تعبیر خواب مدرسه رفتن
اگر خواب ببینید در مدرسه درس می خوانید، در بیداری به موضوعی آگاه خواهید شد که موجب عاقبت به خیر شدن شما شده و باعث می شود که با دیدی باز به زندگی نگاه کرده و از زندگی درسی بگیرید که خوب زندگی کنید. اگر خواب ببینید دوباره کودک شده اید و به مدرسه می روید، در اثر ساده لوحی و زود باوری برای شما مشکلی به وجود می آید که موجب ناراحتی شما شده و از زندگی درس می گیرید.
لوک اویتنهاو می گوید :مدرسه رفتن در خواب تعبیرش عاقبت به خیر شدن است. مدرسه پر از شاگرد یعنی وجود مشکلات، جزو شاگردان بودن تعبیرش رنج و زحمت است. اگر خواب ببینید در مدرسه ای حضور دارید، در کارهایی ادبی امتیازی به دست می آورید.
اگر ببینید در هنگام نوجوانی به مدرسه می روید، اندوه و بدبختی زمان حال شما را به یاد تفریحات و صداقت ایام گذشته می اندازد. اگر ببینید در مدرسه کتب علمی یا فلسفی تدریس می کنید، برای به دست آوردن مقامی ادبی تلاش خواهید کرد. اگر ببینید به ساختمان مدرسه ایام کودکی نگاه می کنید، وقایع تلخ و اندوهبار بر زندگانی شما سایه می افکند.
تعبیر خواب معلم
اگر خواب ببینید که معلم شده اید، در بیداری خرد و عقل و داوری درست خود، باعث آگاهی دادن و هوشیار کردن کسی خواهید شد و عزت و جاه خواهید یافت.
تعبیر خواب دانش آموز
اگر در خواب خود را در سنی که اکنون هستید و در حالی که دانش آموز هستید ببینید، در بیداری از اموری آگاه خواهید شد که شما را برای زندگی بهتر و موفق شدن یاری کرده و عاقبت به خیر خواهید شد.
اگر خود را به صورت بچه و سر کلاس درس ببینید، مشکلاتی به دلیل ساده لوحی شما پیش خواهد آمد که از آن درس عبرت خواهید گرفت.
تعبیر دیدن کلاس درس در خواب
کلاس درسی که پر از شاگرد باشد، به وجود مشکلاتی در بیداری تعبیر می شود که همه گیر است و جزو شاگردان بودن به سختی و رنج تعبیر شده است.
تعبیر خواب حیاط مدرسه
حیاط مدرسه به روابط اجتماعی شما با دیگران مربوط می شود. اگر خواب ببینید در حیاط مدرسه به آرامی ایستاده اید، در بیداری زندگی شما آرام و بی تشویش خواهد بود. اگر خواب ببینید در حیاط مدرسه جیغ و داد کرده و بازی می کنید، در بیداری زندگی شلوغ و پر از پستی و بلندی را تجربه خواهید کرد.
تعبیر خواب مدیر مدرسه
مدیر مدرسه در خواب به کسی تعبیر می شود که در بیداری ریاست کاری را به عهده دارد و شما برای او کار می کنید یا به مجموعه قوانین و یا تنظیم کننده قوانینی تعبیر می شود که شما تحت آن مجموعه قوانین و تحت آن ریاست، کار خود را انجام می دهید. یا به معنی هدایت کننده و تصمیم گیرنده نهایی برای تعیین نوع زندگی شما در بیداری است. اگر خواب ببینید مدیر مدرسه با مهربانی کلاس ها را برنامه ریزی کرده، در بیداری زندگی آرام و خوشی در انتظار شماست. اگر مدیر مدرسه بسیار بد اخلاق و تندخو باشد، با قوانینی در بیداری سرو کار خواهید داشت که زندگی را بر شما تلخ و ناگوار می سازد.
تعبیر خواب کلاس
اگر کلاس درس شما تمیز و نوساز بوده و همه امکانات آموزشی در آن وجود داشته باشد، در بیداری زندگی مرفه و خوبی خواهید داشت و اگر خواب ببینید سر کلاس خراب و کثیف و بدون امکانات و پر از شاگرد درس می خوانید، در بیداری تحت فشار و سختی های زندگی قرار گرفته و تعدادی افراد نا موفق و فقیر در جوار شما کار یا زندگی خواهند کرد.
