تعبیر خواب فرار کردن
اگر کسی خواب دید از چیزی فرار می کند، دشمنی را مغلوب می کند.
امام صادق (ع) می فرماید: دیدن گریختن دلیل شادی است، وقتی که فریاد و زاری نکند. اگر فریاد کند، دلیل مصیبت است.
محمد ابن سیرین می گوید: گریختن درخواب، دلیل رستگاری است.
جابر مغربی می گوید: اگر دید مردان از زنان می گریختند، دلیل که بیننده از شخص بزرگی می ترسد.
اگر تعبیر خواب خود را پیدا نکردید آن را از ما بپرسید. لطفا به موارد زیر دقت فرمایید:
لطفا هر خواب را در صفحه تعبیر خواب مرتبط با آن سوال کنید.
حتما خواب خود را با حروف فارسی بنویسید. کامنت های انگلیسی تایید نخواهند شد.
تعبیر خواب شما به صورت عمومی در بخش دیدگاه اضافه خواهد . لطفا از نوشتن ایمیل، اطلاعات شخصی خودداری کنید.
ارسال تعبیر خواب به ایمیل امکان پذیر نمی باشد و تعبیر ها فقط در سایت نوشته می شود.
تعبیرهای درخواستی در سریع ترین زمان ممکن نوشته خواهند شد اما ممکن است به دلیل درخواست های زیاد این زمان گاهی طولانی شود.
در صورتیکه خواب ارسالی شما بیشتر از ۷۵۰ کاراکترباشد، به ازای هر ۷۵۰ کاراکتر یک حق خواب از شما کسر خواهد شد!
فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.
ارام : سلام و ممنون بابت تعبيرها. اتفاقا فرمايش شما خيلي به دوستم ميخوره(كه فرموديد دوبه هم زنه). چندي پيش ديدم همين دوستم لباس سرتاپا زرد پوشيده (بلوزشلوار تنگ) و يه خيابون سربالايي رو در شب تاريك داره ميدوئه و از دست تبهكارا در ميره! البته خودمم در همين خواب اما جاي ديگه اي مشغول فرار بودم كه خواب رو خدمتتون عرض كرده بودم پيش از اين. ايا فرار ايشون و لباس زرد و تاريكي شب تعبيري داره و به تعبير ديشبتون راج به اين فرد مرتبطه؟ سپاسگزارم
فریبا هراتی
: سلام. خواهش میکنم. این خانم احساس می کند که محدودش کرده اند و می خواهد از مشکلاتش با سرعت فرار کند و به موفقیت برسد. او سعی می کند عاقلانه و زیرکانه، شاد و با انرژی و مثبت اندیش به نظر بیاید در حالی که فریب و نیرنگ و خیانت و نامردی در رفتارش وجود دارد. تشکر از همراهیتون.
Emooo : سلام خواب دیدم در یک بیمارستان بودم و دکتر میخواست مادرم را معاینه کنه و دوتا لیوان اب روی میز دکتر بود ولی دکتر خودش نبود و چقدر تو ماشین صبر کردیم نیومد ... بعدش منو دو برادر کوچیکم (هشت و شش ساله) از اونجا خارج شدیم و رفتیم طرف یک پادگان و تو دستم هم دقیقا یادم نیست ولی فکر کنم یک توپ بود ... بعد از اون راه خاکی که میرفتیم طرف پادگان به برادر های کوچیکم میگفتم زودتر الان دیر میشه ... بعد که رسیدیم خودم را در کوچه ای دیدم و چند تا از دوستام هم پیشم بود و معشوقم هم بیرون بود و به طرف ما نگاه میکرد من اولش فکر میکردم به من نگاه نمیکنه بلکه به دوستام نگاه میکنه واسه همین بی توجه بودم ... بعدش معشوقم رفت داخل حیاط و از اونجا بهم نگاه میکرد بعدش فهمیدم که به من نگاه میکنه خوشحال شدم (چهرش شبیه یه دختر دیگه شده بود)... و چند تا زن چادر سیاه اومدن کنارم و از زیر چادر یکی شگلات ریخت زمین ... بعدش معشوقم بهم اشاره میکرد و میگفت کارت ملی داری ؟ منم با اشاره میگفتم اره (این دفعه قیافش عوض شده بود شبیه مردا یادم نمیاد) بعدش رفتم بالای یک کوه و پیش یه دوستم که گوسفند داشت بعدش دوستم منو از بالای کوه ها جایی برد و رفتیم آهن دزدیم از یک آپارتمان... البته اهن هارو ندیدم اونجوری فکر میکردم و موقع بازگشت دیدم چندتا ماشین دارن چراغ میدن و منو دوستم با سرعت بسیار بالایی میدویدیم از یک کوچه که گذشتیم یک خرس خودشو به ما انداخت ولی نتوست مارو بگیره و ما باز درحال فرار بودیم
