تعبیر خواب مسجد
اگر خواب ببینید در مسجد نماز می گذارید، کاری بزرگ و خوب انجام می دهید. اگر وامداری یا محبوسی یا بیماری در خواب ببیند که در مسجد نماز می گذارد، از سختی و بدبختی نجات می یابد. اگر کسی ببیند در مسجد نماز می گذارد یا در وضو خانه وضو می گیرد که بعدا نماز را اقامه کند، زن می گیرد و زن او پارسا و اهل دین خواهد بود.
اگر بیننده خواب، رو به قبله در خواب نماز می گذارد، کاری خوب و خداپسندانه انجام می دهد و اگر ببیند در جهتی غیر از قبله نماز می خواند، کاری خلاف انجام می دهد که او را خسران دنیا و عاقبت نصیب می کند. اگر ببینید خانه شما مسجد شده، به بزرگی و مجد و عظمت می رسید و اگر ببینید در مسجد خانه گزیده و اقامت کرده اید، از بزرگی حمایت می طلبید و او شما را مورد عنایت و حمایت قرار می دهد. اگر ببینید مسجدی خراب شد، دلیل که عالمی از آنجا بمیرد.
-
امام صادق (ع) می فرماید: دیدن مسجد بر یازده وجه است:
- پادشاه،
- قاضی،
- عالمی بزرگ،
- رئیس،
- امام،
- خطیب،
- موذن،
- قیّم،
- نام نیکو،
- خیر و برکت،
- زن نیکو.
جابرمغربی می گوید: اگر دید به مسجد یا مکه یا مدینه رفت، دلیل که از همه ترس ها ایمن شود و مرادهای دنیوی و اخروی حاصل کند.
اگر تعبیر خواب خود را پیدا نکردید آن را از ما بپرسید. لطفا به موارد زیر دقت فرمایید:
لطفا هر خواب را در صفحه تعبیر خواب مرتبط با آن سوال کنید.
حتما خواب خود را با حروف فارسی بنویسید. کامنت های انگلیسی تایید نخواهند شد.
تعبیر خواب شما به صورت عمومی در بخش دیدگاه اضافه خواهد . لطفا از نوشتن ایمیل، اطلاعات شخصی خودداری کنید.
ارسال تعبیر خواب به ایمیل امکان پذیر نمی باشد و تعبیر ها فقط در سایت نوشته می شود.
تعبیرهای درخواستی در سریع ترین زمان ممکن نوشته خواهند شد اما ممکن است به دلیل درخواست های زیاد این زمان گاهی طولانی شود.
در صورتیکه خواب ارسالی شما بیشتر از ۷۵۰ کاراکترباشد، به ازای هر ۷۵۰ کاراکتر یک حق خواب از شما کسر خواهد شد!
فقط اعضای وب سایت می توانند تعبیر خواب خود را سوال کنند. اگر قبلا عضو شده اید ورود و برای ثبت نام عضویت را کلیک کنید. ورود عضویت برای دریافت تعبیر خواب از طریق تلگرام به آی دی @yotaabcom پیام دهید.
abbas : سلامخانوم هراتی بزرگوار.
خواب دیدم میانسال شدم. کت شلوار خیلی شیک با رنگ صورتی و حاشیه مشکی روی کتم تنم هست.کفش های مشکی چرم. و یک کیف کوچک چرمی بند دار روی دوشم.
تصمیم گرفتم به شهر زادگاهم مشهد برم ( من در حال حاضر در واقعیت در گرگان زندگی میکنم ولی شهر تولدم که تا ۱۸ سالگی اونجا بودم مشهد هست). رفتم مشهد . در نزدیکی منزلمان مسجدی بود به اسم مسجد الرضا ع. رفتم آنجا.متولی مسجد سید عباس همچنان آنجا متولی مسجد بود. من را شناخت بقلم کرد . به من گفت میترسیدم بمیرم و دیگر نبینمت. کمی حال و احوال کردیم .تصمیم گرفتم برم دستشویی مسجد که زیر مسجد بود.وارد دستشویی شدم . دیدم نصف فضای دستشویی تاریک هست و نصف دیگرش روشن و یک نفر دارد انگار دست میشوید و وضو میگیرد.برق های دستشویی را روشن کردم . دستشویی شلوغ شد خیلی.