تعبیر خواب کلاس درس دانشگاه
اگر خواب ببینید که در دوره دانشگاه سر کلاس هستید، به مقام بالا خواهید رسید و ارتقای وضعیت اجتماعی خواهید یافت.
تعبیر خواب کلاس دانشگاه
تمیز بودن و با امکانات کامل بودن کلاه دانشگاه، خبر از زندگی مرفه و رسیدن به مقام بالای بیننده خواب در بیداری را می دهد.
اگر تعبیر خواب خود را پیدا نکردید آن را از ما بپرسید. لطفا به موارد زیر دقت فرمایید:
لطفا هر خواب را در صفحه تعبیر خواب مرتبط با آن سوال کنید.
حتما خواب خود را با حروف فارسی بنویسید. کامنت های انگلیسی تایید نخواهند شد.
تعبیر خواب شما به صورت عمومی در بخش دیدگاه اضافه خواهد . لطفا از نوشتن ایمیل، اطلاعات شخصی خودداری کنید.
ارسال تعبیر خواب به ایمیل امکان پذیر نمی باشد و تعبیر ها فقط در سایت نوشته می شود.
تعبیرهای درخواستی در سریع ترین زمان ممکن نوشته خواهند شد اما ممکن است به دلیل درخواست های زیاد این زمان گاهی طولانی شود.
در صورتیکه خواب ارسالی شما بیشتر از ۷۵۰ کاراکترباشد، به ازای هر ۷۵۰ کاراکتر یک حق خواب از شما کسر خواهد شد!
فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.
Röya : سلام
میخاستم برم مدرسه هوا روشن بود توجهم به پدربزرگ جلب شد دایم گفت برادر پدر بزرگ مرده چیزی بهش نگو!رفتم کنار پدربزرگ ناراحت. لب پنجره نشسته بود طبقه چندم بودیم از بالا بیرون نگاه کردم ،به خودم گفتم چطور نفهمه همه میدونن! شمعی روشن کنارش بود گفتم ناراحت نباش شمع عشق ، بعد وارد مدرسه ی ک با هر زبانی آنجا بودن شدم فقط من مقنعه سرم بود ، با پسری دعوایم شد زدمش ازکلاس هلش دادم به حیاط،انگار کل مدرسه باهم دعوا داشتن ، ما رفتیم در حیاط ، استادان در اتاقی جمع شدن برای طرح سوأل ،بعد با دختری که غذا روی ( لباسم بلند بود قسمت پایین دامنم) ریخت منم اورا با صندلی زدم ، وارد کلاس شدیم نیمکت اول. بودم ،بمحض ورود استاد فقط تعدادی بلند شدن (کسانى ک آماده بودن) استاد طبع زنانه داشت ولی مرد بود،گفت پسری به او گلدان داده و اسم پسر از این بعد گلدان صدا میکند،اسم کسی راصدازد سوأل پرسید جواب داد سوأل درون کتاب نبود ولی دختر بغل دستیم گفت هست از اینکه اومیدانست ولی من نه! مثل اینک من خرخون گردن کلفت کلاس بودم، من سوألا قطور سخت خوانده بودم ، از دومی پرسید پربازدید کننده ترین ویدیو رونالدو چقدر؟! که از دختر بغل دستم پرسیدم در چندین بار جواب بهم گفت نشنیدم گفتم در کتاب نشانم بده که نشانم داد 37 میلیارد! ذکر وجعلنا من بین ایدیهم سدا و من خلفهم سدا فأخشیناهم فهم لایبصرون خواندم که از من سوألی نپرسد که آشنا نیستم با سوالا !! استاد گفت انتخاب باشماس یا از این سوالا میپرسم یا مدلم تغییر میدم پسری گفت اگرمدل عوض کنید بهتره،البته با خلاصه گوی باشه!!