فریبا هراتی
: سلام. مادرتان نگران آینده شماست ولی امیدوار است و مثبت اندیش است. شما نمی خواهید دست روی دست بگذارید تا تقدیر کارتان را درست کند چون می دانید خودتان هستید که باید برای خوشبختی تان قدم بردارید. شما و برادرانتان سعی می کنید که در زندگی نظم و دیسیپلین داشته باشید و سخت کوش باشید تا خیال مادرتان از بابت شما راحت شود. راجع به مسائل احساسی محدودیت هایی برای شما وجود دارد و گاهی خودتان را در شرایط بغرنجی می بینید. اول که اصلا نمی دانید که معشوقتان واقعا شما را می خواهد یا نمی خواهد. بعد هم که از این موضوع مطمئن می شوید، خوشحال می شوید و می خواهید خودتان را قوی کنید و هویت جدیدی برای خودتان فراهم کنید. مجبور می شوید با چالشهای بزرگ زندگی روبرو شوید و برای رسیدن به ثروت تلاش کنید. سعی می کنید کنترل زندگی تان را با همین امکاناتی که دارید، بدست بگیرید و سریعا در زندگی پیشرفت کنید. شما از سختی ها و ناامیدی ها فرار می کنید و به سمت اهدافتان با سرعت به پیش می روید. تشکر از همراهیتون.
Emooo : ببخشید نگاه کردن معشوقم به من چه معنا دارد قسمتی که فهمیدم به من نگاه میکنه را میگم
فریبا هراتی
: دوست خوبم مطمئن باشید من تمام نکات خواب را به شما می گویم و نیاز به کامنت مجدد ندارید. همانطور که قبلا هم گفتم: اول که اصلا نمی دانید که معشوقتان واقعا شما را می خواهد یا نمی خواهد. بعد هم که از این موضوع مطمئن می شوید، خوشحال می شوید.
كاون : سلام .
خواب ديدم دوستم كه ازش خيلي دورم اومده ايران مه منو ببينه و همش ميگه ديگه هر وقت تعطيلم ميام مبينمت و منو ميبوسه و ما همش از سري ادم كه از ما عكاسي ميكنن فرار ميكنيم و اونقدر فرار كرديم كه به محله قديمي كه من توش زندگي ميكردم رسيديم و وقتي رسيديم اونجا دوستم گفت كه ديرش شده و بايد بره و گفت كه برميگرده هر وقت تعطيل بود ولي من دلواپس بودم زودتر بياد .
فریبا هراتی
: سلام. دوست شما به شما و خاطرات قدیمی شما فکر می کند و دلش می خواهد که شما را ببیند ولی دوست ندارد که در شرایطی باشد که دیگران متوجه حضور او باشند و نمی خواهد دیگران مزاحم خلوت شما باشند. دوست دارد خودتان را تنها ببیند و فعلا برایش این موضوع مقدور نیست. تشکر از همراهیتون.
mn : سلام خواب دیدم که انگار جنگ شده و ما داریم فرار می کنیم پدرم دستمو صفت گرفته که منو یه جای امن برسونه اول توی را ماشین داییمو دیدم که خانوادشون سوار بودن پسر داییم درو باز کرده بود بهم لبخند می زد و ازم می خواست باهاشون برم وکنارش بشینم اما از حالت چهره بقیه خوشم نیومد انگار دوست نداشت باهاشون برم منم بی تفاوت گذشتم بعدش پدرم منو به یک هواپیمای شخصی کوچیک سپرد داخلش شبیه اتبوس بود رفتم نشسستم دیدم راننده پسری که دوسش دارم مشتاقانه نگاش کردم که اخم کرد و روبرگردوند بر عکس باعلاقه به یک دختر دیگه نگاه کرد بعد که رسیدیم من با دلخوری ازش خداحافظی کردم و توی سیاهی شب توی یه شهر بندری کنار ساحل پیاده شدم
فریبا هراتی
:
سلام. طبق قوانین سایت که شما آن را هنگام ثبت نام در سایت اخیرا مشاهده فرمودید، و به علت کثرت و ازدیاد کاربران عزیز و حجم بسیار بالای تعابیری که فرستاده می شود، هر کاربر فقط مجاز به ثبت یک خواب در 24 ساعت است. در صفحه پرداخت قسمتی که که تیک می زنید قوانین رو قبول دارم بالای اون قسمت قوانین نوشته شده. و یک خواب شما امروز برای تعبیر ثبت شد. لطفا مجددا خواب خود را فردا ارسال کنید . تشکر از همراهیتون.
