تعبیر خواب قطار
معبران خارجی ترن و قطار را زندگی تعبیر کرده اند و کوپه را خانواده دانسته اند. اگر ببینید قطاری می آید و بیگانه ای از آن پیاده شود خبری خوش به شما می رسد یا مهمانی برایتان می آید. اگر خودتان در قطار بودید که قصد عزیمت داشتید تحولی در زندگی شما پدید می آید. اگر دیدید قطاری توقف کرده و شما از آن پیاده شدید، از انجام کار بزرگی فراغت می یابید.
اگر در خواب دیدید که ایستاده اید و ترن از راه می رسد و قطار حرکت می کند و یا از دور، حرکت یک ترن را می بینید، سفری برای شما پیش می آید. دیدن ترن به شرطی که سوار آن نباشید، صرفا یک مسافرت است که بیننده خواب، در آینده در پیش دارد. صدای سوت ترن خبری است که از مسافر یا غایبی به شما می رسد.
اگر دیدید خودتان سوار قطار هستید و از پنجره، آن مناظری را می بینید که از پیش چشم شما می گذرند، تحولی بنیادی در زندگی شما پدید می آید. کسانی که در ترن با شما هستند، در سرنوشت شما شریک خواهند بود. اگر ترن شلوغ باشد، عده زیادی با شما سرنوشتی مشترک خواهند داشت و اگر تنها بودید راه را به تنهایی می پیمایید.
اگر تعبیر خواب خود را پیدا نکردید آن را از ما بپرسید. لطفا به موارد زیر دقت فرمایید:
لطفا هر خواب را در صفحه تعبیر خواب مرتبط با آن سوال کنید.
حتما خواب خود را با حروف فارسی بنویسید. کامنت های انگلیسی تایید نخواهند شد.
تعبیر خواب شما به صورت عمومی در بخش دیدگاه اضافه خواهد . لطفا از نوشتن ایمیل، اطلاعات شخصی خودداری کنید.
ارسال تعبیر خواب به ایمیل امکان پذیر نمی باشد و تعبیر ها فقط در سایت نوشته می شود.
تعبیرهای درخواستی در سریع ترین زمان ممکن نوشته خواهند شد اما ممکن است به دلیل درخواست های زیاد این زمان گاهی طولانی شود.
در صورتیکه خواب ارسالی شما بیشتر از ۷۵۰ کاراکترباشد، به ازای هر ۷۵۰ کاراکتر یک حق خواب از شما کسر خواهد شد!
فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.
علیرضا مفتاحی : سلام و عرض ادب من خواب دیدم که وارد ایستگاه مترو شدم که با ایستگاه های مترو معمول فرق داشت اول که وارد شدم بعد از زدن کارت آقایی که مسیول بودن گفتن که باید سوار آسانسور بشم بعد که از آسانسور پیاده شدم به ایستگاه رسیدم که تقریبا شبیه ایستگاه مترو معمولی بود ولی قطارش کلا اندازه یک واگن بود و بسیار کوچیک و کلا 2 نفر داخل قطار بودن که چهرشون واضح نبود وقتی وارد شدم احساس کردم دستشویی دارم قطار راه افتاد و بعد از رسیدن به هر ایستگاه یک در قطار به یک دستشویی عمومی ختم میشد وارد دستشویی شدم اما دیدم تمیز نیست خیلی و استفاده نکردم دوباره قطار راه افتاد و ایستگاه دوم شبیه همون دستشویی ولی اینبار کثیف تر بود دوباره استفاده نکردم و در ایستگاه سوم دوباره دستشویی عمومی همون شکلی بود ولی بسیار کثیف و پر از دستشویی همه جا فضولات وکثافت بود با حال افتضاح اومدم که بیرون برم کارت مترو که دستم بود افتاد داخل دستشوری با حال افتضاح برداشتم و شیر آب دستشوری کار میکرد حتی مایع هم داشت کارتم رو شستم با مایع و آب یه قسمت خیلی ریز پیرهنم کارتم خورده بود پاک کردم و با حال بسیار بد وقتی خواستم برم بیرون دیدم قطار نیست یک فردی که اونجا بود و باز