در فکر این بودم که کدام دستشویی بروم. کیف چرمی که روی شونم بود را روی میز گزاشتم. موبایلم را داخلش گزاشتم ولی میترسیدم کسی وسایلم را ندزدد.
ناگهان در همان دستشویی یک بازجو امد و پشت میز نشسته بود.و گفت چرا آمدی اینجا. چرابرگشتی مشهد. چنتا سوال بی ربط پرسید منم با عصبانیت گفتم با وکیلم صحبت کنین و خارج شدم از دستشویی.از مسجد بیرون آمدم. ( در واقعیت یه درخت بزرگی بیرون مسجد بود قدیما) دیدم درخت از مسجد فاصله گرفته .بعد به سید عباس متولی مسجد گفتم سید عباس چرا درخته انقد دور شده از مسجد قبلا جلوی مسجد بود الان یکم فاصله گرفته از مسجد. سید عباس گفت اره مسجد یکم عقب آمده .
انگار دوس داشتم برم بازار خرید کنم و اونچه که دوس داشتم بخرم. انگار توانایی خرید کردن داشتم. ولی ندیدم که در بازار باشم.
بعدش دیگه از آن جا برگشتم .
خودم رو در یک تاکسی دیدم که در گرگانم.
از پنجره تاکسی نگاه کردم و دیدم دریایی عظیم و متلاطم و بسیار خروشان از پنجره در سمت راست من دیده میشه.
از تاکسی که خاستم پیاده بشم پول نداشتم . کارتم همراهم بود ولی نگران این بودم که پول نقد همراهم نیست تا کرایه تاکسی را بدهم.
یه مقدار پول خورد توی جیبم پیدا کردم و به راننده تاکسی دادم. راننده قبول کرد. از تاکسی پیاده شدم. رفتم لب دریا. دریا دیگر خروشان نبود. آرام بود. خانواده ای لب دریا نشسته بودن. گیتار میزدن و دختر خانومی از آن خانواده با صدای گیتار میخواند.
لب دریا چن نفر دیگم بودن. ساحل ماسه ای نبود. سنگی بود. سنگهای تقریبا بزرگی که میشد روی آن نشست. حالت اسکله داشت ساحل.
آب خروشان نبود. راکد بود و زلال. چن نفری داشتن توی آب راه میرفتن. بعد یه آقایی اومد با موتور سیکلت اونجا یکم با موتورش دود راه انداخت. و همه فراری شدن از ساحل منم از ساحل رفتم.
در خیابان کنار ساحل شرو به راه رفتن کردم. و هدفون پخش کننده موزیک را در گوشم گزاشتم و برای خودم یک موزیک گزاشتم و قدم زدم.
فریبا هراتی
: سلام. قبل از تعبیر خوابتان از شما استدعا می کنم خطوط خوابتان را هرگز اینطوری سطر به سطر ننویسید چون خوابتان طولانی تر از آن می شود که من موقع تعبیر بتوانم همه ی آن را در باکس تعبیر یکجا مشاهده کنم. و نمی توانم همزمان که خوابتان را می خوانم تعبیرش را در باکس تعبیر بنویسم. شما شخصیتی حمایتگرایانه، رومانتیک، سخت کوش و مهربان و متمول خواهید داشت. شما قدمهای محکمی در راه رسیدن به اهدافتان بر می دارید و با عزت و مجرب تر رفتار خواهید کرد. شما می خواهید که به زیشه ها و اصالت خودتان برگردید ولی متوجه می شوید که خیلی از واقعیت ها عوض شده. آرمانهای گذشته، دیگر مانند قبل مهم جلوه نمی کنند. آرزوها فرق کرده. هر کسی به اشتباهات خودش واقف نیست و هر کسی اهل توبه نیست. اگر شما روشنگری کنید، و مردم را به اشتباهاتشان آگاه کنید، عده ی زیادی ابراز پشیمانی خواهند کرد. اما زمانی می رسد که هر کسی به خاطر رفتارهای خودش مورد قضاوت و ارزیابی قرار می گیرد. شما نمی خواهید که حریم خصوصی تان شکسته شود و شما را مورد قضاوت نابه جا قرار دهند. تصمیمات جدیدی در جامعه گرفته خواهد شد و مسائل احساسی درهم شکننده ای را مشاهده خواهید کرد. مشکلات شما اما تمام خواهد شد و اعتبار خودتان را حفظ می کنید. هارمونی و هماهنگی به زندگی تان راه می یابد و به رفاه و ثروت می رسید. شما سخت کوشیده اید و با مشکلات مبارزه و مقاومت کرده اید. زندگی نسبتا آرامی خواهید داشت ولی خوب هر مرحله از زندگی ، هستند کسانی که بخواهند زود به اهدافشان برسند و برای دیگران دردسر بسازند. اما در نهایت شما در زندگی تان آرامش و راحتی و هارمونی خواهید داشت و به صورت مستمر در زندگی تان به آرامی پیشرفت خواهید کرد. تشکر از همراهیتون.