-------------------
متشکرم
فریبا هراتی
: سلام. پدر بزرگ شما احساس می کند در اهدافی که می خواسته در زندگی به آنها برسد خیلی موفق نبوده ولی شما می دانید که او با عشق همه کارهایش را انجام داده. شما در زندگی حالت رقابتی خواهید داشت و این موضوع که خیلی فکرتان خوب کار می کند را از دیگران می پوشانید و افکارتان را رو نمی کنید. دعایی که خوانده اید واقعا در برابر اینکه شما را در مقابل دشمنانتان یا در مقابل کسی که نمی خواهید شما را ببیند، موثر عمل می کند! باید با دنیا کنار بیایید تا گشایش کار داشته باشید. همیشه نمی توان تهاجمی و سخت گیر و رقابتی رفتار کرد. تشکر از همراهیتون.
Röya : با سلام
مدرسه بودم زنگ تفریح ؛دوباره پول کم داشتم برای خرید از بوفه دوستام بازم برام خرید کردن از بوفه نمیدونم چی شد که از مدرسه با خواهر بزرگترم فرار کردیم انگار من نمیخاستم فرار کنم ولی بخاطر خاهرم این کارو کردم فرار با ماشین بود نمیدونم راننده کی بود و از پشت انگار مدیر؛ بشکل لیدی گاگا؛ بهمون شلیک میکرد من که اینهو خیالم نبود ولی میخاستم مطمئن بشم که خاهرم تیر نخورده با دیدن که،چیزی ندیدم ولی وقتی از ماشین پیاده شدیم خاهرم گفت تیر خورده به کلیه راستش به من گفت با پنبه ترمیمش کنم ،من انگار اول حواسم نبود دوباره گفت بعد فهمیدم آن قسمت خونی بود با پنبه آن تمیز کردم وهر دفعه نگا میکردم که اگه خون آمده پاکش کنم دیگه اصلا خونی در کار نبود فقط اسکار کوچولو بروی بدنش مونده انگار که اصلن زخمی در کار نباشه، ما معمولا وقتی فرار می کنیم میریم خونه مامان بزرگم ولی اونجا نرفتیم،و در کوچه های بچه گی هامون( هوا ابری صبح بود)با خاهرم قدم میزدیم دم در یکی از همسایه بچگی هامون یک ماشین آبی قدیمی ولی تمیز ایستاده بود انگار سرویس مدرسه باشه من می گفتم چقدر قشنگ که هنوز از این ماشینا هست، نمی دونم چی شد من تنها سر از خونه مامان بزرگم در اوردم فرم مدرسه تنم بود سرمه ولی مقنعه نداشتم کلید بهم داد دایم گفت برو خونمون یسر بزن با اینکه خودشم پشت سرم داشت می اومد قبل اینکه کلید بزارم دم در باز شد یک خانم انگار با دوست پسرش دم در داشتن بحث میکردن میخاست در ببنده ، که اینکارو نکرد بعد انگار یکی تو ذهنم بگه دایم میگفت تو راه دادی اینارو اینجا ولی من میدونستم کار زن دایی منه ، بعد که از زن دای پرسیدم گفت اینا دوستامن آدم هاى حریص أن فهمیدم ما پولداریم حالا کلید ساختن هرقت بخان میان و میرن منم انگار از ساختن کلید خوشم میومد بهشون گفتم به من یادم بدید چطوری قالب میزنین کلیدارو نمی دونم چی شد یهو باز سوار ماشین بودیم دای و زن دای جلو با یک دختر بچه حدود یک سالش بود گمانم. بعد صندلی پشت ماشین من بودم اون دو آدم حریص ولی جا نداشتم روی صندلی بشینم ، بعد به زن دای گفتم بچه بدید منم بغلش کنم بغلش کردم لبخند می زد ،باز نمی دونم چی شد از از خونه دای سر در اوردم داشتم برگهای امتحانی (سفید خطدار)واسه دختر دایم آ4 نصف میکردم زیاد بود ولی من فقط تونستم 2 تای در بیارم و دوباره تکرار کردم کارمو آ4 برگها مثله چوبی و معرق شد و هیچ کدوم درست آ4 نشد انگار بالاش درست پاینش کج بعد دای اومد که زن دای برداره برن مدرسه دختر دایم در واقعیت(13 سال ازمن کوچکتر)من28 سالمه بعدم من خاستم دیگه برم یک کوله داشتم با چادر ک من چادری نیستم و نگا کردم تو آینه که خودمو ببینم محو دیدم تو آینه خودمو که عینک طبی داشتم با فریم مشکی و روسری حریر سرم بود که من روسری معمولا سرم نمی کنم عینکم نمیزنم .