چهره اش واضح نبود گفت این آخرین قطاره که میاد اگه نرسی دیگه قطار نیست منم وحشت کردم همون لحظه یک واگن مانند رد شد اما انگار روی ریل نمیرفت با ترس و خشم و وحشت دنبال اون واگن دویدم رسیدم کنار قسمت رانندش اینبار برعکس قبلی رانندش معلوم بود یک آقای ریشدار بود اما چهرش خیلی واضح نبود خواهش کردم سوارم کنه اما دقیق حرف نزد فقط یه چیز ناواضخی شنیدم که گفت این قطار مسافری نیست یا شک دارم گفت من کسیو سوار نمیکنم منم بعدم رفت منم با ترس و وحشت خیلی زیاد موندم اونجا
فریبا هراتی
: سلام. عرض ادب متقابل. دوره ی تحولی در زندگی شما فرا رسیده و شما باید برای ارزیابی موقعیت تان وقت بگذارید و به تصمیمات و برنامه هایی که برای زندگی تان دارید، خوب فکر کنید. شما نیاز دارید که در بعضی از جنبه های زندگی تان منظم تر و با دیسیپلین تر رفتار کنید. اگر با آسانسور پایین آمده اید، بیانگر بدشانسی است و این که با موانعی در زندگی تان مواجه خواهید شد. شما در زندگی تان می خواهید تصمیمات عجولانه ای بگیرید و از روشهای ناخودآگاه، به اهدافتان برسید. شما می خواهید با کسی مشکلتان را مطرح کنید و از غم رها شوید ولی نمی خواهید که حریم خصوصی تان شکسته شود و رازهایتان بر ملا شود. شما دچار نوعی سردرگمی و ابهام خواهید شد. شما بارها و مشکلات زیادی را در زندگی تان حمل می کنید ولی هنوز آماده نیستید که به فاز جدید زندگی تان بروید و در نتیجه فرصتی را از دست خواهید داد. شما احساس خواهید کرد که از شما حمایت نمی شود. ( اول خوب روی کار و اهدافتان فکر کنید و بعد آن را عملی کنید. این خواب هشداری برای شماست. تشکر از همراهیتون.
امیر : "خواب دیدم تو یه قطارم دارم میام بندر عباس بعد وسط راه تو ایستگاه من و دوستم پیاده شدیم برای استراحت ولی موقع برگشتن هی سوار واگن اشتباهی می شدیم.آخرین بار که پیاده شدیم و واگن اصلی رو پیدا کردیم تا اومدیم سوار بشیم قطار حرکت کرد ما دست تکون دادیم و دوییدیم،خوشبختانه ما رو دید و وایساد. بعد تو قطارم چند تا از مسافرا آشنا بودن ولی یه تعدادشون خارجی بودن! نزدیکای مقصد بودیم چیزی نمونده بود که برسیم تو راهم از پنجره بیرون رو که می دیدیم پر از دشتای سبز و منظره ی سبز و قشنگ بود. دیگه نزدیک بود برسیم که یهو رفتم تو یه فضای دیگه.با کلی آدم توی یه استخر بزرگ بودیم که مسافرای همون قطاره بودن.آب استخره خیلی زلال و شفاف و قشنگ بود و همه خیلی آروم بودن و با هم حرف میزدن و خوش میگذروندن" البته این خواب خواهرمه که ۱۹ سالشه
فریبا هراتی
: سلام. شما هدفی دارید که برای رسیدن به آن بسیار شور و شوق از خودتان نشان می دهید و گاهی استرس می گیرید و دلتان شور می زند و اشتیاق زیادی دارید که به هدفتان برسید. گاهی در انجام کارها و اتخاذ تصمیماتتان دچار مشکل و اشتباه می شوید ولی بالاخره متوجه می شوید که باید روشمند باشید و وظائفتان را درست انجام دهید. باید منسجم کار کنید و از هدفتان دور نشوید و در نهایت به موفیت و شادی خواهید رسید. شما شروعی تازه خواهید داشت و نگرانی های گذشته تان را می شویید و می رود! انرژی مثبت و شانس و رضایت از زندگی و ثروت خواهید یافت و در آرامش زندگی خواهید کرد. تشکر از همراهیتون.