mehrnaz : سلام من خودمو تو خواب دیدم که فکر میکردم سوار اتوبوس هستم، اون وسیله نقلیه درحال حرکت بود ولی دیدم داخل یه ماشینم که دوتا پسر کنارم نشسته بودند،بجز راننده و ماشین سریع وارد یک خونه شد و خودمو اونجا دیدم که مرد دیگری هم اومد، میدونسم که اونها منو دزدیدند و من خیلی ترسیده بودم و میخواستم اونها متوجه ترسم نشن و بهشون گفتم من میرم دستشویی و اونها قبول کردند وبا اینکه میدونستم امکانش هست که در حیاط قفل باشه بازم سریع دویدم و درو باز کردم و رفتم داخل کوچه و با سرعت تمام فرار کردم، میخواسم پشت سرمو نگاه کنم که ببینم دنبالم هستن یانه ولی از ترس زیاد و اینکه همون نگاه کردن سرعتم کم کنه و اونا منو بگیرن نگاه نکردم، بعد که به یک خیابون رسیدم یه تاکسی گرفتم و آدرس خونمون دادم تا منو ببره خونه
فریبا هراتی
: سلام. شما از انجام اشتباه در کارتان خودداری می کنید و اجازه نمی دهید که انرژی های منفی تمرکز شما را برای موفقیت در کارتان به هم بزند. با سختی ها و شرایط بغرنج مبارزه خواهید کرد و خیلی زود به هدفتان خواهید رسید. تشکر از همراهیتون.
محمد اسماعیل کیانفر : سلام خسته نباشید
خواب دیدم که توی یه محیطی بودم که من یه کاری کرده بودم نسبت به ادمای اونجا که اون ادما دشمن من شده بودن و می گشتن که منو پیدا کنم، منم پشت یه جایی قایم شدم و یکی از اونا داشت دنبال من می گشت تا منو بگیره و ببره، تا اینکه من از دستش فرار کردم و رفتم توی کوچه ای که دیوار داشت و از اون دیوار ها رفتم بالا و ناگهان دیدم یک پنجره به سمت بیرون باز شد که می خواستم از اون پنجره برم و اگر می رفتم دیگه از اون محیط و اون ادم نجات پیدا می کردم، در همین حین که پنجره بازشده رو به بیرون رو دیدم که خواستم از اون برم بیرون از خواب بیدارشدم/باتشکر
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. شما با مشکلاتی مواجه می شوید و خودتان را در شرایط بغرنجی می بینید و سعی می کنید که از رودررویی با سختی ها پرهیز کنید. در نهایت شما بر مشکلاتتان غلبه می کنید و چشم انداز جدید و امید های جدید به ذهنتان خطور می کند و از مشکلات رها خواهید شد. تشکر از همراهیتون.
