرشار از انرژی مثبت باشید. منم دوستتون دارم. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۱۱ آذر ۱۳۹۷ ساعت ۲۱:۵۷:۲۹
ارام

ارام : سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام خانوم هراتي جونم. خيلي خيلي ميس يو!

پاسخ
لینک۱۱ آذر ۱۳۹۷ ساعت ۱۸:۴۷:۰۵
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام عزیزم. به به از این طرفها :))))) خوش اومدید. تشکر از محبتتون. منم دلم براتون تنگ شده.

پاسخ
لینک۱۱ آذر ۱۳۹۷ ساعت ۲۱:۵۴:۳۳
Fahimeh

Fahimeh : سلام من خواب دیدم که یکی برام فال حافظ گرفت نیتم هم این بود ازدواجم به سرانجام میرسه یانه؟یادمه شعری که برام خوند قشنگ یادم نیست ولی کلمه حلقه رو توشعرش میگفت ومن تو خواب اینو حلقه ی طلا گرفتم واینقد تو خواب جوابش برام خوب بود که خیلی خوش حال شده بودم

پاسخ
لینک۹ آذر ۱۳۹۷ ساعت ۱۱:۴۵:۲۹
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. از خواب شما نمی توان چیزی را تعبیر کرد چون شعری یادتان نیست ولی احساس مثبت شما در خواب، نشانه مثبتی برای رسیدن به خواسته تان است. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۹ آذر ۱۳۹۷ ساعت ۱۷:۲۶:۴۵
غزال

غزال : سلام من خواب ديدم كه جايي كه داشتيم سفره شام ميانداختيم يك فالگير بود و من با دعوا ازش ميخواستم كه اتاق رو ترك كنه و بهش ميگفتم عود روشن نكن كه بويي بپيچه و كسي رو ناراحت كنه در حالي كه داشتم داد و بيداد ميكردم با يك وسايلي كه نفهميدم چيه شروع كرد براي من فال گرفتن در وسط همون سفره و گفت يك مرد متعهد و مهربان ميبينم

پاسخ
لینک۵ دی ۱۳۹۷ ساعت ۱۳:۰۷:۲۷
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. شما دوست ندارید به سطح بالاتری از آگاهی سرنوشت و روحی برسید چون فکر می کنید خوب نیست انسان از همه آینده اش با خبر باشد. در زندگی شما آدم متعهد و مهربانی وارد خواهد شد. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۵ دی ۱۳۹۷ ساعت ۱۶:۴۵:۵۲
Maryam

Maryam : با سلام و صبح بخیر حضور خانم هراتی
من خواب دیدم که با دوتا آقا تو جایی بودم که خونمون بود.احساس میکردم یکی از آقاها کهجوانتر بود و من میشناختمش احساس علاقه به من دارد ولی اون یکی اقا که مسن تر هم بود خیلی پدرانه بهه من نظر داشت .برایم فال حافظ گرفت دو تا غزل بود و به من گفت که باید آنرا بنویسم و حفظ کنم .یادم نیست که کدام غزلها بود و من نوشتمش تو یه کاغذ بزرگ خواهرکوچکم هم که سنش کوچک شده بود به شکم خوابیده بود و داشت نوشتن منو نگاه میکرد .اون خونه انگار خونه باغ بود و من میدانستم که علاوه بر این خانه یه بخش دیگه خانه هم داریم اومدم برم اون طرف دیگه خونه پیش مادرم که غزلهارو براش بخونم.انگار مادرم جوانتر شده بود و بچه پسری بدنیا آورده بود و نوزادبا من خیلی جور بود طوریکه من حس میکردم بچه خودم هست.بعدش خودم رو تو کوچمون دیدم که کوچه را کنده بودن یکدفعه داییم را دیدم که تو یکی از اون گودی ها سرش رو بالا اورد و از دیدن من خوشحال بود و صدام کرد خانم مهندس من گفتم دایی اینجا چکار میکنی و گفت کارم عوض شده تو شرکت .و ارتقا گرفتم و این کارم شده کابل کشی .بعدش دیدم خونمون یه آپارتمان نیمه تمام شده و طبقه پایینش هنوز کامل نبود اومدم برم تو یه واحدش و جای در ورودیش خیلی تنگ بود و بسیار کوچک اما نقشش رو دیدم بد نبود ما اون طبقه زیرزمین سه واحد داشتیم برادرم رو دیدم تو راه پله های همون طبقه گفتم چرا اینقدر در ورودی این واحد تنگه گفت این واحد منه و در اصلیش اونوره و این به اتاق خواب زن و شوهر خونه راه داره و واسه خروج اضطراریه.گفت واحد شما سه خوابه اونطرفه.از بالا پله دیدم با اینکه کامل نبود ولی زیبا بود.خالم رو هم دیدم که داره تو طبقه انگار یواشکی بتازدید میکنه گفتم نگاه خاله فضولمونو داداشم گفت ولش کن.