VA : سلام و عرض ادب به پدرش بیدار شدم
فریبا هراتی
: سلام. شما در مسیر زندگی تان به سرعت پیشرفت می کنید و با موانع و مشکلات کوچکی که در زمان اتفاق افتادنشان، علیرغم کوچکی این موانع، اما سخت جلوه می کنند، مواجه خواهید شد. وقتی سخت می گذرد مثل این است که دیر می گذرد! شما اجازه نمی دهید که آرامش و راحتی شما و فرزندانتان به هم بخورد و یا اعتبارتان کم شود یا با محدودیت هایی مواجه شوید یا حتی کوچکترین آسیبی به شخصیت شما وارد شود. شما در زندگی تان به مقام بالایی خواهید رسید و کار یا پروژه ای که در واقعیت به کسی دیگر سپرده شده بود را بدست می گیرید و آن را با موفقیت به اتمام می رسانید. شما کارها را خیلی خوب انجام می دهید و نتیجه ی موفقیت آمیز آن را برای کسی که برایش کار می کنید، مطرح خواهید کرد. تشکر از همراهیتون.
علیرضا : سلام
من خواب دیدم با مادرم و مادربزرگم و پدربزرگم به سیاره ای رفتیم که معدن سنگی آنجا بود.
به معدن سنگ رفتیم و گوشه آن تونل قطاری را دیدیم.
من و مادرم و مادربزرگم به داخل تونل رفتیم.
ناگهان قطار آمد و ما نتوانستیم فرار کنیم و قطار ما را له کرد.
ولی من زنده ماندم و خودم را کنار تونل دیدم.
و رفتم پیش پدربزرگم نشستم و بعد با او کمی در معدن قدم زدم و با فردی به زمین برگشتیم.
من دوباره با پسر عمه و دختر عمه ام به آن سیاره رفتم.
وقتی به آنجا رسیدیم دختر عمه ام گفت میخواهم عکس بگیرم .
من گفتم باشه بیا به آن معدن برویم آنجا عکس بگیر .
پسر عمه ام گفت : مگر معدن هم جایی عکس گرفتن است؟
آنها مشغول عکس گرفتن شدند و من هم به آن معدن رفتم.
وقتی به معدن رفتم دایی ام و زنش و دخترش را دیدم.
من وقتی دیدم دایی ام کنار ریل قطار است سریع دستش را گرفتم و او را از ریل دور کردم.
من ناگهان مادرم و مادربزرگم را دیدم و خیلی خوشحال شدم.
به کنار آنها رفتم و از مادرم پرسیدم مگر شما نمردید ؟
او گفت ما هنوز زنده نشده ایم.
من گفتم خب دعا کنید تا خدا به شما جان دوباره ببخشد.
از مادرم پرسیدم آیا وقتی قطار ما را له کرد دردی احساس کردی ؟
او گفت بله به مدت هفت ساعت درد له شدن را احساس میکردم.
(ولی من هیچ چیزی حس نکردم.)
ناگهان دیدم قطار آمد و ایستاد و راننده اش پیاده شد تا آب بخورد.
با عصبانیت پیش او رفتم و به او گفتم چرا وقتی کسی جلوی قطار است ترمز نمیزنی و آن را له میکنی.