Behnaz : سلام خانم هراتی عزیزم
ممنونم از تعبیرهای بسیار دقیق و خوبتون
من حدود دو یاسه ماه پیش خواب دیدم با کفش پاشنه بلند خیلی قشنگی وارد مسجد شدم و یک خانمی بهم گفت باید کفشهاتودم در ورودی در بیاری و من گفتم چشم و تصمیم گرفتم برم و در بیارم که از خواب بیدار شدم
پیشاپیش ممنونم از تعبیر زیباتون
فریبا هراتی
: سلام عزیزم. تشکر. شما می توانید به خوبی از خودتان حمایت کنید و با پرستیژ و تمول مالی تان، احتیاجات خودتان را مرتفع کنید. ولی وقتی که به خدای بزرگ رو می آورید و به او توکل می کنید، باید دربست خودتان را به او بسپارید و تمام باورهایتان و موضع گیریهایتان نسبت به مسائل را کنار بگذارید و بگویید خدایا بر من چنان کن که تو می خواهی نه آن که من می خواهم! توکل دربست و مطلق به خداوند، راه های جدیدی برای گشایش کار و حل مشکلاتتان به سوی شما خواهد گشود. اما اگر بخواهید از روش خودتان برای حل مشکلاتتان استفاده کنید و کاری را بکنید که خودتان صلاح می دانید، ممکن است به خواسته تان نرسید چون خداوند می داند که چه به صلاحت شما هست و چه به صلاحتان نیست اما خودتان نمی دانید!! تشکر از همراهیتون.
دانیال سپهر : سلام خسته نباشید.
دیشب خواب دیدم که مثل دختر خانم های محصل میخواستم درس قرآن یاد بگیرم و یه معلم قرآن داشتم ولی به سن و سال دختر های محصل نبودم به همین سن حالا بودم و با چند نفر دیگه رفتیم داخل یه مسجد و اون آقایی که میخاست به ما قرآن یاد بده گفت که باید میرفتیم توی مدرسه ولی حالا اومدیم تو مسجد و روی نیمکتهای شبیه نیمکت مدرسه نشستم و بعد به هر نفر از ما دو تاکتاب دادند ویکی از آنها کتاب درسی قرآن بودو اون یکی کتاب رو نمیدونم چه کتابی بود وبعد من شروع کردم به تلاوت قرآن و مثل اینکه سوره تکاثر رو خوندم درست یادم نمیاد ولی کلمه های قرآنی رو تو کتاب میدیدم و درست یادم نیست مثل اینکه دخترم هم کنارم نشسته بود.با تشکر
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. شما باید درسهای زیادی از قرآن کریم بیاموزید و نگرش های خودتان را نسبت به دین تر و تازه کنید. باید سعی کنید که به شیوه ای تازه و تفکری معقول به دین فکر کنید و قرآن را فقط به خاطر فتحه و کسره و ضمه ی آن نخوانید. قرآن را به فارسی بخوانید تا درک کنید که چه می گویید و روی ایات به دقت و با صبر و حوصله تفکر کنید و هر چه را که متوجه نمی شوید بپرسید تا هر چیزی را به اسم دین نتوانند به مغز شما تحمیل کنند و درک کاملی از دین اسلام داشته باشید. خداوند می خواهد که شما از دنیا پرستی دست بردارید و از آخرت و دنیای ابدی غافل نباشید چون آن دنیاست که اگر عاقل باشید، برای بهتر شدنش باید تلاش کنید. دنیایی که هرگز مرگی در آن نیست و تا ابد زنده خواهید بود. تشکر از همراهیتون.