معذرت میخام طولانی شد
ممنونم
فریبا هراتی
: سلام. شما احساس می کنید که زندگی به شما خیلی امکانات نداده و درس های زندگی جز دردسر چیزی ندارند به دنبال لذت و خوشی و آرامش هستید . خواهر شما نیاز به پاکسازی روحی خودش دارد و روشی که پیش گرفته باعث می شود که از لحاظ مالی متضرر شود باید فکرش را عوش کند و به زندگی هدفمندتر نگاه کند. شما دنبال امنیتی هستی که بر پایه اصول خانوادگی و سنتی تان برقرار باشد و از همان روش های خانوادگی تان برای حل مسائل استفاده کنید و از این طریق همه چیز برای شما خودبخود حل و فصل خواهد شد. دنیا به دایی شما رو می آورد و از لحاظ مالی ثروتمند و قوی خواهند شد. شما هم کم کم امکانات مالی خیلی خوبی پیدا می کنید. البته از لحاظ خط مشی دادن و نصیحت کردن به دیگران ضعیف عمل می کنید و سعی می کنید تجارت خودتان را برای خودتان نگه دارید و احترامتان بالا بماند. هر چند نمی توانید حدس بزنید که در آینده چه پیش می اید ولی سعی می کنید موشکافانه و دقیق به اطرافتان نظاره کنید و اشتباهی انجام ندهید. فکرتان امیدوار و خیالتان راحت خواهد بود. تشکر از همراهیتون.
ارام : عرض ادب نازنين استاد. من در خواب ديدم كه شب بود و نوراني، به دنبال انجام كارهاي اداري ويزاي كانادا! هستم به همراه دوست پسرم. (كشوريكه تاحالا حتا بهش فكر هم نكردم) اونم نه در سفارت و نه در خارج از كشور و خيلي شيك و پيك! بلكه در جايي شبيه مركز شهر تهران، در ساختماني قديمي و شلوغ و چندطبقه. سلسه مراتب اداري و انجام كار مثل زمان راي دهي بود! رفتم زيرزمين براي عكس يا امضا. صف بسته بودن متقاضيان. تااينكار انجام شه از درِ پشتي اومدم بيرون و تو كوچه پردارودرخت راه رفتم، درختها حالت اويز داشتند و كل پياده رو رو ميپوشوند. از يكي از درختها دوسه تا گيلاس درشت سپيد (كال نه، ازون گيلاسها كه وقتي ميرسن هم سپيدن) و يه خوشه كوچيك انگور ياقوتي چيدم و خوردم (درخته هردو ميوه رو باهم داشت، منم باهم چيدمشون) درهمين حين نورها كم و كمتر، و به تدريج كوچه در تاريكي مطلق فرو رفت! متوجه شدم اين نور ماشينها بوده كه كوچه رو روشن ميكرده و حالا تعداد ماشينها كم شده يا اصلا وجود ندارند. حس ناامني و ترس منو فراگرفت، چون هيچي نميديدم. سرعت حركتم رو بالابردم تا به در ساحتمون برسم و واردش شم. اما يهو روز شد و من تو محل خودمون قرار گرفتم، ديدم پشت خونمون يه مدرسه قديمي هست(درواقعيت اينطور نيست) باخودم گفتم: چرا موقع خريد منزل به اين موضوع دقت نكرديم؟! وارد مدرسه شدم و ميخواستم سريع خارج شم، اما بايد چندتا پله قديمي رو پايين و همونها رو بالا ميرفتم كه ادم روشون ايستاده بود و كمي زمان برد، اما اومدم بيرون. سپاس و روز خوبي داشته باشيد.