او گفت: من مقصر نیستم ، قطار من به گونه ای است که از داخل نمیتوان بیرون را دید.
من به داخل قطار نگاه کردم و دیدم راست میگوید شیشه قطار سیاه است و نمیتوان بیرون را دید.
او گفت صاحبان قطار دوست ندارند من بایستم و برای همین این کار را کردند.
فریبا هراتی
: سلام. قبل از تعبیر خوابتان از شما استدعا می کنم هرگز خوابهایتان را اینطور سطر به سطر ننویسید و همه ی جملات را پشت سر هم نوشته و ارسال کنید چون هنگام پاسخ در باکس تعبیر، بنده قادر نیستم که همه ی خوابتان را به اینصورت که الان نوشته اید، یکجا مشاهده کنم. شما شخصیتی خلاق دارید و می خواهید که خودتان را بهتر بشناسید و از استعدادهایی که هرگز نمی دانستید که از آنها برخوردار هستید، بیشتر با خبر باشید. شما تلاش می کنید که از واقعیتی در بیداری تان فرار کنید. شما سعی می کنید که خودتان را بیشتر بشناسید و به عمق و ریشه ی نگرانی ها و مشکلاتتان فکر می کنید. به باورها و اعتقاداتتان دقت بیشتری می کنید تا خودتان را بیشتر بشناسید. شما جنبه هایی از ناخودآگاه خودتان را کشف می کنید و سعی می کنید که به علایقتان توجه بیشتری کنید و واقعیت ها را بیشتر درک کنید و صرفا دیدتان بسته و محدود نباشد. شاید شما خیلی روشمند زندگی می کنید و از دیگران اطاعت می کنید و خودتان را با شرایط وفق می دهید و کاری را انجام می دهید که همه انجام می دهند. چشم انداز و دید شما محدود است. شما در مسیر زندگی تان مرتکب اشتباهاتی می شوید و نیاز دارید که روش زندگی تان را عوض کنید. مادر و مادر بزرگ شما به این درک رسیده اند که تاوان بزرگی برای این اشتباهاتشان داده اند و مرتکب گناهانی شده اند که باعث شده نتوانند در زندگی به کمال و خوشبختی برسند ولی برای شما هنوز دیر نیست. شما می خواهید افکار تان و درک جدیدی که نسبت به خودتان راجع به عقایدتان پیدا کرده اید را با دختر عمه ( یا کسانی که با شما از یک فرهنگ هستند) مطرح کنید ولی آنان مثل شما درایت و آگاهی ندارند و صرفا " حال" را می بینند و خیلی آینده نگر نیستند. شما نمی خواهید که منبعد فقط مطیع باشید و هر چه به شما گفتند چشم و گوش بسته بپذیرید و اطاعت کنید چون می دانید که این کار گناهی بزرگ است و ممکن است که نادانسته به کسی آسیب برسانید. می خواهید با آگاهی و چشم و گوش باز و دانش کافی برای هر کار اقدام کنید و درست فکر کنید. این روش اطاعت محض باعث گناه می شود. در قرآن کریم مرتب آمده است که چرا نمی بینید.... چرا تفکر نمی کنید... چرا تعقل نمی کنید... وصرفا پیروی از آبا و اجداد و تطبیق پذیر بودن و اطاعت محض کردن در داستانهای مختلف قران نکوهش شده است. تشکر از همراهیتون.