پاسخ
لینک۱۶ دی ۱۳۹۷ ساعت ۰۸:۰۲:۱۴
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. تشکر. شما گشایش کار خواهید یافت و انشالله آینده تان خوب می شود. شما قبلا قضاوت اشتباهی کرده اید و باید از گذشته تان درس بگیرید تا آینده تان خوب شود. مادر شما از غم فارغ می شود و به آرزویش در رابطه با شما می رسد و به راحتی گشایش کار می یابید. خواهر کوچکتان خیلی از سنش ساده تر و کم تجربه تر عمل می کند و مشکلاتی در زندگیتان پیش آمده که دایی شما به شما کمک می کند تا در کارتان دوام آورده و استقامت داشته باشید و قوی عمل کنید. زندگی شما متحول خواهد شد و برادرتان گاهی با خانمش مشکل پیدا می کند ولی دوست ندارد که کسی در کارشان دخالت کند بلکه دیگران باید حریم خصوصی آنان را حفظ کنند. خاله تان هم کنجکاو است که زندگی شما چطور پیش می رود ولی آینده تان مثبت و خوب است. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۱۶ دی ۱۳۹۷ ساعت ۱۳:۱۱:۵۹
m

m : سلام وقت بخیر من گاهی میرم پیش یک خانمی فال قهوه و پاسور می گیرم، چند روز پیش خواب دیدم که رفتم پیش این خانم و داره برام فال پاسور میگیره و کلی پاسور چیده بود و با دستش یک شکل هایی روی پاسورها در می‌آورد و بعد به من چیزهایی که می دید را می گفت بعد بلند شد روی پاسورها راه می رفت و این دفعه اون شکل ها را با پاهاش در می آورد و یک سری چیز دیگه گفت...

پاسخ
لینک۳۰ دی ۱۳۹۷ ساعت ۲۳:۳۰:۴۱
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. خوابتان تصویر ذهنی تان از فال در بیداریست و باطل است.

پاسخ
لینک۱ بهمن ۱۳۹۷ ساعت ۱۱:۱۲:۳۰
m

m : سلام وققتتون بخیر،
خواب دیدم من به همراه خواهر و مادرم داخل یک فضایی بودیم قرار بود مراسم قرآن برگزار بشه، بعد وارد یک اتاقی شدیم و دو تا اتاق تو در تو بود اما قبل از اینکه وارد بشیم یک سینی چای به ما تعارف شد نصف چای لیوانا سفید و بقیه رنگ داشت و لیوانهای چای کاملاً پر نشده بود و من یک لیوان چای که رنگ داشت بر داشتم و خوردم. بعد رفتیم داخل دیدم به جای مراسم قرآن یک خانمی برای همه تفعل میزد و داخل یکی از اتاقها ماکارانی میفروخت برای کمک به نیازمندان و دست این خانم یک قرآن خیلی بزرگ و زیبا بود. بعد اومد به خواهر من گلاب اسپری کرد و به خواهرم گفت تو بیا کمک من برای کمک برای نوشتن. آخر مراسم شد و یکی از اتاقا را کاملاً تفعل زد و اومد این یکی اتاق و گفت اول برای من و خواهرم تفعل میزنم. بعد برای خواهرم تفعل زد ولی نوبت من که شد یک خانم شروع کرد به صدا کردن و دعوا کردن که من بچه هام خونه منتظرند و باید اول برای من بگیری ولی من خیلی عصبانی شدم و گفتم منم درس دارم نوبت منه و در آخر اول برای اون خانم تفعل زد و بعد نمیدونم چی شد من شروع کردم پایین موهای اون خانم را واسش قیچی زدم و بعد همان خانمی که تفعل میزد پایین موهاشا تیغ زد. منم از جلوی موهای اون خوشم اومد و برای منم موهای جلوما یکمی با تیغ کوتاه کرد ...

پاسخ
لینک۲۸ دی ۱۳۹۷ ساعت ۱۷:۳۸:۰۰
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. تشکر. مردم به جای رو آوردن به خداوند و شناخت او و عشق به او، نگران آینده شان هستند و به صورت افراطی می خواهند همه چیز را کنترل کنند و همه ناشناخته ها را بدانندو گشایش کار دستشان بیاید. همه به خاطر حاجات دنیایی شان خدا را می خوانند ونه برای عشق به او. شما با این آدمها دوست می شوید و سخاوتمندانه از شما پذیرایی می کنند. خواهرتان خوشنام است و سعی می کند از گذشته چیزهایی یاد بگیرد و درکش بالاست. کسی که به تفعل رو می آورد و می خواهد با پیشگویی زندگی اش را کنترل کند، از عزت و احترامش کم می شود و سرش کلاه می رود. سر شما را هم کلاه می گذارند و بدون اینکه بدانید، شما را در یک خط فکری خاص می اندازند و برایتان تصمیم می گیرند. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۲۸ دی ۱۳۹۷ ساعت ۲۲:۲۶:۱۹
Atena