نرگس رستمی : سلام و عرض ارادت دیشب خوابی دیدم مبنی بر این که دیدم خارج از تهران هستم در یک شهرستانی و من اونجا رو هم میشناختم و بلد بودم. و اذان صبح رو شنیدم و رفتم بیرون به مسجد اول رسیدم دیدم بسته ست رفتم سراغ مسجد دیگه.که اونجا باز بود و داخل رفتم صف نماز مرتب بود ولی این مسجد دارای اتاق هایی بود که هر کدوم صف نماز بود من دنبال سرویس بهداشتی میگشتم که وضو بگیرم پیدا کردمش ولی ردیف اول سمت صف نماز اقایون بود و من خیلی خجالت میکشیدم که از جلوی این همه مرد رد بشم و برم برای وضو گرفتن! خلاصه بخاطر اقایون نشد که برم. و خلاصه نماز صبح نتونستم بخونم. اما انتهای خواب دیدم از مسجد اومدم بیدون وارد درمانگاهی شدم و برای ۲ تا بیمار ماسک خریدم که کرونا نگیرن.
و از خواب بیدار شدم.
اما حالم خوب نیست از این که نتونستم داخل مسجد نماز صبح ام رو بخونم.(عذاب وجدان دارم)
فریبا هراتی
: سلام. عرض ارادت متقابل. شما به این فکر می کنید که اوضاع از هر جهتی منفی تر شده و مردم کمتر خدارا شکر خواهند کرد. اگر هم شکر کنند؛ هر کسی به خاطر حاجاتش او را شکر می کند و نه از روی عشق و حرف دل مردم ، یکی نیست. هر کسی خدا را به خاطر حاجاتش می خواند. شما می خواهید که اشتباهاتتان را بشویید برود و شروعی تازه داشته باشید ولی باید برای رسیدن به خواسته هایتان، قاطعانه تر و مقتدرانه تر رفتار کنید و ایمانتان را قوی تر کنید. شما می خواهید افکار منفی را از ذهن مردم پاک کنید و اینکار را هم خواهید کرد. باید سعی کنید که شروعی تازه داشته باشید و خودتان را ضعیف یا خجالتی ندانید. تشکر از همراهیتون
Farzaneh : سلام من خواب دیدم تاریک بود من به همراه دو سه نفر از دوستانم وارد مسجد انگار شهر مشهد بودشدیم نماز مغرب وعشا بود چون تاریک بود من ترسیدم که زمین بخورم گفتم چرا برقا رو روشن نمیکنید و میترسید پول برق زیاد بیاد و ...انگار چندنفر اقا جلو در بودن صدای منو شنید و یکیشون باهام دعوا کرد و من وارد مسجد شدم و منو شناسایی کردن گفتن خانم فلانی بودن نزاشتن من بین جماعت بخونم و منو جلو در گفتن بخون همون قسمت ولی در بسته میشد و من خارج از اونا بودم و بااینکه نماز شکسته بود من کامل میخوندمومن ناراحت بودم که چرا حق با من بود اینا این کارو میکنن و گریه کردم و انگار یکی بهم میگفت اینجا شکسته س نماز چرا کامل میخونی بعد انگار یادم افتاد من تو حرم امام حسین زیر قله کامل میخوندم و بعدش دوستامو گم کردم جانمازم و گم کردم بعدش برا اینکه از دلم در بیارن تو یه پلاستیک چادر خوشگل و جانماز و کتاب بود گذاشتن برام که من آنقدر از دستشون ناراحت بودم میخاستم بر ندارم ولی زنموم تو خواب چادرهای اونجا رو دید گفت چه خوشگلن و من وسوسه شدم برداشتم
فریبا هراتی
: سلام. شما ناامید هستید که به خواسته تان برسید. احسای می کنید که گیر افتاده اید و حاجتتان را نگرفته اید. می خواهید که زودتر تکلیفتان معلوم شود و از این شرایطی که دارید عصبانی هستید. در مقابل خدای بزرگ شما مانند اکثر مردم رفتار نمی کنید و بنای شکایت را گذاشته اید. هر چند که ایمانتان از خیلی از مردم قویتر است و فقط به خاطر رسیدن به خواسته تان نیست که نماز می خوانید ولی از آنجایی که صبرتان کم شده، می خواهید که برای امام رضا ع تعیین تکلیف کنید که باید حاجت روا شوید. حاجات را فقط خدای بزرگ می دهد و ائمه ی اطهار فقط برای شما دعا می کنند و به واسطه ی معصومیت آنان، دعای ایشان در حق شما مستجاب می شود. نگران نباشید شما هم بختی خوش خواهید یافت و زندگی خوب و دانش و آگاهی کافی هم خواهید یافت که چرا آنزمان که شما چیزی را می خواستید بدست نیاوردید یا چرا آنگونه که می خواستید نشد. اما شما روزی دلیل همه ی این کارها را خواهید فهمید. در قرآن کریم آمده است که چه بسیار چیزها که شما می خواهید ولی به ضرر شماست و خدا می داندو شما نمی دانید. تشکر از همراهیتون.