فرزانه : سلام.با تعدای از فامیل توی یه قطار بودیم،همه آشفته و پربشون بودن،فهمیدم دخترعموم که در واقعیت دانشجو ولی در خوابم یه دختر حدود ۱۰ ساله بود گم شده.من چون کتابی خونده بودم که چنین داستانی داشت رفتم سراغ مدیر قطار و با همون حرفایی که قهرمان داستان مدیر قطار را قانع کرده بود تونستم قانعش کنم که قطار را متوقف کنه و اجازه بده من همه جا را بگردم .مدیر قطار یکی را همراه من فرستاد تا همه جا را بگردم.عجیب اینکه حالا داشتم زیر آب میگشتم حتی حیواناتی مثل ماهی و نهنگ و اینها از کنارم آرام رد میشدند. یه قسمت را گشتم و نبود ولی بعد برگشتم و آیه الم یعلم بان الله یری را مرتب زمزمه میکردم که معجزه وار همون جایی که قبلا گشته بودم و نبود حالا بود و من پیداش کردم وخوشحال شدم بعد همه فامیل خبردار شده و اومده بودند پیش ما.به خواهرم گفتم باورت نمیشه معجزه شد من آیه ی الم یعلم را خوندم و جایی که قبلا گشته بودم و نبود همونجا پیداش کردم ولی خواهرم با یه حالت تمسخر آمیزی نگاهم کرد.بعد داشتم به همه میگفتم که من پیدا کردنش را مدیون کتاب هستم.حتی رمان خوندن هم میتونه به آدم کمک کنه چون من این داستان را توی رمان خونده بودم قبلا و حالا با کمک اون تونستم مدیر قطار را قانع کنم اما هیچ کس بهم نه گوش میداد و نه نگاه میکرد. یکی از پسرعموهام بهم گفت چته؟ چرا انقدر قیافه میگیری؟؟ گفتم من کی قیافه گرفتم؟ من فقط هنوز توی شوک هستم . شماها نبودید ببینید ما چه حالی داشتیم! من از برخورد فامیل ناراحت بودم. رفتم برم توی اتاق پیش مامانم که یهو داداشم اومد جلوی راهم و گفت چی میخوای ؟ برو مامان کار داره . گفتم من اصلا قصد خودنمایی ندارم و فقط میخوام به همه بگم که همه ش بخاطر کتاب بود. بعد دیدم دخترم تو بغلم خوابه
فریبا هراتی
: سلام. شما در مسیر زندگی تان سعی می کنید که روشمند باشید ولی فکرتان به خاطر دختر عمویتان که مرتکب اشتباه شده و ساده لوحی از خودش به خرج داده است نگران می شود. او می خواهد که به دستاوردهای بزرگی در زندگی اش برسد ولی راه اشتباهی را انتخاب می کند و فرصت های خوب زندگی اش را از دست می دهد. شما دست به دعا بر می دارید و از خدای بزرگ می خواهید که به او فرصت مجددی بدهد و او را راهنمایی کنید. سعی می کنید که از عمق احساسات دختر عمویتان سر در بیاورید. نگرش های او را درک کنید و روان و حس معنویت او را بشناسید. شما سعی می کنید که به او در مدیریت کردن مشکلاتش که برای او خیلی بزرگتر از حد توانش سخت هستند، کمک کنید. شما قادر خواهید بود که دختر عمویتان را کمک کنید و این به این دلیل است که دانش و خرد شما بالاست و می توانید به مسائل از نقطه نظرات و زاویه های متفاوتی نگاه کنید و احساسات او را درک کنید. اما فامیل شما عوض اینکه شما را تحسین کنند، شما را به خود بزرگ بینی متهم می کنند. برای شما باید این مهم باشد که شما زندگی و احساس و عشق را درک می کنید و ایمانتان قویست. باید مراقب فرزندتان باشید تا او در زندگی احساس امنیت کند. تشکر از همراهیتون.
Vahideh : سلام خانم هراتی عزیزم
انشاءالله که خوب و سرحال باشید...