فریبا هراتی
: سلام عزیزم. عرض ادب متقابل. شما احساس می کنید که در شرایط سخت نور امید در زندگی تان وجود دارد و برای اینکه به هدفتان برسید در تلاشید غافل از اینکه این هدف برای شما در نهایت خوب و مدرن و شیک بودن ظاهری خودش، سرما و سختی و تاریکی هم به همراه دارد! شما مجبور خواهید شد از شیوه های قدیمی و سختی هایی برای رسیدن به هدفتان عبور کنید و در شرایط بغرنجی قرار می گیرید که در این شرایط شما فقط در ابتدا به اهدافتان که از روی صداقت و صاف و سادگی و جوانی شما ، برایتان شاد و مفرح و شیرین و لذت بخش به نظر می آید؛ فکر می کنید. اما بعد متوجه خواهید شد که این امیدی که شما به موفقیتتان بسته اید صرفا به دلیل تعاریف و تشویق های کسانی است که خودشان این گونه اهداف مشابه را دنبال کرده اند و نوری کذب و غیر واقعی است. واقعیت، سیاهی و تاریکی است که شما باید از آن فرار کنید!! الکی مردم شما را تشویق می کنند ولی واقعیت چیز دیگریست. شما وقتی به امنیت می رسید که در شرایط امروز خودتان باشید و نه چیزی که در آینده می خواهید به آن برسید. این درس بزرگی برای شما خواهد بود که دنیا برایتان تدارک دیده تا روح شما قوی شود بدون اینکه ضربه کاری و اساسی به شما برسد. شما شاید خودتان را سرزنش کنید که اصلا چرا دنبال چنین هدفی بودید. سختی ها و بالا پایین هایی را در زندگی تجربه خواهید کرد ولی عاقبت شما به خیر می شود و از مهلکه جان سالم به در خواهید برد. روز شمام خوش.
Sepide : سلام. من خواب دیدم با عشقم سر یک کلاس دانشگاه هستیم. من بهش بی توجه بودم و با افراد دیگه صحبت میکردم حتی رفتم پیش یک پسر دیگه نشستم. چون ما در بیداری هم با هم خوب نیستیم و کامل قطع رابطه کردیم. ولی احساس میکردم اون منو زیر نظر داره و منم احساس علاقه داشتم بهش. در نهایت دیدم داریم به هم پیام میدیم و با هم دعوا میکنیم باز. و بعد خودم رو جلوی یک ویترین لباس عروس فروشی دیدم که لباسای عروس های خیلی شیکی داشت. دیدم یکی از لباس عروسا دستمه و انگار میخام ببرم مدل بالا تنه اس رو تغییر بدم یا قسمت بالا تنش یه ایرادی داشت که میخاستم درستش کنم ولی فکر کنم اون لباس مال من نبود و داشتم واسه کسی میبردم. ولی دامن پفیش که دستم بود خیلی جلب توجه میکرد.
فریبا هراتی
: سلام. شما و عشقتان به هم فکر می کنید و می خواهید لج همدیگر را هم درآورید!! من نمی دانم اسم این رابطه را عشق می گذارند یا خیر. به هر جهت شما به ازدواجی موفق فکر می کنید که مربوط به کسی دیگر است و می خواهید نظر او را نسبت به غرور و اعتماد به نفس در رابطه تغییر دهید. اما شرایط دیگر آن ازدواج از نظر شما عالیست. تشکر از همراهیتون.
Sepide : سلام من خواب دیدم با کسی که دوسش دارم در کلاس درس دانشگاه هستیم و ما در یک ردیف کنار هم هستیم و دو دختر دیگه هم در اون ردیف نشستن. دیدم استاد مرتب تمرین میده و اونا تمرینارو بلدن ولی من نه. اون دو تا دختر به من کمک میگردن ولی عشقم به من مستقیم کمک نمیکرد و از طریق اونا کمک میگرد . ینی جواب رو به اونا میگفت و بعد اونا به من میگفتن و اصلا به من توجهی نداشت. در آخر هم دیدم با اونا خیلی بگو بخند میکنه ولی با من خیلی خوشرفتار نیست و سر سنگینه. و من ازین موضوع حرصم گرفته بود ولی ته دلم احساس میکردم تقصیر خودمه که اون اینجوری شده. ولی وقتی دزدکی بهش نگاه میکردم عشق و علاقه همع وجودم رو میگرفت. مرتب هم بین ردیف عقب و جلو و در ردیف خودمون جامون تغییر میکرد. مثلا یه سری اون کنار من بود یه سری رفت ردیف جلو یه سری اون دو دختر بینمون قرار گرفتن. باتشکر از شما
فریبا هراتی
: سلام. شما و دوستتان خیلی درک و فهم بالایی دارید و دوستتان سعی می کند هر وقتی چیزی خواست به شما بگوید به طریق غیر مستقیم حرفش را به شما بزند که شما خجالت نکشید و نصیحت غیر مستقیم را به رک گویی ترجیح می دهد. دنیا به شما رو می آورد و هم شما و هم دوستتان پولدار خواهید شد. دوستتان از شما پخته تر و مجرب تر رفتار می کند و عاشقش هستید. تشکر از همراهیتون.