Maya : سلام وقت بخیر
خواب دیدم در جایی هستم شبیه به بک دانشگاه خیلی بزرگ یادم نمیاد چراو به چه علت اما از دست ادمهایی که مرد بودن فرار می کردم چیزی مثل نردبان داشتم اما سرعت اون نردبان مثل کفشای اسکی و بیشتر بود روش سوار میشدم و فرار می کردم اولش از دست اونا داخل یه انبار بزرگ بودم که فرار می کردم بعدش از اون انبار اومدم بیرون و وارد محوطه شدم باهمون نردبان انگار به حراست دانشگاه اطلاع داده باشن که منو دیدن اجازه خروج ندن اومدم از یکی از دوستانم کمک خواستم تا نگهبانیو سرگرم کنه من فرار کنم و اونم کمکم کرد و من فرار کردم از دانشگاه اومدم بیرون بازم اون نردبان باهام بود وسطای راه چندتا مرد انگار اسلحه داشتن یه چیزایی بهم گفتن خیلی عصبانی بودن انگار مخاطبشون من بودم اما گذاشتن برم ولی وقتی از اونجا دور شدم انگار دنبال من می گشتن رسیدم به جایی که چندتا خانواده حالت کارتن خواب بودن خونه نبود شبیهه چندتا ماشین خراب بود که اونا توش زندگی می کردن من اونجا رفتم جایی قایم شدم تا بخوابم و یه پرده داشت اومدم پرده رو بکشم دختر جوونی منو دید و بعد رفت بزرگترشو بیاره دوتا مرد و یه زن اومدن گفتم من فقط می خوام شبو اینجا بمونم ادمای مهربونی بودن گفتم دنبالم هستن مردی که کت و شلوارم تنش بود اومد بهم پول بده گفتم پول نمی خوام جای خواب می خوام و اونا گداشتن من اونجا بمونم و ودر نهایت تونستم از دستشون فرار کنم و اونا منو پیدا نکردن ممنون میشم بفرمایید چه تعبیری داره سپاسگزارم
فریبا هراتی
: سلام. شما احساس تان این است که به اندازه کافی توانایی و استقلال و ارداه دارید که روی پای خودتان بایستید و در زندگی تان خودتان را بالا ببرید. شما اجازه نمی دهید که دیگران شما را دست کم بگیرند و افکار شما را نادیده بگیرند یا به واسطه قوانینی که وضع شده، حقوق شما را نادیده بگیرند. شما می خواهید روی افکارتان تمرکز کنید و تا مدتی ایده هایتان را از دیگران مخفی کنید تا زمانی که شرایط مساعد شود و دیگران پذیرای ایده های منطقی و قوی شما باشند. شما از دردسر دوری می کنید و در خفا اهدافتان را به پیش می برید. تشکر از همراهیتون.
Somaye : باعرض سلام و احترام
من خواب دیدم از یک توله سگ زیبا (البته ظاهرش مثه خواهرزادم که بشدت دوسش دارم، بود ولی من حس میکردم توله سگه) در حال فرار کردن هستم و اصلا دوست نداشتم اون بمن نزدیک بشه و بامن تماسی داشته باشه. آخرش از دستش فرار کردم تو رختکن توالت خونه قدیمی مون و اون بزور داشت در رو هل میداد و وارد میشد و من هم همش تلاش میکردم ولی آخرش انگار کنار دری که من نگهش داشته بودم تا اون داخل نشه، یه در کوچولویی وجو داشت و داخل شد و کنارم قرار گرفت و دیگه ازش نمی ترسیدم و روی دستشم انگار چندتا خراش کوچولو بود.
فریبا هراتی
: سلام. محبت خواهر زاده تان بیشتر از قبل به دلتان خواهد نشست چون او خیلی خیلی شما را دوست دارد و هیچ راهی نیست که شما بتوانید او را از خودتان دور کنید. حتی اگر همدیگر را خواسته ناخواسته اذیت کنید، او همیشه به شما وفادار و صادق و مهربان است و محبتتان در قلبش نشسته است. همینطور هم شما نسبت به او. تشکر از همراهیتون.
سولماز : سلام
پریشب خواب دیدم با دوست پسرم، دوستم و برادر دوستم بیرونیم، و فردای همون روز من قراره با خانواده م برم شهرستان، دوستم یهو به برادرش گفت سولماز میخواد با مامانش بره شهرستان منم میخوام باهاشون برم،برادرش شروع کرد به شوخی کردن و مخالفت کردن ولی من متوجه شدم که دوستم دلش میخواد با ما بیاد شهرستان ولی نمیخواد برادرش بفهمه که پدرم و برادرم هم با ما هستن،
نمیدونم چرا ولی میدونستم که در حال حاضر کسی خونمون نیست به خاطر همین بهشون گفتم بیاید امشب بریم خونه ما بخوابیم،همه رفتیم اونجا ولی خونمون خونه ای بود که تو بچگیام اونجا زندگی میکردیم،یه خونه کلنگی ۳ طبقه بود ،در که باز میشد پله میخورد به سمت پایین و اشپزخونه و نشیمن اونجا بود و از جلو پله ها یه راهرو مستقیم میخورد به حیاط،من اومدم رختخوابا رو تو آشپزخونه پهن کردم که بخوابیم،دوست پسرم میخواست بخوابه ولی ما همش حرف میزدیم و اون کلافه شده بود و من همش نگران بودم که عصبانی نشه،خلاصه که به برادر دوستم گفتم مطمئن باش منو مامانم تنها میخوایم بریم شهرستان بذار باهامون بیاد و اون راضی شد و خوابیدم.