چند شب پیش خواب میدیدم با مانتو و شلوار و شال سفید سوار مترو هستم. دو ایستگاه بعد از مبدأ، قطار تو ایستگاهی نگه داشت که اسم ایستگاه اسم یه امامزاده بود، مثل "نذریا"، یا "اماما" گفتم چه خوب!مامان که میخواست بره زیارت و نمیشد،میگم و میارمش اینجا!! (تو بیداری با مامانم حرف مشهد رفتن و زیارت شد اما به این نتیجه رسیدیم که تو کرونا نمیشه بریم.شاید به جاش بریم مثلا امامزاده صالح) بعد از قطار پیاده شدم و رفتم سمت خونهای که برم سمت امامزاده.اونجا مثل روستا بود.فضا خاکی و دیوارا آجری،ولی از بالای دیوار مشخص بود که درختای میوه داشت(یا درخت لیمو بود، با پرتقال یا نارنگی)اما میوهای رو درختا ندیدم. از بالای دیوار اون خونه مرد سفیدپوشی چیزی گفت که دیگه خاطرم نیست.
فریبا هراتی
: سلام. تشکر عزیزم. شما می خواهید که خیلی زود به حاجاتتان برسید و تصمیم دارید که رفتار و افکاری پاک و باکرامت داشته باشید و متوسل به امام رضا ع شوید. ولی خوابتان می گوید که برای زیارت امام رضا ع و برای حاجت روایی تان مجبور نیستید که به مشهد بروید!! شما باید به جای زیارت حرم امام رضا ع، در منزل خودتان زیارت نامه ی او را بخوانید و در راه او به مردم مستضعف و فقیر که با مشکلات زیادی مواجه هستند و آبرومند هستند ( نه اینکه گدایی کنند) کمک مالی کنید. خرج سفرتان را به فقرا کمک کنید تا نشاط و انرژی بیشتری را در زندگی شان تجربه کنند. آنوقت حاجت روا خواهید شد. تشکر از همراهیتون.
Vahideh : ادامه از قسمت قبل:
ج/بعد دیدم جایی مثل ایستگاهBRTهستم،منتها فضای ایستگاه پهنای بیشتری داشت.چندتا دختر وسط بودن و پسری سفیدپوش ایستاده بود و دخترا رو نگاه میکرد اما در اصل داشت منو نگاه میکرد و انگار از من خوشش اومده بود!من با دوستم ویدا بودم و مانتوی کرمرنگ تنم بود.دیدم پسره نگاه میکنه گفتم یکم برقصم فکر نکنه حواسم بهشه.بعد دستامو بردم بالا و کمی الکی رقصیدم.بعد با ویدا صحبت کردم در مورد پری و اتفاقات.کمی بعدش ویدا گوشیش رو بهم نشون داد که بهزاد بهش پیام صوتی داده و گفته ازش خوشش میاد،ویدا هم قبول کرده!میگفت بهزاد اینا رو بهم گفته..من حس خیانت گرفتم از کار ویدا!انگار تو خواب رابطهم با بهزاد مهم بود!(بهزاد پسریه که ازم کوچکتره و از مدتها قبل تو فضای مجازی بهش میگم داداش و جدیدا هم باز با هم صحبت میکنیم) /د/بعد میدیدم شبه و قطاری تازه شروع به حرکت کرده.دختری داشت میدوید سمتش که شبیه خودم بود.پسری هم دنبالش بود.دختره رفت داخل.بعد تو واگنی که کاه حمل میکرد دراز کشید روی کاهها،یهو پسره هم اومد بالا و گفت فکر کردی بهت نمیرسم؟ و اونم دراز کشید رو کاهها. پسره دختره رو دوست داشت!