Mahboobe : سلام خانم هراتی عزیز من خواب دیدم داشتم میدویدم یه چادرسیاه سرم بود بعد وارد یه مسجدبزرگ شدم بعد همه داشتن زیارت عاشورامیخوندن حتی صداشونو میشنیدم حتی صدای اون مداحی که زیارت عاشورا میخوند بعد من یه کتاب ازاونجابرداشتم انگار کتاب دعابود اومدم یه جماعتی داشتن نمازم میخوندن همم لباس مشکی داشتن بعد باز شروع کردم به تندتند رفتن بعد یه پیرزن داشت نمازمیخوند یه چوب دستی قهوه ای کنارش بود بعد من پاموگذاشتم روی اون پیرزنه گفت اشکال نداره ازدر مسجد اومدم بیرون بعد باخودم گفتم این کتاب امانته من اگر برم نمیدونم کجا بیام پسش بدم درشو بازکردم نام خدا اومد بعد بالای در مسجددوتا شماره بود گفتم زنگ بزنم ب اینا یانه ک بعدا کتاب پس بدم باز گفتم نه رفتم داخل مسجدکتابو گذاشتم بعد اومدم یه کوچه بود هیچکس نبود فقط یه خانومی بود داشت میرقت میخواستم برم یکی ازخیابونای شهرمون باخانومه همراه شدم حالا ازش میپرسیدم ازکدوم طرف برم میگفت ازاین راهی که میای اشتباهه ازاون ور باید بری منم دویدم ب اون سمت بعداسممو صدامیکرد من گوش نکردم بعد رفتم رسیدم به یه خیابونی اسمش محمودی اکبری بود نمیدونم هواتاریک شده بود از یه آقاپرسیدم ازکدوم ور باید برم اون خیابونه ای ک میخواستم برم گفت نمیدونم بعد رفتم جلوتریه مغازه بود چراغش روشن بود یه پیرزن داخلش بود رفتم ازش بپرسم که ازخواب پریدم اگر تعبیرداره برام تعبیرش کنیدممنون
فریبا هراتی
: سلام. شما فکرتان ناراحت است و می خواهید راه حل مشکلاتتان را پیدا کنید ولی شاید باور ندارید که از طریقی که همه به آن مبادرت می کنند، یعنی توسل به ائمه ی اطهار بتوانید حاجت روا شوید. شما می خواهید که خردمندانه فکر کنید و مشکلاتتان را با ابتکار عملتان حل کنید ولی نمی توانید به تنهایی اینکار را بکنید. شما روی بعضی از اعتقاداتتان پا می گذارید و به تنهایی بدون توسل به امام حسین ع و توکل به خداوند، قادر نخواهید بود با موانع و مشکلاتی که در زندگی تان بوجود می آید یا با سختی ها و شرایط بغرنج زندگی مقابله کنید. خیابان محمودی اکبری همان راه توکل به خداست. در زندگی تان از خدای بزرگ کمک بخواهید و او را مد نظر قرار دهید تا خردمندانه تعقل کنید و او ذهنیت تان را روشن خواهد کرد. به خدا توکل کنید تا دنیا به شما رو بیاورد و حاجت روا شوید. دقت داشته باشید که آنچه که از رفتار مردم می بینید، دلیل بر درستی ایمانشان نیست. آنچه را که از مردم می بینید، به دینداری تعبیر نکنید! ولی از خداوند راهنمایی بگیرید. قرآن بخوانید و قلبتان را به خدای بزرگ وصل کنید تا او شما را با عشق خودش حمایت و هدایت کند. تشکر از همراهیتون.