الياس : سلام خانم هراتي
من دوشنبه صبح حدود ٧-٥ خواب ديدم توي كلاس سوم دبيرستانم نشستم ولي حس مي كردم تو كلاس هم كلاسياي دانشگاهم يا شايدم قاطي نشستن (و حس هم نميكردم كم سال تر شده باشم) من ميز اول يا دوم جلوي ميز معلم رديف اول (كنار ديوار خارجي ) سمت بيرون نيمكت نشسته ( تقريباً جايي كه معمولاً ميشستم) بودم معلم داشت درس ميداد فك كنم ادبيات بود و فكر مي كنم معلم زبان فارسي دانشگاهم چيزي كه جالبه من احساس عدم تكليف داشتم انگار معلم براي من نمي گفت يا من مي دونستم يا حس خود بزرگ بينانه قاطي با جلب توجه و اطمينان كاذب از اينكه من اينارو بلدم يجور حس بي مسؤليتي ، دختري كه دوستش دارم رديف كنار ديوار داخلي (اونطرف) سمت بيرون نيمكت حس ميشد بعد تغيير محسوسي توي موضوع حس ميشد اگرچه اصلاً صداي معلم رو به ياد ندارم فقط حس مي كردم شايد به حضور و غياب يا پرسش حس مي كردم مجازم كه برم ولي به خاطر اون موندم (فقط براي اين كه كمي بيشتر جايي باشم كه اون هست) بعد نمي دونم چه اتفاقي افتاد ديدم كه نشستم و دارم سركلاس إدرار مي كنم و حس كردم جام هم به ميز كناري _رديف وسط_ رفته حس مي كردم بقيه هم ادرار مي كنن گرچه كسي رو نمي ديدم فقط ميسون مي كردم متوجه بودم فقط يكي از هم كلاسيا شايد از دبيرستان نشسته و با تعجب به اين فكر مي كردم زشت نيست كه اون نشسته و وقتي دخترا هم دارن إدرار مي كنن؟-و آلت تناسلي مؤنث تو ذهنم يك لحظه تداعي شد (البته من فقط اون دختر رو منظورم بود نمي دونم بقيه هم بودن يا نه كلاً كسي رو نمي ديدم فقط آدما رو حس مي كردم) تعجب كردم اون نشسته رو نيمكت و انگار مجازه كه نگاه كنه، اصلاً نگاه مي كنه؟ ( دومي دخالت نكن درونيم بود) بعد كلاً همه چيز عوض شد داخل پارك بوديم انگار پاركو ميشناسم و الانم مي تونم بگم احتمالاً كجا بود تهران بود جايي كه من زندگي مي كنم ( ٧٠٠ كيلومتر دور تر از شهري كه دانشگاه ميرم) به نظرم استاد ادبيات سوال مي پرسيد يا درس مي داد و دوباره من معاف و آزاد بودم دختراي كلاسو ديدم كه با هم هستن حس مي كردم قرار نيست چيزي از من خواسته يا پرسيدم بشه به سمت دخترا رفتم فقط مي خواستم بهش نزديك باشم همين ولي اونا حرف زنان رفتن انگار مي خواستن از من فاصله بگيرن منم نمي دونستم بايد چيكار كنم حس رانده شدن و ترد شدگي داشتم دنبالشون نا اميدانه خيره شدم و آروم به راه افتادم بعد حس كردم كل كلاس به دنبال چيزي يا دنبال جواب سوال يا تحقيق رفتن شايدم فقط كلاس تعطيل شده بود منم دنبال دخترا رفتم يكي از پسرا اومد سمتم ( انگار ازون سطح پاييناي كلاس بود _ برخلاف دبيرستان تو دانشگاه چندان وضع خوبي نداشتم با زحمت آخرين نفر از يك سوم دوم بودم نفر بيستم _ ازم در مورد سوالايي كه دستش بود پرسيد مي دونستم اطلاعات كامل و جامعي ندارم و نمي دونم چيه ولي براي جلب توجهم شده سعي كردم وانمود كنم كه بهش كمك مي كنم و تو كلاس صاحب نظر حساب ميشم (البته كلاً زياد اظهار نظر مي كنم اين به خاطر حس ضعف منه كه بايد ديده بشم )فك كنم ٥ تا سوال بود حس كردم در مورد ٣ تاش مي دونم انگار از سينما بود سؤالا ( من مهندسي مي خونم البته ) همينطور كه به سوالا نگاه مي كردم اون شروع كرد خوندن پرسش ها و دوتاشو جواب دادم كه فهميدم راهمون از دخترا جدا شد سر سوال سوم ترديد داشتم از كنار يه بناي سفالي -خشت و گلي رد شديم سوال كارگردان چن تا فيلم يا نمايش تلوزيوني يا سينمائي بود حس مي كردم جواب يكي از دوستامه ما بيشتر دبستان و بيشتر از دبيرستان هم مدرسه يا هم كلاس بوديم با خودم گفتم اون كه كارگردان نيست اولش با ترديد و بعد كاملا مطمئن گفتم آره فلانيه سرمو كه بالا آوردم انگار رسيديم به جايي كه مي دونستم خيلي دور تره هم از دانشگاه هم از تهران انگار حافظيه ي شيراز بود مقبره ي حافظ شيرازي و خواب تموم شد
( اضافه مي كنم كه دختري كه دوستش دارم در دانشگاه هم كلاسيمه و به نظرم به شدت عاقل و هوشمند و سنجيده رفتاره و هميشه به خاطر رفتارش و شاگرد اول بودنش نسبت بهش حس پايين تر بودن و تحقير شده بودن مي كنم و اين حس كه محاله بهش برسم پس ذهنم هست گرچه مي دونم من انسان توانمند و با استعدادي هستم اما دانشگاه در شرايط دوري و... بيشتر انرژي ذهني و تواناييم رو تحليل داده ) ببخشيد كه اينقدر طولانيه واقعاً به خاطر محبتتون ازتون ممنونم از خدا مي خوام هميشه قوي ، با استقامت ، با اراده ، با انگيزه و سلامت و تو زندگي خوشبخت و سرحال و سرزنده باشيد هم خودتون هم كسايي كه دوستشون داريد
فریبا هراتی
: سلام. اینکه دیده اید در دبیرستان درس می خوانید به این دلیل است که شما احساس می کنید که نسبت به دستاوردها و اهدافی که کسب کرده اید، هنوز شک دارید و هنوز پاسخگوی انتظارات دیگران نیستید. از جهتی می دانید که قلبا توانایی هایتان زیاد است ولی با این وجود سعی می کنید که خودتان را هم پای او نشان دهید که، احساس نکند که به دیده حقارت به او نگاه می کنید. انرژی های منفی تان را از فکرتان بیرون خواهید کرد و مسائل و مشکلات مالی تان حل خواهد شد. شما از اینکه خودتان را پابه پای او بی تجربه نشان دهید تا شخصیتش کوچک نشود خسته شده اید و نیاز به این دارید که ذهنتان را آرامش ببخشید. در حالیکه ادعا می کنید که پیش او کم می آورید ولی در واقع اینطور نیست ولی این احساس عشق شما و کمبود اعتماد به نفستان در مقابل برآوردن خواسته های احتمالی او، باعث می شود که حس کنید او از شما سرتر است. می دانید راز موفقیتتان چیست؟ خودتان باشید!!! هرگز خودتان را به هیچ وجه اینقدر به سمت او معطوف نکنید که روحتان ضعیف شود. خودتان را قوی کنید و خواهید دید که خودش سمت شما می آید! اگر شما بهترین و باهوش ترین مرد دنیا هم باشید ولی خلاف این را نشان دهید، او دنبال کسی خواهد رفت که از خودش باهوشتر و قویتر باشد. مسائل مالی بعد از این مطرح می شود و اینکه شما تا چه اندازه بتوانید توجه او را به خودتان جلب کنید منوط به این است که تا چه اندازه بتوانید نقشتان را خوب بازی کنید و جریان را کارگردانی کنید. تشکر از همراهی و محبتتون.