دم صبح یهو بیدار شدم دیدم پدرم و برادرم و دایی و خاله م خونمونن ، سریع از اشپزخونه اومدم بیرون و درو بستم میترسیدم که دوست پسرمو ببینن، تندی رفتم ببینم کی کجاست و چطوری میتونم از خونه فراریش بدم،نمیدونم چرا ولی خانواده م خیلی خوشحال بودن و میخندیدن، برادرم جلوی باغچه نشسته بود و یه سری پارچه رو داشت با قیچی خرد میکرد و در خونه رو میتونست ببینه،پس نمیتونستم از در بیرونش کنم، رفتم تو اشپزخونه یهو چشمم به پنجره آشپزخونه افتاد(چون زیرزمین بود یه پنجره کوچیک چسبیده به سقف رو به کوچه داشت) بهش گفتم میتونی از اینجا بری؟ گفت آره
یه عالمه پا پشت پنجره میدیدم انگار که یه تجمعی تو کوچه بود و کلی آدم پشت پنجره ما وایساده بودن،(نگران اینم بودم که بین اون آدما آشنا نباشه که فرار کردن اینو ببینه) دوباره چشمم به نرده های پنجره خورد،تمام این لحظات تو خواب داشتم از استرس جون میدادم،چون هرلحظه ممکن بود بابام بیاد تو آشپزخونه،بهش گفتم وای نرده داره نمیتونی بری
ولی اون پاشو گذاشت رو اجاق گاز و از لای نرده ها رفت بیرون
تا اون رفت پدرم در آشپزخونه رو باز کرد و من یه نفس راحت کشیدم...
خیلی ببخشید که انقدر طولانی شد
فریبا هراتی
: سلام. خانواده شما نسبت به شما خیلی سخت می گیرند و اعتقادات قدیمی تر و سنتی تری دارند. دوست شما دلش می خواهد یه خانواده شما نزدیک باشد ولی برادرش مخالف اعتقادات سفت و سخت برادرتان و پدرتان است و شما امیدوار هستید که دوست پسرتان علیرغم همه این عقاید و سنت های قدیمی خانواده تان بتواند پیش شما احساس گرمی و آرامش کند. برادر شما مخالف این است که شما دوست پسر داشته باشید و اگر این رابطه را بداند سعی در تخریب آن و جدایی شما خواهد کرد. شما موفق می شوید که نهایتا رابطه تان را با هر سختی که شده از دید پدرتان مخفی کنید. تشکر از همراهیتون.
تینا : سلام وقتتون بخیر
من بعد از ظهر خواب دیدم نمیدونم خواب بعد از ظهر درست هست یانه ؟
خواب دیدم من و یک دختر که نسبت بهش احساس تعلق و تعهد دارم اسیر یه پیرمرد هستیم که میخواد ما رو بفروشه . و یک مرد جوان مراقب ما هست وقتی از قصد پیرمرد خبردار میشه کمک میکنه که از اونجا فرار کنیم من دست اون دختر رو محکم میگیرم و در تاریکی شب توی خیابون میدویم اول میگم باید فقط بدویم تا از اونجا دور بشیم ولی پشیمون میشم میگم باید از مسیر درست بریم که به یه جای امن برسیم .پس در حین حرکت مسیرها رو بررسی میکردم ولی همچنان نگران سر رسیدن اون پیرمرد بودم.
ممنون از زحمات شما
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. اگر خوابتان را نزدیک غروب دیده باشید اکثر اوقات باطل است. اما اگر تعبیری هم داشته باشد، تعبیر این است که شما و آن خانم؛ احساس می کنید که انرژی های منفی شما را دنبال می کند و می خواهد آزادی شما را سلب کند. ولی شما گشایش کار خواهید یافت و سعی می کنید به کمک همدیگر با موانع و سختی ها مبارزه کرده و بر آنها غلبه کنید. با برنامه ریزی درست سعی می کنید که زندگی خوب و امنی برای خودتان بسازید و نگران مشکلاتی هستید که به صورت انرژی منفی شما را تعقیب می کنند. تشکر از همراهیتون.