mEHROU : سلام وقت بخیر ، خواب دیدم در محوطه آرامگاهی به شکل مسجد هستم دو دختر به سمت من می آیند گویا من را می شناسند به من دست می دهند و سلام می کنند من را به آغوش می کشند و بعد من می روم پیرمردی که گویا خادم هست راجع به من برداشت می کند در ذهن اش و من از او می پرسم راه کدام است من را هدایت می کند و بعد ضربه ایی به شکل تَشَل به پشت کتف و بازوی من می زند من چیزی نمیگم و مسیرم را میرم چون میدونم قاضی تنها خداست راه پله را طی می کنم و نرده را می گیرم تا از پله های باریک که احتمال افتادن من هست ایمن رد شوم به صحن مسجد می رسم پای اولم را می گذارم داخل سنگ مرمر سفید کف را نگاه می کنم و خیل هوادارانی که با خاک افتاده اند انگار من قطب دراویش و عارفان گشته ام یک کاغذ کاهی روی زمین افتاده و با خط نستعلیق چیزی نوشته آن را نگاه می کنم انگار ذکری باشد در آن کنار فردی هست و می گوید بخوان زیرا تو همه را از بر هستی من اما چون مرید داشتن و این گونه کارها را دوست ندارم بعد از دیدن به خاک افتادن افراد سرم را پایین می اندازم و می روم زیرا همه چیز از آن خداوند است و همه چیز خداست و من چیزی نیستم
فریبا هراتی
: سلام. تشکر. شما باید به عادات و رفتاری پایان دهید و ایمانتان را تقویت کنید. شرایط مالی شما قویست یا قوی خواهد شد. شما سعی می کنید که خردمندانه رفتار کنید و زندگی تان را متحول کنید. اگر راه پله به سمت بالا بوده شما در زندگی تان اقدامی جهت پیشرفتتان انجام می دهید و اگر به سمت پایین بوده، اقدام شما به ضرر شماست و موجب پایین آمدن کرامت شما خواهد شد. شما با گروهی مواجه می شوید که در بیان افکارشان متعصب هستند و باورهایشان غیر قابل تغییر است. عده ای می خواهند که شما از گذشته یاد بگیرید و با آنان پیمان ببندید که مانند آنان باشید. اما شما عاقل تر از آن هستید که به کسی غیر از خداوند سجده کنید. تشکر از همراهیتون.
محمد : سلام، پریشب خواب دیدم سر یک پروژه بودم و مدیر اجرایی اداره کل هم اومده بود بازدید ، بعد از بازدید باتفاق رفتیم توی جای مثل مسجد نشستیم برا استراحت من از جیبم پول درآووردم و ی تراول ۵۰ تومنی دادم به پیمانکار گفتم برو برامون آبمیوه و کیک بخر، بعد من دل دل کردم که ی چیزی به مدیر اجرایی بگم ، بالاخره بهش گفتم : کی قراره من بیام اداره کل دیگه خسته شدم دوبار این جمله بش گفتم و اون فقط نگام میکرد و گوش میداد ی تبسم ته چهره ش بود، ولی چیزی نگفت
فریبا هراتی
: سلام. شما دوست دارید به محیط جدید اداره کل بروید و به سهم خودتان هم کارتان را بخوبی انجام داده اید و چیزی به این منظور کم نگذاشته اید. هم دعا کرده اید و هم خوش رفتار بوده اید و هم وظائفتان را درست انجام داده اید. نظر مدیر اجرایی روی شما مثبت است. انشالله خبر خوش خواهید شنید. تشکر از همراهیتون.
Yazdan : سلام. مسجدی رو در خواب دیدم که توی حیاطش دم در سالنش یه کوره ی کوچیک بود که یه آتیش هم توش بود، و میگفتن برای ورود به سالن اول باید مشروب (شراب و...) شراب آتیش بزنی و مردم هم میومدن شراب میریختن توی آتیش کوره و آتیش بزرگتر میشد و میرفتن توی سالن و به منم شراب دادن و ریختم توی کوره بعد کف حیاط شراب ریخته بود چون مردم از دور پرت میکردن توی کوره و مقداری زمین ریخته بود و مردم با پا از توش رد میشدن و میرفتن داخل و من فک میکردم اینا خوب با پای نجس سالن رو نجس میکنن بعد منم رفتم داخل بعد یه مسجد دیگه رفتم باز همینجوری بود و آیت الله بحجت رو دیدم که با خنده میگفت باید برای ورود همین کار رو کنی منم فکر میکردم حالا از کجا شراب بیارم که بریزم تو کوره.