عزیزم تمام این قسمتها چسبیده به هم بود و مربوط به صبح امروزه.. برای سهولت کار شما و بخاطر اینکه طولانی نشه،در دو قسمت نوشتم براتون.پیشاپیش ممنون از تعبیر. خداقوت
فریبا هراتی
: سلام. شما احساس می کنید که یک عقب گرد موقتی در دسترسی به اهدافتان دارید و می خواهید گشایش کار پیدا کنید و حالتی رقابتی بخودتان گرفته اید. با وجودی که می دانید که امکان موفقیت شم ازیاد است ولی نگران هستید و به منافع خودتان فکر می کنید. شما می خواهید نسبت به همه موفقتر باشید و اگر ویدا و بهزاد در واقعیت همدیگر را می شناسند، نسبت به دوستی بهزاد و ویدا احساس خوبی ندارید چون در پس زمینه ی ذهنتان خیانت برای شما یادآور خاطرات تلخی است که به خاطرش جدا شدید و می خواهید که دوستانتان هم فقط مال خودتان باشند و کسی آنها را از دستتان بیرون نیاورد. اما اگر ویدا و بهزاد همدیگر را نمی شناسند، نسبت به ویدا حالتی رقابتی به خودتان گرفته اید و او فکر می کند که می تواند از شما خوشبخت تر و موفق تر باشد. شما می خواهید روشمند باشید و در سفر زندگی تان همه ی کارها را بر طبق اصول درست انجام دهید. می خواهید که کارهایتان را درست سازماندهی کنید. شما بهزاد را بی اهمیت حساب می کنید ولی بعد متوجه می شوید که باید قید و بندهای با معنی تری نسبت به او داشته باشید. هیچ بعید نیست که بهزاد قلبا شما را دوست داشته باشد چون شما دوست داشتنی هستید. تشکر از همراهیتون.
عاطی : سلام خواب قطار روی ریل هوایی دیدم شبیه منوریل ها، که با پدرم در کوپه ازمبدا به مقصد میرفتیم و درحال تماشای بیرون بودیم وقتی به مقصد رسیدیم نگذاشتن پیاده بشیم وبه قصد تست این قطار ما رو به شکل واژگون یعنی ریل بالا وقطار پایین به مبدا بدون توجه به اعتراض پدرم باسرعت برگردوندن گویا این قطار جدید بود وما اولین گروه بودیم که سوار این قطار میشدیم از این حادثه استرس،نگرانی ترس وهول عجیبی در من به وجود آمد از نوع قطار که معلق و واژگون و پرسرعت و درحال برگشت بود.چون به شکل ناگهانی همه چی از اختیارمن خارج شده بود.تعبیرش چیست؟تشکر
فریبا هراتی
: سلام. قطار هوایی در خوابتان بیانگر بالا و پایین های مداوم زندگی است و شما در بخشی از زندگی تان خودتان را در موقعیتی خواهید دید که هیچ کنترلی روی تصمیمات زندگی تان ندارید بلکه شما را وادار می کنند که از تصمیمات اولیه تان منصرف شوید و برگردید به حالت قبلی! شما اختیار کنترل زندگی خودتان را نخواهید داشت و احساس می کنید که جاپای سفت و محکمی در رابطه با موقعیتی که در آن قرار گرفته اید، ندارید. برای دفع شر صدقه بدهید. تشکر از همراهیتون.