Atena : سلام وقت بخير
ديشب خواب ديدم محل كارم روبه روي جاي اصليشه و تو واقعيت اين مكان هم چسبيده به محل كار شخصي كه دوستش دارم و البته اونم منو دوس داره (هميشه كه خواب محل كارمو ميبينم هم همينجاست) دوستا دوران دبيرستانم با يكي از دبيرامون اومده بودن پيشم خيلي شلوغ بود چندتا قاب عكس و عروسك خوشگل داشتم تو اتاق كه (الان تو خونه دارمشون) يكي از دوستام خوشگلترين انتخاب ميكنه ميگه ورش ميدارم برا خودم من همين هم خيلي دوس داشتم (تصوير اي قاب عكس باستانيه يه كوزه س كه پشتش يه فال حافظ ه كه چند سال پيش شيراز گرفته بودم (مژده اي دل كه دگر باد صبا باز آمد...) جلو دبيرمون روم نميشد ازش بگيرم بهش گفتم نه نه اينو بذار گفت من فقط همينو ميخوام خجالت ميكشيدم ولي از جام بلند شدم خيلي ارباب رجوع داشتم كه حمله كردن سمت ميز ولي نتونستم بشينم گفتم الانه كه جام هم بگيرن گفتم نگاه كن اصلا بدش من بخدا يه عكاسي نزديكمونه ميدم كپيشو برات درست كنه تو دلم گفتم اگه اي رفت ديگه من چه جوري ميتونم برم ازش بگيرم بلاخره با اصرار زياد عكس ازش گرفتم قابش هم خيلي خوشگل بود همه حواسم بهش بود ولي يادم نمياد گرفته باشم ازش يا نه!

پاسخ
لینک۵ بهمن ۱۳۹۷ ساعت ۱۱:۴۵:۲۹
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. تشکر. شما احساس می کنید که رابطه تان با دوست پسرتان نیاز به توجه خاص شما دارد و شما نمی خواهید که تصویر غلطی در ذهن مردم ایجاد شود که شخصیت و رابطه شما با او جور دیگری است. احساس تان این است که دوستانتان هم آرزویشان است که عشق و رابطه ای مشابه رابطه شما؛ به زندگی شان بیاید و به هیچ وجه نمی خواهید این توهم برای کسی به وجود بیاید که می تواند موقعیت شما را بدزدد. اما آرزو می کنید که دوستانتان هم مثل شما احساس خوشبختی کنند. تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۵ بهمن ۱۳۹۷ ساعت ۱۶:۵۴:۵۰
Sara

Sara : سلام .
در خواب انگار تو یک کافه بودم و کسی داشت برام قهوه با شیر درست میکرد .ذو قسمتش کرد و یک قسمت رو داد به خودم و گفت اونقدر هم بزن تا رگه های قهوه ای بیفتد . اخه شبیه شیر سفیدو غلیظ بود .
بقیش هم دست یکی از طرف خودشون بود که وارد بود و درست انجام میداد. من سعی میکردم مثل اون انجام بدم .
همش با خودم میگفتم اون قهوه منه ولی چرا انگشتش رو می کنه داخلش .بعد قهوه که آماده شد ریخت داخل یک فنجون . با خودم گفتم این دهنیه که؟
بعد یکهو احساس کردم دور یک میز 4 نفره نشسته بودیم . 4 نفر بودیم که دو تاشون رو نمیشناختم .بغل دستیم خواهرم بود . داشتیم قهوه میخوردیم .ولی قهوش روشن بود . بهش گفتم بیا فال بگیریم..بعد فنجون خودم رو نشون دادم و گفتم ببین عروس و داماد افتاده برای من . همو بغل کرده بودند و مثل فرشته ها بودند .گفتم : نگاه کن این یعنی تو داری عروسی میکنی.
ته دلم ممیخواستم بگم خودم عروسی میکنم ولی نگفتم . گفتم اون عروسی میکنه.

ممنون از تعابیر زیبا تون

پاسخ
لینک۱۶ آذر ۱۳۹۷ ساعت ۰۹:۵۰:۴۰
فریبا هراتی

فریبا هراتینویسنده یوتاب : سلام. شما به این فکر می کنید که با دوستان قدیمتان تماس گرفته و با آنها در ارتباط باشید. شما باید قبل از اتخاذ هر تصمیم یا به عهده گرفتن هر پروژه ای به دقت فکر کنید و دانش و بینش لازم را بدست آورده و شتابزده عمل نکنید. شاید فکر کنید که تقدیر است که شرایط را برای شما رقم می زند ولی شما دقیقا به اندازه سهمی که تقدیر در سرنوشت تان دارد، خودتان هم در سرنوشتتان موثر هستید و باید رفتار و اعمالتان و افکارتان را درست تنظیم کنید تا به خواسته هایتان برسید. شما شرایط خودتان را ارزیابی می کنید و به سرمایه ای خواهید رسید که فکرتان را راحت خواهد کرد. شما خواسته هایی دارید که به آن خواهید رسید و آینده ای روشن را برای خودتان می بینید. انشالله خوشبخت خواهید بود. این آرزو را برای خواهرتان هم دارید . تشکر از همراهیتون.

پاسخ
لینک۱۶ آذر ۱۳۹۷ ساعت ۱۳:۵۷:۳۳
ادامه

فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.