فریبا هراتی
: سلام. خواب شما گویای این است که کسی که می خواهد عبادتش مورد قبول درگاه حق قرار بگیرد، باید مال حرام را از زندگی اش دور کند و آتش به مال حرام بزند تا عبادت او خالصانه به درگاه حق، ابراز شود. کسانی که می خواهند حتی با داشتن مال حرام و حرامخواری ادعای عبادت خداوند را کرده و به مسجد بروند، مثل این است که قدمهایشان نجس است و آیت الله بهجت هم می خواهد که شما هر گونه اندوخته و مال حرام را از خودتان دور کنید. تشکر از همراهیتون.
Yazdan : خانوم هراتی مچکرم از تعبیرتون اینو اضافه کنم که تو همین خواب من به مغازه هایی میرفتم که صاحباشون رو نمیشناختم و انتهای مغازه یه در بود که باز میشد توی مسجدی که در بالا ذکر کردم و بعد اینکه وقتی به من میگفتن باید مشروب بیاری بات و بریزی تو آتیش من اصلا مشروب نداشتم و هی فکر میکردم حالا از کجا باید بیارم و فکر میکنم شخصی به من داد و گفت بریز رو آتیش بعد اینکه در زندگی واقعی نه خودم و نه خانوادم اهل تحصیل مال حرام نیستیم و خانوادگی بسیار مذهبی دارم و بنده خودم کار میکردم و درآمدی که داشتم بسیار کمتر از زحمتم بود و با اطمینان کامل میگم که مال حرامی توی زندگیم نیست! بعد اینکه من مدتی بود که شک داشتم لباسم برای نماز به دلایلی نجس باشد حالا با توجه به نکاتی که ذکر کردم آیا میتونه خوابم تعبیر دیگری داشته باشه؟
فریبا هراتی
: سلام. خیر تعبیر دیگری ندارد ولی خواب هم می تواند اشاره به آینده کند و هم به اینکه هشداری به شما از این جهت است که با آدمهای حرامخوار، سعی کنید همکاری نکنید. مثلا اگر برای کسی کار می کنید که به شما می گوید فلان جنس را بفروش و بگو خاصیت این جنس این است... ولی شما می دانید که این جنس فاقد همین خاصیتی است که دارید برای مردم تعریف می کنید، این می شود درامد حرام. حالا حتی اگر از اول به شما قید کرده باشند که ساعتی 10 تومن به شما بدهند ولی شما برای این 10 تومن مجبور به دروغ شوید هم حرام است . درست است که صاحب کار کسی دیگر است ولی شما از روی احتیاج برای او مجبور به دروغ شوید. دزدی که فقط این نیست که پول اضافه از کسی بگیرید. شاید این خواب را دیده اید تا ذهنیت تان روشن تر شود و اگر در آینده اتفاقی افتاد خودتان مراقب لقمه ای که به زندگی تان می آید باشید. تشکر.