Gandom : خانم هراتی جسارتا در خط ۲۴ منظورم از مابین قطار (مابین کوپه ) هست
Gandom : سلام خانم هراتی عزیزم، این خوابو دیشب دیدم و ساعت ۴:۳۰ از خواب پریدم. خواب دیدم داخل قطار در حال حرکتی هستنم. خیلی مرتب و با چادر بودم. تو کوپه ای که نشسته بودم پررررر از خانم و دختر بود. از در شیشه ای کوپه هم دیدم که آقای ایکس داخل قطار پشت کوپه وایساده و اطرافش پر از مرد و پسر بود (با کت و شلوار بود، البته تیپ مرسوم کاریش هم اینطوره). انگار منو ندیده بود و من هم طوری رفتار میکردم که یعنی ایشونو نمیبینم. بعد همه به غیر از من و آقای ایکس پیاده شدن (انگار قرار بود ایستگاه بعدی پیاده بشیم). و من طوری وایسادم که پشتم به ایشون بود و یعنی متوجه حضورشون نیستم. و با دستم راستم دستگیره ای از سقف قطار گرفته بودم که متوجه شدم که النگو پهنی روی دو لایه استینم تو دستمه. نقره ای رنگ بود و کمی مشابه النگو طلا سفید تو واقعیتم بود اما کمی پهنتر، (نمیدونم طلا سفید بود یا نقره و کیپ دستم بود). بعد یه لحظه برگشتم و دیدم که اقای ایکس از همون مابین کوپه انگار وارد در آسانسور شد، بعد حضور دختر خالمو حس کردم که بهم میگفت : "تورو که دید از اونطرف رفت که رودرو نشید". بعد انگار با دختر خالم پیاده شده بودیم و داخل محوطه دانشگاهی بودیم و داشتم میگفتم که: "میدونم آقای ایکس هر روز (یا چهارشنبها) جلسه داره. یکی ۱۰ تا ۱۲ (فلان جا) و دیگری هم از ۱۲ شروع میشه (انگار محل دیگه). و میگفتم که میدونم الان داره میره جلسه". بعد دوباره داخل قطار بودم و مابین قطار صندلی گزاشتم که بشینم و (چون مابین قطار بود و تکون زیاد بود کمی سخت بود قرار دادن صندلی). بعد متوجه شدم که انگار همون قسمت قطار تبدیل شد به مراسم روضه و یا ختم مانندی که مربوط به خوانواده پدریم بود و حضور دختر عمه هامو حس کردم، و میدونستم که آقای ایکس هم تو همین مراسم اما بخش مردونش شرکت کرده و برام جالب بود که وسط کارش به خاطر من اومده این مراسمو رفته. در واقعیت از طرف پدریم با او نسبتی ندارم. جلوم هم یه ظرف بود که نارنگی و خیار و یک میوه دیگه ای داشت، و با اینکه نارنگی خیلی درشت و نارنجی بود اما چند تا لکه سیاه ریز هم روش بود که فکر میکردم چون میوه ارزون قیمت خریدن اینجوری بوده. ممنونم از وقتتون
فریبا هراتی
: سلام. شما سعی می کنید که در سفر زندگی تان روشمند باشید، از قوانین و سنت ها تطابق و اطاعت کنید و کاری را انجام دهید که همه انجام می دهند. شما نمی خواهید ایرادی در رفتارتان داشته باشید و نمی خواهید که افکارتان را برای هر کسی مطرح کنید. آقای ایکس هم مانند شما فکر می کند و نمی خواهد که در بین مردان چیزی کم و کسر داشته باشد و از او ایراد بگیرند. شما به تعهداتی که در قلبتان دارید به شدت متعهد هستید و اگر طلا سفید بوده احساساتتان را به راحتی بروز نمی دهید و شاید از بیرون سخت و غیر قابل نفوذ به نظر برسید. اما اگر نقره بوده، شما یک دوست تمام عیار و ماندنی و همیشگی برای او محسوب می شوید. او می خواهد در زندگی اش پیشرفت کند و شما می خواهید خردمندانه رفتار کنید و آگاهی و اطلاعاتتان را نسبت به مسائل بالاتر ببرید. شما سعی می کنید که رفتار او را درک کنید و در مسیر درستی پیش می روید. شما عموما، بدون اینکه نیاز باشد، همیشه نگرانید حتی برای موقعیت هایی که عموما در آخر درست می شوند. یک وقفه ی موقت در پیشروی به سمت اهدافتان خواهید داشت. شاید شما باید به خاطر ارتباط تان با او، به روابط یا عادات یا بعضی از سنت های خانواده ی پدری تان پایان دهید و روش های خودتان را در قبال آنان عوض کنید و این مسئله برای فامیل پدرتان شاید ناخوشایند باشد. شما باید انرژی خودتان را بالا ببرید. از منفی بافی دست بردارید و به نشاط و سلامت خودتان همیت بدهید. تشکر از همراهیتون.