leili : سلام خواب دیدم سر کلاس درسیم اولش جلو نشسته بودم بعد جامو عوض کردم یکی از پسرای فامیلمون که قبلنا به من ابراز علاقه کرده بود سر کلاس بود برای من کتاب خریده بود منم بهش هشت هزار تومن دادم . ممنون
فریبا هراتی
: سلام. شما در زندگی درس مهمی یاد می گیرید و در ابتدا فکر می کردید که از همه بیشتر می دانید ولی پسری که به شما ابراز علاقه کرده بود، باعث شده تا شما دانش و خرد بیشتری بدست بیاورید و در زمینه ی خاصی مجرب تر شوید. شما یاد گرفته اید که به غرایز و شهود خودتان اعتماد کنید و در کارهایتان موفقتر عمل کنید. تشکر از همراهیتون.
leili : سلام
خواب دیدم در کلاس دانشگاهی بودم و دیدم که کسی که باهم قهریم رفته سر وقته میزم و داره کشوی میزمو می گرده، من این صحنه رو دیدم و اون خیلی خجالت زده شد ، می خواست آشتی کنه ولی من از دستش به شدت ناراحت بودم ، گفتم کارت زشت بود توی خواب باهام قهر نبود بعد از کلاس بیرون رفتم.
توی راه پله ها مامان دوست قدیمیمو دیدم پریدم بغلش و گریه کردم اون به من شیرینی داد ، بعدش دوستان دوران قدیمم رو دیدم داشتن سریع از پله ها بالا میرفتن به جایی رسیدیم که راه خیلی تنگ شد و خطر سقوط وجود داشت من ادامه ندادم و نشستم توی راه پله ها درسمو خوندم و شیرینیمو خوندم
ممنون از لطفتون
فریبا هراتی
: سلام. شما درکتان نسبت به مسائل بالاتر خواهد رفت. کسی که با او قهرید دوست دارد از کار شما سردربیاورد و بداند چه تصمیمی دارید. احساس او نسبت به شما هنوز هم منفی است ولی شما امیدوار هستید که او سر عقل می آمد. شرایط مثبتی برای شما پیش می آید و به مراتب بالا و موفقیت های زیادی خواهید رسید ولی حاضر نیستید ریسک کنید و تغییر و تحولی را بدون دانش کافی آغاز کنید. تشکر از همراهیتون.
amir : خانم هراتی عزیز خدا خیرتون بده
فریبا هراتی
: تشکر بسیار. بزرگوارید.
amir : با سلام و عرض احترام
من خواب دیدم در مدرسه ای هستم که همه سالنها و کلاس هاش تاریک بود , و همه در روشنایی بسیار کمی که از بیرون کلاسها به داخل سالن و کلاسها میومد درس میخوندن , تا دیدم همه جا تاریکه , با فریاد های بلند , داد میزدم که این چه وضعیه , مگه تو تاریکی هم میشه درس خوند سریع مسئولین مدرسه چراغهای سالن و کلاس ها رو روشن کردم و من با قدرت هر چه تمام با مدیر و اساتید اونجا سر این موضوع بحث میکردم ... روزتون خوش و برقرار باشین
فریبا هراتی
: سلام. شما از جهالتی که دنیا را فرا گرفته نگران و ناراحت هستید و احساس می کنید که تعمدا مردم را در گمراهی نگه داشته اند. اعتراض شما برای روشنگری و دادن امید و نور زندگی به مردم موثر واقع می شود و انشالله زندگی مردم در مدرسه ی دنیایی شان، مثبت اندیشانه تر و سرشار از امید خواهد شد. تشکر از همراهیتون.