Yazdan : سلام خواب دیدم من یکی از دوستام جلوی در مسجد محل قدیممون استاده بودیم و دیدم یکی از دوستام که باهم اختلاف داریم داره از دور میاد بعد یه صحنه دیدم که یه شیره داره میاد بعد یه صحنه دیگه دیدم که سر کوچه خونه ی مادر بزرگم که فوت شده ایستاده بودم با یکی دیگه از دوستام و دیدم چشمهاش سبز کم رنگ هست که در واقعیت سبز نیست دیدم این کسی که باش اختلاف دارم با یه تیپ فشن رو دستش چنتا تتو هم بود و یه وسیله ای هم شبیه چیزی مثل شیلد کرونا توی دستش کرده بود و به عنوان مد فشنش به حساب میومد، اومد من به دوسته چشم سبزم گفتم برو ازم دور وایسا که فکر نکنه ما با هم دوستیم چون در واقعیت احساس میکنم داره دوستام رو بام بد میکنه بعد این دشمنم اومد و صداش کرد برد یه کناری بش گفت با این دوستی؟ بعد اونم بش یه چیزی گفت و دوست چشم سبزم برگشت پیشم بش گفتم که نگفتی که با هم دوستیم گفت نه و گوشیش که ساده بود و قابلیت ظبط صدا نداشت! صداش رو ضبط کرده بود گفت بش گفتم که دوست نیستیم وحرفای دشمنم و خودش رو برام پخش کرد بعد یه صحنه دیدم که از سر دیوار همسایه ی خونه ی مادر بزرگم رفته بود بالا و بالاش یه راه پله بود که رفته بود روی راه پله و توی حیاط خونه ی مادربزرگم رو نگاه میکرد منم از پایین بش گفتم برا چی توی خونه رو نگاه میکنی شاید کسی توی حیاط باشه بعد گفتم مرغ رو میخوام! که اصلا مرغی توی حیاط نبود بعد یه صحنه دیگه دیدم که توی خونهی مادر بزرگم بودم که عموم که در واقعیت مقداری معلول ذهنی هست و اونجا زندگی میکنه اونجا بود و مادر بزرگم که فوت شده که در واقعیت روزای آخر عمرش رو جا افتاده بود و کسی رو نمیشناخت هم روی بالشی سرش رو گذاشته بود و به همون حالتی که اواخر عمرش داشت پشت به ما دراز کشیده بود بعد دیدم این دوستی که باش اختلاف دارم از در هال وارد شد و خواست به زور وارد خونه بشه من جلوش ایستادم و اون حل میداد که بیاد منم جلوش مقاومت میکردم بعد میگفت من مرغ رو میخوام خودم مرغ رو دادم بعد من فک کردم مرغی شاید اونجا باشه ولی اصلا مرغی نبود اونجا! بعد منم از سر لجبازی به عموم گفتم زنگ بزن به 110 بیاد ولی چون عموم مشکل ذهنی داشت و بلد نبود 110 بگیره با تلفن بش گفتم به پدرم زنگ بزن (اینو در واقعیت بلده) و بگو اون زنگ بزنه 110 و منم داشتم جلوش مقاومت میکردم بعد تا اینو به عموم گفتم و داشت شماره میگرفت با تلفن، دیدم طرف دستشو گذاشته بود روی دکمه ی قطع تلفن و نمیگذاشت شماره بگیره و همزمان بام درگیر بود بعد قدری آروم شد و نشست و جلوم مقاومت نمیکرد و نشست کنار.
فریبا هراتی
: سلام. کسی که یا شما اختلاف دارد سعی می کند که نشان دهد شخصیتی مسلط و خشن و قوی دارد تا حرفش را به پیش ببرد. دوست دیگر شما شخصیتی مادیگرا دارد و به مسائل با دیده ای حسودانی و یا پولی و مادیگرایانه نگاه می کند. دشمن شما می خواهد نشان دهد که خیلی خطرناک و قویست تا همه از او حساب ببرند. اگر دوستان شما با شخصیت و آدم حسابی باشند، نباید به خاطر حرف کسی با شما قطع رابطه کنند یا با شما بد شوند کسی که احترام شما را نادیده می گیرد و می رود سمت دشمنتان، در اصل از اولش هم دوستتان نبوده است. این آقا می خواهد نشان دهد که قوی و بر اوضاع مسلط است. تعبیر مرغ در خواب شما، این است که او می خواهد شما را به بزدلی و عدم اراده متهم کند و می خواهد بگوید که شما شایعات بسیار و بی اساسی را راجع به او بین دیگران پخش کرده اید. او از این بابت ناراحت است که مردم پشت سرش چه می گویند. شما می خواهید شر او از زندگی تان دفع شود و زندگی تان به آرامش برسد، چاره اش این است که به کار او کاری نداشته باشید و حرفی پشت سر او نزنید. اینطور که از خوابتان مشخص است، دوستان شما هم خیلی در واقعیت با شما دوست نیستند. پس نباید به آنها اعتماد کنید و برایشان درددل کنید چون به گوش دشمنتان می رسانند که چه حرف می زنند. همانطور که از او برای شما خبر رسانی می کنند، حرفهای شما را هم به گوش او می رسانند. عاقلانه ترین کار این است که نه به این دوستانتان اعتماد کنید و نه با دشمنتان دشمنی کنید. او را کنار بگذارید و روش زندگی تان را عوض کنید تا شرایط به آرامش برگردد. تشکر از همراهیتون.